«پریناز» ساخته جدید بهرام بهرامیان که در گروه فیلمهای هنر و تجربه اکران شده است را میتوان اثر متفاوتی نسبت به خیل عظیم فیلمهای نمایش دادهشده چه در اکران سراسری و چه در گروه هنر و تجربه دانست. فیلمی که ایده اولیه قوی و بسیار جذابش اصلیترین عامل این تفاوت است.
جدا از کارنامه تلویزیونی کارگردان و با بررسی اثر دیگر سینمایی او یعنی «آل» به تهیهکنندگی علی معلم فقید، وجه شباهات بسیاری را میان این دو فیلم میتوان تشخیص داد. در این میان اما مهمتر از همه شکل کارگردانی بهرام بهرامیان و محصول بصری ایست که او تحویل تماشاگر میدهد. کارگردانی اغراقشده، پر تأکید و پر زق و برقی که در مواردی یادآور کیفیت بصری فیلمهای متأخر بهرام بیضایی مانند «سگکشی» یا «وقتی همه خوابیم» است.
اغراق و کارگردانی پرطمطراقی ازایندست که به شکلی سعی دارد سن تئاتر را در سینما و خصوصاً در میزانسنها و بازی بازیگران وارد کند و حتی پررنگتر از این، در نحوه استفاده از نورهای پرکنتراست، موضعی و فیلمبرداری بیانگری که مدام به تماشاگر یادآوری میکند که او مشغول تماشای فیلمی است که منطق قصه و جهانش از منطق جهان واقعی برایش اهمیت بیشتری دارد. «پریناز» دائماً این را به شما یادآوری میکند اما در جهتی بسیار مثبت: تکلیف فیلم از همان ابتدا با تماشاگرش معلوم میشود ضمن اینکه این بههیچوجه به این معنی نیست که مخاطب بتواند در همان ابتدای کار، مسیر و انتهای داستان و جهان فیلم را حدس بزند. این دستاورد بزرگی برای «پریناز» و بهرامیان کارگردان است. آنهم درحالیکه سالنهای سینما با آثار سخیف و بیاساسی مانند «ملی و راههای نرفتهاش» پرشدهاند که انتهایشان را از همان ابتدا فریاد میزنند و تماشاگران را هم در شماری انبوه به چنگ میآورند.
اما آنچه باعث میشود «پریناز» فیلمی خاص باشد اینست که در عین اینکه منطق خودش را دنبال میکند، با واقعگرایی و منطقی منطبق با جامعه امروز هم همراه میشود و اتفاقی که درنتیجه میافتد چنین است که هرچند مدام به تماشاگر یادآوری میشود که در حال تماشای یک فیلم است اما درعینحال او را غرق در این جهان واقعگرایانه درون اثر میکند، انگار که همزمان هم تماشاگر را پس بزند و هم پیش بکشد. استفاده همزمان و خلاقانه کارگردان و فیلمنامهنویس از منطق و احساسات توأمان مخاطب برگ برنده آن است. این دوگانه میان جهان فیلم/جهان واقع به شکلی در دوگانه فیلمنامهنویسی و کارگردانی باهم ترکیبشدهاند، آنچه مربوط به منطق از پیش تعیینشده ذهن و جامعه تماشاگران است را منطق فیلمنامه پیش میبرد و شکل کارگردانی اثر در همان حال جهان خاص خود را میسازد. جهان رنگارنگی که به ایدههای بصری درخشانی مانند کیسه زرد زباله کشیدن در خانه و نورهای رنگی که از پنجرههای رنگی میگذرد مزین شده و تصویری فرای استانداردهای بصری سینمای ایران را ارائه میدهد.
اما باوجود همه ویژگیهایی که خوانده شد، «پریناز» بیش از آنکه فیلم خوبی باشد یک فیلم شجاعانه است. در گام اول بهواسطه ایده رادیکال و خاصی که میپروراند. دختر کهنسال مجرد و شدیداً مذهبی که مجبور به نگهداری از دخترخواهر خود میشود، دختری که او میگوید حرامزاده است و به این خاطر و بهواسطه شرع او را نجس میداند. این ایده میتواند در لحظهای برق را ازسرتان بپراند اما متأسفانه فیلم هرچه که جلوتر میرود چیز جدیدی برای ارائه، طراحی نمیکند و تنها همین ایده قوی اولیه را کش میدهد و کش میدهد، آنقدر که در انتهای کار شبیه به آدامسی بیشازحد کش آمده میشود که دیگر چسبندگی و مزهاش را ازدستداده است.
پایان فیلم بزرگترین نقطهضعف فیلم میتواند نام بگیرد. جایی که عنان داستان و روایت آنقدر که بیخودی کش آمده و چیز جدیدی بهش اضافه نشده از دست کارگردان و فیلمنامهنویس دررفته است و تماشاگر کمی حرفهایتر که از مدتزمان فیلم هم آگاه است مدام با خود کلنجار میرود که چطور ممکن است فیلم در حوالی این لحظهها به پایان برسد؟ اصلاً ممکن است بشود آن را به پایان رساند؟ بله ممکن است اما بهرامیان این کار را به بدترین و ناامیدکنندهترین شکل ممکن انجام میدهد.
یکسوم پایانی «پریناز» متأسفانه یک فیلم سرپا و ویژه را تبدیل به اثری منفعل و حوصله سر بر و بیسروته میکند و امید تماشاگر را برباد میدهد؛ اما بااینوجود کماکان میتوان گفت «پریناز» چه در روایت و چه در ساختش امکاناتی را در خود پرورش میدهد که در آثار کمی از سینمای ایران با آنها مواجه هستیم.
Post Views:
5