ماهان شبکه ایرانیان

در قسمتی از دعای فرج آمده : ای محمد (ص) ای علی (ع) ای علی ای محمد مرا کفایت کنید که شمایید کفایت کننده ام . در اینجا کفایت به چه معناست ؟

در مورد دعای مذکور؛ اول این که سند آن معتبر نیست و واجب نیست حتما از آن دفاع کنیم.(۱)

در قسمتی از دعای فرج آمده : ای محمد (ص) ای علی (ع) ای علی ای محمد مرا کفایت کنید که شمایید کفایت کننده ام . در اینجا کفایت به چه معناست ؟

دوم  نکته ای که مورد اشکال است ، در روایات و دعاهای دیگر وارد شده  و آن هم  توسل به امامان است و اینکه اشکال کنندگان در اصل، به توسل ایراد دارند و صدا زدن امامان را که از دنیا رحلت کرده اند و یاری جستن از آنان  را نوعی شرک می پندارند. به نظر آنان  از هیچ کس غیر خدا نباید یاری بطلبیم و توسل  در این حد جایز است که به محضر پیامبر یا عبد صالح خدا مشرف شویم و از او بخواهیم برای ما دعا کند. کسی که از دنیا رفته ، دیگر ما را نمی بیند و صدای ما را نمی شنود و طلب شفاعت و یاری از او به عنوان این که مقرب درگاه خداست ، غلط و شرک می باشد.

 باطل بودن این پندار ثابت شده و با استناد به آیات و روایات معلوم گردیده که توسل جستن به بندگان صالح خدا مثل پیامبر و امامان از تعالیم قرآن و موافق توحید است.

سوم :در دعای یاد شده اگر  به پیامبر و امام علی از باب وساطت و شفاعت متوجه شویم ، یکی از موارد توسل است و حکم بقیه موارد را دارد و با بقیه دعاها فرق ندارد  اما اگر کسی به آنان به طور مستقیم و بدان جهت که آنان را مستقلا موثر می داند ، مراجعه کند ،شرک قطعی است .

در بین شیعیان و دیگر مسلمانان معتقد به توسل ، هیچ کس پیامبر یا امامان و اولیا  را مستقل در تاثیر نمی داند . همه، آنان را مقربان درگاه خدا که به اجازه خدا شفاعت می کنند ،می شناسند ؛ بنا بر این  وقتی این دعا را می خوانیم ،امامان را خدا یا شریک خدا یا مستقل در تاثیر نمی دانیم بلکه آنان را محبوبان درگاه خدا می دانیم که خداوند توجه ما به آنان را خواسته است و ما هم متوجه آنان شده و به وساطت آنان به درگاه خدا رو آورده و دعا می کنیم . عبارات این دعا در این معنا وضوح کامل دارد .

در این دعا، دعا خوان  ابتدا متوجه خدا شده و  بعد از یادآوری گرفتاری شدیدش می گوید :

و انت المستعان و الیک المشتکی و علیک المعول فی الشدة و الرخاء

و ای خدا  فقط تو  یاری دهنده و مرجع رسیدگی به شکایات و تکیه گاه در سختی ها و آسانی ها هستی.

در این عبارت به لحاظ ادبی خبر بر مبتدا مقدم شده تا انحصار را برساند؛ یعنی غیر تو نه یاری دهنده ای هست و نه کسی که صلاحیت داشته باشد  به پیش او شکایت برند و نه کسی که در سختی و آسانی تکیه گاه باشد. این کارها فقط در شان توست  ؛ بعد اقرار می کند که خدا جایگاه و شان پیامبر و اهل بیت او را گرامی داشته و اطاعت آنان را بر مردم واجب نموده است:

اللهم صل علی محمد و آل محمد اولی الامر الذین فرضت علینا طاعتهم و عرفتنا بذلک منزلتهم ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر او هو اقرب

خدایا بر محمد و اهل او درود فرست ؛  همان "اولی الامر" که اطاعت  آنان را بر ما واجب کردی و با این واجب کردن ،منزلت آنان را به ما فهماندی. پس خدایا به حق آنان از کار من گره بگشا. گره گشادنی سریع ، به سرعت چشم به هم زدن یا کمتر از آن .

تا این جا که هیچ شائبه شرک نبود و دعا خوان اعتراف کرد که یگانه مرجع دعا و شکایت خداست و غیر او نیست و پیامبر و آل او - که مصداق اولی الامر هستند -را خدا خودش واجب الاطاعه قرار داده  و بدین وسیله حرمت و جایگاه و قرب آنان  را به مردم اعلام کرده ، پس از خدا خواست به حرمت و مقامی که آنان  نزدش دارند ، گره از کار او بگشاید  ؛ از این به بعد دعاخوان با توجه به اجازه ای که از آیه اولی الامر و آیات دیگر مانند« وابتغوا الیه الوسیله»  برداشت شده ، به پیامبر و امام علی و سپس ولی عصر متوجه می شود و آنان را به عنوان واسطه و شفیع به یاری می طلبد و اعلام می کند که جز به پیامبر و امام علی به شفیع دیگری احتیاج ندارد زیرا همه شفیعان زیر مجموعه این دو شخصیت هستند و هیچ شفیعی هم عرض این دو بزرگوار نیست .( البته معلوم است که منظور او نفی بقیه امامان  نیست زیرا امامان همه نور واحدند بلکه  بقیه شافعان و مقربان درگاه خدا را لحاظ  کرده و اعلام می کند با توسل به رسول آخرین و وصی او احتیاجی به شفیع دیگر ندارد . بنا بر این آن دو بزرگوار او را از شفیعان دیگر بی نیاز می کنند، نه از خدا و او را به درگاه خدا یاری و شفاعت می کنند ،نه در برابر خدا.

اما در مورد اصل شفاعت، دلایل آن چنان واضح و آشکار است که اکثر عالمان اسلام آن را پذیرفته اند.

 مطلبی را  از یک عالم سنی نقل می کنیم تا ملاحظه کنید که آنان بیان این شان و مقام ها را در مورد غیر اهل بیت می پذیرند ولی وقتی این مقامات را  به اهل بیت نسبت می دهیم، آن هم با دلایل محکم قرآن و روایی ، ما را به غلو و شرک محکوم می کنند.

یافعی از عالمان اهل سنت در کتاب" الروض الریاحین " (2) حدیثی از ابوبکر به شرح زیر نقل می کند:

در حالی که  در مسجد نشسته بودیم، مرد کوری وارد شد و سلام کرد. جوابش دادیم و او را در حضور پیامبر نشاندیم. او گفت:

چه کسی به خاطر علاقه به پیامبر تقاضای مرا برآورده می کند ؟

عرض کردم :حاجتت چیست؟

گفت: من و خانواده ام چیزی برای برطرف کردن گرسنگی نداریم. می خواهم به محبت رسول خدا  ما را سیر کند.

عرض کردم :آنچه شما را سیر کند به  خاطر محبت به رسول خدا به شما می دهم؛ آیا حاجت دیگری هم داری؟

گفت: آری، مرا دختری است که دوست دارم کسی به خاطر محبت رسول خدا تا زنده ام با او ازدواج کند.

عرض کردم:من در زمان حیات تو با او به خاطر رسول خدا ازدواج می کنم .حاجت دیگری هم داری؟

گفت: آری ، می خواهم به محبت پیامبر دست مرا درون محاسن سفید ابوبکر بگذاری.

برخاستم و محاسن خود را در دست او قرار دادم و گفتم: محاسنم را به محبت پیامبر بگیر.

مرد نابینا محاسن سفید  مرا به دست گرفت و گفت:

پرودگارا به حرمت محاسن سفید ابی بکر از تو می خواهم بینایی مرا باز گردانی.

پس همان لحظه خدا  بینایی او را بازگرداند و جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: خدای بر تو سلام و تحیت مخصوص  می رساند و می گوید :

به عزت و جلالم سوگند ، اگر همه کورها مرا به حرمت محاسن سفید  ابوبکر قسم می دادند ، بینایی همه را باز می گرداندم و روی زمین نابینایی نمی گذاشتم و همه اینها به خاطر برکت و بلندمرتبه گی توست.(3)

چگونه یافعی و امثال او مشرک و کافر نیستند ولی شیعه به خاطر توسل به اهل بیت کافر می شود ؟

مناسب است در این جا به حدیث دیگری نیز اشاره کنیم که حکایتگر اوج بی انصافی برخی از مسلمانان در حق اهل بیت  است.

امام سجاد روزی از جنگ تبوک سخن می گفت که رسول خدا امام علی را به عنوان جانشین خود در مدینه منصوب کرد . امام از اینکه توفیق همراهی با پیامبر و خوشه چینی از خرمن فضایلش نمی یابد، غمگین بود و به رسول خدا شکوه کرد . پیامبر ضمن اعلام حدیث منزلت به امام فرمود :

 به خاطر علاقه ای که به پیامبر و خوشه چینی از خرمن فضایلش داری ، خداوند به جبرئیل دستور داده مکانی که ما هستیم و مکانی را که تو هستی ، بالا آورد و دید تو را افزون گرداند به نحوی که ما را در همه طول این سفر ببینی و مانند همراهان ما باشی.

یکی از حاضران به اعتراض گفت: مگر این مقام مخصوص پیامبران نیست. پس چگونه نصیب امام علی می شود؟ امام فرمود:

این معجزه رسول خداست زیرا به دعای ایشان خدا آن مکان ها را بالا آورد و دید امام را زیاد کرد تا همه چیز را ببیند و محتاج نامه نوشتن  و پیک فرستادن نباشد.

بعد امام باقر(که در محضر پدر بود) فرمود: چه بسیارند افراد این امت که بر علی ستم می کنند و چه کمند یاورانش در  امت!چگونه فضیلتی  برای دیگرانی که به مراتب پایین تر از علی هستند ، ثابت می کنند اما از علی دریغ می دارند در حالی که علی افضل افراد امت است؟

آن فرد پرسید : چگونه؟

امام فرمود: شما دوستداران ابوبکر را دوست می دارید و دشمنانش را هر که باشد، دشمن می دارید .همچنین در مورد عمر و عثمان ولی نوبت که به علی می رسد می گویید: ما محبان علی را دوست داریم ولی از دشمنانش بیزاری نمی جوییم بلکه آنان را هم دوست داریم؛ چگونه چنین رفتاری با علی جایز باشد در حالی که رسول خدا در حق او فرمود : خدایا دوستان علی را دوست بدار و ودشمنانش را دشمن بدار و...؛ آیا این انصاف است؟

بعد امام فرمود: شما برای اصحاب کراماتی نقل می کنید که خدا آنها را به علی  اختصاص داده  ولی آنها را از علی انکار می کنید و در حق دیگران ثابت می کنید ؛ چگونه این کرامات را در حق دیگران می پذیرید ولی در حق علی نمی پذیرید؟

بعد امام به جریان ساریه اشاره می کند که غالب کتب اهل سنت  آن را نقل کرده اند که عمر در اثنای خطبه به صدای بلند نام فرمانده اعزامی به ایران را برد و او را به حمله از طرف کوه ارشاد کرد و بعد گفت: در این ساعت نزدیک بود سپاه اعزامی مورد هجوم و حمله غافلگیرانه شود و من آنان را ارشاد کردم و حمله کردند و پیروز شدند .

 چند روز بعد فرستاده فرمانده اعزامی آمد و جریان پیروزی آن روز و شنیده شدن صدای خلیفه را گفت.(4)

بعد امام فرمود : وقتی شما صدور چنین کرامتی را از عمر جایز می دانید، چرا از علی جایز نمی دانید؟ آیا این بی انصافی نیست؟

آری وقتی بنا بر ایراد گرفتن نابجا باشد ، چه باید کرد و گر نه هر که با دبده انصاف به دعای عهد بنگرد ،با اندک توجهی می یابد که دعاخوان پیامبر و امام را به عنوان شفیع و واسطه می خواند و آنان را از این جهت کافی می داند، نه اینکه  به خدا احتیاجی نیست. از بی انصافی افراد  در حق پیامبر و اهل بیت باید به خدا شکایت برد.

ضمناً شبهات وهابیت و پاسخ های آنان در سایت این مرکز تحت عنوان «جوان شیعی پاسخ می دهد» موجود است که می توانید از آنها نیز استفاده کنید.

http://www.pasokhgoo.ir/fa/node/5336

 

پی نوشت ها:

1.استفتاءات آیت الله سیستانی،،ص351.

2.این کتاب  در   مصر در  چاپخانه سعیدیه  و در حاشیه کتاب "العرائس" ثعلبی چاپ شده و قسطلانی همین مطلب را از او در مواهب خود آورده و زرقانی در شرح مواهب حدیث را "حسن" شمرده است.(الغدیر ،ج7،ص240-242).

3. الغدیر، ج7، ص242 به نقل از الروض الریاحین.

4. جریان ساریه را غالب کتاب های اهل سنت نوشته اند از جمله:تاریخ طبری، ج3، ص254؛الاصابه،ابن حجر، ج3،ص5؛ تاریخ دمشق،ابن عساکر، ج20، ص24 ؛و....

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان