شناسه : ۵۵۶۷۶۵ - جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۲۰:۰۲
چرا خداوند در قران فرموده که انسان جانشین من در زمین است؟
هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟
«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(1)؛ هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشین و حاکمی قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند آیا کسی را در زمین قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟ ما تسبیح و حمد تو را به جا میآوریم، پروردگار فرمود: من حقائقی را میدانم که شما نمیدانید.
به نظر می رسد سوال شما این است که خداوند چه نیازی داشت تا انسان را خلیفه و جانشین خودش در روی زمین قرار دهد و حکمت و فلسفه اینکه انسان جانشین خداوند است، چیست؟
آیت الله جوادی آملی که مفصل درباره این آیه و خلافت خداوند توضیح داده اند به فلسفه جعل خلیفه از طرف خداوند هم پاسخ داده اند و چنین آورده اند:
چرا خداوند برای عمارت زمین و تدبیر انسانها و تکمیل نفوس و اهداف دیگر، بیواسطه اقدام نمیکند و برای خود جانشین نصب میکند؟
برخی مفسّران در پاسخ پرسش مزبور گفتهاند: علت جعل خلیفه و نصب واسطه، قصور و ناتوانی و ضعف مردم و کامل نبودن قابلیت آنان از دریافت بیواسطه فیض است؛ چنان که بشر بودن واسطه و رسول و فرشته نبودن او نیز از همین بابت است و اگر بنا بود فرشتهای پیامبر شود باز هم در صورت انسان ظاهر میگشت.
بر اساس همین نکته است که حتی پیامبران نیز در تلقّی وحی با هم متفاوتند؛ یعنی چون ظرفیتها و استعدادهای آنان با هم متفاوت است همگان در همه وقت نمیتوانند چون موسای کلیم(ع) در میقات و چون پیامبر اکرم (ص) در معراج، بدون واسطه با خدا سخن بگویند، بلکه عدّهای از طریق خواب یا الهام و گروهی دیگر از طریق نزول ملک و حتّی خود موسای کلیم و نیز نبی مکرّم اسلام در غالب یا اغلب موارد، از طریق نزول ملک، وحی و پیام الهی را دریافت میکنند.
نصب خلیفه گاهی بر اثر ناتوانی کسی است که خلیفه قرار می دهد و گاهی بر اثر ناتوانی کسی است که خلیفه می شود؛ قسم اوّل در جایی تصور دارد که قرار دهنده خلیفه، بر اثر غیبت یا ناتوانی و ضعف نتواند به کارهای خود رسیدگی کند و چنین چیزی نسبت به خداوندی که دائم الحضور است و هیچگونه ضعفی درباره او تصور نمیشود، معنا ندارد. پس آنچه در مورد خلافت از خدا متصوّر است قسم دوم، یعنی ناتوانی و ضعف قابل(انسان ها) است؛ به این بیان که، فیض خدای سبحان گرچه نسبت به همه موجوداتْ دائمی است، اما غالب آنها به ویژه موجودهای زمینی توان آن را ندارند که بیواسطه فیض و احکام و علوم و معارف الهی را دریافت کنند، بلکه نیازمند به واسطهای هستند که با زبان آنان آشنا و برای آنان محسوس و ملموس باشد.
پی نوشت ها:
1. بقره(2) آیه30.
2. جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، انتشارات اسراء، ج3، ص 128.