فرادید؛ بیل پاول- تازه چند روز از آغاز هزاره جدید گذشته بود و سفارت آمریکا در مسکو یک مهمانی را در "اسپاسو هاوس،" محل اقامت سفیر ایالات متحده برای چندین دهه، ترتیب داده بود. دوران پرآشوب بوریس یلستین به ناگهان در شب سال نو به پایان رسید؛ همان مردی که اتحادیه جماهیر شوروی را برای همیشه کنار زده بود، استعفایش را اعلام کرد. جانشین او اما نخست وزیری بود که تنها چهار ماه از انتصابش میگذشت؛ مردی که حتی اکثر مردم روسیه هم هیچ شناختی از وی نداشتند، چه برسد به مردم کشورهای دیگر: ولادیمیر پوتین، افسر سابق کاگب.
به گزارش فرادید به نقل از نیوزویک، جیم کالینز، دیپلماتی که آن روز سفیر ایالات متحده در روسیه بود، میگوید که احساس کلی نسبت به آن تغییر دراماتیک در کرملین از جنس "رهایی" بود. عصر یلتسین که با وعده و وعیدهای فراوان آغاز شده بود، داشت به قهقرا میرفت و روسیه دیگر به یک "پاد آرمانشهرِ غرق در فساد" بدل گشته بود. صحنه صعود یلتسین بر روی تانکی در مرکز مسکو به یکی از به یاد ماندنیترین لحظات پایان جنگ سرد تبدیل شد؛ اما یلتسینِ پرامید دیگر به شدت مریض شده بود و ودکایش را یک لحظه هم ترک نمیکرد.
گروهی از تاجران به روسیه تجاوز کرده بودند و غالب دستاوردهایشان را به خارج از روسیه میبردند. بودجه روسیه به شدت کاهش یافته بود و دولت در پرداخت حقوق کارمندانش نیز ناتوان بود. (آن روزها داستانی را کار کردم که در مورد یک کلنل نیروی موشکی شوروی بود. آن مرد به خاطر اینکه توان مالی برای برگزاری جشن تولد همسرش را نداشت، خودکشی کرد.) کاگب که روزی بسیار قدرت داشت، شاهد زد و بندهای افسرانش با بازرگانان خصوصی بود که این مسئله باعث تخریب اخلاقی دستگاههای امنیتی روسیه و افزایش فساد مالی در این کشور شد. روسیه عملا غرق در هرج و مرج بود.
کالینز، تحلیلهای مختلف آن روزها را دنبال کرد و سپس تحلیل خودش را مطرح کرد: «آنها شخص دیگری را لازم دارند که بتواند اوضاع روسیه را سر و سامان دهد.» به عبارت بهتر کالینز نیز میدانست که دیگر جایی برای یلتسین نیست.
پوتینِ اصلاح طلب اما حالا و در میان افزایش تنشهای واشنگتن و روسیه فراموش کردهایم که ولادیمیر ولادیمیروویچ پوتین نیز دوران ماه عسلش را پشت سر گذاشت. بسیاری از مردم در آنها سالها ترجیح میدادند تا عضویت پوتین در کاگب را نادیده بگیرند و در عوض بر روی فعالیتهای اصلاحاتی او به عنوان دستیار شهردار سنپترزبورگ تمرکز کنند.
مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه دولت بیل کلینتون، او را "اصلاح طلب" نامید و در دهههای بعدی نیز هر دو حزب حاکم کاخ سفید تحت تاثیر پوتین قرار گرفتند. جورج بوش از روی ناچاری در ماجرای 11 سپتامبر دست یاری را به سوی پوتین دراز کرد. باراک اوباما تا سال 2012 هم میت رامنی را به خاطر اینکه "پوتین را تهدیدی برای ایالات متحده تلقی میکرد" مورد تمسخر قرار میداد.
بوریس یلتسین (راست) و پوتین (چپ) – کرملین، 1999 میلادی هدف کمپین پوتین: دموکراسی آمریکا اما پس از ماجرای انتخابات ایالات متحده، منتقدان بر این باورند که روسیه تهدیدی جدی برای تمام کشورهای غربی است که تلاش کرد از طریق فضای سایبری در انتخابات آمریکا دخالت کند. اما تنها داشته ارزشمند ایالات متحده – دموکراسیاش – مورد حمله قرار گرفت و سناتور مککین آن را "اقدامی جنگ طلبانه" نامید.
در حال حاضر نیز FBI در حال بررسی وجود هر گونه ارتباط بین اعضای کابینه ترامپ و دولت روسیه است چرا که برخی معتقدند تلاشهایی برای دور نگاه داشتن هیلاری کلینتون از کاخ سفید صورت گرفته بود. در همین ارتباط ترامپ مجبور شد تا مایکل فلین، نخستین مشاور ملیاش، را کنار بگذارد. آقای رئیس جمهور سپس در 10 مه جیمز کومی، رئیس اف.بی.آی را اخراج کرد زیرا وی به طور علنی اعلام نمیکرد که ترامپ هیچگونه رابطهای با مسکو نداشته است.
اما پس از اخراج کومی، بحرانی شبه واترگیت فضای واشنگتن را تسخیر کرد. اما این رسوایی یک ویژگی متمایزکننده داشت: با افشای ابعاد مختلف دخالت روسیه در انتخابات آمریکا در طول هفتهها یا ماههای آتی باید به یاد داشت که این رسوایی نه در خانه که در مسکو رقم زده شد. به ندرت پیش آمده بود که روسیه حتی در دوران جنگ سرد توانسته بود سیاستهای آمریکایی را به هم بریزد.
البته مهم نیست نامش را بحران بگذاریم یا به قول ترامپ آن را یک داستان "ساختگی" بنامیم که توسط دموکراتها و رفقای رسانهایشان به خاطر شکست در انتخابات مطرح شده است. پوتین در کمتر از دو دهه پیش کشوری خسته و ورشکسته را به ارث برد. روسیه حتی زمانی که یک ابرقدرت بود از هیچ نفوذ ژئوپلیتیکی حتی در حیاط خلوت خودش هم بهره نمیبرد. (ایالات متحده با بمباران صربستان، متحد روسیه، در جریان جنگ کوزوو در سال 1999 میلادی، مسکو را تحقیر کرد – که آن مسئله موجب خشم پوتین شد.)
پوتین در نقاط مختلف میتازد. او حامی اصلی بشار اسد در جنگ داخلی سوریه است. پوتین کریمه را به خاک روسیه الحاق و نیروهای کشورش را به مناطق شرقی اوکراین اعزام کرد که همچنان هم در آنجا باقی ماندهاند. روسیه در خاور دور نیز در حال ایجاد اتحاد نظامی با پکن است. در اروپا و ایالات متحده، شاهد حملات ارتش سایبری روسیه به کشورها هستیم.
سزار درخشان پوتین چگونه به اینجا رسید؟ پوتین در نتیجه تحقیر دهه 90 میلادی – فراموش نکنید که پوتین پیشتر گفته بود که «فروپاشی شوروی، بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیکی قرن بیستم میلادی بوده است» – یک هدف خاص داشت. او میدانست که بزرگترین دارایی روسیه، منابع طبیعی گسترده این کشور است: نفت و گاز و مواد معدنی و الوار؛ منابعی که یلتسین در ازای دریافت مبلغی اندک در اختیار گروهی اندک گذاشته بود. پوتین به این نتیجه رسید که روسها باید دوباره به داراییهایشان دسترسی پیدا کنند. اگر دولت کنترل منابع کشور – و به خصوص نفت – را در دست داشته باشد، میتواند دوباره جایگاهش را به ویژه در اروپا به دست آورد. از این رو پوتین همین تصمیمات را اتخاذ کرد.
مثلا مورد شرکت نفت و گاز روس "یوکاس" را به خاطر بیاورید. میخائیل خودورکوفسکی، تاجر روس، در دهه 90 این شرکت را تنها با 150 میلیون دلار تاسیس کرد ولی ارزش این شرکت در سال 2004 به 20 میلیارد دلار رسید. دولت پوتین اما از سال 2003 میلادی زنجیرهای از اتهامات فرار مالیاتی را متوجه یوکاس و مدیریتش کرد. مسکو خواهان 27 میلیارد دلار مالیات سیاه از این شرکت شد اما این رقم تمام چیزی نبود که مسکو میخواست. یوکاس 20 درصد نفس روسیه را تولید میکرد و پوتین میخواست را پس بگیرد. دولت داراییهای یوکاس را به حالت انجماد درآورد و از حضور در مذاکرات خودداری کرد؛ اما در اکتبر 2003، خودورکوفسکی دستگیر و نزدیک به یک دهه را زندان سپری کرد. مسکو نیز داراییهای یوکاس را مصادره و به شرکت روس نفت منتقل کرد که توسط ایگور سچین، همانند پوتین افسر سابق کاگب مدیریت میشود.
روند بازپسگیری داراییها، چه مستقیما توسط دولت و چه توسط شرکتهای خصوصیِ وفادار به پوتین، آغاز شد. پوتین داشت عکس کارهایی را انجام میداد که یلتسین در دهه 90 انجام داده بود. امروزه اکثر ذخایر نفتی روسیه توسط شرکتهای دولتی مدیریت میشود.
بازار چین، ناجی اقتصاد روسیه زمانبندی پوتین به واقع نمیتوانست بهتر از این باشد. قیمت تمام کالاها در دهه 90 تقریبا سقوط کرد اما با ورود به هزاره جدید، یک مصرف کننده جدید و گرسنه وارد عرصه شد – چین؛ کشوری که اقتصادش در طول چند سال متوالی روند 10 درصد صعودی را طی کرده بود. روسیه آن روزها مستقیما کالاهای زیادی را به چین نمیفروخت که این مسئله به دلیل آگاهی استراتژیک بین این دو کشور در دوران جنگ سرد بود. اما این موضوع اهمیتی نداشت. نیاز چین به تمام کالاها از نفت و الوار گرفته تا هیدروکسید آلومینیوم زیاد شده بود و اقتصاد روسیه سود کلانی را از این قضیه برد.
میخائیل خودورکوفسکی، رئیس شرکت نفت و گاز "یوکاس" – دادگاهی در مسکو، 3 اوت 2004 میلادی فعالان حقوق بشری نسبت به زندانی شدن میخائیل خودورکوفسکی خشمگین شدند اما این موضوع برای مردم عادی روسیه چندان اهمیتی نداشت. من در سال 2007 به مسکو رفتم و نسبت به تغییرات روسیه از زمان رفتن یلتسین شگفت زده شدم. اغلب شهرهای روسیه در دهه 90 میلادی مثل شهر مردهها بودند. اما در سال 2007 میشد انواع فروشگاهها را تقریبا همه جا دید و مشتریان پول کافی برای خرید داشتند.
پوتین خوششانس بود که پیشرفت اقتصادی چین با نخستین دوره ریاست جمهوریاش همراه بود. او البته میدانست که با درآمد فروش کالاها چه کاری قرار است انجام دهد. او منابع مالی کشورش را تقویت کرد و همزمان شروع به ساخت مجدد دستگاههای امنیتی، دستگاههای جانشین کاگب، وزارت کشور و ارتش کرد.
ارتش سایبری پوتین پوتین همچنین جوانان بااستعداد در زمینه تکنولوژی را برای کار در "سرزمین مادری" دعوت کرد. کشورهای غربی در میان تنشهای موجود دقیقا همین نکته را فراموش میکنند. بهبود اقتصاد روسیه، و البته گسترش این نوع نگاه که پوتین دارد نظم را در جایی برقرار میکند که پیشتر وجود نداشته، باعث افزایش محبوبیت او در روسیه شد. او داشت دوران "بازگشت شکوه به روسیه" را رقم میزد و بسیاری از روسها شیفته این اتفاق بودند.
همین مسائل بود که به مسکو کمک میکرد تا جوانانش کشورش را برای پیوستن به "ارتش سایبری پوتین و کمک به سرزمین مادری" تشویق کند؛ افرادی که کمیته ملی دموکراتها و کمپین هیلاری کلینتون را هم کردند، میراث جنگ سرد نیستند. آنها ثمرههای هزاره جدید هستند که با اسامی عجیب و غریب و با لبخندی بر لب، دست به تخریب میزنند.
نخستین قربانی حمله سایبری روسیه نخستین حمله ارتش سایبری روسیه علیه یک دولت خارجی در سال 2007 صورت گرفت: هدف استونی بود – یکی از سه کشور حوزه دریای بالتیک که پیشتر بخشی از خاک شوروی بود و هنگام فروپاشی در سال 1992 میلادی اعلام استقلال کرد. در پی آن حملات، دهها وبسایت دولتی و تجاری استونی برای چند روز از دسترس خارج شده بود. اتهامات تبعیض نژادی علیه بومیان روسی در کشور استونی عامل و انگیزه آن حملات گزارش شد.
همانطور که نیوزویک در 12 مه همان سال گزارش داد، روسیه کمپین ریاست جمهوری باراک اوباما، کاندیدا، را هک کرد؛ حملاتی که آن روزها مقامات کمپین آگاهی کاملی نسبت به آن نداشتند. حتی زمانی که اوباما انتخاب شد، هکرهای روس به چند مقام بلندپایه در وزارتخانههای کشور، انرژی و دفاع اوباما حمله کردند.
اما مسکو در آغاز راه بود. حمله سایبری بعدی در سال 2008 انجام شد. دیوید باتاشویلی، از کارکنان شورای امنیت ملی آن روزهای دولت گرجستان در تفلیس، میگوید: «تمام وبسایتهای رسانهای و دولتیمان به محض عبور نیروهای روسی از مرز از دسترس خارج شد. حمله سایبری بسیار گسترده و البته قدرتمند.»
از آن پس، ارتش سایبری به یکی از بازوهای حملهای پوتین تبدیل شد. پترو پوروشنکو، رئیس جمهور اوکراین، در اواخر دسامبر اعلام کرد که چندین نهاد دولتی این کشور تنها در دو ماه گذشته بیش از 6500 مرتبه مورد حمله قرار گرفت. بیم آن میرود که موجی دیگر از این حملات در راه باشد.
همانطور که میدانیم روسیه در انتخابات کشورهای دیگر نیز دخالت میکند: سرکشی به ایمیلهای هیلاری کلینتون و امانوئل مکرون! آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان نسبت به دخالت روسیه در انتخابات آتی این کشور ابراز نگرانی کرده است.
کلاس استاد جاسوسی دخالت روسیه در کشورهای دیگر بدیهی است اما مشخص نیست که آیا این اقدامات از لحاظ استراتژیکی معقولانه است یا خیر. تحلیلگران سیاسی در مسکو، ایده "شکست دادن کلینتون توسط پوتین" را مضحک تلقی میکنند. پوتین اما با کابینه اوباما اصلا رابطه خوبی نداشت. وی معتقد است که اوباما در برگزاری تظاهرات ضد پوتینی در سراسر روسیه در سال 2011 دست داشت. خانم کلینتون، وزیر امور خارجه وقت، اصالت انتخابات پارلمانی روسیه را زیر سوال برد و پوتین به طور عمومی اعلام کرد که «چنین دخالتهای در فرآیندهای سیاسی روسیه غیرقابل تحمل است.» اما پوتین چهار سال بعد از آن ماجرا به هکرهایش اجازه داد تا علیه کمپین کلینتون فعالیت کنند.
حال پرسش اصلی برای پوتین این است که آیا ارزشش را داشت که علیه کلینتون و به نفع کمپین ترامپ فعالیت کند؟ چرا که دست داشتن ارتش سایبری روسیه در انتخابات آمریکا – بر اساس اسناد فعلی و اسنادی که در آینده نزدیک رو خواهد شد – کاملا مشخص است. بخش کمی از اقدامات دخالت جویانه روسیه میتواند در خفا انجام شود و به زودی اکثر آن فاش خواهد شد. به همین دلیل است که روابط مسکو – واشنگتن به پایینترین حد خود از زمان پایان جنگ سرد رسیده است. ملاقات ترامپ با سرگی لاورف، وزیر امور خارجه روسیه، در 11 مه در حالی انجام شد که واشنگتن به شدت درگیر مسئله روسیه بود. شاید لاورف با این نیت نزد ترامپ رفت که کاخ سفید روابطش را با کرملین تقویت کند ولی ترامپ از نظر سیاسی در چنین شرایطی قرار ندارد.
ترامپ در کنار سرگی لاورف اهداف کوتاه مدت ترامپ دیپلماتها میگویند که اهداف ژئوپلیتیک کوتاه مدت پوتین مشخص است: در سوریه عقب نشینی نخواهد کرد؛ حضور نظامی مسکو در سوریه مانع مانور نظامی ایالات متحده در آنجا خواهد شد؛ آمریکاییها باید به همان سبک حملات هوایی پیشین خود بسنده کنند. پوتین میخواهد در سوریه پررنگتر ظاهر شود تا بتواند در اوکراین امتیاز بگیرد. البته او شاید در ازای لغو تحریمهای اتحادیه اروپا و ایالات متحده با ایجاد "مناطق امن" در سوریه موافقت کند.
روسیه در یک ژانویه 2000 میلادی کجا بود: هرج و مرج در خانه و عقب نشینی در خارج. حال اما کابینه ترامپ و متحدان خارجیاش چه چیزی دارند به وسیله آن از پوتین باج بگیرند؟ پوتین کاری کرده که دموکراتها (که از اوایل دهه 70 میلادی روابط بهتری با مسکو داشتند) به شدت با آنها به مشکل برخوردهاند: روسها دارند میآیند! جنگجویان جنگ سرد! جمهوریخواهان نیز ذاتاً به روسیه اعتماد ندارند و به دنبال پناهگاهی هستند که در آن پنهان شوند تا توفان رسوایی تمام شود؛ اگر ترامپ بخواهد سیاستهای خارجی ایالات متحده را به سود پوتین عوض کند، آنها به هیچ وجه او را حمایت نخواهند کرد. و شخص رئیس جمهور که تنها پس از چهار ماه روی کار آمدن منزوی شده، جز توسل به توییتهای تهدیدآمیز و افترا زننده چارهی دیگری ندارد.
پوتین شاید غرور و شکوه روسیه را بازگردانده باشد ولی این استاد جاسوسی شاید در انتخابات 2016 آمریکا بیش از حد دخالت کرده باشد. پوتین احتمالا نتیجهای که میخواسته را در انتخابات ایالات متحده به دست آورد اما روزی میرسد که آرزو کند که ای کاش آن کار را نمیکرد!
منبع: Newsweek.com
ترجمه: وبسایت فرادید