پِلِیسِز؛ در خانۀ دوران کودکیام، کمد ملافهها در انتهای راهرو قرار داشت، با دری سفید و کرکرهای. آفتاب بعدازظهر از میان کرکرهها داخل میتابید و حولهها و ملافههایی را که روی قفسههای آن انباشته شده بود، روشن میکرد. به خوبی با محیط صمیمیِ این فضا اُخت بودم، چون وقت زیادی را آنجا میگذراندم، جایی که اسمش را «دفتر شعر» گذاشته بودم.
جاروبرقی را میانداختم آنطرف و جعبۀ ماشین تحریر اسمیت کورونای پدربزرگم را باز میکردم. بوی قدیمی اتاق کار زیرزمینی او آزاد میشد: بوی کپک و خاکاره و دود سیگار. در شیفت بعدازظهر در میان ملافهها، شعرهای زیادی مینوشتم.
هنوز هم بعضی از آن نوشتههای دوران نوجوانیام را دارم و آنها را همراه با چندین دهه کارتهای تولد، اظهارنامههای مالیاتی و نامههای دستنوشت در خانۀ امروزیام نگه میدارم. در قفسۀ بالایی: یک جعبهکفش 9 سانتیمتری، چند فلاپی، نوارهای کاست و دیویدی (که اکنون دیگر دستگاههای لازم برای استفاده از آنها را ندارم). نزدیک آنها: دوربینها و ضبطکنندههای صدا، هاردهای اکسترنال و کپسولهای زمان، انواع وسایل و کابلها که به لطف پورتها و فیشهای دائماً در حال تحولِ اپل، منسوخ شدهاند.
شاید شما هم کمدی اینچنینی و یا یک کشوی مزاحم داشته باشید. آن همه شرکت و دانشگاه و دفاتر دولتی را در نظر بگیرید، میلیونها کمد که وسایلی سِری را پنهان میکنند. وسیلههای قدیمی به دلایل مختلفی تلنبار میشوند: نوستالژی، تردید، امنیت اطلاعات، پارانویا؛ و همۀ ما سرانجام مدیر بایگانیهای شخصی خودمان میشویم.
هیچگاه نمیدانیم کِی ممکن است دوباره به این دادهها دسترسی پیدا کنیم1. اما با این حال خردهریزههایی که لیزا پارکس و چارلز آکلوند آنها را «وسایل ارتباطی پسماند»2 مینامند، در گاراژها، سمساریها و فروشگاههای تعمیر لوازم الکترونیک (که خودشان نوعی کار «پسماند» هستند) تلنبار میشوند تا شاید بعضی از آنها سرانجام بازیافت شود. این فضاها هم مانند کمدهایمان هستند. آنها هم چیزهای ناخوشایند و نیز کارِ معمولاً خطرناکِ دوراندازی و تخریب را از صحنه و دید خارج میکنند.
کتابداران و بایگانها امانتفروشیها و سمساریها را زیر و رو میکنند تا «کمدها» را با تکنولوژیهای قدیمیای تزئین نمایند که برای دسترسی به فرمتهای رسانهای قدیمی مورد استفاده قرار میگیرد: نوارهای مغناطیسی، گرامافونها، فانوسهای جادویی، نوارهای آتاری. برخی از بایگانیهای موجود در کمدِ خانهها اسناد شخصیای به دست میدهند که در آخر، کارشان به آرشیوهای همگانی و کلکسیونهای کتابخانهها و یا به تولیدات رسانهایِ «فیلمِ واقعی تازهمنتشرشده»3 ختم میشود.
اولین کامپیوترها که اندازۀ اتاق بودند خودشان کمد داشتند و کابلها و کلیدهای شبکه هنوز هم آنجا مخفیاند؛ پس به نظر منطقی میرسد که موزۀ تاریخ کامپیوتر در سال 1975 در یک کمد کتِ تغییرکاربریداده در لابی مرکز شرکت لوازم دیجیتال شروع به کار کرد.
امروزه هم فایلهای دیجیتال را با ابزار کدگذاری که شبیه به کمدهای مجازی هستند در جایی امن ذخیره میکنیم، ابزاری نظیر FileVault (انبار فایل)، BitLocker (کمد بیت) و VeraCrypt (دخمۀ ورا) (البته اگر ببینید که فایلهایتان در یک CryptoLocker قفل شدهاند، شاید مجبور شوید به هکرها باج دهید تا فایلهایتان را پس بگیرید).
کمدها طی قرنها امکان جمعآوری، حفظ و از صحنهبیروننگهداشتن نامههای رسمی، دستگاههای ارتباطی، فایلها و برگهها را بهوجود آوردهاند. اما کمد چیزی فراتر از این است. پشتِ در کمدها، فضایی فعال و مولد وجود دارد که وسیلهها آنجا ساخته میشوند، جایی که تصاویر غالب زمانه و پریشانیها شکل میگیرد، جایی که دانش و ذهنیت زاده و متحول میشود.
«مخفیترین مکان خانه را که مناسب اتاقهای کار شخصیمان است و با همان دقتی که صرف مهمترین امورمان میکنیم، در آن میآرمیم و تأمل میکنیم، کمد مینامیم». این را آنجل دی، نویسندۀ منشی انگلیسی4 در سال 1592 مینویسد. در اروپای دوران رنسانس به اتاقمطالعههای خصوصی، گنجههای مخصوص وسایل و معماریِ مکانهای دانش کمد میگفتند. سر ویلیام مور در سال 1556 در یادداشتی شخصی، وسایل کمدش را برمیشمرد: «نقشههای مختلف، تختهسیاه کوچک، یک تقویم ابدی، تختۀ مخصوص محاسبه، کیسهای از شمارندهها، مرکبدان، صندوقهای کوچک، مجموعهای ترازو و وزنه، یک کرۀ جغرافیایی، قیچی، قطبنما، قلم، چکش، چاقوی قلمتراش، خطکش یکفوتی و تعداد زیادی متون برگزیدۀ انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و لاتین» که احتمالاً از اکثر اینها با قفل و کلید مراقبت میکرده است5.
پیش از این، اشراف ایتالیایی در قرن پانزدهم استودیولی داشتند، اتاقمطالعههایی با دکور پرنقشونگار که خاتمکاریها و نقاشیهای پرجزئیاتشان نمایانگر ارزشهای اومانیستی و سنت فکری کلاسیک بود. در اینجا، مرد (یا گاهی هم زنِ) خانه به مراقبه، مطالعه، نوشتن، و نمایش کلکسیون هنر و عتیقهجات خود میپرداخت. او در دیگر فضاهای کمدکشیشده، از کتب مقدس یاری میگرفت و با خدا ارتباط برقرار میکرد، یعنی همان چیزی که متی در انجیل و ویلیام داوز در وظایف کمد6 (1695) شرح میدهند7.
اما به جز خدا، کسان دیگری هم در کنار فردِ داخل کمد حضور داشتند. معتمدان و منشیان او (آنهایی که گنجینههای نوشتاری و رازهای گاهاً اروتیک خود را با آنها در میان میگذاشتند) هم اجازۀ ورود داشتند. دی در سخنی جالب میگوید «در و قفل و کلید به کمد تعلق دارد و از قضا، صداقت و راستی و وفاداری به منشی». کمد و محتوای متنی آنْ این ارتباطات انسانی را میسر میساخت.
کمدها و گنجههای وسایل و استودیولی که در داخلیترین قسمتهای خانه قرار میگرفتند، «در دل فرهنگی سنتی و تودار از تولید و تبادل دانش» جای داشتند. در این مکانها نیز همانند کمدِ ملافههای مادرم، ارتباطات شخصی تولید میشد: «نامه، شعر، داستان و نمایشنامه در کمدها نوشته و خوانده میشد و داروسازان، ماماها و فیلسوفان تجربی کتابهای راهنما و ابزار خاص خود را در کمدهایشان نگه میداشتند».
و گونههای جدید چاپی –که خودآگاهانه مجموعههایی افشاگر بودند- کمد (یا به طور دقیقتر، بازشدن آن به سوی عموم) را بهمنزلۀ سبکِ خود انتخاب میکردند. کتابهایی مانند گنجۀ گشوده شده، یا تاریخ مخفی عشقهای خانم مینتنون با پادشاه فرانسه8 (1690) و گنجۀ زرین با گنجی حقیقی: خلاصهای از فلسفۀ اخلاق9 (1612) دانشی که دیگر سری قلمداد نمیشد را از کمد بیرون آوردند و فرهنگ فکری جدید و «از کمد بیرون آمدهای» را آغاز کردند.
با ظهور فردگرایی و کالاهای مصرفی خانگی، کمدها به محل آویزانکردنِ لباسها، وسایل شخصی و ابزار خانه همچون جعبهها، لیوانها، قابلمهها، بطریها، پارچها، قوطیهای کنسرو و غیره تبدیل شدند10. البته کمدها هویتهای جدیدی هم به خود گرفتند: رختکن، اتاقمطالعه، کتابخانه، گالری. اما به گفتۀ هنری اربک، کمد به مثابۀ یک «گونۀ فضایی جدید» یعنی حفرهای دیواری در کنار یک اتاق معمولی تا قبل از 1840 در آمریکا وجود نداشت.
کمدِ جدیداً کارراهانداز با عقب کشیدن به درون دیوار، خودش هم مخفی میشد و هدفش این بود تا وسایل خانواده را «ناپدید» کند. خانهداران امروزی شاید به مصرفگرایی علاقه داشته باشند و از داراییهای مادیشان لذت ببرند، اما در عین حال نمایش وسایل و اشیاء را نیز مدیریت میکنند و ظاهر صرفهجویی و هنجارگرایی اخلاقی را حفظ مینمایند. کمدِ «غیراتاقی»، وسایل (و پلیدیهای حریصانهای) را در خود داشت «که اتاق [و آبروی خانواده] را تهدید به آلودگی میکرد».
با افزایش مصرفگرایی در آمریکا پس از دوران جنگ، جاسازی نقشی ضروریتر در مدیریت خرت و پرتها، به خصوص هنگام ورود همیشگی ابزارهای رسانهای جدید یافت. کارشناسان اقتصاد خانهداری با کمال میل در این راستا راهنماییهای لازم را فراهم میکردند.
در سال 1953، شورای خانههای کوچک توصیه کرد که خانوادهها در کمدهای اتاق نشیمنشان کتابها، مجلات، برگههای کاری، وسایل روی میز، رادیوها، ضبط صوتها و نوارها و نیز سفرهها، ظرفهای غذاخوری، آلات موسیقی و یک میز و چند صندلی تاشو را جا بدهند.
سیستم دیوار جاساز جورج نلسون11 که در اواسط دهۀ 1940 عرضه شد، به منظور «جاسازی فعال» آن دسته از اشیاء و ابزار روزمرهای طراحی شده بود که نیازمند دسترسی و استفادۀ فوری بودند. این سیستم علاوه بر رادیوها و اسپیکرهای توکار، کشوی ضبط صوت، قفسههای کتاب و مجله، میزهای تاشو و نهانگاههای کاغذها و اسناد، یک کمد برای بازیها و یک پیشخوان مشروب هم داشت.
در نسخههای بعدی، این دیوار به تلویزیون، پرژکتور فیلم و سیستمهای هایفای12 نیز مجهز شد. اما انواع مختلف دیوارِ جاسازی نیز مانند استودیولی و حفرۀ عجایبِ13 قبل از آن، «وسایلِ رسانهای را در شبکهای گفتگومحور با یکدیگر و نیز با دیگر اشیاء خانه قرار میداد». یعنی این سیستمْ خط اتصالی میان تکنولوژیهای خانگی، گونههای معرفتشناختی و سوژههای انسانی بود.
نلسون توصیه میکرد که یادگاریها و رسانههای بایگانی (یعنی «غیرفعال») یا دور انداخته شوند و یا «داخل یک دیوار و دور از چشم جاساز شوند». لین اشپیگل استدلال میکند که بدینترتیب، خانۀ پساجنگ به «فضای جاسازی بوروکراتیک و نه فضایی برای خاطرات خانوادگی» تبدیل شد. اندی وارهول با وجود (یا شاید هم به دلیل) تمایل خودش به کلکسیونسازی، رویکردی مشابه، یعنی مینیمالیستی و درویشانه را برای جاسازی وسیلهها توصیه میکند:
من معتقدم که همه باید در یک فضای بزرگ و خالی زندگی کنند ... روش ژاپنیها را دوست دارم که همه چیز را جمع میکنند و در یک گنجه میگذارند. خود من دوست ندارم حتی گنجه هم داشته باشم، چون ریاکارانه است. اما اگر نمیتوانید کار را یکسره کنید و واقعاً فکر میکنید به یک کمد نیاز دارید، در آن صورت کمدتان باید تکهفضایی کاملاً جدا باشد تا زیاد از حد به آن متکی نباشید. اگر در نیویورک زندگی میکنید، کمدتان باید حداقل در نیوجرزی باشد. علاوه بر وابستگی کاذب، دلیل مناسب دیگر برای دور نگه داشتن کمد از محل زندگی این است که هیچکس دوست ندارد در کنار آشغالهایش زندگی کند.
البته چنین علاقهمندیهایی همگانی نیست. بیشتر کمدها هنوز هم پر از وسایل نوستالژیک است. کمدها میزبان بایگانیهای زنده هستند و نقش پایگاههایی برای ساخت فعالانۀ دانش و خاطره را ایفا میکنند. به گفتۀ نیکولت ماکُویکی انسانشناس، در بسیاری از خانههای مرکز اسلواکی، کمدِ ملافههای خانه «انبار صمیمیترین اشیاء تاریخ خانواده است».
این کلکسیونها کمُدهایی هستند مملو از هدیههای ازدواج، وسایل چوبی و صنایع دستی، که بهنوعی رابط میان نسلها شدهاند. این وسایل نهتنها یاد گذشته را زنده میکنند و میراثی برای آیندهاند، بلکه برای دارندگانشان لذتبخش هستند. لذتی که از تزئین و فعالسازی این کلکسیونها حاصل میشود، چرا که این افراد دائماً وسایلشان را آهار میزنند، تا و مرتب میکنند و چیزهای جدیدی به مجموعه اضافه مینمایند. ماکُویکی میگوید که این پارچهها «حاوی نوع خاصی از دانش» دربارۀ خانواده هستند، دانشی «که نه تنها بهخاطر جنسِ این ماده ثبت میشود، بلکه اعضای خانواده همچنین میتوانند حقیقت آن را احساس کنند، چرا که هر قطعه را بیرون میآورند، لمس میکنند و مورد استفاده قرار میدهند».
نلسون اینگونه مواد را در اتاق زیرشیروانی یا سطل زباله دور میریخت، اما اینجا در مرکز اسلواکی و نیز در بیشمار خانه در سرتاسر دنیا میراثها نقش رسانهای فعال را دارد، چرا که تاریخها، تبارها و روایتها را به هم متصل میکند و خاطره را به معماریِ داخلی تبدیل مینماید؛ به قول والتر بنیامین، محتوای کمدها «گذشتهای هستند که به فضا تبدیل شده» است.
کمد ملافههای خودمان را اینگونه به یاد میآورم. صمیمیت آن باعث میشد تا بوهای محصورشدۀ زیرزمین پدربزرگم با بوی تازۀ ملافههای خشکشده روی بند آمیخته شود. ترتیبِ ساختاری آن هم شامل بالشهای اضافی چپانده در قسمت بالا و هم سازوکار قدیمی و دوستداشتنیِ آن دستگاه تحریر کهنه بود. اینجا فضایی فعال برای ساختن ارتباط، خاطره و هویت بود. آنجا، من ملکالشعرایی شش ساله بودم.
کمد همیشه استعارهای سرشار از معنا بوده است. «منطق دوگانۀ» آن مبنی بر داخل/خارج،
در بسیاری از خانههای مرکز اسلواکی، کمدِ ملافههای خانه «انبار صمیمیترین اشیاء تاریخ خانواده است»
عمومی/خصوصی، سوژه/ابژه تجسم مدلهایی ثابت از هویت جنسی است و نشان میدهد که بعضی «اسکلتها» را باید حفظ کرد. با این حال، کمد هیچگاه صرفاً فضایی برای جاسازی اشیاء بیروح و سرکوب رازها نبوده، بلکه پایگاهی برای خلاقیت، تحول و مراقبه نیز بوده است. کمدهای ما پرورانندۀ بینشها، رؤیاها و ترسها هستند. جایی که «گذشته به فضا تبدیل میشود»، پارانویاهای جدیدِ عصر دیجیتال در وسایل ارتباطیِ قدیمیِ موجود در کمد تجلی مییابند.
تمام آن فلاپیها و هارد دیسکهای قدیمی بازنمود تاریخی متزلزل و غیرمادی هستند که به طور دلگرمکنندهای به شکل شئ ثبات یافتهاند. و وقتی دستگاههای منسوخشدهمان را روی یک قفسه میگذاریم، رسیدن آنها به دست کارگرانِ زبالهدانهای الکترونیکی، در دنیای درحالتوسعه را به تعویق میاندازیم.
کمدهایمان جایی هستند که به خود یادآوری میکنیم تکههای مجازیمان شکل مادی دارند، که زمان حالِ دیجیتالمان دارای گذشته و آیندهای زمینشناختی است، اینکه ممکن است سال بعد مورد حسابرسی قرار گیریم، اینکه هرگز عکسهای تعطیلاتمان را روی ابرهای مجازی ذخیره نکردهایم. کمدها جایی هستند که در آنها با هویتِ مسلماً غیردوگانۀ خود کنار میآییم و قبول میکنیم که خودمان هم در کنار مجموعهای از اشیاء بایگانی شدهایم، مجموعهای که به مکانها و زمانهای مختلف تعلق دارد.
نویسنده: شَنِن مَترن
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ 7 جولای 2017 با عنوان «Closet Archive» در وبسایت پلیسز منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ 15 مرداد 1396 آن را با عنوان «کمد: جایی که تاریخ به فضا تبدیل میشود» ترجمه و منتشر کرده است.
** شنن مترن (Shannon Mattern) ستوننویس مجلۀ پلِیسِز و استادیار دانشکدۀ مطالعات رسانهای در نیواسکولِ نیویورک است. از جمله کتابهای او میتوان به کتابخانۀ جدید مرکز شهر: طراحی با اجتماعات و نیز نقشهکشی عمیق شهر رسانهای اشاره نمود.
[1] اتحادیۀ تجارت جهانی PRISM (مدیریت حرفهای اسناد و خدمات اطلاعاتی) اذعان کرده که سازمانها رکوردهای قدیمی را «محض احتیاط» نگه میدارند و آن را «در اتاقهای زیرشیروانی، زیرزمینها، کمدها و راهروها تلنبار میکنند، چون هیچکس درست نمیداند باید با آنها چه کار کرد. بنگرید به «مدیریت رکوردها چه لزومی دارد؟» بر روی وبسایت PRISM.
[2] Residual media
[3] Found footage
[4] English Secretary
[5] استوات توضیح میدهد که کمد همسر مور دارای کلکسیونی بسیار سادهتر از لوازم خانگی بوده: «یک میز، یک گنجه، چندین سینی، جعبۀ کوچک و زنبیل، یک میز، سبدهای کار، صندوقها، شیشهجات، دیگها، بطریها، کوزهها، پارچها، بشکههای گوشت، ساعت شنی، رنده، چاقو و قالب شیرینیپزی»، قیچی، برس و «مجموع کل پنج کتاب».
[6] Duties of the Closet
[7] در انجیل متی (6:6) آمده است: «اما تو، وقتی دعا میکنی، وارد کمدت شو و وقتی در را بستی، به درگاه پدرت دعا کن که در خفاست ...».
[8] The Cabinet Open’d, Or the Secret History of the Amours of Madam de Maintenon, With the French King
[9] The Golden Cabinet of true Treasure: Containing the summe of Morall Philosophie
[10] دقت داشته باشید که اینها دقیقاً همان وسایلی است که چندین قرن پیش در کمد همسر سر ویلیام مور هم وجود داشت.
[11] George Nelson’s Storagewall System
[12] سیستمهایی برای پخش موسیقی در محیط [مترجم].
[13] wunderkammern