ماهان شبکه ایرانیان

مرزهای باز و ثروت ۷۸ تریلیون دلاری؟

"در پیاده‌روها تریلیون‌ها دلار پول" ریخته است!

برایان کاپلان می‌گوید: "مرزهای باز خارجی‌ها را تریلیون ها دلار ثروتمندتر می کند." یک رأی‌دهنده آگاه (حتی اگر اهمیتی به رفاه خارجی‌ها نمی‌دهد) نباید بگوید "خب

مرزهای باز و ثروت 78 تریلیون دلاری؟

فرادید؛ درست است، باز بودن مرز کشورها مخرب است. اما سود بالقوه این طرح آن‌قدر زیاد خواهد بود که می‌توان مخالفان این طرح را با وعده مبالغ هنگفت راضی کرد.

به گزارش فرادید به نقل از اکونومیست؛ یک اسکناس صددلاری روی زمین افتاده است. یک اقتصاددان از کنارش عبور کرد. فردی از او پرسید:" پول را روی زمین دیدی؟" اقتصاددان پاسخ داد: "یک لحظه فکر کردم یک اسکناس صددلاری روی زمین دیدم، اما حتماً خیالاتی شدم. اگر یک صددلاری روی زمین بود حتماً یکی برش می‌داشت."

اگر چیزی بیش‌ازحد خوب و رؤیایی باشد، احتمالاً حقیقت ندارد. اما گاهی اوقات ممکن است حقیقت داشته باشد. "مایکل کلمنز" اقتصاددان در مرکز توسعه جهانی (اندیشکده ضد فقر در واشنگتن) استدلال می کند "در پیاده‌روها تریلیون ها دلار پول" ریخته است. تنها یک سیاست ساده می‌تواند جهان را دو برابر غنی‌تر و ثروتمندتر کند: مرزهای باز.

زمانی که کارگرها از کشوری فقیر به کشوری ثروتمند بروند، بازدهی بسیار بیشتری خواهند داشت. می‌توانند به بازار کار با سرمایه کافی، شرکت‌های کارآمد و سیستم قانونی قابل پیش‌بینی بپیوندند. افرادی که در گذشته با شخم زدن زمین با بیل چوبی روزگار می‌گذراندند، پشت تراکتور می‌نشینند. افرادی که زمانی با دست آجرهای گِلی می‌ساختند، کار با جرثقیل و حفارهای مکانیکی را آغاز می‌کنند. آرایشگران، مشتریانی پولدار با انعام بهتر پیدا می‌کنند.

"برایان کاپلان" و "ویپول تاییک" در کتاب "طرح اساسیِ مرزهای باز" استدلال می‌کنند: "کار ارزشمندترین کالای جهان است. اما به خاطر مقررات سخت مهاجرتی قسمت زیادی از نیروی کار هدر می‌شود." کارگران مکزیکی و مهاجر به آمریکا می‌توانند تا 150 % کارایی بیشتری داشته باشند. این میزان برای اهالی بی‌مهارت نیجریه 1000 درصد است.

این دو در کتاب خود اشاره می‌کنند: "نگه‌داشتن اهالی نیجریه در کشورشان به‌اندازه کشاورزی در قطب جنوب بی‌معنی است و توجیه اقتصادی ندارد." و مزایای غیراقتصادی این طرح نیز شایان توجه است: اهالی نیجریه در آمریکا به دست اسلام‌گرایان بوکوحرام اسیر نمی‌شوند.

سود حاصل از تجارت آزاد در مقایسه با دستاوردهای بالقوه مرزهای باز، بسیار جزئی و ناچیز است. اما کل دنیا این ایده را خیال‌پردازی می‌داند. در اکثر کشورها کمتر از 10 درصد مردم موافق آن هستند. در عصر برکسیت و دونالد ترامپ، این پیشنهاد به چشم یک طرح غیرسیاسی بیهوده دیده می‌شود. با این‌ وجود، ارزش دارد از خود بپرسیم در صورت باز بودن مرزها چه اتفاقی می‌افتد.

منظورمان از "مرزهای باز" این است که مردم می‌توانند با آزادی در کشورهای مختلف رفت‌وآمد کرده و کار پیدا کنند و به معنای "لغو دولت ملی" نیست. برعکس، دلیل جذابیت مهاجرت این است که برخی ملل در اداره کشور ماهرند و برخی دیگر خیر.

درآمد کارگران کشورهای ثروتمند بیشتر است؛ تا حدی به این دلیل که تحصیلات بیشتری دارند. اما دلیل اصلی این است که در جوامعی زندگی می‌کنند که از سالیان پیش مؤسساتی را توسعه دادند که سبب رشد، شکوفایی و صلح شد. انتقال مؤسسات کانادا به کامبوج بسیار سخت است، اما یک خانواده کامبوجی می‌توانند به‌راحتی با یک پرواز به کانادا بروند. سریع‌ترین راه برای از میان بردن فقر این است که اجازه دهیم مردم مکان‌های بی‌رونق را ترک کنند. به‌این‌ترتیب شهروندان کشورهای ثروتمند بیشتر متوجه فقر آن‌ها خواهد شد (که سوری‌ها یا بنگلادشی‌های بیشتری را در حال کار در رستوران‌ها می‌بینند)، اما شدت فقر کمتر خواهد بود.

اگر مرزها باز بود، چه تعدادی دست به مهاجرت می‌زدند؟ نظرسنجی "گالوپ" در سال 2013 این تعداد را 630 میلیون نفر تخمین زد. یعنی نزدیک به 13 درصد جمعیت جهان مهاجرت دائم می‌کردند و تعداد بیشتری مهاجرت موقت. حدود 138 میلیون در آمریکا ساکن می‌شوند، 42 میلیون در بریتانیا...

ممکن است گالوپ آمار را دست بالا گرفته باشد. مردم همیشه کاری که می‌گویند را انجام نمی‌دهند. ترک وطن به شجاعت و انعطاف‌پذیری نیاز دارد. مهاجران باید با افراد آشنا، آداب‌ورسوم آشنا و غذاهای خوشمزه مادربزرگ خداحافظی کنند. خیلی از افراد حاضر نیستند حتی درازای چشم اندازهای روشن، چنین تاوانی بدهند.

حداقل دستمزد در آلمان دو برابرِ یونان است و طبق قوانین اتحادیه اروپا یونانی‌ها اجازه دارند به آلمان سفر کنند. اما از زمان آغاز بحران اقتصادی در سال 2010، تنها 150 هزار (از 11 میلیون نفر جمعیت) به آلمان مهاجرت کردند. آب‌وهوای فرانکفورت افتضاح است و تقریباً هیچ‌کس یونانی بلد نیست. حتی چنین سیاست‌هایی در میان دو کشور با اختلاف قابل‌توجه در سطح زندگی هم لزوماً منجر به سیل مهاجرت نمی‌شود. از سال 1986، به شهروندان "میکرونزی" اجازه داده شد بدون ویزا در آمریکا زندگی و کار کنند که میزان درآمد هر فرد تقریباً بیست برابر است. بااین‌حال هنوز دو سوم شهروندان در میکرونزی زندگی می‌کنند.

علیرغم این موارد، می‌دانیم که مرزهای باز به ورود موج عظیمی از مهاجر منجر می‌شود. فاصله طبقاتی میان کشورهای فقیر و ثروتمند در جهان، با فاصله میان کشورهای ثروتمند و کمتر ثروتمند در اروپا قابل‌مقایسه نیست و فقیرترین کشورهای دنیا شباهتی با جزایر رؤیایی اقیانوس آرام ندارند. اکثر این کشورها علاوه بر فقر شدید، با خشونت و دولت‌های مستبد سروکار دارند.

همچنین، مهاجرت، به‌اصطلاح "وابسته به مسیر" است و با یک چکه آغاز می‌شود: اولین فردی که از کشور A به کشور B می‌رود، به مکانی قدم گذاشته که هیچ‌کس زبان مادری‌اش را حرف نمی‌زند و روش صحیحِ نودل درست کردن را بلد نیست. اما دومین مهاجر که ممکن است برادر یا پسرعمویش باشد، فرد آشنایی را دارد که راه و چاه را نشانش دهد. زمانی که خبرهای رفاه زندگی در کشور B به گوش دیگران برسد، افراد بیشتری از کشور A مهاجرت می‌کنند. هزارمین مهاجر با ورود به کشور جدید، در محله‌ای پر از هم‌وطنانش ساکن می‌شود.

با این تفاسیر شاید آمار گالوپ خیلی هم پایین باشد. امروزه 1.4 میلیارد نفر در کشورهای ثروتمند و 6 میلیارد نفر در کشورهای نه‌چندان غنی زندگی می‌کنند. خیلی بعید نیست که در صورت حذف موانع قانونی، بیش از یک میلیارد نفر مهاجرت کنند. واضح است که این موج از مهاجرت تغییرات غیرقابل‌پیش‌بینی در کشورهای ثروتمند ایجاد می کند.

معمولاً رأی‌دهندگان کشورهای مقصد با مهاجرت مشکل ندارند، اما گمان می‌رود مرزهای کاملاً باز آن‌ها را "غرق" در خارجی‌ها کند. بنابراین می‌ترسند این تغییرات زندگی‌شان را بدتر کرده و یا حتی سیستم سیاسی کشورشان را درخطر بیندازد. آن‌ها نگران‌اند که مهاجرت دسته‌جمعی جرم و تروریسم در کشورشان را افزایش دهد، حقوق و درآمد مردم محلی را کم کند، بر رفاه دولت فشار غیرمستقیم آورد که همه این‌ها پرخاشگری و تضعیف فرهنگی را به دنبال خواهد داشت.

سؤالات آزاد

اگر افراد زیادی از سوریه جنگ‌زده، گواتمالای غرق گانگستر و کنگوی پرهرج ومرج مهاجرت کنند، آیا این مصیبت‌ها را به همراه خود به کشور جدید می‌برند؟ این ترس قابل‌درک است (که سیاستمداران ضد مهاجر مانور زیادی روی آن می‌دهند)، اما شواهد کافی برای اثبات آن وجود ندارد و تماماً حدس و گمان است. درست است، برخی مهاجران مرتکب جرم و حتی اعمال تروریستی می‌شوند. اما در آمریکا، میزان زندانی شدن خارجی‌ها یک‌پنجم بومیان است. در برخی کشورهای اروپایی مانند سوئد، مهاجران بیشتر از مردم محلی به دردسر می‌افتند، اما این تنها به این دلیل است که اکثراً پسرهای جوان هستند. مطالعه‌ای که جریان‌های مهاجرتی در 145 کشور بین سال‌های 1970 تا 2000 را بررسی کرد، به این نتیجه رسید که مهاجرت تروریسم را کاهش می‌دهد که دلیل اصلی آن رشد اقتصادی است.

آیا مهاجرت در مقیاس بزرگ شرایط اقتصادی مردم محلی را بدتر می کند؟ تاکنون چنین اتفاقی رخ نداده. مهاجران نسبت به بومی‌ها ایده‌های جدیدتری برای آغاز کسب‌وکار دارند و با راه‌اندازی تجارت جدید مردم محلی را استخدام می‌کنند. درمجموع، احتمال کمی وجود دارد که مهاجران سبب تخلیه منابع مالی کشور شوند. مگر آنکه قوانین محلی کار کردن آن‌ها را غیرممکن کند؛ همانند پناه‌جویان در بریتانیا. هجوم کارگران خارجی ممکن است دستمزد افراد محلی بامهارت‌های مشابه را کاهش دهد. اما اکثر مهاجران مهارت‌های متفاوتی دارند. پزشکان و مهندسان خارجی مشکل کمبود نیروی ماهر را برطرف می‌کنند. مهاجران غیرمتخصص از کودکان و سالمندان مراقبت می‌کنند و درنتیجه افراد محلی می‌توانند به کارهای پرسودتر مشغول شوند.

آیا مرزهای باز سبب ازدحام جمعیت می‌شود؟ شاید در شهرهای محبوبی مانند لندن ازدحام جمعیت ایجاد شود. اما اکثر شهرهای غربی می‌توانند فضای بیشتری ایجاد کنند. و مهاجرت جمعی ازدحام و انبوه جمعیتِ کل دنیا را کاهش می‌دهد، زیرا زادوولد میان مهاجران به‌سرعت کاهش می‌یابد تا با هنجارهای کشور میزبان هم‌سطح شود.

آیا مهاجرت فرهنگ و سیاست‌های کشور مقصد را تغییر می‌دهد؟ بدون شک. به تغییرات آمریکا نگاه کنید. اکثر این تغییرات مثبت بودند و از زمانی آغاز شد که جمعیت از 5 میلیون با اکثریت سفیدپوست، به 1800 تا 320 میلیون نفر با تعداد زیادی رنگین‌پوست افزایش یافت. اما این بدان معنا نیست که موج‌های آتی مهاجرت خوش خیم و بی‌ضرر خواهند بود. تازه‌واردان از سرزمین‌های غیر لیبرال، شاید رسوم ناخوشایند، فساد سیاسی و یا تعصب با خود بیاورند. اگر تعدادشان زیاد شود، شاید به یک دولت اسلامی یا دولتی رأی دهند که مالیات بومیان را افزایش می‌دهد تا مهاجران در رفاه بیشتری باشند.

چشم‌ها دوخته بر جایزه

بدون شک اگر مرزها ناگهان و بدون سیاست‌های مناسب باز شوند، خطرات زیادی به همراه خواهند داشت. اما تقریباً تمام این خطرات را می‌توان کاهش داد. با اندکی خلاقیت می‌توان بر تمام موانع فائق آمد.

اگر نگرانیم که رأی مهاجران از مردم محلی پیشی گیرد و دولتی غیر مطبوع روی کار آورند، می‌توان قوانینی وضع کرد که به مهاجران برای پنج سال، ده سال یا حتی هرگز اجازه رأی دادن ندهد. این قانون سرسخت و خشن به نظر می‌رسند، اما از راه ندادن آن‌ها به کشور بهتر است. همچنین می‌توان هزینه ویزا و مالیاتشان را افزایش داد و دسترسی‌شان به مزایای رفاهی را محدود کرد. بدین ترتیب هم از افزایش شدید و ناگهانی موج مهاجرت جلوگیری می‌شود و هم اطمینان می‌یابیم مهاجران توانایی پرداخت هزینه‌های زندگی خود را دارند.

این اقدام‌ها تبعیض‌آمیز به نظر می‌رسند و در حقیقت هم همین‌طور است. اما به نفع مهاجران است، زیرا در غیراینصورت از کشورهای توسعه‌یافته محروم خواهند بود مگر آنکه ده‌ها هزار دلار به قاچاقچیان انسان پرداخت کنند که در آن صورت باید همیشه در سایه زندگی کنند و در صورت دستگیری از کشور اخراج شوند.

برایان کاپلان می‌گوید: "مرزهای باز خارجی‌ها را تریلیون ها دلار ثروتمندتر می کند." یک رأی‌دهنده آگاه (حتی اگر اهمیتی به رفاه خارجی‌ها نمی‌دهد) نباید بگوید "خب.. حالا که چی؟". در عوض باید بگوید "تریلیون ها دلار ثروت روی میز است. چطور کشورم می‌تواند سهم بزرگی از آن داشته باشد؟" دولت‌های مدرن به‌طور مداوم از سیاست‌های مالیاتی استفاده می‌کنند تا ثروت از جوانان به پیرها و از ثروتمندان به فقرا در جریان باشد. چرا از همین سیاست‌ها برای توزیع ثروت از خارج به داخل استفاده نکنند؟ اگر دنیایِ دارای جنبش آزاد 78 تریلیون دلار ثروتمندتر است، آیا نباید لیبرال‌ها بستر را برای این تغییرات آماده کنند؟

منبع: اکونومیست

ترجمه: گلناز یغمایی


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان