شاهکشی در تاریخ جهان، از دنیای باستان تا به امروز سابقهای دیرینه و کهن دارد. در داستانهای روایت شده از اسکندر و پدرش فیلیپ آمده است که «پوزانیاس» قاتل پدر اسکندر، از فردی پرسش میکند که برای شهرت جاودانه یافتن و تا ابد مشهور ماندن چه میتوان کرد؟ و پاسخ میشنود که فیلیپ را بکش. به این ترتیب «پوزانیاس» با هدف جاودانه شدن خنجر بر فیلیپ میکشد و پدر اسکندر را که پادشاه مقدونیه بود، به قتل میرساند. شاهکشیها را در طول تاریخ انگیزههای متفاوتی باعث شده است. شاهکشیها گاهی به دلایل اعتقادی و مذهبی و گاهی نیز سیاسی صورت گرفته است. گاهی شکل پدرکشی داشته و گاهی نیز برادرکشی. نمونه برجسته ترور شاهان را میتوان در مقطع صدر اسلام در ایران شاهد بود و در قرون بعدی نیز اسماعیلیه مصداق بارز ترور سیاسی را به تصویر کشیدند تا جایی که هدف فدائیان اسماعیلی کشتن شاه و وزیر و ماموران حکومتی تعریف شده بود. بهرغم سابقه دیرینه شاهکشی در ایران، مرگ و قتل ناصرالدین شاه اما با دیگر گونههای شاهکشی در ایران متفاوت بوده است. قتل ناصرالدین شاه وقوع پدیدهای تازه در تاریخ ایران است و تا پیش از قتل ناصرالدین شاه، چنین قتلی در ایران نظیر نداشت.
ترور ناصرالدین شاه نشان دهنده شرایطی است که جامعه ایران از دورانی که شاه «سایه خدا» و «مظهر قانون و وحدت ملی» تعبیر میشد و برای شاه «حق الهی سلطنت» تعریف شده بود، میگسلد. بنابراین حادثه قتل ناصرالدین شاه را میتوان اولین تلاشها برای گام برداشتن در راه مدرن و جدید شدن ایران تعبیر و تفسیر کرد.
دکتر داریوش رحمانیان، استادیار تاریخ دانشگاه تهران