شهره لرستانی بازیگر محبوب تئاتر، سینما و تلویزیون را همه مردم ایران میشناسند. شاید نقش کمنظیر او در سریال «لیلی با من است» را کمتر ایرانی باشد که به یاد نیاورد. این بازیگر که از سال 64 فعالیت هنری خود را با کارگردانی کلید زد در مورد تجربیات بازیگری و کارگردانی تئاتر، سینما و تلویزیون به سوالات بنیتا پاسخ گفت که مشروح این مصاحبه اختصاصی را در زیر میخوانید:
خانم لرستانی، جزئیات لازم در مورد زندگی شخصی و خصوصی را خوانندگان ما میدانند. ما به سراغ شما آمده ایم تا از کارهای حرفهایتان برایمان بگویید و توضیح بدهید که خانم لرستانی مهربان در بازیگری آیا در زندگی شخصی خود هم مهربان است؟ یا به عبارتی دیگر در زندگی شخصی هم میتوانید به کنترل عواطف بپردازید؟
کنترل عواطف که یکی از مشخصات بازیگری است معمولا اصلا در زندگی به کار نمیآید. در زندگی شما یک آدم کاملا عادی خواهید بود و شغلتان را در زندگی شخصیتان نمیتوانید دخیل کنید. در مورد من که این اتفاق نیفتاده است. من به شدت در زندگی شخصی ام یک انسان عادی هستم و شغلم را دخیل نمیکنم. فکر نمیکنم کسی که شغلش بازیگری است، بازیگری را در زندگی شخصی اش درگیر کند.
البته در برخی از شغلها ناخواسته افراد در زندگی شخصی شان تحت تاثیر شغلشان قرار میگیرند.
در بازیگری صداقت بسیار مهم است و اگر در این شغل صداقت نباشد نمیتوان موفق بود در زندگی شخصی و خصوصی هم من معتقدم که صداقت بسیار مهم است. هیچ وقت بدون صداقت در زندگی شخصی ام زندگی نکردهام و در بازیگری هم بدون عنصر صداقت نبودهام.
دیگران در این مورد نسبت به شما چه حسی داشتهاند؟
بودهاند افرادی که در زمانی احساسی از من سر زده گفتهاند ادا درنیاور یا بازی نکن ولی من به شدت عصبی میشوم چون من هیچ حسی را به شکل ادا در نیاورده ام. اگر عصبانی شدهام یا گریه کردهام اگر ناراحت شدهام یا به هر شکلی تحت تاثیر حسی قرار گرفتهام همیشه آن حس برای من واقعی بوده است.
پس این تصور که بازیگران از بازیگری در زندگیشان استفاده میکنند درست نیست؟
معمولا آدمها فکر میکنند اگر شما عصبانی شدید یا صدایتان را بالا بردید این فن و تکنیکی است که بلد هستید و آن را استفاده میکنید. اما طبیعی است که آدم زمان عصبانیت صدایش بالا برود و اگر تکنیکی را آدم برای بالا بردن صدایش بلد است ناخودآگاه است و این چیزی نیست که آگاهانه از آن استفاده میشود.
وقتی آدمی که تئاتری است عصبانی میشود صدایش بالا میرود و این گونه نیست که ادا دربیاورد یا بازی کند ولی طرف مقابل میگوید شما ادا در میآورید و بازی میکنید.
خانم لرستانی، نکتهای که در مورد شما و تعداد ویژهای از بازیگران وجود دارد این است که شما با هر سن و نقشی برای ملت ایران بازیگری کنید جزو بازیگران محبوب هستید ولی هستند بازیگرانی که تنها در یک سن و چهره خاص شناخته میشوند و بعد از مدتی افول میکنند. رمز علاقه ایرانیها به شما چیست؟
مردم با ما زندگی میکنند. با عصبانیتهای ما عصبانی میشوند. با عشقورزیهای ما عشق میورزند. با مهرورزیهای ما مهر میورزند. با دلسردیهای ما دلسرد میشوند و با دلگرمیهای ما دلگرم میشوند. تمام حسهای ما را مردم میشناسند و به نوعی ما در آغوش مردم بزرگ شده ایم و با آنها خو گرفته ایم.
بارها ممکن است یک پیرمرد یا یک پیرزن به بازیگران بگویند ما شما را از بچگی میشناسیم. این به معنی ارتباط حسی عمیق بین دو طرف است. ما قارچی نبوده ایم که یکشبه سبز بشویم. سوپراستارها قارچهای یک شبهاند. به خاطر زیبایی، نقشهای ناگهانی، شهرت و ثروت و یا هر چیزی به صورت ناگهانی سبز میشوند و به صورت ناگهانی هم افول میکنند.
اما بازیگرها در قلب مردم هستند. چون با مردم به وجود آمدند و با مردم زندگی میکنند و عمیقا در دل مردم جای دارند و برای همین است که چروک صورت، پیری، بیماری از دست دادن دست و پا چیزهایی نیست که بازیگرها را از دل مردم خارج کنند. چون اینها با مردم زندگی میکنند.
ما بازیگرانی داشته ایم که در بیماری یکشبه ره صد ساله رفتهاند ولی هنوز در قلب مردم بودهاند. بازیگرانی را داشته ایم که با مرگ دست و پنجه نرم میکنند ولی مردم دوستشان دارند.
شما از جوانی وارد سینما شدهاید و بیش از 25 سال است برای ملت ایران بازیگری میکنید. وقتی سریالی، فیلمی، مصاحبهای یا تصویری از گذشته خودتان میبینید، چه حسی دارید؟
من یک خاطره شیرین در این باره دارم که خاطرهای کمدی است. یکی از فیلمهای من که مربوط به 25 سال پیش بود در یکی از این شبها در تلویزیون پخش شد؛ دوبار هم پخش شد. مادر من رفته بود خرید کند که فیلم را مغازه دارهای سر کوچه دیده بودند و واکنشهایی که نشان داده بودند این بود که به مادر من گفته بودند که چقدر دخترتان پیر شده است و خیلی مادرم ناراحت شده بود و آمده بود خانه به من میگفت که ببین چقدر پیر شدی.
من هم خیلی به فکر رفتم و جلوی آیینه رفتم و به این فکر کردم که چقدر پیر شده ام و ناگهان به خودم آمدم که این فیلم برای 25 سال پیش بوده است و به مادرم گفتم این برای 25 سال پیش بوده و طبیعی است که من 25 سال گذشته جوانتر بودم.
انسان اگر یک آلبوم عکس مربوط به گذشته را هم ورق بزند آه از نهادش بلند میشود چه برسد به کار پر از خاطرهای مانند سینما که هرچه مربوط به گذشته را شما مشاهده کنید خاطراتتان زنده میشود. در کار تئاتر هم همین طور است چون همه اش خاطره و بازی با حس است.
شما در دهه 70 کارگردانی تئاتر میکردید و همه متفقالقول هستند که از جمله مهمترین کارهایتان کارهای تئاتری شماست . چرا اخیرا به سمت تئاتر نرفتهاید؟
من هنوز دوست دارم تئاتر کار کنم اما هزار سال پیش هزار سال جوانتر بودم و هزار سال انگیزه بیشتری داشتم. خیلی دلم میخواهد کار کنم ولی به نظر میآید تئاتر الان نقاشی کردن روی آب است. تئاتری که آن سالها ما کار میکردیم برای انجامش پر از شوق بودیم. فضای خیلی خالصی داشت.
سالها پیش من میخواستم نمایش کرگدن یونسکو را کار کنم که برایش خیلی هم تقلا کردم. آن سالها یک آقایی مسئول بود که احساس کردم من برای این که بگویم کرگدن نباشید خودم دارم به کرگدن تبدیل میشوم. احساس کردم جوی است که تئاتریها را به موجودات دیگری تبدیل میکنند برای این که به آن چیزی که نباید باشند تبدیل شوند.
احساس میکنم آدمها را تغییر میدهند و شخصیت آدمها برای این که یک تئاتر به صحنه برود تغییر میکند.
آیا درآمد زیاد نداشتن تئاتر هم در این دور شدن شما تاثیر داشته است؟
پول فقط بخشی از این ماجراست. شاید به هر حال به راحتی بشود یک اسپانسر پیدا کرد. وقتی برای فیلم میشود اسپانسر پیدا کرد طبیعتا برای تئاتر هم میشود. ولی بخش دیگر حکایتی است که پشت ماجرای تئاتر است.
شما قرار بود بعد از کار تله فیلمتان، یک فیلم سینمایی بسازید. چه شد که نساختید؟
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار آمدند که من این کار را نکنم. این ابر و باد و مه و خورشید و فلک خیلی کارها میکنند که شما نمیدانید. برای من برعکس میچرخند. نمیدانم چرا؟!
ولی الان یک فیلمنامه به نام فال دارم که راجع به فال و فالگیری و رمالی است که خیلی هم در کشور ما بازار داغی دارد؛ اگر باز هم ابر و باد و مه و خورشید و فلک بگذارند قرار است برای آن یک کار کمدی سینمایی ساخته شود.