مقدمه
با نگاهی هر چند سطحی و گذرا به تاریخ زندگی اجتماعی انسان می توان مشاهده کرد که جوامع انسانی، پیوسته در حال حرکت و دگرگونی بوده و به طور دائم، شاهد تغییر و دگرگونی در خود، اعضا، محیط و... می باشد و به تعبیر جامعه شناسان، جامعه بدون وقفه، نیروهای بیرونی یا درونی که ماهیت، جهت و سرنوشت آن را تغییر می دهد، ایجاد کرده و پذیرای آن ها شده و یا آن ها را تحمّل می کند. تمام جوامع، چه به صورت ناگهانی و چه به گونه آرام یا محسوس، هر روز تغییراتی را به خود می بینند و این واقعیتی است که با مطالعه آثار و اسناد به جای مانده از تاریخ جوامع و توجه اجمالی در امور روزمره خویش می توانیم آن را مشاهده کنیم.
آنچه در فرایند تحقیق بیش از هر چیزی توجه محقّق اجتماعی را به خود معطوف میدارد، این است که: اولاً، چه چیزی تغییر می کند؛ یعنی موضوع تغییر چیست که آیا این تغییر در عناصر ساختی، فرهنگ، الگوها یا ایدئولوژی ها رخ داده است. ثانیاً، عوامل و کارگزاران، مشوّقان و تحریک کنندگان تغییرات چه و که هستند و سؤالات دیگری که در مسیر تحقیق برای فهم بهتر تغییرات پیش روی محقق قرار می گیرد. با پاسخ به این سؤالات می توان چهره قبل و حال و آینده یک جامعه را ترسیم کرد.
این گفتار در محور سؤال سوم که کارگزاران تغییر باشد، حرکت نموده و با اذعان به این نکته که چون جامعه، خود هویتی مستقل از افراد و اعضای تشکیل دهنده اش ندارد و این افراد هستند که سکّان هدایت تغییرات را به دست گرفته و جهت و سرعت و موضوع و قلمرو آن را معین می کنند، دو هدف را در این تحقیق دنبال می کند: اولاً، تغییراتی را که امام باقر (ع) در آن نقش داشته و تأثیرگذار بوده است. ثانیاً، شیوه و روش دخالت حضرت به عنوان نخبه ایدئولوژیکی در ایجاد تغییرات چگونه بوده است. و برای این منظور ابتدا اشارتی کوتاه به مفاهیم نظری تغییرات داشته و سپس نقش امام باقر (ع) را در تغییرات فرهنگی و سیاسی عصر خویش پی خواهیم گرفت.
1. مفاهیم و کلیات تغییر
1-1.تغییرات اجتماعی چیست
تغییر اجتماعی عبارت است از پدیده های اجتماعی قابل رویت و بررسی در مدت زمانی کوتاه. به گونه ای که هر شخص معمولی نیز در طول زندگی خود یا در طول دوره کوتاهی از زندگی اش می تواند یک تغییر را شخصاً تعقیب نموده و نتیجه قطعی یا موقتی آن را دریابد. در زمینه تغییرات اجتماعی از دو نکته نباید غافل شد: نخست اینکه بین تغییر و تحوّل تفاوت وجود دارد، چون تحول در طول یک دوره طولانی ایجاد می گردد؛ یعنی فرایندی است که در یک مدت زمان کوتاه رخ نخواهد داد. به علاوه قلمرو تحول با تغییر متفاوت است، چون تحول در چارچوب یک محدوده جغرافیایی یا اجتماعی محدود قابل مطالعه نیست؛ در حالی که تغییر را می توان در محدوده معین مطالعه کرد.
دوم اینکه؛ تغییر اجتماعی و فرهنگی، یکی است. آن گاه که فرهنگ را به صورت کلی در نظر بگیریم؛ به این معنا که هر آنچه در جامعه وجود دارد؛ اعم از اعتقادات، باورها، اعمال و رفتار، مناسک ها و تکنولوژی و... همه آنچه را که فرد از جامعه می گیرد، با آن زندگی می کند؛ در این صورت فرهنگ و اجتماع یکسان است. اما اگر فرهنگ را به معنای شیوه زندگی در نظر بگیریم، آن گاه بین فرهنگ و اجتماع تمایز قائل می شویم. در این تحقیق، قلمرو فرهنگی تغییرات را نه به اندازه کلی می گیریم که حتی سیاست را در بر گیرد و نه تنها به شیوه زندگی که علوم و ایده ها را شامل نگردد.
2ـ1.عوامل تغییر
عامل تغییر در واقع، عنصری است که از یک وضعیت معیّن، به علت موجودیت اش یا به وسیله عملی که انجام می دهیم تغییری را موجب می شود و یا به وجود می آورد. برای مثال، ورود تکنیک های جدید در یک کارخانه می تواند تغییراتی در شیوه کار و سازمان و گروه ها و در سطح مدیریت به وجود آورد. یا تأسیس کارخانه موجب تغییراتی در بازار کار، شیوه کار و حتی اخلاق رفتار روستا یا شهر گردد. ما در پی شناسایی عوامل تغییر نیستیم، بلکه می خواهیم نقش امام باقر (ع) را که خود دارای اراده و اختیار و ابداع است، مورد توجه قرار داده و بازشناسی کنیم. لذا باید سخن از کارگزاران تغییر به میان آورد؛ یعنی اشخاص، گروه ها و یا انجمن هایی که تغییر را وارد کرده و از آن استقبال می کنند و یا در برابر تغییرات، مخالفت و مقاومت می کنند و شاخصه اصلی آن ها برخورداری از اراده و اختیار و قدرت تصمیم گیری است؛ برخلاف عامل تغییر که می تواند اشیای بی جان و اراده باشد.
3ـ1.نخبگان و تغییر
نخبگان افرادی هستند که دارای خصوصیاتی استثنایی و منحصر به فرد بوده و یا دارای استعداد و قابلیت هایی عالی در زمینه کار خود و یا در بعضی فعالیت ها باشند. به سخن دیگر، برگزیده به کسانی گفته می شود که با توجه به نقشی که در جامعه بر عهده می گیرند و کاری که انجام می دهند و استعدادهای طبیعی که دارند، دارای موقعیت های برتری نسبت به افراد متوسط جامعه هستند، بنابراین نخبگان، افرادی هستند که بر اثر خصوصیات ممتازشان، صاحب قدرت و یا شخصیت می گردند. البته نخبگان، خود دارای انواعی هستند که جامعه شناسان آنها را به شش دسته سنتی، تکنوکرات، مالکیت، کاریزما، سمبولیک و ایدئولوژیکی تقسیم نموده اند و درباره خصوصیات هر یک به تفصیل سخن گفته اند. نخبگان ایدئولوژیکی، همان اشخاص یا گروه هایی هستند که در اطراف ایدئولوژی معین تشکیل گردیده و یا در به وجود آوردن ایدئولوژی خاصی سهیم هستند. همچنین می توانیم اشخاص یا گروه هایی را در این رده بندی قرار دهیم که ایدئولوژی مشخص را اشاعه می دهند و یا سخنگو و معرّف آن هستند. نخبگان ایدئولوژیک بدون اقتدار، ولی با نفوذ گروه هایی هستند که دگرگونی های اجتماعی و فرهنگی را پدید آورده و موجب جهت گیری مجددی از کنش تاریخی می گردند. به اعتقاد اندیشمندان اجتماعی، نوآورترین و مترقی ترین نخبگان را می توان در میان نخبگان معنوی و ایدئولوژیکی جست جو کرد و این در حالی است که این نخبگان، معمولاً فاقد پست های حاکمیت و از ابزار مادی و سیاسی برخوردار نیستند.
4ـ1.مکانیسم تأثیرگذاری نخبگان
هرچند شناسایی تأثیرگذاران در عرصه تغییرات، خود حرکتی شایسته است، اما مهم آن است که شیوه تأثیرگذاری این نخبگان در جامعه مورد مطالعه قرار گیرد تا با بازشناسی آن بتوان چراغ راهی جهت الگو گرفتن در اختیار مشتاقان قرار داد. بر اساس طبقه بندی این کارگزاران، می توان راه های مشارکت آن ها در جامعه را به دو صورت کلی تصمیم گیری و الگوسازی مورد مطالعه قرار داد:
1ـ4ـ1.تصمیم گیری
برخی از نخبگان به دلیل دارا بودن نقشی در مجموعه تصمیم گیری های درون جامعه، در کنش تاریخی آن مشارکت دارند و به همین دلیل، اثر آن ها مستقیماً ظاهر می شود. همین جنبه است که به ویژه در تحصیل نخبگان قدرت مورد توجه و بررسی قرار می گیرد. در واقع می توان تغییرات اجتماعی یا مقاومت در مقابل تغییر را به منزله نتیجه مجموع تصمیمات اتخاذ شده توسط بازیگران اجتماعی فوق العاده قدرت مندی در نظر گرفت که پست های مهم و استراتژیک را اشغال می کنند و این خود به هر حال جنبه ای بسیار با اهمیت یا اساسی از کنش تاریخی است. در طول عمر نهادها و جوامع غالباً تصمیمات عمده به وسیله معدودی از افراد که دارای کنش تاریخی کم و بیش طولانی هستند، اتخاذ می شود.
2ـ4ـ1. الگوسازی
نخبگان، نفوذ خود را از طریق نوعی الگوسازی در جامعه اعمال می کنند؛ به این معنا که به جهت آنکه سمبل های زنده ای از طرز تفکر، نحوه عمل و مدل آرمانی پیاده شده در جامعه هستند، نسبت به گروهی از افراد و یا بر کل جامعه، قدرت جاذبه ای داشته و مورد تقلید قرار می گیرند. به تعبیر دقیق تر، دیگران تلاش می کنند که خود را همانند آن ها ساخته و از آن ها در فکر و عمل الگو بگیرند. و این خود، زمینه را فراهم می کند که نخبگان بتوانند با فکر و عمل خویش در جامعه، تغییر ایجاد کرده و یا در برابر تغییرات مقاومت نموده و افراد را با خود همراه سازند. با مرور کوتاه در ادبیات و مفاهیم تغییر معلوم گردید که اولاً تغییرات، پدیده ای اجتماعی و دارای عوامل و فرایند خاصی است که از طریق مطالعه آن می توان بسیاری از پیچیدگی های اجتماعی تحت تأثیر تغییر را بازشناخت. ثانیاً با آگاهی بیشتر در جهت برنامه ریزی بنیادی و اجرایی جامعه گام برداشت همچنین روشن شد که نخبگان از عوامل مؤثر در تغییرات بوده و از دو طریق تصمیم گیری و مشارکت در فرایند تغییرات اجتماعی نقش آفرینی می کنند. در ادامه نقش امام باقر (ع) و عملکرد آن حضرت را در این راستا بازخوانی می کنیم:
2.امام باقر (ع) و تغییرات فرهنگی و سیاسی
با نگاهی گذرا به مفاهیم نظری و جامعه شناختی تغییرات روشن شد که تغییرات و دگرگونی های اجتماعی، خواه فرهنگی، خواه سیاسی عوامل و کارگزارانی دارد که شناخت آن ها از یک سو و بررسی شیوه و روش تأثیرگذاری آنان از دیگر سو می تواند چراغ راهی برای جویندگان حقیقت باشد و اگر این کارگزار، امام معصوم باشد، اهمیت دو چندانی دارد، چون تکلیف و وظایف پیروان خویش را روشن خواهد کرد. در این بخش از نوشتار، نگارنده تلاش دارد تا نقش امام باقر (ع) را در تغییرات، بازشناسی کرده و گام کوچکی در جهت شناسایی و شناساندن آن امام همام برداشته و انگیزه ای برای سایر محققان ایجاد کند.
1ـ2.اوضاع فرهنگی عصر امام باقر (ع) و اقدامات آن حضرت
نگاه کوتاه و گذرا به دوران امویان و مروانیان نشان می دهد که امام باقر (ع) در عصری امامت خود را آغاز نمود که جامعه اسلامی در وضع فرهنگی نابسامانی به سر می برد؛ چه اینکه عرصه فرهنگی جامعه، درگیر چالش های عمیق عقیدتی و تنش های مختلف فقهی میان فرق اسلامی شده بود. اگر چه تنش های سیاسی پس از حادثه دلخراش عاشورا فروکش کرده بود و بنی امیه توانسته بود با شکست برخی از احزاب سیاسی، حاکمیت سیاسی اش را نسبتاً استحکام بخشد، اما در این اوضاع، بسیاری از دانشمندان از صحنه سیاسی کنار کشیده و عمده تلاش خود را متوجه زمینه های مختلف علمی نموده بودند. این رویکرد گسترده به مسائل فقهی و علمی، موجب پیدایش مکاتب و سبک های مختلف علمی گردیده است. بدون تردید در این حرکت اجتماعی و تغییر فرهنگی، نقش بی بدیل امام باقر (ع) را نمی توان نایده گرفت. با ظهور و حضور این امام همام، گام اصلی و مهم در راستای تبیین آرای شیعه، که همان آراء ناب اسلام و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، بر داشته شده و جنبش عظیمی در میان علمای اسلام به ویژه شیعه پدید آمده و با این جنبش، خطر افکار آلوده و نظریات فرقه های منحرف متزلزل شد و این حقیقتی است که حتی علمای اهل سنت؛ نظیر: «ابن مبارک» «زهری»، «مالک» و «شافعی» نیز به آن اعتراف کردند. ما در اینجا برخی از اقدامات امام باقر (ع) در عرصه تغییرات فرهنگی را مرور می کنیم:
1ـ1ـ2.تأسیس دانشگاه گام اول
امام باقر (ع) علی رغم شرایط نامساعد عصر خویش با تلاش گسترده، نهضت بزرگی در زمینه علم طراحی کرد که به بنیان گذاری و تأسیس یک دانشگاه بزرگ و برجسته اسلامی انجامید که پویایی و عظمت آن در دوران امام صادق (ع) به اوج خود رسید. امام با برقراری حوزه درس، به زدودن چالش های علمی و تحکیم مبانی معارف و اصول ثابت اسلامی با تکیه بر آیات رهنمون گر قرآن پرداخت و تمام ابواب فقهی و اعتقادی را از دیدگاه قرآن بررسی کرد و به پرورش دانشمندان و فرهیختگان عصر خود و جنبش بزرگ علمی کمر بست. در حقیقت، این همان روشی است که تحت عنوان تصمیم گیری نخبگان به تغییر در جامعه می پردازند. در این راستا امام (ع) فرهیختگانی را نیز تربیت کرده و تداوم و استمرار این جنبش را تضمین کرده است. این فرهیختگان بالغ بر 462 نفر هستند که با آموزش ها و تعالیم ناب خویش، آن ها را سیراب کرده است. در اسناد و آثار نام تک تک آنها ثبت شده است. برجسته ترین آن ها عبارتند: زرارة بن اعین، محمد بن مسلم ثقفی و ابوبصیر.
2ـ1ـ2.تحکیم بنیادهای تفکر شیعی
در عصر امام باقر (ع) بسیاری از شیعیان به مراتب عالی تشیع دست نیافته بودند و دسته ای از آنان که علاقه زیادی به فراگیری و بهره مندی از دانش امام نشان می دادند، از احادیث اهل سنت استفاده می کردند. همین موضوع می توانست تا اندازه ای اندیشه شیعه را خدشه دار کند؛ چه بسا امکان اختلاط آموزه های دیگری با آن قسمت از معارفی که آنان از امام می آموختند وجود داشت. امام باقر (ع) برای تحکیم پایه های اندیشه شیعه بسیار کوشید و امامت شیعه را به خوبی برای همگان معرفی کرد. او می فرمود: فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درهای دانش خداوندی و راه رسیدن به خوشنودی او هستند. آنان دعوت کنندگان مردم به سوی بهشت و راهنمایان به سوی آنند. آن حضرت با توجه به جایگاه رفیع علمی و اخلاقی خود توانسته خلأ اندیشه ای شیعیان را با آموزه های نبوی و ارزشهای الهی پر کند و بنیان های تفکر شیعی را مستحکم کند. چه این که با روی کار آمدن اصحاب سقیفه، قرآن کریم که منشور هدایت مسلمین بود نیز مهجور گردید، زیرا به شهادت قرآن «لا یَمَسَّهُ الا المطهّرون» و ائمه معصوم که تنها مفسران واقعی قرآن بودند نیز در عزلت قرار داده شدند و تفکر شیعی که بنیانش قرآن و آموزه های وحیانی است، تنها در پرتو تفسیر مطهرون می توانست نضج بگیرد و امام باقر (ع) در عصر خود فرصت مناسبی جهت پر کردن این خلأ فکری شیعه داشته و با بهره گیری از این فرصت با اقدامات مهمی که در ادامه می خوانیم توانست بنیادهای فکری شیعه را تحکیم بخشد.
3ـ1ـ2.پایه گذاری علم اصول و شیوه صحیح اجتهاد
اگر چه برخی از قواعد اجتهاد را امیرالمؤمنین علی (ع) بیان کرده است، اما دوران امامت امام باقر (ع) را باید نقطه عطفی برای استفاده دانشمندان اسلامی از محضر معادن علم الهی و چشمه های جوشان دانش و بینش وحیانی دانست. در این دوره بود که امام باقر (ع) تلاش های گسترده ای در تبیین شیوه های صحیح استنباط احکام شرعی از منابع دینی نموده و بیش از پیش به اعتلا و توان مندی فقه شیعه پرداخت. امام باقر (ع) خود، اجتهاد را بین دانشمندان اسلامی نهادینه کرد و با تدوین قواعد علم اصول و آموزش آن به شاگردان مکتب خویش، گام مهم و اساسی در عرصه پشبرد اهداف بلند اجتهاد برداشت. به گونه ای که امروز شیعه می تواند با سربلندی اذعان دارد که میراث دار دانش نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و جانشینان بر حق او در بهره گیری از منابع دینی در قالب اجتهاد و استنباط حکم شرعی می باشد. مرحوم سیدحسن صدر در این باره می نویسد: به واقع، اولین کسی که دروازه علم اصول و اجتهاد در احکام را گشود و به تبیین و ترفیع قواعد آن پرداخت، امام ابوجعفر بن محمدبن علی الباقر (ع) و پس از او فرزند برومندش ابوعبدالله الصادق (ع) است. این دو بزرگوار با آموزش قواعد آن به بسیاری از شاگردان خود و آنان نیز با جمع آوری و نگاشتن آن مسائل و قواعد، گام بزرگی در فقه و اصول شیعه برداشته اند که از آن جمله می توان کتاب «اصول آل الرسول»، «الفصول المهمه فی اصول الائمه» و «اصول الاصلیه» را نام برد که همگی آن ها بنابر استناد روایت کنندگان راست گو به اهل البیت (ع) نسبت داده شده است. علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه می فرماید: مسلماً بیشترین قواعد اصولی که از امام معصوم (ع) روایت شده از امام باقر (ع) تا امام حسن عسگری (ع) می باشد. امام باقر (ع) به عنوان مبتکر و تدوین کننده علم اصول در جایگاه برترین مرجع دینی شیعه در روزگار خویش به آموزش اصحاب و شاگردان خود در راستای اجتهاد، با بهره-گیری از شیوه های صحیح اقدام نمود که در کتاب های اصولی، نمونه های فراوانی از آن به چشم می خورد.
4ـ1ـ2.نشر فرهنگ اصیل اسلامی
چنان چه پیش از این گفته شد، نخبگان ایدئولوژیکی در مسیر تغییرات، گاهی ایدئولوژی و ارزش های جدیدی را ایجاد می کنند و گاهی نیز مروّج و اشاعه کننده ایدئولوژی خاص هستند. ایدئولوژی ای که سابقه داشته و امروزه به فراموشی سپرده شده و یا رنگ باخته است. امام باقر (ع) در مواردی ایجاد و ابداعی را صورت دادند و گاهی روش دوم؛ یعنی اشاعه و ترویج فرهنگ و ارزش هایی را که از قبل توسط نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در جامعه ایجاد شده بود و پس از رحلت آن حضرت، اصحاب سقیفه در جهت کمرنگ کردن آن همت نموده و تا آنجا پیش رفتند که امام حسین (ع) در قضیه نینوا فرمودند که با آمدن یزید «و عَلَی الإسلامِ اَلسّلامُ». امام باقر (ع) در عصر امامت خویش توانسته اند برخی از آن فرهنگ اصیل اسلامی را که خود منشأ بسیاری از آن تغییرات شده اند را ترویج نمایند. در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم:
1ـ4ـ1ـ2.بازیافت بهره گیری صحیح از قرآن
هر چند سیاست جلوگیری از تدوین احادیث نبوی با شعار «کافی بودن قرآن» پیش می رفت. اما از عمل به قرآن خبری نبود و فقط از آن به صورت ابزاری برای جلوگیری از نشر معارف اهل بیت (ع) زنده بودن نام آنها استفاده می کردند. کتاب خدا به ابزاری جهت دستیابی به اغراض سیاسی و سرکوبی پیروان اهل بیت (ع) با تأویل و تفسیر به رأی، تبدیل شده و در واقع قرآن در انزوای شدید بود. امام باقر (ع) در جایگاه بهترین مفسر قرآن با بازگو کردن تفسیر درست آیات، بسیاری از ابهام ها را از بین برده و دست سودجویان را از بهره گیری آن کوتاه نمود. آن حضرت همواره برای اثبات مدعاهای خود از آیات قرآن بهره می گرفت و کلام خدا را گواه بر سخن خویش گرفته و می فرمود: هر چه را می گویم از من سؤال کنید که در کجای قرآن آمده تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت نمایم. در کتاب «اعلام الهدایه» آمده است که امام باقر (ع) کتابی در تفسیر قرآن نگاشته اند که «زیاد بن منذر» و بسیاری از بزرگان چون «ابوبصیر» از آن روایت کردند. در حقیقت حضرت با این عمل خود از طریق مشارکت در تغییر، وضعیت به وجود آمده را دستخوش تغییر قرار داده و علاوه بر احیای قرآن و آموزه های قرآنی، مجرای سودجویی و زیاده خواهی منفعت طلبان را مسدود نمود.
2ـ4ـ1ـ2.آگاهی بخشی نسبت به جایگاه امام
امام باقر (ع) تلاش فراوانی در جهت توجه افراد به اهل بیت و ایجاد مودّت در مردم نسبت به عترتی که پیامبر اکرم در روزهای آخر عمر شریف خود در مسجد مدینه مردم را به آن ها توجه داد، مبذول داشته و در صدد بود تا با این شیوه، ابتدا جایگاه امامت را در میان جامعه و مردم تبیین نموده و سپس به آنان بفهماند که اهل بیت عصمت و طهارت، وسیله نجات و رستگاری هستند و مردم، تنها در پناه آن ها می توانند به ساحل نجات رسیده و سعادت خویش را جست جو کنند. البته این تلاش امام در عصر خودش نیز نتیجه داده است. حکم بن عتیبه، گوشه ای از این تأثیرگذاری را روایت می کند و در این باره می گوید: من کنار اباجعفر در مجلس پرازدحامی نشسته بودم که پیر مردی عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ایستاد و گفت السلام علیک یا ابن رسول الله و رحمت الله و برکاته. امام نیز در پاسخ فرمود: و علیک السلام و رحمت الله و برکاته. به حاضرین نیز سلام کرد و آن ها پاسخ دادند. سپس نزد امام آمد. عرض کرد: یابن رسول الله جعلنی الله فداک، فوالله انی احبکم و احب من یحبکم و الله ما احبکم لطمع فی دنیا... دشمنان شما را نیز دشمن می دارم نه به خاطر ترس، هر آنچه را که حلال می دانید، حلال و حرامتان را نیز حرام می دانم و منتظر شما هستم. فهل ترجو لی جعلنی الله فداک. حضرت در پاسخ فرمود فردی نیز مثل شما از پدرم امام سجاد (ع) پرسید، پدرم در پاسخ فرمود: ان تمت ترد علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیّ و الحسن و الحسین و علی علی بن الحسین و یثلج قلبک یبرد فؤادک و تقرّ عینک و تستقبل بالرّوح و الریحان مع الکرام الکاتبین و... پس از مرگ، بر رسول الله و امیرالمؤمنین امام حسن و حسین و امام سجاد وارد شده، چشم و دلت باز شده و آرامش قلب پیدا کرده و آن پیرمرد از امام پرسید این چنین خواهد شد، حضرت دوباره تکرار فرمود آنچه فرموده بود و در این هنگام اشک شوق بر رخسار پیرمرد تراوید، زانویش سست شد، گریه اش بالا گرفت و حاضرین نیز با دیدن این عشق بازی، اشک شوقشان بیرون تراوید. امام، اشک از چشمان پیرمرد پاک کرد. پیرمرد، دست امام را بوسید و بر قلب خود گذاشت... در این هنگام، حضرت فرمود: هر که دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند به او نگاه کند. حکم بن عتیبه می گوید هرگز مجلسی را چنین ندیده بودم. اهمیت کار امام باقر (ع) آنجا روشن خواهد شد که بدانیم این چنین حالاتی که در روایت «ابن عتیبه» آمده، پیش از این نه تنها وجود نداشت، بلکه ارعاب و تهدید و قتل چنان بود که کسی جرأت ابراز و اظهار شیعه گری و علاقه اهل بیت نداشت، ابن ابی الحدید در این باره می نویسد: ارعاب و تهدید به حدی رسید که مسلمانان ترجیح می دادند آنها را کافر و زندیق بنامند؛ ولی شیعه علی نگویند. شیعیان چنان در فشار قرار گرفتند که نه تنها به بیان فضایل و مناقب علی، که بنی امیه از انتشار آن جلوگیری می کردند، نمی-پرداختند، بلکه حتی درباره مسائل و احکام دینی که مربوط به فضایل نبود، از بردن نام علی می ترسیدند و با نام مستعار «ابوزینب» از حضرت اسم می بردند. اینکه مردی آن هم در مقابل جمعیت، این گونه ابراز ارادت و علاقه می کند و ابایی ندارد که دشمنانشان دشمن بدارد و بر دوستی اهل بیت افتخار کند، به یقین حاصل تلاش امام باقر (ع) است که البته در این مسیر، آن حضرت، خود ناملایمات فراوانی را به جان خرید.
3ـ4ـ1ـ2.مرجعیت فقهی و علمی
از دیگر تلاش های چشم گیر امام در راستای تعالیم اسلامی، مرجعیت علمی امام در پاسخ گویی به مسائل فقهی مردم بود. در حالی که پیش از آن، مسلمانان برای شناخت مسائل و احکام الهی به سراغ ابوهریره ها و ابن هیثم ها و امثال آنها رفته و آنان را گروه مرجع خود قرار داده بودند و به جای حلقه زدن اطراف وجود نورانی علی و فرزندانش و بهره گیری از کوثر زلال معرفت، سر به آستان نااهلان و نامحرمان ساییده و رسم زندگی دینی می آموختند. برای نشان دادن اوج این انحراف کافی است آن قصّه پر غصه را مرور کنیم که روزی امام حسین (ع) در مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بود و ابن عباس نیز در کنار حضرتش حضور داشت، عربی وارد مسجد شده و به سراغ ابن عباس رفته و مسئله شرعی از او پرسید. در این هنگام، امام حسین (ع) خواست به او پاسخ دهد که آن مرد عرب با کمال بی ادبی گفت: از شما نپرسیدم! البته ابن عباس به آن عرب گفت ایشان هم می داند!!...اما این انزوای ائمه معصوم با تلاش امام باقر (ع) تغییر کرد و امام باقر و صادق (ع)، خود مرجع فقهی و علمی شدند. ابوحمزه ثمالی در این باره می گوید: در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودم که مردی نزد من آمد و سلام کرد و پرسید: کیستی ای بنده خدا؟ گفتم از کوفیان هستم، چه می خواهی گفت آیا اباجعفر را می شناسی گفتم: بله کارت با او چیست؟ گفت چهل مسئله آماده کرده ام و در پی جواب آن هستم تا بدانم کدام را باید عمل کنم. در این هنگام امام وارد شد؛ در حالی که جماعتی از اهل خراسان و دیگر نواحی همراه وی بودند و در مورد مسائل حج از امام می پرسیدند. آن مرد نیز نزدیک امام نشست و پرسش های خود را مطرح کرد و پاسخ گرفت. نه تنها افراد و گروه ها توده مردم به امام روی آوردند، بلکه دانشمندانی چون «قتاده بن دعامه»، «طاووس یمانی» و «عاصم بن عمر» و دیگر بزرگان علمی آن عصر هر گاه امام را می دیدند، برای پاسخ گرفتن پرسش های خود از لحظات بهره گرفته و در هر حالی از امام سؤال می کردند و تاریخ، نمونه های فراوانی از این گفت گوها را ثبت کرده است و این همه نبود مگر آنکه سعی وافر حضرت باقر (ع) نتیجه داد و آنهایی که خواستند نام پیامبر و فرزندانشان را دفن کنند، راه به جایی نبردند. در نهایت، امام توانست مرجعیت ائمه علیهم السلام در مسائل فقهی و علمی را احیاء کند.
5ـ1ـ2.مبارزه با کژی ها
چنان چه در بخش اول این نوشتار گفته شد، نخبگان ایدئولوژیکی و اساساً فعالیت های نخبگان در تغییرات اجتماعی، تنها شامل بخش ایجابی نمی گردد سخن این است که چنانچه امام باقر در تأسیس دانشگاه اسلامی و بنیان روش اجتهادی و امثال آن دخالت مستقیم داشته است، فعالیت وی شامل آن دسته مقاومت ها و مبارزاتی که در برابر تغییرات صورت می گیرد نیز می گردد. از این رو در بازخوانی نقش امام در تغییرات به مواردی از مقابله و مبارزه امام در برابر چالش های روشی و فکری اشاره می کنیم.
1-5-1-2.مبارزه با شیوه های نادرست اجتهاد
رمز بقای دین در واقع بینی و سازگاری آن با نیازها و شرایط گوناگونی است که در طول زندگی نسل ها، یکی پس از دیگری رخ می نماید. شریعت و مکتب، آن گاه می تواند در تاریخ تداوم یابد که قادر به حل معضلات اجتماعی و پاسخ گو به پرسش های عقیدتی و عملی مردم باشد. مبانی عقیدتی، همواره ثابت و غیر متغیرند و نیازمند دقت و تلاش برای فهم هرچه عمیق تر آن، اما برنامه های عملی و قوانین دستوری دین با اینکه متکی بر ملاک های واقعی است، ولی از آنجا که موضوعات خارجی و مسائل مستحدث در زندگی جوامع همواره متحول و متغیر است، شناخت حکم هر حادثه نیازمند اجتهاد و استنباط می باشد. پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و کنار گذاشته شدن امام علی (ع)، برای حل مسائل اجتماعی دست به اجتهاد زدند، اما اجتهادی که با روح دین سازگار نبود و شرایط لازم را در بر نداشت. به کارگیری قیاس و استحسان و فهم شخصی در استنباط احکام از جمله مشکلاتی بود که در فرایند اجتهاد پدیدار گشت. در این میدان، امام باقر (ع) هر چند با تبیین اجتهاد صحیح و آموزش قواعد آن به نوعی با اجتهاد غلط مبارزه کردند، اما به این مقدار اکتفا نکرده و تلاش مهم امام در این زمینه در دو جنبه شکل گرفت: ابتدا به اصحاب و یاران نزدیک خود خطر آسیب پذیری اجتهاد با واسطه شیوه های نادرست را گوشزد نموده و آنان را از خطر افتادن به دام آن دور داشته و سپس به مبارزه با آن شیوههای نادرست پرداختند. امام باقر (ع) در عدم حجیت قیاس می فرماید: سنت و احکام شرعی از طریق قیاس قابل شناخت نیست، چگونه می توان قیاس را ملاک قرار داد، با این که زن حائض پس از دوران حیض می بایست روزه را قضا کند، ولی قضای نماز بر او واجب نیست. از آنجایی که شیوه اجتهادی که با قیاس، استحسان و امثال آن صورت می گرفت و این روش نیز از سوی حاکمیت، سامان دهی و حمایت می شد، مبارزه امام و بر حذر داشتن دوستان و شیعیان از آن، خود نوعی مقاومت و مقابله با حاکمیت سیاسی بود. ایشان در میدان اول مبارزه همواره اطرافیان خود را از افتادن در دام این گونه شیوه ها برحذر می داشتند و آنان را حتی از مراوده با افرادی که در این عرصه گام بر می داشتند و آن را دستمایه رسیدن به احکام شرعی قرار می دانند، دور می داشتند. چنانچه به زراره فرمود: ای زراره! بر تو باد از کسانی که در دین قیاس می نمایند، دوری گزینی، زیرا آنان از قلمرو تکلیف خود پا را فراتر نهاده و آنچه را باید می آموختند، واپس نهاده اند. و به آنچه خواسته نشده، روی آورده و خود را به سختی انداخته اند. روایات و احادیث را بنابر ذوق خود (استحسان) معنی نموده و بر خدا نیز دروغ بسته اند (اجتهاد در برابر نص). [چنین کسانی] در نظر من بهسان کسانی هستند که در پیش روی شان، آنان را صدا می زنی، اما نمی شنوند و سرگشته و سرگردان در دین و دنیا هستند. آنچه اهمیت دارد این است که این گونه برداشت های اشتباه و به کارگیری شیوه های نادرست در استنباط احکام، همواره مورد مذمت اهل بیت (ع) بوده و بخشی از تلاش های امام باقر (ع) را به خود اختصاص داده است. و اگر نبود تلاش آن حضرت، بعید نبود که شیعیان نیز مبتلا به این روش اجتهاد غلط شوند.
2ـ5ـ1ـ2. مبارزه با انحراف های فکری
بحران فکری و فرهنگی، یکی از مهم ترین مشکلاتی است که پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای جامعه آن عصر ظاهر گردید. جریان ها و ملاحظات سیاسی، دست جامعه را از دامان عترت کوتاه ساخت و از دو یادگار رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، تنها قرآن، منبع و مرجع شناخت احکام و عقاید به شمار آمد. هر چند قرآن، تبیان کل شی است، اما جامعه متکی به ظواهر قرآن، چون از شیوه ها و ملاک های صحیحی برای استنباط احکام و معارف قرآنی برخوردار نبود، در حقیقت از محتوا و پیام و اهداف قرآن نیز دور گشت. اکنون امام باقر (ع) در زمانی که افزون بر نیم سده از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، گذشته و تنش های فکری و عقیدتی، شدت بیشتری یافته است، مجال می یابد تا با تشکیل حوزه عظیم درسی به تصحیح و مقابله با اندیشه های کج و منحرف بپردازد، که ما در اینجا به چند مورد از این مبارزه ها اشاره می کنیم.
3ـ5ـ1ـ2. مبارزه با اندیشه خوارج
خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوادارانی یافته و بعدها به شورش ها و حرکت های اجتماعی دست زدند. امام باقر (ع) در مقابل این گروه منحرف، موضع گیری هایی نموده و گاهی با مناظره با آن ها، هم افکار عمومی را روشن می کرد، هم آن ها را از شیوع انحرافات باز می داشت. یکی از موضوعاتی را که خوارج بر آن تکیه می کردند، پذیرش حکمیت امیرالمؤمنین بود و علت جدایی خود از حضرت را این کار ناصحیح می دانستند. امام باقر (ع) در برابر آن ها فرمود: اولاً، خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته؛ چنانچه در آیه 35 سوره نساء آمده است که: فابعثوا حَکَماً من اهله... ثانیاً، خود رسول الله در جریان بنی قریظه، سعد بن معاذ را برای حکمیت برگزید و او به آنچه مورد امضا و پذیرش خود بود، حکم کرد. ثالثاً، آیا شما نمی دانید که وقتی امیرالمؤمنین حکمیت را پذیرفت، به افرادی که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود، فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانی که کار حکمیت علیه علی (ع) تمام شد، برخی به آن حضرت گفتند: کسی را بر خود حَکَم ساختی که علیه تو حکم کرد، حضرت امیرالمؤمنین فرمود: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصی خودش را اعمال کند. حال در کجای این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده می شود؟ با اینکه آن حضرت به صراحت اعلام کرد که: حکمِ مخالفت قرآن را ردّ می کند.
در موارد متعددی، حضرت با افراد به صورت فردی یا گروهی احتجاج کرده آنها را روشن نموده و برخی تسلیم می شدند و می گفتند «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و آنهایی که تعمّد و عناد داشته اند، عرصه را تنگ دیده و منزوی می شدند.
4ـ5ـ1ـ2.مقابله با توهّمات قدریه و جبرّیه:
از جمله مسائل بحث انگیز معارف اسلامی که از دیر زمان ذهن اندیشه وران و حتی افراد عامی را با پرسش های مختلف برانگیخته، مسئله جبر و اختیار است. در قرآن که محور تعالیم اسلامی است، از یک سو حاکمیت مطلق الهی بر تمامی ابعاد و زوایای هستی به انسان یادآوری شده است و از طرف دیگر، اعمال و موضع گیری آدمیان در صحنه زندگی و در میدان کفر و ایمان، عمل خود آنان به شمار آمده است. برای نمونه، آیاتی را مرور می کنیم. «مَا شَآءَاللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» «تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَآءُ وَ تَهْدِی مَن تَشَآءُ» «وَ لِتُجْزَی کلُّ نَفْسِ م بِمَا کسَبَتْ وَ هُمْ لَا یظْلَمُونَ» «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی» و «وَ مَآ أَصَبَکم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کسَبَتْ أَیدِیکمْ». آیات یاد شده بیان گر بُعدی از معرفت جامع دینی است، و نظر به تبیین حقیقی خاص دارد و در صورتی که جایگاه هر یک از این آیات شناخته نشود، یا یک دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده گرفته و یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینی به انحراف کشیده می شود؛ چنان که در صدر اسلام، عده ای با ایجاد سقیفه، جامعه و مردم تازه مسلمان که هنوز معرفت دینی شان نهادینه نشده بود را از مکتب اهل بیت دور کرده و خاندان عترت را در انزوا قرار دادند و نتیجه این حادثه تلخ، عدم آشنایی کامل با منطق وحی و عدم تسلط به مجموعه آیات قرآن و گرفتار آمدن در تفریط و افراط شده و گروهی به جبر گراییده و دسته ای به تفویض کامل. این جریان های فکری هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بیشتری یافت، ولی خیزش های آن در عصر امام باقر (ع) نمایان شد. امام باقر (ع) نیز در مقابل این انحراف موضع گرفته و سعی در جهت تبیین مسأله کرده و با مباحث علمی و مناظره هایی این کژی در اعتقادات را مورد مداقّه و توجه خود قرار داد. برای نمونه در «کافی» آمده است که حضرت در یکی از بیانات خود فرمودند: «لطف و رحمت الهی به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد و سپس ایشان را به خاطر کارهایی که به اجبار انجام داده اند، عذاب کند. از سوی دیگر خدا قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزی را ارداه کند و تحقق نیابد. از آن حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومی وجود دارد، فرمودند بله میان جبر و اختیار فضا و مجالی گسترده تر از فضای آسمان ها و زمین است».
5ـ5ـ1ـ2.معارضه با غالیان و کذّابین
ضعف فرهنگ جامعه، همواره پیامدهای ناگوار و نامناسبی را به همراه داشته و افراط و تفریط هایی را به دنبال خواهد داشت. در حکومت امویان و مروانیان و اساساً پس از حادثه سقیفه، جامعه اسلامی از این جهت رنج می برد، تا جایی که گروهی از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهای تبلیغاتی حاکمان از خاندان عصمت و طهارت تا آنجا فاصله می-گرفتند که لعن و ناسزا به آن ها را جزء تعقیبات نماز خود قرار داده بودند. در مقابل، گروه دیگری به انگیزه موضع گیری علیه حکومت و یا انگیزه های دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع) تا آنجا افراط کردند که ائمه معصوم (ع) ناگزیر به معارضه و مواجهه با آنها شدند. البته در این میان، عده ای به عنوان سردمدار آن ها این جریان را راهبری می کردند که برخی از آن ها را امام صادق (ع) نام می برد که عبارتند از: مغیرة بن سعید، بیان، صائد، حمزة بن عمارة بربری، حارث شامی، عبداله بن عمرو بن حارث و ابوالخطّاب.
امام باقر (ع) نه تنها از وجود چنین عناصر ناسالم ناخرسند بود بلکه در هر فرصتی به افشای چهره آنها پرداخته و اقدام به مواجهه با آنها می نمود ایشان درباره مغیرة می فرمود: آیا می دانید مغیره مانند کیست؟ مانند بلعم است که خدا در حق او فرمود: الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین. مغیره درباره خدا قائل به تجسم بود و درباره امام علی (ع) غلو کرده و پس از امام باقر (ع) ادعای امامت کرد. «بیان» از دیگر غلات است که قائل به الوهیت علی بن ابیطالب و حسن بن علی و حسین بن علی و محمدبن حنیفه بود و خود را مصداق آیه «هذا بیان للناس» می دانست. امام باقر (ع) درباره ایشان فرمود: خداوند لعنت کند بیان تبّان را، زیرا وی بر پدرم دروغ می بست. من شهادت می دهم که پدرم بنده صالح خداست.
به این ترتیب مشاهده شد که امام باقر (ع) به عنوان یکی از ائمه معصوم و در ادبیات جامعه شناختی نخبه ایدئولوژیکی در مقابل تغییر و انحراف عقیدتی که پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام جامعه اسلامی را فرا گرفته بود، مقاومت کرده و در ردّ شبهات موضع گیری نموده است تا علاوه بر انجام تکالیف الهی خویش به رهروان خویش نشان دهد که چگونه باید در مقابل کژی ها ایستاد و مقاومت کرد. و به تعبیر دیگر کار نخبه فقط ابلاغ روش های نوین نیست، بلکه دفاع از ارزش های الهی و مقاومت در برابر تغییرات از دیگر وظایف نخبه دینی است. تا اینجا توانستیم به اختصار نقش امام باقر (ع) را در تغییرات فرهنگی مورد توجه قرار داده و هر دو جنبه ایجابی و سلبی مسئله را بررسی کنیم. یعنی هم مواردی که آن حضرت در بعد فرهنگی ابداع و تدوین نمود و هم مواردی که در برابر تغییرات انحرافی مقاومت کرد. از این پس، نقش امام را در عرصه سیاسی و اقدامات سلبی و ایجابی آن حضرت در تغییرات را پی خواهیم گرفت.
2ـ2ـاوضاع سیاسی عصر امام باقر (ع) و اقدامات آن حضرت
دست یابی فرزندان ابوسفیان به جایگاه خلافت و رسیدن بنی امیه به حکومت یکی از تلخ ترین پیامدهای حادثه دردناک سقیفه بود. هر چند در دوران قبل از معاویه، وضعیت سیاسی اجتماعی جامعه اسلامی مطابق آموزه های نبوی و ارزش های الهی نبود، اما با روی کار آمدن معاویه، اوج تغییرات ارزشی است و این وضعیت پس از معاویه با روی کار آمدن جانشینان او از بنی امیه و مروانیان، عرصه را بر دلدادگان مکتب نبوی تنگ کرده بود. مسلط شدن کارگزاران سفّاک و جنایتکاری چون حجاج بن یوسف بر جان و مال و حیثیت مردم، نمایان گر گوشه ای از خیانت های فرزندان امیه و مروان به امت اسلامی است. برای ترسیم شرایط سیاسی جامعه اسلامی به یک روایت که از خود امام باقر (ع) است بسنده کرده و شرایط را از زبان آن حضرت می شنویم. منهال می گوید: در مجلس امام باقر (ع) حضور داشتم که مردی وارد شد و سلام کرد. امام باقر (ع) به او پاسخ داد و آن شخص حال حضرت را پرسید، امام باقر که گویی سینه اش از مشکلات زمان سنگین شده بود به او فرمود: «آیا به راستی تا کنون در نیافته اید که بر ما چه می گذرد؟ مثل ما در میان امت، مثل بنی اسرائیل شده است که طاغی زمان، پسرانشان را می کشت و زنانشان را زنده می گذاشت، اینان ـ والیان و حاکمان ـ فرزندان ما را می کشند و زنانمان را باقی می گذارند. عرب می پندارد که بر غیر عرب شرافت و برتری دارد. وقتی غیر عرب را از علت این پندار می پرسند می گوید: چون محمد ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ از ماست و او از نژاد عرب است، پس عرب بر دیگران شرافت دارد. مردم نیز قبول می کنند. در این میان قریش میپندارد که بر سایر طوایف و قبایل عرب برتری دارد، وقتی از علتش می پرسی، می گویند: چون محمد صلی الله علیه و آله و سلم از قریش بوده است و دیگران هم تصدیق می کنند اگر این منطق درست باشد، پس ما خاندان نبوت و اهل بیت رسالت، باید بر همه مردم شرافت و برتری داشته باشیم و هیچ کس به پای ما نرسد».
چون سخن امام به این جا رسید، آن مرد گفت: به خدا سوگند من شما خاندان را دوست دارم. امام فرمود: «پس بر تن خویش لباسی از بلا و ناگواری ها بپوشان. به خدا سوگند، رنج ها و ناگواری ها شتابان تر از سیل درّه ها، به سوی ما و شیعیان ما پیش میتازد. نخست مشکلات به ما میرسد و سپس به شما».اوضاع و احوال شیعیان در عصر اموی و مروانی چنان سخت و ناگوار بود که افرادی چون عبدالکریم الحطیب، نویسنده کتاب «الانسان فی القرآن الکریم» که در نقد عقیده شیعه درباره رجعت نوشته است، در خلال مباحث این گونه می نویسد: در طول زمان، طومار شهیدان اهل بیت، قطورتر و قطورتر گردید. .. شهادت های فردی و دسته جمعی و گروهی. .. ظلمی که بر خاندان نبوت رفت، در تاریخ نظیر ندارد و یا بسیار کم نظیر است... اهل بیت به دست دشمنان خارجی و ناآشنا کشته نشدند، بلکه خون این شاخه های رسالت و جگرگوشه های پیامبر به دست مدعیان اسلام بر زمین ریخت. از نظر سیاسی، سخت ترین دوران بر امام باقر (ع)، روزگار خلافت هشام بوده و در این دوره پر مسئلهترین دوره برای آن حضرت به شمار می رفت. در نهایت نیز این امام همام با توطئه هشام به شهادت رسید.
1ـ2ـ2.نقش سیاسی امام باقر (ع)
اساساً آنچه در زندگی امام باقر (ع) و سایر ائمه معصومین (ع) قابل توجه و دقت است، این است که چه ویژگی هایی در شخصیت و منش آنان وجود داشته که معمولاً حکومت های جور متعرض ایشان می شده اند، زیرا اگر ائمه اهل دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی نبودند و به استناد لزوم تقیّه، از امر به معروف و نهی از منکر و نشر معارف دینی دوری می گزیدند، بی شک زمینه ای برای مخالفت و کینه حاکمان جور علیه ایشان پدید نمی آمد. بنابراین باید عامل این عداوت حاکمان ستمکار علیه ائمه را در شخصیت ممتاز و محوریت اجتماعی و بینش های سیاسی آنان جست. زیرا این عوامل، هنگامی که دست به دست یکدیگر بدهند، موجب احساس خطر حاکمان می شوند. شخصیت ممتاز علمی و اجتماعی، تا زمانی که فاقد بینش خاص سیاسی باشد و نسبت به حکومت ظالم نقدی نداشته باشد، مورد تعرض واقع نمی شود و در صورتی که شخص منتقد سیاسی باشد، ولی در جامعه، کسی به آرای وی اهمیت ندهد، یا حکومت او را به خود وا می نهد و یا به راحتی وی را از میان بر می دارد. ولی تاریخ نشان داده است که خلفا با ائمه معصوم هیچ یک از این دو شیوه را نپیموده اند، نه ایشان را به حال خود واگذاشته اند و نه توانسته اند به راحتی ایشان را از میان بردارند، بلکه هماره مترصّد از میان بردن آنان بوده اند و برای عملی ساختن اندیشه خود مدت ها به تدبیر و حیله و نقشه کشی می پرداخته اند. بنابراین نباید گمان شود که امام باقر (ع)، تنها به امور فرهنگی پرداخته و به مشکلات فقهی و علمی جامعه پاسخ داده است و در عرصه سیاست نقشی ایفا ننموده است، امام باقر (ع) نه تنها در امور سیاسی دخالت می کرده است، بلکه به عنوان امام و الگو، خود دارای مشی سیاسی بوده و با اقدامات خود در این وادی، راه را برای پیروان خود روشن نموده و در نهایت، خود مرگ سرخ را به جان خریده و با دسیسه هشام به شهادت رسیده است.
2ـ2ـ2ـمسئله تقیّه
از جمله مباحثی که در فقه سیاسی شیعه به خوبی تبیین نشده و موجب سوء برداشت عده ای شده است، مسئله تقیّه است، برخی گمان می کنند تقیه در حقیقت، رخصتی است برای افراد که وارد مسائل سیاسی نشده و به دور از هیاهوی سیاست به زندگی علمی و فرهنگی!! خود بپردازند و برای خود و نزدیکان خود دردسر ایجاد نکنند، غافل از اینکه تقیّه در فقه سیاسی شیعه در حقیقت یک دستور العمل سیاسی است که به دنبال اهداف سیاسی است که برخی از آن ها را می توان این گونه برشمرد:
ـ حفظ نیروهای مؤمن از متلاشی شدن به دست حکّام ظالم و افراد ناصالح؛
ـ ذخیره سازی عناصر توان مند مؤمن برای شرایط ویژه و پیشگیری از هدر رفتن آن ها؛
ـ حفظ اسرار و خط مشی ها و برنامه های تعیین شده؛
ـ نفوذ عناصر مومن در تشکیلات سیاسی حاکمان و استفاده از امکانات بر ضد خودشان.
و این اهداف را به خوبی می توان از روایات وارده تقیه از ائمه معصوم اصطیاد نمود و اگر امام باقر (ع) می فرماید: «التقیة مِن دینی و دین آبائی و لا ایمان لمن لاتقیه له». در واقع به همین حقیقت اشاره دارد. حال اگر تقیه از برنامه های دینی است که هست؛ چنانچه امام به آن شهادت می دهد، نمی تواند در مقام ایجاد روح ترس، فریبکاری، دوچهرگی و مسئولیت گریزی در مؤمنان باشد که این امور با روح دین سازگار نیست. چون امام باقر (ع) می فرماید: حق را بگو و افشا کن، هر چند به زیان شخص تو باشد. پس تقیه چیست؟ می فرماید: «التقیة لجنة للمؤمن» در حقیقت تقیه یک استراتژی مبارزاتی است؛ یعنی در مبارزه با دشمن باید از سپر استفاده کرد و تقیه پیداست. حال که روشن شد که امام باقر (ع) دارای نقش سیاسی بوده و تقیه هم در حقیقت یک استراتژی است، در ادامه به برخی از اقداماتی که حضرت در جهت تغییرات سیاسی انجام داده و در حقیقت با بهره گیری از روش الگوسازی، راه تغییر و دگرگونی سیاسی را هموار کرده است، اشاراتی کوتاه خواهیم داشت:
3ـ2ـ2ـموضع گیری سیاسی امام باقر (ع)
چنان چه گفته آمد، نخبگان در جامعه از دو طریق تصمیم گیری و الگوسازی در امور مشارکت دارند. از آنجا که امام، چراغ راه پیروان است، باید در مسیر زندگی اجتماعی راه-هایی را بنمایاند و این نمایاندن یا از طریق تصمیم گیری است که این روش با توجه به مغلولُ الید بودن میسر نبوده است؛ از این رو حضرت با روش الگوسازی در میدان سیاست، راه های رفتار سیاسی را به پیروان امامت و جویندگان حقیقت نشان داده اند که به اختصار آن ها را مرور می کنیم.
1ـ3ـ2ـ2ـهمبستگی امت اسلامی در مبارزه با دشمن مشترک
اگر چه در مکتب شیعه و در بینش اهل بیت علیهم السلام، مسئله ولایت، پس از توحید و نبوت مهم ترین اصول به شمار می آید و تضمین کننده حیات اسلام و اجرای قوانین الهی در جامعه اسلامی است، ولی در عین حال، ائمه معصوم هرگز در صدد نبودند تا موضوع ولایت و امامت را ابزار رسیدن به قدرت قرار دهند، بلکه آن را ضامن تداوم خط رسالت و هدایت دانسته اند، در نتیجه هرگاه اصل اسلام را در معرض خطر می دیدند، برای حفظ اسلام و قرآن و توحید، از هیچ کوششی دریغ نکرده و پیروان خود را به آن تهییج و ترغیب می نمودند.
امام باقر (ع) در عصر خود از یک طرف شاهد تزلزل پایه های اصولی جامعه اسلامی بود و از دیگر سو نیز مرزهای مملکت اسلامی را مواجه با هجوم دشمنان روم می دیده است، لذا در جهت حفظ اسلام و همبستگی جامعه اسلامی تلاش نموده و پیروان خود را از صرف نیرو در مباحث اختلاف برانگیز نهی می کرد تا همبستگی متزلزل نگردد و امت اسلامی، توان مقابله با دشمن رومی را داشته باشد. و در این راستا بود که امام باقر (ع) اختلاف در امور دینی و درگیری بر سر مسائل مذهبی را در میان امت اسلام، مصداقی از عذاب و کیفر الهی دانسته، فرمود مراد از «یلبسکم شیعاً» اختلاف در دین و بدگویی هر گروه نسبت به گروه دیگر است تا جایی که خون یکدیگر را می ریزند و این آیه مربوط به اهل قبله و امت اسلامی است. امام باقر (ع) اگر چه منکران ولایت را افراد گمراه می دانست، اما در عین حال، هرگاه جامعه اسلامی در معرض هجوم دشمن قرار می گرفت، ولو افراد آن معتقد به امامت معصومین نبوده اند، به پیروان خود اجازه داده که به یاری آنها بشتابند و در مواردی، خود حضرت شخصاً در امور حکومتی به حکّام رهنمود می داده تا علیه دشمنان اسلام مبارزه کنند. مشاوره دادن به «عبدالملک» در قضیه سکّه های اسلامی که موجب بی ثمر شدن تهدیدهای پادشاه روم شده بود، از مصادیق همین کمک حضرت به امت اسلامی در مقابل کفر است.
2ـ3ـ2ـ2. القای روح ظلم ستیزی
در دوره امامت امام باقر (ع) اگر چه شاهد قیام علنی آن حضرت برای از میان برداشتن حاکمان ستمگر نیستیم، چه اینکه نه تنها شرایط مناسب نبود، بلکه یاران کافی در اطراف آن حضرت نبودند، اما آن حضرت روح ظلم ستیزی و انزجار از فرمانروایان ستمپیشه را در کالبد پیروان و اصحاب خویش می دمید. همواره می کوشید تا حداقل بذر کینه و انزجار علیه جبّاران و حاکمان ستمگر در دل پیروان خود بکارد تا در شرایط مساعد و در صورت همراهی یاران، اقدام عملی علیه ستمگر صورت دهند. آن حضرت ظلم و ستم در دنیا را سیاهی و تاریکی در جهان آخرت می دانست و در بخشی از روایات، آن حضرت با صراحت بیشتری حکّام ستمگر و جبّاران را مورد مذمت قرار داده و ایشان را در نظر جامعه منفور ساخته است. عقبة بن بشیر اسدی می گوید بر امام باقر وارد شدم و عرض کردم من در میان قوم خود از جایگاه بالایی برخوردارم، قوم من کارگزاری داشتند که مرده است و آنها بنا دارند مرا به جای او به ریاست بگمارند، نظر شما در این زمینه چیست، آیا این پست را بپذیرم یا خیر؟
امام باقر (ع) در پاسخ می فرماید:. .. «اما اینکه آن پست را بپذیری یا خیر، اگر بهشت را دوست نداری، آن پست حکومتی را قبول کن، زیرا چه بسا سلطان ستمگر، مؤمنی را به دام اندازد و خونش را بریزد و تو که گوشه ای از کار آن سلطان را بر عهده گرفته ای، شریک در آن خون خواهی بود؛ در حالی که ممکن است از دنیای آنان بهرۀ قابل توجّهی و یا حتی کمترین بهره ای به تو نرسد». در روایات دیگر آمده است که یکی از شخصیت های برجسته نخع، از امام می پرسد که من از دیر زمان تا کنون والی بوده ام. آیا راهی برای من هست که از گذشته خود توبه کنم؟ امام، ابتدا سکوت می کند و پاسخ نمی دهد، آن شخص دوباره می پرسد امام می-فرماید: خیر، راهی برای توبه نیست؛ مگر اینکه هر حقّی را از مردم ضایع کرده ای، به آنان بازگردانی.
حال اگر این روایت را با توجه به روایت قبلی که حضرت فرمود در کارهای سلطان جائر هم شریک است، ملاحظه کنیم، روشن خواهد شد که بسیار سخت است که فرد بتواند حقوق پایمال شده را بازگرداند و سِرّ سکوت امام در مرحله اول می تواند این نکته باشد و چون نمی خواهد امید را از دل فرد بگیرد، پس از اصرار آن شخص می فرماید حقوق از دست رفته افراد را برگرداند.
3ـ3ـ2ـ2. ترویج مکتب جهاد و شهادت
انسان به منزله موجودی عاقل، زمانی خطر را به جان می خرد که توجیه عقلانی و اعتقادی نسبت به آن داشته باشد. بدیهی است که ظلم ستیزی و درگیری با حاکمانی که منطقی جز ستم و زور نمی شناسند، در حقیقت جان برکف گرفتن و از آرامش و امنیت دست شستن است و این چنین روحیه نیاز به یک پشتوانه قوی عقلی و ایدئولوژیکی دارد. به همین منظور، امام باقر (ع) در عصر خود که شرایط خاص سیاسی وجود داشت و والیان و حاکمان ستمگر امور جامعه را در دست داشتند، تلاش کرد تا ارزش جهاد و شهادت را تبیین نموده و روح ایثارگری و از خودگذشتگی را در جامعه اسلامی، به ویژه در شیعیان ایجاد نموده و آنان را آماده هرگونه فداکاری حتی جان دادن نماید. بنابراین میفرماید: «اَلخَیرُ کُلّهُ فِی السّیفِ وَ تَحتَ السّیفِ وَ ظِلّ السّیفِ؛ ارزش ها در شمشیر و زیر سایه و با شمشیر خواهد بود». یا در حدیث دیگر می فرماید: «همه خوبی ها بر پیشانی اسبهای میدان نبرد نقش بسته است و این حقیقت تا پایان عمر جهان ثابت و تغییرناپذیر خواهد بود». آن حضرت در بزرگداشت امر جهاد و شهادت می فرماید: «پدرم علی بن الحسین همیشه این سخن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می فرمود: هیچ قطره ای در نزد خداوند از قطرۀ خونی که در راه او ریخته شده باشد، محبوب تر نیست».در جای دیگر می فرماید: «مردی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت من به شدت شیفته جهاد هستم، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ایشان فرمود: پس در راه خدا به جهاد برو، زیرا اگر کشته شوی، به زندگی واقعی راه خواهی یافت و نزد خدا روزی خواهی داشت و اگر در مسیر جهاد بمیری، پاداشت تو از سوی خدا تضمین شده است و اگر از جهاد سالم بازگردی، از تمام گناهانت پاک شده ای». بی تردید، مقاومت و مبارزه شیعیان در عصر امام باقر (ع) و سایر ائمه در برابر حکّام جور و ستم مثل عباسی ها و مروانی ها و... و اساساً در طول تاریخ تشیع حاصل ترویج جهاد و شهادتی بود که توسط امام باقر (ع) و سایر ائمه معصوم (ع) در روح شیعیان دمیده شده بود.
4ـ3ـ2ـ2.مبارزه منفی (و غیر مستقیم)
یکی از استراتژی های مبارزاتی در خط مشی سیاسی اهل بیت و ائمه معصوم (ع) در برابر حکام جور، مبارزه منفی بوده است که به صورت عدم مراجعه به آن ها در امور و شئون فردی و اجتماعی بروز می کرد. عدم برقراری ارتباط با حکومت و قرار ندادن توانمندی خود و پیروان در اختیار حاکمان ستم پیشه در حقیقت خود مبارزه ای است علیه آنها. البته در تاریخ تشیع بودند چهره هایی چون علی بن یقطین که به اشاره ائمه و با اجازه ایشان در دستگاه حکّام ناصالح وارد شده و مقرب آنان واقع گردیدند. اما هدف از این برنامه اولاً، محدود و استثنایی بود و ثانیاً، جهت نفوذ دادن عناصر مؤمن و مؤثر در نظام برای پیشگیری از برخی ستمها نسبت به مؤمنان و شیعیان بوده است. و الاّ افراد معمولی از هر گونه ارتباطی حتی از برقرار کردن روابط اقتصادی با سلاطین ظالم منع می شده اند. عبدالغفّاربن قاسم از شیعیان عصر امام باقر (ع) می گوید به امام باقر گفتم: یا سیدی ما تقول فی الدخول علی السطان؟ امام باقر (ع) فرمود: من این کار را به صلاح تو نمیبینم و برای تو جایز نیست. گفتم من گاهی به شام می روم و بر ابراهیم بن ولید وارد میشوم، امام فرمود: ای عبدالغفار رفت و آمد تو نزد سلطان، سه پیامد منفی دارد: محبت دنیا در دلت راه می یابد، مرگ را فراموش می کنی، نسبت به آنچه خدا تو را قسمت کرده ناراضی می شوی، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا من عیال دارم و هدفم از رفتن به آنجا انجام تجارت و کسب منفعت است آیا این هم روا نیست؟ امام فرمود: ای بنده خدا من در صدد آن نیستم که تو را به ترک دنیا دعوت کنم، بلکه همین قدر می خواهم که گناهان را ترک کنی. ترک دنیا فضیلت است، اما ترک گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطی هستی که به انجام واجبات نیازمندتری تا کسب فضایل، در این هنگام من دست و پای حضرت را بوسیدم و گفتم پدرم و مادرم فدایت شوند، علم و دانش صحیح و درست را جز از شما نمی توان دریافت. (ما نجد العلم الصحیح الاّ عندکم).
در روایت دیگر ابوبصیر می گوید از امام باقر (ع) درباره اشتغال به کار در امور حکومتی و استخدام در کارهای ایشان سؤال کردم، امام باقر (ع) فرمود: «هرگز به خدمت آنان در نیایید، حتی به اندازه یک مرتبه فرو بردن قلم در مرکّب، زیرا هیچ کس به خدمت ایشان در نمی آید و از مزایای مادی آنان بهره ای نمی گیرد؛ مگر این که به همان اندازه به دین او لطمه می زنند». امام باقر (ع) در نهی پیروان خود از همکاری با حکومت و حاکم ستمگر می فرمود: «ناقه صالح را یک نفر کشت، ولی چون توده مردم به آن عمل راضی بودند، عذاب نسبت به همگان نازل شد. پس هرگاه امام عادل ظاهر شد و به حکومت رسید، کسانی که راضی به حکم او باشند و حکومت را در راستای عدل کمک نمایند، دوست و یاور او به شمار می آیند و زمانی که پیشوا و حاکم ستمپیشه به قدرت رسید، کسانی که راضی به حکم او باشند و او را در مسیر ستمش یاری دهند. دوست و یاور او به شمار خواهند آمد». به این ترتیب مشاهده می شود که در خط مشی سیاسی ائمه معصوم و امام باقر (ع) همکاری و مراجعه و ارتباط با حاکمان ظالم مردود بوده و محکوم است.
5ـ3ـ2ـ2.مبارزه مستقیم
در مسیر تغییر و دگرگونی ها اگر چه حرکت فرهنگی و ایجاد تحوّل فکری در عصر امام باقر (ع) پررنگ تر است و ما نیز در آغاز به آن عرصه پرداختیم، اما در سیره امام باقر (ع) ملاحظه می شود که آن حضرت همواره به موعظه و پند و اندرز اکتفا نمی کردند، بلکه در موارد لزوم از روش های قهرآمیز و مبارزه علنی و آشکار استفاده نموده و پیروان خویش را به آن امر نموده و می فرمود: «در برابر عمل ناشایست مفسدان و ظالمان، با قلب و زبان به افکار و مبارزه برخیزید و بر پیشانی ستمکاران بکوبید و در مسیر خدا از ملامت ملامت گران هراسی نداشته باشید»،. .. «همانا اهرم قهر و قدرت را باید نسبت به کسانی روا داشت که به مردم ستم می ورزند و در زمین سرکشی می کنند. آنان مستحق عذاب دردناکند. در برابر چنین عناصر باید مصمم به جهاد با جان باشید، همچنانکه در دل باید نسبت به آنان بغض و عداوت ورزید، تا زمانی که ظالمان دست از ظلم خود نکشیدند، دست از مبارزه علیه آنها برندارید». امام باقر (ع) در رفتار سیاسی خود نشان داد که در مواقع لزوم باید به صورت مستقیم در مقابل حاکم ظالم موضع گرفت و با آن مبارزه کرد.
فرجام سخن
در پایان، رهاورد تحقیق را می توان در چند مطلب خلاصه کرد:
1.اگر چه این تحقیق را به منظور بررسی نقش امام باقر (ع) در تغییرات اجتماعی آغاز نمودیم اما بدان جهت که دامنه تغییرات اجتماعی بسیار گسترده است، دو محور فرهنگ و سیاست را برگزیده و برای بازشناسی نقش آن حضرت در تغییرات فرهنگی و سیاسی، اسناد و شواهد تاریخی آن عصر را بازخوانی نمودیم. محور فرهنگ به سبب آنکه از موضوعات مهم و اصیل هر جامعه است و اساساً جامعه بدون آن لباس وجود بر تن نخواهد کرد و جامعه دینی، با غیر دینی را نیز از طریق فرهنگ می توان بازشناسی کرد، و از آنجا که پس از رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم جامعه دینی بنیان نهاده شده توسط پیامبر به دست حاکمان برآمده از حادثه سقیفه به سمت فرهنگ جاهلی سوق داده شد، امام باقر (ع) به عنوان نخبه ایدئولوژیکی بی بدیل نمی توانست نقش تاریخی خود را ایفا نکند اگر چه آن حضرت در رأس حکومت نبود، اما می توانست با نفوذ معنوی خود و به روش تصمیم گیری در تغییرات فرهنگی تأثیرگذار بوده و فرهنگ اسلامی را احیا کند. محور سیاست را از آن جهت برگزیدیم که اولاً، سیاست و حکومت به عنوان کارگزار اصلی در تدوین و اجرای فرهنگ و ارزش ها در جامعه نمی تواند از نظر امام که در رأس نخبگان ایدئولوژیکی است دور باشد، چون این حکومت است که می تواند زمینه تغییر هویت جامعه را فراهم نماید و یا در جهت حفظ آن کوشا باشد. ثانیاً، اغلب تصور می شود که امام باقر (ع) بیش از هر چیزی، چهره فقهی و علمی داشته و به عنوان احیاگر فقه نبوی بوده است و یا این گونه برداشت می شود که آن-حضرت، همه سعی و تلاش خود را در احیای فقه خلاصه نمودند. در این تحقیق نشان داده شد که آن حضرت در حوزه سیاست نیز اقدامات بسیار مؤثری داشتند که می تواند الگوی مناسبی برای سیاست مداران و دیگر توده های جامعه باشد.
2.همان گونه که در بخش اول این نوشتار گفته شد، نخبگان ایدئولوژیکی در حوزه ایدئولوژی، گاه به عنوان مبدع ایدئولوژی جدید فعالیت می کنند، گاه در جهت اشاعه و تبیین ارزش های خاص گام برمی دارند، امام باقر (ع) در این تحقیق به منزله نخبه ای که در پی تبیین ارزش های نبوی است، اگر هم تغییری را دنبال می کند، تغییر وضع موجود که در حقیقت حاصل تغییر ارزش های نبوی است می باشد، و یا در مواردی در مقابل تغییر ارزش های نبوی مقاومت می کند؛ چه اینکه یکی از محورهای تلاش نخبگان در تغییرات، موضع گیری و مقاومت در برابر تغییرات است. امام باقر (ع) در محور فرهنگ و تغییرات فرهنگی، گاه در برابر تغییرات حاصله مقاومت کرده و از انحراف جلوگیری می کند؛ مثل آنجا که در برابر اجتهاد غلط و تمسک به قیاس و استحسان موضع گیری و راه صحیح را می آموزد و یا در برابر اندیشه های منحرف خوارج، جبریّه و قدریّه و امثال آن مقاومت می کند و با این مقاومت از تغییر جلوگیری کرده و به عنوان نخبه ای ایدئولوژیک، نقش خود در تغییرات را به خوبی ایفا می کند.
و گاهی نیز آن حضرت در عرصه فرهنگ دست به ابداع می زند یعنی با ابداع روش جدید، منشأ تغییرات فرهنگی می شود و این امر را می توانیم در تأسیس دانشگاه و امثال آن جست جو کنیم. بخشی از تحقیق حاضر نیز متکفل بیان این نقش امام بوده است که آن حضرت با بهره گیری از روش تصمیم گیری توانسته از نفوذ معنوی خود استفاده نموده و راهکارهای جدیدی در وادی فرهنگ ایجاد کند. مثلاً راه بهره گیری از قرآن، که تا آن روز به ظواهر آن، آن هم به صورت ناقص تمسک می شده، که امام توانست در آن تغییر ایجاد کرده و روش بهره گیری صحیح از قرآن را به شاگردان و مشتاقان حقیقت قرآنی بیاموزد. آنچه در این رهگذر روشن گردید، آن است که اگر نخبگان از ابزار حکومتی برخوردار نباشند و فاقد قدرت حکومتی باشند، نیز دستشان در ایجاد تغییر بسته نیست، بلکه می توانند با بهره گیری از نفوذ خود و از طریق تصمیم گیری، تأثیرات موثری در زمینه تغییرات اجتماعی داشته باشند و این امر را امام باقر (ع) به خوبی نشان داده است.
3.امام باقر (ع) اگر چه در عرصه فرهنگ و دانش، نقش بی بدیل و شگرفی ایفا نموده است؛ تا جایی که برخی فقط این چهره امام را می شناختند و از نقش سیاسی آن حضرت غافل شده اند اما واقعیت این است که آن حضرت در عرصه سیاست نیز توانسته از طریق الگوسازی اقدامات بسیار مهم و اساسی انجام دهد که الگوی مناسبی برای سیاست مداران و اساساً همه افرادی که در جامعه زندگی می کنند، خواهد بود. چه آنانی که در رأس حکومت هستند و نیازمند استراتژی مناسب در برابر بلاد اسلامی و غیر اسلامی هستند و چه افرادی که به عنوان توده در جامعه زندگی می کنند و برای رفتار سیاسی خود در برابر حاکمان، محتاج راهکار عملی هستند، می توانند از اقدامات سیاسی آن حضرت در عصر خود بهره گیرند. امام (ع)، در خط مشی سیاسی خود نشان داده است که از اصول اساسی سیاست، حفظ کیان اسلام و مملکت اسلامی است و اگر اختلافی موجب تزلزل آن گردد، مردود است و مبغوض، مانند آنجا که حضرت از اختلافات فرقه ای برحذر می دارد و می فرماید اگر خطر و دشمنی در کار است حق ندارید اختلافات حتی دینی را دامن زنید و یا در برابر حمله دشمن، حتی پیروان شیعه خود را مأمور کمک به حاکم (ولو کسی که حق اهل بیت را پایمال کرده است) می کند و خود نیز در برابر تهدید دشمنان رومی به کمک حاکم آمده طرح سکه اسلامی می دهد. در عین حال آنجا که خطر دشمن خارجی نیست، حتی از مراوده و ارتباط اقتصادی با حاکم جائر نهی می کند و نتیجه آن را آتش جهنم می داند. حاصل اینکه امام باقر (ع) به خوبی نشان داده است که چگونه یک نخبه می تواند با بهره گیری از روش الگوسازی، در عرصه سیاست دخالت کرده و منشأ بسیاری از تغییرات گردد. خواه تغییرات ایجابی و خواه تغییرات سلبی که در حقیقت همان مقاومت در برابر تغییرات و انحرافات سیاسی باشد، اگر چه دست او از ابزار حکومت کوتاه است و از قدرت سیاسی برخوردار نباشد، اما با نفوذی که دارد می تواند الگوهای مناسبی را در اختیار طرفداران و آنانی که تحت نفوذش هستند، قرار دهد و آنان را از سرگردانی در عرصه سیاست و رفتار سیاسی نجات دهد.