فرادید؛ 1897 رمان نویس مشهور آمریکایى که در نوشتن داستان کوتاه نیز تبحر بسیارى داشت در چنین روزى چشم به جهان گشود.
دوره طلایى نویسندگى او در سال 1929 با «پرچم هاى غبارآلود» آغاز و با «کاخ» در سال 1959 و رمان خشم و هیاهو به اوج خود رسید. فاکنر که در سال 1949 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبى شده بود صاحب سبکى ثقیل در نوشتن است که خواندن آثارش را مشکل مى سازد.
جملات طولانى و بعضاً خواب آور که خواننده را تا زمانى که خود نویسنده اراده نکرده است از حقایق داستان و جزئیات دور نگه مى دارد. به همین جهت است که او را بیش از هر سبک و مکتب دیگرى جزیى از جریان ادبى مدرن اروپا مى دانند.
«ویلیام فاکنر» در 25 سپتامبر 1897 در «نیو آلبانى» در منطقه «مى سى سى پى» به دنیا آمد.
او که فرزند ارشد پدر و مادرش «مورى چارلز فاکنر» و «ماد باتلر» به شمار مى آمد، سه برادر کوچکتر از خود داشت. هنوز خردسال بود که خانواده به منطقه «آکسفورد» در ناحیه مرکزى شمالى «مى سى سى پى» نقل مکان کردند که «فاکنر» بخش عمده زندگى خود را در این شهر گذراند.
در سیزده سالگى سرودن را آغاز کرد. در این دوران بود که او علاقه زیادى به ورزش فوتبال پیدا کرده بود و در پست هافبک دفاعى در تیم مدرسه اش بازى مى کرد که در نهایت با بینى شکسته زمین فوتبال را براى همیشه ترک گفت.
«فاکنر» پیش از اتمام تحصیلش از مدرسه اخراج شد و براى مدتى در بانک پدربزرگش به کار مشغول شد که زمان زیادى به طول نینجامید و براى عضویت در ارتش اقدام کرد که
به واسطه قد کوتاه و جثه نحیفش پذیرفته نشد.
سپس به نیروى هوایى سلطنتى کانادا مراجعه کرد و براى گذراندن دوره خلبانى ثبت نام کرد. و در نهایت در زمان جنگ جهانى اول عضو نیروى هوایى سلطنتى کانادا به شمار مى آمد ولى در هیچ نبرد جدى شانس حضور پیدا نکرد. «فاکنر» زمانى موفق به انجام اولین پرواز تک نفره اش شد که زمانى طولانى از خاتمه جنگ مى گذشت.
با این حال او از موضع خود پائین نمى آمد و همه جا ادعا مى کرد که در جنگ جهانى هواپیمایش در حال پرواز اسیر پدافند ارتش فرانسه شده و در آنجا سقوط کرده است.
جنگ جهانى که خاتمه یافت، فاکنر به تحصیل در رشته ادبیات دانشگاه مى سى سى پى مشغول شد. در دوران دانشجویى اش در کنار سرودن شعر، براى مجله طنز دانشگاه که «فریاد» نام داشت کاریکاتور مى کشید و به قول سردبیر مجله کاریکاتورهایش به مراتب بهتر از اشعارش بود. در سال 1920 همانطور که پیش بینى مى شد فاکنر دانشگاه را رها کرد و مدرک تحصیلى خود را دریافت نکرد. سال ها بعد او در نامه اى مى نویسد: «صاحب نعمتى بس بزرگم.
در هیچ یک از راه هاى رسمى آموزش تحصیل نکردم و امروز تنها با سهم کوچک خود از دنیاى ادبیات، به چنین کسى تبدیل شده ام.»
اندکى بعد، فاکنر به نیویورک عزیمت کرد و به عنوان کارمند یک کتابفروشى مشغول به کار شد. پس از آن به آکسفورد برگشت و به عنوان رئیس پستخانه دانشگاه کار خود را آغاز کرد. «فاکنر» این بار نه به میل خود که به دلیل مطالعه کتاب در ساعات کارى از سمت خود عزل و از دانشگاه اخراج شد و نیویورک را به مقصد نیواورلئان ترک گفت و آنجا بود که به توصیه «شروود اندرسون» سرودن را رها و به نوشتن روى آورد.
اولین آثار «فاکنر» بیش از هر چیز تحت تاثیر مطالعاتش از «کیتس»، «تنیسون» و «سویین بورن» قرار داشت. اولین اثر چاپ شده اش که مجموعه شعرى به نام «خداى مرمر» بود، با استقبال زیادى مواجه نشد. پس از آنکه مدت زمانى را در پاریس گذراند رمان «مزد سرباز» را در سال 1926 به چاپ رسانید که داستان زندگى سربازى است که در خلال جنگ جهانى اول از جنبه روحى و جسمى به شدت ضعیف شده است. در سال 1929 فاکنر رمان «سارتوریس» را به رشته تحریر درآورد که در منطقه اى ساختگى در مى سى سى پى به نام «یوکناپاتافا» اتفاق مى افتد و پس از آنکه چهارده رمان دیگر را نیز در همین شهر خیالى آفرید، رمان «سارتوریس» در سال 1973 با نام «پرچم هاى غبارآلود» انتشار مجدد یافت. «فاکنر» در آفریدن رمان هایش از سبک ها و شیوه هاى مختلفى بهره مى برد.
از روش هاى روایت سنتى به مانند، «روشنایى در ماه اوت» از کنار هم چیدن یکسرى اتفاقات سریع لحظه اى به مانند «اینک که در حال مردنم» استفاده کرده است. در سال 1933 «فاکنر» به واسطه موفقیت کارى اش توانست هواپیمایى بخرد و درس پرواز را دوباره آغاز کند. این زمان بود که هنرمندان هالیوودى هم به خیل طرفداران «فاکنر» پیوستند و فاکنر بیست سال پس از این را به همکارى با هالیوود پرداخت. در سال ،1945 «هاوارد هاکس» کارگردان مشهور آمریکایى پس از خواندن رمان «مزد سرباز» به آثار «فاکنر» علاقه مند شد که این سرآغاز یک همکارى طولانى بود. اولین ملاقات این دو به یک جلسه خوشگذرانى تبدیل شد و این اولین روز از یک دوستى عمیق و صمیمانه بود.
«فاکنر» در جریان تولید فیلم «بودن یا نبودن» که براساس رمانى از «ارنست همینگوى» ساخته شد و همچنین «خواب عمیق» براساس رمانى از «ریموند چاندلر» حضورى فعال داشت. عاقبت «ویلیام فاکنر» در 17 ژوئن 1962 در حین سوارکارى از اسب به زمین افتاد و در 6 ژوئیه در اثر انسداد شرائین چشم از جهان فروبست. چهل و سه سال پس از مرگ او «جى ام کوئتزى» به یاد او نوشت: «تمام نویسندگان موج نو اروپا باید در برابر این نویسنده تحصیل نکرده قلم ها را زمین بگذارند و سر کلاس درس حاضر شوند.»
به تصاویری کمتر دیده شده از ویلیام فاکنر به روایت
مجله تاریخ فرادید توجه فرمایید:
فاکنر در حال گفتگو با شاگردانش در دانشگاه ویرجینیا. سال 1957
ویلیام فاکنر در حال تدریس در دانشگاه ویرجینیا. سال 1957
اکنر در حال تدریس در دانشگاه؛ کتاب روی میز مجموعه داستان های اوست. سال 1957
فاکنر و "جوزف بلانتنر" در محوطه جنوبی کاخ سفید
عکس یادگاری فاکنر در محوطه جنوبی کاخ سفید
فاکنر در دانشگاه ویرجینیا. سال 1957
کارگاه داستان نویسی فاکنر در "رز هال". سال 1957
عکس یادگاری فاکنر و "وان دوندر" در باشگاه شکار "فارمینگتون". سال 1960
عکس رنگی از فاکنر و "وان دوندر" در باشگاه شکار "فارمینگتون". سال 1960
عکس رنگی از فاکنر در باشگاه شکار "فارمینگتون". سال 1960
عکس رنگی از فاکنر در حال دمیدن در "شاخ شکار" در باشگاه شکار "فارمینگتون". سال 1960
برای ورود به کانال تلگرام فرادید کلیک کنید