گزیده ای از اظهارات محمدرضا باهنر را در ادامه می خوانید؛
*ایرادی ندارد که تشکلها و گروهها و جریانات سیاسی در درون خود بحث داشته باشند، اما رسانهای کردن این فضا کار درستی نیست، دعواهای انتخاباتی نباید از حالا شروع شود چرا که مسئولین به کار خود نمیرسند.
*{با اشاره به رای 16 میلیونی ابراهیم رئیسی در انتخابات اخیر} در هر دو انتخابات 92 و 96 آقای روحانی برنده شدند، اما با این تفاوت که در سال 92 رای ایشان 50 درصد بود و آراء دیگر بین سایر کاندیداها تقسیم شد اما در انتخابات اخیر رای آقای روحانی از 50 درصد به حدود 60 درصد ارتقاء پیدا کرد و در عین حال رای اصولگرایان به طور متراکم 40 درصد بود. حال سوال این است که این 40 درصد سبد رای چه فرد و جریانی است؟ برای آقای قالیباف است یا آقای رئیسی یا جمنا یا جامعه اصولگرایی؟
*باید بگویم که همه اینها بود به همراه موارد دیگر، یعنی برخی آراء برای افرادی بود که از عملکرد آقای روحانی راضی نبودند که ممکن است اصولگرا هم نباشند. عدهای هم به کاندیدایی رای دادند که مطمئن بودند رای نمیآورند یعنی کسانی که به آقایان هاشمی طباء و میرسلیم رای دادند چه فکر میکردند؟ فکر میکردند رای می آورند؟ تصور من این است که هیچ کس به آقای میرسلیم یا آقای هاشمی طباء به این امید رای نداده که آنها رای بیاورند، بلکه فقط میخواسته در انتخابات شرکت کند. در عین حال کاندیداهای اصلی را نمیپسندیده یا قبول نداشته است.
*همانطور که خود من در سال 88 به آقای رضایی رای دادم و به آقای موسوی و احمدی نژاد رای ندادم، نه اینکه فکر کنم آقای رضایی رای میآورد بلکه چون آن دو کاندیدا مطلوب من نبودند.
*عکس این موضوع هم صادق است، یعنی ما اطلاع داریم که اصولگرایانی به آقای روحانی رای دادند چون ایشان را نیروی اصلاحطلب نمیدانستند و ممکن است نقدهایی هم به ایشان داشته باشند اما بین کاندیداهای موجود آقای روحانی را ترجیح دادند. بنابراین چون انتخابات در کشورمان جریانی است و نه حزبی، جریانها با یکدیگر رقابت نمیکنند و شناور هستند و چفت و بست محکمی ندارند. در عین حال هزینه و فایده آنها زیاد نیست و در کشور ما خیلی راحت میشود که افراد یک بار به جریان خاصی رای دهد و دفعه بعد به جریانی دیگر.
*{درباره جایگاه فعلی ابراهیم رئیسی در جریان اصولگرایی}به هر حال ایشان در دورهای کاندیدای این جریان بودند اما اینکه در دور آینده نیز کاندیدای اصولگرایان هست یا نه اصلا نمیتوان قضاوت کرد.
*اگر ما بخواهیم چهرههای کاریزماتیکی از جریان اصولگرایی نام ببریم افرادی همچون حضرت آیتالله مهدوی کنی و آقای عسگراولادی از این جمله بودند اما این که بگوییم آیا آقای رئیسی توانسته جای یکی از دو تن را بگیرد یا خیر، باید بگویم نه، حتما نگرفته. این که آیا مجددا کاندیدا خواهد شد یا نه، باز هم نمیدانم و این که اگر باز کاندیدا شود همه اصولگرایان روی او تفاهم میکنند یا خیر را نیز نمیتوان پیش بینی کرد.
* اصولگرایان و اصلاح طلبان و جریانات سیاسی خیلی نباید دنبال چهرههای حقیقی کاریزما باشند، ممکن است یک شخصیت حقوقی پیدا شده و کاریزما شود، به طور مثال حزب قدرتمندی شکل بگیرد، اما دوران اینکه به دنبال آدمهای حقیقی کاریزما بگردیم، تمام شده است.
*قدیمترها برخی از واژه پدرسالار استفاده میکردند، به معنای حضور اشخاصی که بر قلبها حکومت داشتند و افرادی آنها را دوست داشته و مرید آنها بودند، اما آن دوران گذشته و اینکه یک نفر بیاید مراد طیف عظیمی از کشور باشد، شدنی نیست.
*به طور مثال اگر در همان سال آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات ثبت نام نکرده بود و یا ثبت نام کرده و تایید صلاحیت شده بود و یا رقبای آقای روحانی متراکم و منسجم شده بودند، دیگر نه رای 50 درصدی وجود داشت و نه آقای خاتمی میتوانست رهبریت جریانی را بر عهده بگیرد، بنابراین ابر و باد و مه و خورشید فلک در یک مقطع کوتاه یکی شدند و اتفاقی افتاد و آقای روحانی رای آورد، اما در انتخابات سال 96 اینگونه نبود و عملکرد آقای روحانی و اعتماد به او باعث رای آوری شد و علیرغم نقدهای جدی که به ایشان وارد بود، مردم مقایسه کردند و دیدند نمیتوانند به سفرههای پهن نشده اعتماد کنند. هر چند رقبای آقای روحانی نیز وعدههای سنگین و بزرگی دادند اما جامعه به آن باور نرسید که آنها میتوانند این کارها را انجام دهند.
*جمنا شروع کننده خوبی بوده اما اگر بخواهد ادامه دهد حتما به اصلاح ساختاری نیاز دارد. من اعتقاد ندارم که جمنا میتواند یک حزب جامعه فراگیر شود و خود آنها نیز مدعی این قضیه نیستند بلکه میخواهند جمع کننده گروهها و فعالان سیاسی اصولگرایان باشند و سرمایههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را کنار یکدیگر قرار دهند که در این حوزه نقش خوبی ایفا کرده اند.
* اصولگرایان ناامید نیستند و حتما دنبال کار هستند و میخواهند مجلس یازدهم و دولت سیزدهم را داشته باشند.
*روزهای اولی که جبهه پایداری تاسیس شده بود مواضع خیلی تند و تیزی داشت اما اکنون که در فضاهای واقعی قرار گرفته و احساس میکنم مقداری مجرب شده و میتوان با آن کار کرد. زمانی برخی افراد در جریان اصولگرایی میگفتند که نمیتوان به هیچ وجه با جبهه پایداری کار کرد اما الان میشود و این تعادلها و واقعگراییها در حال به وجود آمدن است. مقام معظم رهبری نیز روزی فرمودند که "اصولگرایی چیزی بین حفظ ایدهآلها و نگاه به واقعیات است." اگر کسی بخواهد فقط ایدهآل فکر کند نمیشود و یا فقط واقعیات را ببیند، ایدهآلها را از دست میدهد. بنابراین اصولگرایی حرکتی تعادلبخش بین ایدهآلها و واقعیتهای کشور است که جبهه پایداری در حال نزدیک شدن به این وضعیت است.
*حزب موتلفه اسلامی از دوستان قدیمی ما و ریشهدارترین و قدیمیترین حزب کشور هستند که ریشه آن به قبل از انقلاب و نهضت حضرت امام (ره) بر میگردد اما در هر صورت افکارشان آن جذابیتی که باید را ندارد. جامعه اسلامی مهندسین یک تشکیلات صنفی و البته ریشهدار است. ما سعی کردیم نخبهگرا باشیم تا کمیتمان بالا برود و معمولا در مجالس و دولتهای مختلف نفوذ داریم اما انتظارمان از جامعه اسلامی مهندسین بیش از شرایط فعلی است.
*حزب کارگزاران سازندگی ایران را دولتساخته بود و با رفتن دولت نیز کمرنگ شد. این حزب ساخته و پرداخته دولت آقای هاشمی بود که بعد از آن کمرنگ شدند. حزب مشارکت نیز همینگونه و ساخته و پرداخته دولت اصلاحات بود که بعد کمرنگ شد. احزاب واقعی باید دولتساز باشند و نه دولتساخته، چرا که با رفتن دولتها خودشان هم کمرنگ و محو میشوند.
27212