به گزارش دنیای اقتصاد، تکیهگاه عمده صفویه، قبایل چادرنشین ترک بودند که در آغاز از هفت قبیله تشکیل میشدند و عبارت بودند از: شاملو، روملو، استاجلو، تکهلو، افشار، قاجار و ذوالقدر. این قبایل بعدها به نام مشترک قزلباش خوانده شدند.
قزل در زبان ترکی به معنای زرین و سرخ و باش به معنای سر است و وجه تسمیه آن به کلاه سرخی برمیگردد که این گروه بر سر میگذاشتند و آنها را متمایز میکرد. پراکندگی جغرافیایی قبایل ترک نشیننشان از وسعت نفوذ طریقت صفویه دارد.
از این میان طایفه ذوالقدر ساکن دیاربکر بودند. طایفه افشار نیز از ترکستان به آذربایجان آمده بودند. گروهی از تاریخنگاران قزلباش را متشکل از 9 قبیله میدانند و رساق و صوفیان قرهباغ را هم جزو پیروان ترک صفویه محسوب میکنند و تشکیل نیروی قزلباش را به دوره خواجه علی نسبت میدهند اما کلاه سرخ یا تاج سرخ را نخستینبار سلطان حیدر پدر شاه اسماعیل رواج داد.
«اساس تاج قزلباش کلاه نمدین بود که به نوک بلند قطور سرخ میپیوست و این قسمت از کلاه به عدد 12 امام 12 چین کوچک یا 12 ترک داشت. اطراف کلاه سرخ، دستاری سپید یا سبز از ابریشم یا پشم میپیچیدند که آن را بهصورت عمامهای بزرگ جلوه میداد و نوک سرخ بزرگ و 12 ترک کلاه از آن بیرون میماند.»
استفاده از کلاه متحدالشکل نوعی همدلی بین پیروان طریقت صفویه ایجاد کرد. ابتدا تنها علاقهمندان خاص از آن استفاده میکردند اما بعدها به شاخص شناسایی پیروان تبدیل شد. این نام یعنی قزلباش که نخست بهعنوان استهزا و از طرف ترکان عثمانی رواج یافت، عمومیت پیدا کرد. «آن کلاه پس از مرگ حیدر 1488م/ 893ق از رواج افتاد ولی باز به تاکید شاه اسماعیل به تاکید تمام متداول شد... در زمان شاه طهماسب اندک اندک استعمال این کلاه متروک شد. در قرن هفدهم میلادی (یازدهم قمری) فقط استعمال آن منحصر به صوفیانی شد که به خاندان سلطنت اخلاص کامل داشتند.»
در سفرنامه آدام اولئاریوس درخصوص انتخاب رنگ قرمز برای کلاه صفویان میخوانیم: «ایرانیها برای علی (ع) مقامی بالاتر از شاه قائل هستند و معتقدند که تاج سلطنت شایسته سر اوست.
چون رنگ طلایی و قرمز از رنگهایی است که در تاج سلاطین به کار میروند، رنگ قرمز را برگزیدند و دراویش و صوفیان این کلاه را بر سر میگذارند و به همین جهت آن را تاج مینامند.» قزلباشها لباسها و خصوصیات خاص خود را داشتند که به وسیله آن از دیگر افراد جامعه متمایز میشدند. این خصوصیات علاوه بر خصوصیات ظاهری، ویژگیهای مشترک معنوی نیز داشتند.
علاوه بر این بخشی از موی خویش را مانند کاکل بر سرشان میگذاشتند و باقی سر را میتراشیدند. قزلباشان جزو شیعیان متعصب و جنگجو محسوب میشدند. اینان شیخ صفوی را قائد روحانی خویش میدانستند و خود را مرید، تابع و صوفی میشمردند. این گروه مانند صوفیان رفتار میکردند.
«زندگی را به ریاضت میگذراندند. روز با سکوت آغاز میشد و قبل از طلوع فجر تا برآمدن آفتاب مطلقا تکلم نمیکردند... اغلب بلغور میخوردند و روزه نیز بسیار میگرفتند. 10 روز آخر ماه رمضان و 10 روز ابتدای ذیحجه را در خلوت و انزوا به سر میبردند و چندان روزه نگاه میداشتند و به ریاضتهای سخت تن میدادند تا اینکه به مرحله بیخودی کامل میرسیدند.»
این روش و سیره که بخشی از چهره پیروان صفویه را قبل از دستیابی به حکومت نشان میدهد، بعدها در زمانی که قزلباشان به سپاه به کار گمارده شدند، جلوه دیگری نیز یافت؛ به شکلی که در متون تاریخی آن دوران به چشم میخورد، قزلباشان هنگام جنگ برای صفویه از حمل سلاح امتناع میکردند و اغلب با سینههای برهنه به میدان جنگ میرفتند. فداکاریها و جانفشانیهای این چنین نشان از اعتقاد قلبی و تسلیم محض جنگجویان نسبت به مرشد کامل دارد.
«شعار جنگی پیروان صفویه نیز همانند اصل و نسبشان به ترکی بود. آنها هنگام جنگ میگفتند قربان اولدوغوم (یا صدقهالدوغوم) پیروم، مرشدوم.» در واقع قزلباش نقش سپاه فئودالی طریقت صفویه را بازی میکرد که با دستیابی زعمای قوم به سلطنت، کارکرد سلطنتی یافت و بهعنوان گارد شاهی مورد استفاده قرار گرفت.