سازندگان پشت «مارشال» به خوبی درک کردهاند که چه چیزی برای ساخت یک فیلم بیوگرافی موفق مورد نیاز است. به جای استفاده از استراتژی «لحظات بزرگ» که در آن تلاش میشود تا تمام زندگی یک فرد در 2 ساعت خلاصه شود، آنها یک رویداد بهخصصوص را به نمایندگی از زندگی یکی از نمادهای قرن بیستم، «تورگوود مارشال» برای خود هدف قرار دادهاند. با محدود کردن زمان فریمهای فیلم، روایت مجالی برای نفس کشیدن پیدا میکند و در نتیجه ما یک تصویر لحظهای مشخص را نه تنها از شخصیت اصلی بلکه از محیطی که او را به لحاظ تاریخی به شخصی مهم تبدیل کرده است، دریافت میکنیم.
تمرکز «مارشال» بر روی محاکمه ایالتی « جوزف اسپل» در سال 1941 است. در آن زمان «مارشال» (با بازی «چادویک بوسمن») یکی از وکیلهای مشهور NAACP در میان ایالتها میگشت و به دفاع از وضیعت سوال برانگیز سیاه پوستان در محاکمهها میپرداخت. بیشتر این محاکمهها در جنوب جریان داشت اما سازمان که نیازمند حمایت مالی ثروتمندان در شمال بود «مارشال» را در ژانویه 1941 به «کانکتیکات» برای ملحق شدن به یک دادستان محلی (یهودی سفیدپوست) به نام «ساموئل فریدمن» (با بازی «جاش گاد») میفرستد. پرونده در زیر سایه اتخاذ تدابیری نژادپرستانه قرار دارد. «النور استربینگ» (با بازی «کیت هادسن») سرمایهدار شناختهشدهای است که ادعا میکند بارها توسط راننده سیاه پوستش «جوزف اسپل» مورد تجاوز قرار گرفته و در نهایت در جادهای کنار پل رها شده است. این مساله باعث به وجود آمدن موجی هیستریک در میان سفیدپوستان برای کشتن دیگر سیاه پوستان میشود. «مارشال» پس از صحبت با «جوزف»، متقاعد میشود که او بی گناه است.
محاکه نهایی به یک شور رسانهای تبدیل شده است. از آنجایی که «مارشال» اهل «کانکتیکات» نیست از طرف «قاضی فاستر» (با بازی «جیمز کرومول») از صحبت کردن در دادگاه منع میشود و تنها اجازه دارد که آرام در گوش «فریدمن» توصیههایش را ارائه دهد. بنابراین «مارشال» از نوشتهها و حالات چهرهاش استفاده میکند تا به عنوان دستیار «فریدمن» عمل کند. او همچنین صدایش را از طریق روزنامه ها با استفاده از مصاحبههایش بعد از جلسات دادگاه منتقل میکند. دادستان متعصب «لورن ویلیس» (با بازی «دن استیونز») رابطه دوستانهای با قاضی دارد و هیئت منصفه هم به نظر نمیرسد که در آن دوران و در سال 1941 چندان تمایلی به قانع شدن از طرف یک سیاه پوست داشته باشند. اما پافشاریهای «مارشال» در بررسیهایش و آرامش رو به افزایش «فریدمن» با مجرم رفته رفته نوری بر حقیقت پشت ماجرا که از بسیاری جهات غم انگیز است میتاباند.
محاکمه ایالت «کانکتیکات» در برابر «جوزف اسپل» یکی از پروندههای مشهور مارشال نیست اما سازندگان فیلم از این فرصت اسفاده میکنند تا شکلگیری شخصیت «مارشال» را که بعدها او را به یک وکیل مورد احترام و یکی از نمادهای مقابله با نژادپرستی و فعالیت در زمینه حقوق بشر تبدیل کرد را نشان دهند. او در برابر تبعیض سرخم نمیکند و به جای عقب نشینی به مبارزه میپردازد. او خشمگین است و آماده مبارزه پا به پا با هر دشمنی است. از خود گذشتگیهای خانوادگی که او انجام میدهد در فیلم به نمایش گذاشته میشوند همچون جایی که همسرش از یک سقط جنین رنج می برد و او با وجود آنکه باید در کنارش بایستد مجبور است تا محاکمه را ادامه دهد. جایی که داستان «مارشال» اتفاق می افتد هنوز ربع قرن جلوتر از زمانی است که به عنوان اولین قاضی آفریقایی-آمریکایی شناخته میشود اما نشانههایی از آنچه که باعث شد «لیندون جانسون» او را برای این عنوان نامزد کند در فیلم وجود دارد.
فیلم کمی هم حالتی از اسطورهسازی در خود دارد. این مساله که جنوب در دهه 1940 بسیار نژادپرست بود در میان عموم کاملا پذیرفته شده است. به هر حال آن زمان دوران «جیم کرو» بود. («براون در مقابل هیئت آموزش و پرورش»، یکی از مواردی که در برچیده شدن قوانین «جیم کرو» دخیل بود، توسط «مارشال» در برابر دیوان عالی در سال 1953 مورد بحث قرار گرفت.) با این حال نژادپرستی هنوز زنده بود و به خصوص در ایالتهای ثروتمند شمال بیش از جاهای دیگر بود.
«مارشال» با وقایع تاریخی آزادانه برخورد میکند اما در کلیت اتفاقات تاریخی فیلم دقیق هستند. این فیلم بیش از آنکه یک فیلم بیوگرافی باشد یک فیلم دادگاهی است و به همان اندازه که درباره «مارشال» است درباره همکارش «فریدمن» نیز هست. در حقیقت «فریدمن» یکی از آن شخصیت ها شناخته شده است که از یک وکیل بیمه در شهری کوچک به یک فعال حقوق بشر شناخته شده در عرصه ملی تبدیل شد. «مارشال» که از قبل شناخته شده، معروف و مردی کامل بود در پایان فقط اندکی تغییر میکند.
این سومین نقش پر رنگ «چادویک بوسمن» در فیلمهای بیوگرافی ( او قبلا نقش «جکی رابینسون» را در «42» و نقش «جیمز براوون» را در فیلم «بلند شو» بازی کرده بود.) در 5 سال اخیر است که نشان میدهد چقدر تقاضا برای بازی این نوع نقشها از او زیاد است. علاوه بر بازی در نقش شخصیتهای واقعی او «پلنگ سیاه» هم هست، اولین ابرقهرمان سیاه پوست دنیای مارول. عملکردش در نقش «مارشال» شاید نامزدی اسکار را برای «بوسمن» به همراه نداشته باشد. اما عملکردش نشانگر تنوع و قدرت شخصیتی او است («پل نیومن» را در اوایل کارش تصور کنید). «جاش گاد» که برای نقشهای نیمه کمدی شناخته میشود در اینجا به خوبی نقشی دراماتیک را ایفا میکند. او و «بوسمن» شیمی شخصیتی کافی برای ایجاد یک دوستی ناهمگون را دارند. بازیگران مکمل شامل «دن استیونز» (همانند «گاد»، بیش تر برای بازی در فیلم «زیبا و هیولا« شناخته شده است)، «جیمز کرامول» و «کیت هادسن» میشود.
«تورگوود مارشالی» که من به یاد دارم پیرمردی در یک لباس سیاه است. زمانی که برای کلاسهای دبیرستان مجبور به یاد سپردن نام 9 قاضی اعلای دادگاه ها بودم نام او در میان آن اسامی بود. هنگامی که در سال 1991 به دلیل مشکلات جسمانی از کار خود استعفا داد، دوران احترام و تحسین را پشت سر گذاشته بود. با گذشت ربع قرن الان نام «مارشال» به نامی در کتابهای تاریخ بدل شده است. این فیلم آتشین ساختار خوبی دارد و تماشاگر را مجذوب پیچ و تابهای دادگاه میکند. مردی را از صفحات کتاب بلند کرده و او را در قامت قهرمان فیلم نشان می دهد. این فیلم جذاب و الهام بخش است اما از لحاظ آنچه که به ما یادآوری می کند نیز اهمیت دارد.
اختصاصی نقدفارسی
مترجم: محمد کیومرثی
//