ماهان شبکه ایرانیان

معامله با خدا سبب برکت و خیر

یک عامل مهم برای برکات معنوی و مادی تقوا است. اینکه آدم واقعاً حلال و حرام را رعایت کند و به یک معنا تقوا به معنی ترمز است

مقدمه

یک عامل مهم برای برکات معنوی و مادی تقوا است. اینکه آدم واقعاً حلال و حرام را رعایت کند و به یک معنا تقوا به معنی ترمز است. ترمز در وسایل نقلیه چه حالتی دارد. کنترل می کند. اگر ترمز را بردارند، تصادف اتفاق می افتد. حالت بازدارندگی و خویشتن داری در ما باشد که وقتی خدا گفت: نرو و نکن، ما ترمز کنیم. جایی که فرموده برو، اطاعت کنیم. یکی از برکات مهم تقوا این است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: شرق و غرب عالم به این آیه چنگ بزنند، کفایت می کند. «وَ مَن یتَّقِ اللَّهَ یجَعَل لَّهُ مخَرَجًا، وَ یرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لَا یحَتَسِبُ وَ مَن یتَوَکلَ عَلی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه» (طلاق/2 و3) خدا وعده ی بی چون و چرا داده که هرکس با خدا و تقوا باشد، خدا او را از بن بست ها نجات می دهد و رزق و روزی او را از راه هایی که گمان ندارد برای او می رساند. وقتی آدم به تقوا رسید، می فهمد خدا همه کاره است. کسی که به خدا توکل کند، خدا او را کفایت می کند.

روایت زیبایی در نهج البلاغه است که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً» (شرح نهج البلاغه/ج8/ص252)

معامله با خدا سبب برکت و خیر

یکی از چیزهایی که ما مراجعه داریم، این است که می گویند: حاج آقا ما به خِنسی خوردیم. در هر اموری دست به هر چیزی می زنیم خاک می شود. قرض هایمان ادا نمی شود. مشکلات مادی مان برطرف نمی شود. هم در زمین و اقتصاد بر ما بسته است. هم در آسمان بسته است. حال دعا نداریم، خدا جواب ما را نمی دهد. روح و جسممان مریض است. پاسخ این سؤال را حضرت امیر فرمودند که: یا اباذر! اگر تمام درهای آسمان و زمین به روی کسی بسته باشد. نه بالا راه دارد برود و ناله بزند، نه پایین برود که رزق و روزی اش برسد. این بنده با خدا معامله کند. بگوید: خدایا می خواهم حرف تو را گوش کنم. بگو چه کنم! تسلیم شود. چه تسلیم در امور تقدیرات، چه تسلیم در امور امر و نهی خدا. دوای سوز، ساز است. سوزش با سازش از بین می رود. یعنی وقتی شما ساختی و تسلیم خدا شدی، خدا می گوید: من در آسمان و زمین را به رویت باز می کنم. تقوا پیشه کنیم و حرف خدا را گوش کنیم. اشخاصی با پدر و مادر و فامیل قهر هستند. این قطع رحم رزق و روزی را می بندد. می گوید: من عارم می شود بروم آشتی کنم. اینجا باید خودت را بشکنی. اگر می خواهید درهای آسمان و زمین به روی شما باز شود، راهش تقوا است.

شب های قدر یک شست وشوی عمومی برای همه است. حالا که این درهای عنایت باز شده اینها را قدر بدانیم. در این چند روز باقیمانده از این سفره حداکثر استفاده را ببریم. بندگی و تقوا را تمرین کنیم. «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقینَ» (بقره/194) خدا با اهل تقوا است. روایت زیبایی است که از پیغمبر خدا(ص) است که فرمود: یک خصلتی هست که اگر کسی این خصلت را در خود ایجاد کند، دنیا و آخرت در اختیار اوست. در آخر هم رستگاری و سعادتمندی و فوز در بهشت نصیب او می شود و آن تقوا است. اینکه به گناه رسیدیم خود را نبازیم. به پول حرام رسیدیم خودمان را نبازیم. سفارش همه انبیاء و اولیا روی تقوا بوده است. حضرت فرمودند: اگر کسی می خواهد، عزیزترین انسان های عالم باشد، تقوا پیشه کند. من ضمانت می کنم دنیا و آخرت در اختیار اوست و در دلها جا باز می کند.

داستان حضرت یوسف(ع) یک نمونه قرآنی است. برادرهای حضرت یوسف حسادت کردند و قطع رحم کردند و بی تقوایی کردند. به قحطی خوردند و گرفتار شدند. به گدایی افتادند و در خانه یوسف آمدند. «یا أَیهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاة» (یوسف/88) همینطور که تقوا عزت می آورد، گناه و معصیت هم ذلت می آورد. خدایا به طاعت و بندگی مرا احیا کن و مرا به معصیت و گناه خوار نکن. کسانی که نمی توانند زیبایی کسی را ببیند، جایگاه کسی را ببینند زمین می خورند. برادرهای یوسف زمین خوردند و نزد یوسف رفتند و گفتند: ما بیچاره هستیم. به ما صدقه بده. «إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ» (یوسف/88) حضرت یوسف تقوا پیشه کرد. خدا او را عزیز مصر کرد. حتی عزتش به جایی رسید که سال اول مردم هرچه سرمایه داشتند دادند از حضرت یوسف گندم خریدند. سال دوم خدایشان را هم فروختند، برده حضرت یوسف شدند. کسی که خود غلام و برده بود، تقوا پیشه کرد و عزیز مصر شد.

آنهایی که به خاطر بلا و فقر و نداری، نماز و روزه و عبادت را کنار می گذارد، خدا بلاهای حضرت ایوب را نشان او می دهد. می گوید: تو بلا داشتی یا حضرت ایوب؟ او هم انسان بود. زلیخا قصد گناه کرد، ولی طرفش پاک بود و فرار کرد. بعد پیر شد و زمین گیر شد و بیچاره شد. بعد از اینکه توبه کرد و پشیمان شد، جوان شد و همسر یوسف پیامبر شد.

روایت داریم امام سجاد(ع) می فرماید: در زمان گذشته یک نفر آدم خیلی بی باکی در گناه کردن بود. به حدی که هر کجا دستش می رسد از فحشا و منکر انجام می داد. یک قافله ای مسافرت رفتند، در مسیری که با کشتی می رفتند، دریا طوفانی شد و کشتی اینها قطع شد. خانمی در این کشتی سوار بود، به تخته پاره ای چسبید و از غرق شدن نجات پیدا کرد. این باد او را به جزیره ای بود. چند روزی را در جزیره ماند، کسی که از شهر و آبادی دور افتاد و در آن جزیره زندگی می کند، قیافه ی خیلی بدی پیدا کرده بود. آن آدم معصیت کار به این خانم رسید. گفت: جنی یا انس؟ گفت: انس هستم. گفت: چرا این ظاهر را داری؟ داستانش را تعریف کرد. خواست به این شخص دست درازی کند. اگر یک نفر محکم بایستد، طرف مقابلش هم خوب می شود.

زمانی دختر خانمی خدمت آقای دولابی آمد و گفت: جوانی عاشق من شده است، می گوید: تو خیلی زیبا هستی. ایشان فرمودند: به او بگو از من زیباتر خیلی هست. پیام هایی بده که او را از سر خودت باز کنی و هم او را نشانش بدهی. که یوسف هم همین کار را کرد.

عشق مجازی و عشق حقیقی

مرحوم شیخ رجبعلی خیاط یک شب در زمستان از منزل بیرون آمد، مسجد برود. کنار پیچ کوچه یک نفر در برف ها ایستاده و روی شانه اش هم برف نشسته بود. نزدیک آمد دید یک جوانی است. گفت: اینجا چه می کنی؟ با چشم و صورتش به خانه ای اشاره کرد. گفت: معشوق من در این خانه است. از فراق او طاقت ندارم. می گویند: شیخ رجب علی منقلب شد، تا چند وقت ناله می کرد. که این عاشق یک دختری شده، سرما و سختی را متوجه نمی شود. گفت: عشق مجازی اینقدر استقامت می آورد، عشق حقیقی چه خواهد کرد!!!

خانمی که در جزیره گیر کرده بود، به این مرد لا ابالی گفت: این کار را نکن، من آلوده نشدم. وقتی آماده گناه شد، دید بدن این خانم می لرزد. گفت: چرا می لرزی؟ اینجا کسی نیست. گفت: خدای من اینجاست. آن کسی که من و تو را خلق کرده است، ناظر است. این حرف آنچنان بر او اثر کرد و او را از این رو به آن رو کرد. خانم را رها کرد و توبه کرد و به سمت آبادی اش برگشت. در مسیر برگشت به یک عابدی رسیدند. هوا خیلی گرم بود. عابد به این جوان گفت: گرما اذیت می کند، ای کاش دعا کنیم ابری بیاید و از این تابش خورشید راحت شویم. عابد دست به دعا برداشت و این هم آمین گفت. دعا مستجاب شد و ابری آمد. به نزدیک آبادی رسیدند، عابد می خواست به یک سمت آبادی برود، شخص نادم و پشیمان هم به سوی دیگر برود. با هم وداع کردند. یکوقت عابد دید که ابر روی سر این جوان در حرکت است. عابد فکر کرد دعای خودش مستجاب شده است. فوری برگشت گفت: شما چه کردی که یک عمر عبادت کردم، اما تو از عابدها جلو زده ای؟ گفت: من یک عمر گناه و معصیت کردم. اما گناه آخر مرا منقلب کرده است. داستان را تعریف کرد و گفت: این منقلب شدن من، مرا مستجاب الدعوة کرده است. اگر کسی واقعاً توبه کند، دنیا و آخرت در اختیار اوست.

یکی از دوستان ما سر قبر حمال رفته بود. گفت: چنان احساس آرامشی به ما دست داد که الآن هم که بعد از مدت ها یاد می کنم، هنوز احساس آرامش می کنم. در تبریز یک نفر کارگر ساده بوده که حمّالی می کرده است. بار می برده است. ولی آدم صاف و پاکی بوده است. امام صادق فرمود: ترک یک لقمه حرام در نزد من بالاتر از دو هزار رکعت نماز مستحبی است. حمال کسی بود که مال حرام نمی خورد، دروغ نمی گفت، دزدی و خیانت نمی کرد، واقعاً پاک بوده و پاک زندگی کرده است. نقل کردند که این حمال یک روز همانطور که می رفته، یک بچه خردسالی دیده که نزدیک پنجره است و یکباره به سمت پایین پرت می شود. خیلی وحشت می کند. دست به دعا برمی دارد می گوید: ای خدا این بچه را حفظ کن. بچه در هوا معلق می ماند. بچه را بغل می کند و روی زمین می گذارد. اطرافیان می گوید: آقا کرامت کردی! معجزه کردی! گفت: نه من کرامت و معجره نکردم. گفتند: تو گفتی: خدایا این بچه را نگهدار، دعایت مستجاب شد. گفت: این هنر نیست. من چهل سال، هفتاد سال حرف خدا را گوش دادم. اینکه یکبار خدا حرف بنده را گوش بدهد، تعجب دارد؟! خداوند متعال فرموده: من مطیع کسی هستم که حرف مرا گوش بدهد. پیغمبر خدا فرمود: اگر در وجود کسی ملکه تقوا ایجاد شود، دنیا و آخرت در اختیار اوست. امیدواریم به برکت ماه رمضان، در کلاس درس خدا قبول شویم و نمره خوب بگیریم و جزء متقین واقعی شویم.

حقیقت صراط مستقیم

در روایت داریم که پیامبر عظیم الشأن فرمودند: دیدم مردی از امت من می خواهد از پل صراط عبور کند، ولی آلوده است. گاهی به زانو می افتد و گاهی آویزان می شود. ولی صلوات هایی که در دنیا برای من فرستاده است، آن صلوات ها به داد او رسید و او را نجات داد. در آیه 153 سوره انعام خداوند می فرماید: «وَ أَنَّ هَاذَا صرِاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکمْ عَن سَبِیلِهِ» در روایت داریم که پیغمبر(ص) یک موقع با انگشت مبارکشان روی زمین خطی کشیدند، بعد هم خط های متفرق و انحرافی از کنار این خط اصلی کشیدند فرمودند: این خط مستقیم صراط مستقیم است. صراط مستقیم یک حقیقت است. حق یک چیز است. ولی این صراط های انحرافی، صراط های باطل است. صراط مستقیم صراط خداست و صراط قرآن است. تجسم آن در وجود نازنین علی (ع) است که در روایت داریم «اهدنا الصراط المستقیم» که در سوره حمد دائم تکرار می کنیم، پیغمبر خدا فرمود: منظور از صراط مستقیم، صراط علی بن ابی طالب(ع) است.

همانطور که گفتیم سرچشمه همه برکات و خوبی ها و فوز دنیا و آخرت تقوا است، یکی از راه هایی که ما را به تقوا می رساند، اتصال به امام المتقین است. حضرت امیر(ع) این آیه را زیاد می خواندند: «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیاتِنا قُرَّةَ أَعْینٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» (فرقان/74) حضرت می فرمایند: فرزندان و همسران ما را روشنی چشم ما قرار بده و ما را برای متقین امام قرار بده.

محبت امیرالمؤمنین علیه السلام

یکی از راه های رسیدن به تقوا الگو قرار دادن مولا علی(ع) است. هم در مقام عمل و رفتار و هم در توسل و دعاها، هرچقدر بتوانیم محبت امیرالمؤمنین را شعله ور تر کنیم، و دنبال روی از حضرت بیشتر داشته باشیم، ما را به این مقصد رهنمون می کند. ریشه تقوا در اهل بیت و امیرالمؤمنین و پیغمبر خداست. اتصال به اینها این تقوا را در ما ایجاد و قوت می بخشد.

محدث قمی نقل کردند که ابن عباس می گوید: من سلمان فارسی را خواب دیدم. دیدم در یک قصر و کاخ بسیار با شکوهی هست. به سلمان گفتم: چگونه به این مقام رسیدی؟ سلمان فرمود: چیزی که مرا به این جایگاه رساند محبت مولا امیرالمؤمنین و پیروی امیرالمؤمنین بود. ما هم باید دوست داشته باشیم، هم پیروی کنیم.

یکی از چیزهایی که حضرت امیر در زندگی شان خیلی مواظبت داشتند، این بود که آزار و اذیت به کسی نرسانند. حضرت امیر مظهر عدل بودند. حاضر نبودند به کمتر کسی اجحاف شود.

در زمان حکومت ایشان لشگر معاویه حمله کردند، یک زینت از پای یک زن یهودی که در ضمه مسلمان ها بود، غارت کردند. وقتی به حضرت خبر دادند، آنقدر ناراحت شدند که فرمود: اگر مسلمانی به خاطر این موضوع جان بدهد، جا دارد. یعنی نباید راضی به ظلم و خیانت باشیم. این ظلم هایی که در کشورهای فلسطین و بحرین و... می شود، ما نباید راضی به ظلم باشیم. خودمان هم مواظب باشیم به اطرافیان ظلم نکنیم.

حضرت امیر(ع) در خطبه 224 نهج البلاغه تعبیر عجیبی دارند نسبت به اینکه آدم ظلم نکند و ظالم نباشد. می فرماید: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِیتَ عَلَی حَسَک السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِی الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَی مِنْ أَنْ أَلْقَی اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَیءٍ مِنَ الْحُطَامِ» خیلی تعبیر عجیبی است. مولا امیرالمؤمنین قسم می خورد. با اینکه قسم کراهت دارد جز در موارد مجبوری، می فرماید: به خدا قسم اگر من علی را برهنه کنند و روی خار مغیلان بتابانند، یا در غل و زنجیر کنند و روی زمین بکشند ولی در مقابل این بگویند: کسی را آزار بده و ظلم و خیانت کن، مال کسی را چپاول کن، بیت المال را حلال و حرام کن، شکنجه شدن در دنیا برای من بهتر از این است که در روز قیامت خدا را ملاقات کنم در حالی که به بعضی از بنده ها ظلم کرده باشم یا حق کسی را پایمال کرده باشم. حضرت فرمودند: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکهَا عَلَی أَنْ أَعْصِی اللَّهَ فِی نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْیاکمْ عِنْدِی لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنَی وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَی» (نهج البلاغه/ص346) به خدا قسم اگر هفت طبقه از آسمان و زمین را به من علی بدهند، ریزترین ظلم ها را بکنم، یک پوست جویی را از دهان مورچه ای را به ناحق بیرون بکشم، والله این کار را نمی کنم. ما در این حد نمی توانیم باشیم ولی ظلم ها سنگین به فامیل و بستگان و دیگران نکنیم. بزرگی به من فرمودند: فلانی دغدغه من این است که هیچ وقت آه مظلومی پشت من نباشد. در چنین صورت رستگار هستیم. امیدواریم به برکت امیرالمؤمنین(ع) که مظهر عدالت و احسان و راستی بودند، ما هم جزء با تقواها و اهل عدالت و احسان باشیم، از ظلم بیرون بیاییم و در مسیر بندگی خدا قرار بگیریم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان