ژاندارمری ایران که بعضاً افسران وطن پرست نیز در آن مشغول به کار بودند،
به طرفداری از آلمانها متهم بودند. این در شرایطی بود که مجلس سوم به دلیل
مهاجرت بعضی از نمایندگان به کرمانشاه و تشکیل دولت دفاع ملی، از حد نصاب
افتاده و منحل شده بود.
به گزارش روزنامه ایران، با شروع جنگ جهانی اول و به دنبال آن ورود نیروهای متفقین و متحدین به خاک ایران، اوضاع بشدت بحرانی به نظر میرسید. روسها در شمال ایران، عثمانیها در غرب، انگلیسیها در جنوب و جنوب شرقی و آلمانها به طور پراکنده در مرکز و نواحی دیگر فعالیت میکردند.
این در حالی بود که دولت ایران اعلام بی طرفی کرده بود. در رویارویی با اغتشاشات و شورشهای ایلات نیز نیروی نظامی کارآمدی وجود نداشت. انگلستان که به دلیل موقعیت استراتژیک ایران و حفاظت از سرحدات منتهی به هندوستان منافع خود را در خطر میدید، تصمیم به اقدام جدی در این زمینه گرفت تا با تشکیل نیروی نظامی مستقلی در ایران علاوه بر محافظت از خط لوله نفت، از نفوذ آلمانها نیز جلوگیری کند. لذا در مارس 1916م/ 1335 ه. ق نیروی نظامی به فرماندهی «ژنرال سرپرسی سایکس» به بهانه تأمین امنیت جنوب، وارد ایران شد تا حافظ منافع بریتانیا باشد.
چنگ انداختن روسیه و انگلیس برای تسلط بر ایران
روسیه و انگلیس از دیرباز برای حفظ منافع خود در ایران سیاستهای خاصی را دنبال میکردند. دستیابی به آب های گرم خلیج فارس از طریق ایران و رقابت با انگلیس سیاستی بود که روسها برای حضور در ایران به دنبال آن بودند.
هندوستان نیز بهعنوان مستعمره غنی دولت انگلیس عامل توجه این دولت به راههای منتهی به آن و نیز تحولات مخاطرهآمیز برای آن بود. لذا ایران به دلیل اینکه نقطه استراتژیک شرق محسوب میشد همواره مورد توجه بود.
دولتمردان ایرانی نیز که پس از مشروطه در پی تشکیل مجلس و احزاب مرتبط با آن بودند گهگاه به هر کدام از این دو قدرت متمایل میشدند. فقدان کابینههای قدرتمند با عوض شدن مکرر دولتها بیش از پیش عرصه را برای حضور و نفوذ انگلستان و روسیه در ایران فراهم میکرد. اما رقابت این دو در ایران با قرارداد 1907 به تقسیم منافع انجامید.
تا دو کشور هر کدام بخشی از شمال و جنوب ایران را تحت نفوذ خود قرار دهند. آنچه در این بین مشهود بود ضعف دولت ایران در واکنش به این قرارداد و نقض استقلال کشور بود. طی سالها آنچه برای این دو کشور مهم به نظر میرسید حفاظت از منافع استعماری خود و توجیه این سیاستها بود. با فتح تهران، استبداد «محمدعلی شاه» به پایان رسید و حکومت به فرزند او «احمد شاه» واگذار شد.
پس از آن چندی از تاجگذاری احمد شاه نگذشته بود که جنگ جهانی اول در آگوست 1914 آغاز شد. به محض شروع جنگ، احمد شاه بیطرفی ایران را اعلام کرد اما حوادث به گونهای پیش رفت که عملاً با نقض این بیطرفی دول متخاصم ایران را نیز عرصه تاخت و تاز خود قرار دادند.
آنچه خصوصاً متفقین به آن استناد میکردند فقدان نیروی نظامی مؤثر در ایران برای جلوگیری از نفوذ آلمانیها در ایران بود. لذا تلاشها برای یافتن راهحلی که ضمن مقابله با این نفوذ و حفاظت از هندوستان تأمینکننده اهداف و منافع درازمدت انگلیس در ایران باشد، آغاز شد.
در این بین «ویلهلم واسموس» کنسول آلمانها در بین عشایر جنوب مشغول یافتن متحدینی بود تا بتوانند به منافع انگلیس ضربه وارد کنند و اینگونه بود که بریتانیا تصمیم به اقدام جدی در این زمینه گرفت و تشکیل یک نیروی نظامی انگلیسی در دستور کار قرار گرفت. نیروی نظامی که از دولت انگلیس دستور بگیرد و برای مقابله با نفوذ آلمانها و حفاظت از هندوستان با عنوان پلیس جنوب تجهیز شود.
این در حالی بود که در ایران اوضاع بشدت بحرانی به نظر میرسید و مردم در مضیقه سختی بسر میبردند و ناامنی حاصل از اغتشاشات و حضور متفقین به حداکثر رسیده بود. اما با وجود این شرایط، مردم نمیتوانستند حضور نیروی نظامی یک کشور بیگانه را در خاک ایران تحمل کنند. آنچه سبب ایستادگی مردم فارس و بوشهر در مقابل پلیس جنوب نیز شد. در واقع جنگ جهانی اول و به دنبال آن حضور دول متخاصم در ایران از یک سو و زنگ خطر برای منافع انگلستان در حفاظت از هندوستان از سوی دیگر، سبب تشکیل پلیس جنوب شد.
به رسمیت شناخته شدن پلیس جنوب در ایران جنگ جهانی اول برای ایران اثرات مخرب و زیانباری داشت. در شرایطی که مردم ایران در قحطی و ناامنی روزگار میگذراندند، نادیده گرفتن بیطرفی ایران و ورود نیروهای متخاصم جنگ به کشور خود سبب ایجاد اغتشاشات فزاینده شد.
اما آنچه این کشورها برای ورود به ایران به آن استناد میکردند مقابله با برخی تحرکات بود که منافع آنها را تهدید میکرد. آنچه دول مزبور خصوصاً متفقین متذکر میشدند فقدان نیروی نظامی قدرتمندی بود که بتواند از عهده مقابله با آشوبها برآید.
ژاندارمری ایران که بعضاً افسران وطن پرست نیز در آن مشغول به کار بودند، به طرفداری از آلمانها متهم بودند. این در شرایطی بود که مجلس سوم به دلیل مهاجرت بعضی از نمایندگان به کرمانشاه و تشکیل دولت دفاع ملی، از حد نصاب افتاده و منحل شده بود.
انگلیس به هیچ وجه نمیخواست از معرکه عقب بماند و با تشکیل نیروی نظامی به فرماندهی ژنرال «سرپرسی سایکس» و ورود آن به بندرعباس عملاً خود کنترل نظامی جنوب را به دست گرفت.
اما این حرکت نمیتوانست از سوی ایلات و عشایر جنوب چون قشقاییها و تنگستانیها بدون عکسالعمل باقی بماند. لذا برخورد با آن و شورشها علیه حضور پلیس جنوب بالا گرفت. عمدهترین حرکت در این زمینه به رهبری «صولتالدوله قشقایی» صورت گرفت.
در مقابل سایکس و دولت انگلیس از ایران توقع داشتند ضمن به رسمیت شناختن پلیس جنوب در راه اعاده نظم در برخورد با اینگونه تحرکات همکاری کنند چرا که سایکس معتقد بود هدف از حضور آنها در ایران برقراری قانون و حفظ نظم و امنیت در ایران است.
اگر چه به رسمیت شناختن پلیس جنوب به مباحثاتی طولانی انجامید اما دولت حسن وثوق (وثوقالدوله) ضمن تشکر از اقدامات سایکس در ایران، تشکیلات پلیس جنوب را به رسمیت شناخت. پلیس جنوب شامل 5400 سرباز ایرانی، 190 نفر افسر ایرانی و 47 افسر ارشد انگلیسی و 256 افسر جزء انگلیسی و هندی بود و بودجه سالانه آن نیز 35میلیون ریال بود که همه را دولت انگلیس پرداخت میکرد.
ناکارآمدی و سرانجام انحلال پلیس جنوب
اما اثرات سوء حضور پلیس جنوب در ایران از جمله موارد قابل ذکر است که در موارد زیادی به آن اشاره شده است. از تعدیات پلیس جنوب در فارس، کرمان و یزد و غارت اهالی که خود سبب ایجاد ناامنی و نابسامانی در ابعاد گوناگون میشد و برای القای این فکر بود که در آن شرایط، تنها نیروی توانا برای رفع مشکلات مردم نیروی پلیس جنوب است.
سایکس در توجیه پلیس جنوب حضور آن را برای برقراری نظم، امنیت و مبارزه با قطاع طریق در مناطق جنوبی کشور دانست و از این جهت حضور پلیس جنوب را لازم و منطقی دانست. اما در عرض حال اهالی شهر بابک گزارشی از هجوم نیروهای پلیس جنوب به قریه دهج، غارت مردم و به توپ بستن اهالی آورده شده بود.
اما پلیس جنوب تا سال 1921م/1339ه.ق فعالیت خود را ادامه داد و در طی این سالها کرمان و بلوچستان، یزد، اصفهان، بختیاری، خوزستان، فارس و بنادر را مورد تاخت و تازهای خود قرار داد. مردم با جانفشانیهای نیروهای محلی بویژه ایلات و عشایر در مقابل این نیرو ایستادگی کرده، از همان آغاز دست به قیامهایی علیه پلیس جنوب زدند.
این قیامها که از مارس و سپتامبر 1916 با قیام مردم سیرجان به فرماندهی «حسین خان اسفندیارپور» رئیس ایل بچاقچی شروع شد و تا قیامهای گسترده مردم فارس به فرماندهی «اسماعیل خان صولتالدوله قشقایی»، «ناصرالدیوان کازرونی»، «زایر خضرخان اهرمی»، «شیخ حسین خان چاهکوتاهی»، «غضنفرالسلطنه برازجانی» و برخی از خوانین بلوچستان ادامه یافت.
به هر روی اگرچه تشکیل پلیس جنوب تحت عنوان واکنش یک دولت استعماری برای حفظ منافع خود شناخته میشود اما حضور یک نیروی نظامی بیگانه در کشور، خود میتوانست باعث ایجاد تنش و ناامنی شود. پس از آن انگلستان برای اینکه نقش پررنگتری در ایران داشته باشد به دنبال انعقاد قراردادی بود که حضور خود را رسمی و قانونی جلوه دهد.
دولت وثوق و انعقاد قرارداد 1919 سبب شد این بار تحت نظارت گرفتن نیروی نظامی از راه دیگری صورت گیرد. اما مخالفتها با آن، این قرارداد را نیز بیاثر کرد. پس از کودتای اسفند 1299 و ادامه مخالفتها با قرداد 1919م، با اعلام الغای آن توسط دولت «سید ضیاالدین طباطبایی» در پانزدهم مه 1921 آخرین سربازان انگلیسی و هندی خاک ایران را ترک کردند و به دنبال آن مستشاران نظامی و مالی انگلیسی نیز از ایران رفتند و پلیس جنوب نیز منحل شد. بدین ترتیب پلیس جنوب ایران که با سماجت دولت انگلیس در 1916م/1334ه.ق تشکیل شد، در 1921م/ 1340ه.ق در ابهام و سردرگمی از هم پاشید.