در بخشهای پیشین به اجمال اشاره کردیم که طی رخدادن زمستان طولانی که به درازای یک نسل بود، شبی طولانی فرا رسید که نیروهای اهریمنی از شمال وستروس به پایین آمدند و بسیاری از ساکنان این قاره را سلاخی کردند. نیز گفتیم که قهرمانی برخاست و وظیفۀ هدایت نیروها را عهدهدار شد. در ادامه به نشانههای وقوع این زمستان در ابتدای سریال خواهیم پرداخت و راه ادامه این نوشتهها را هموار میکنیم.
⛔ هشدار! این متن قسمتهایی از فصل یک و دوم سریال بازی تاج و تخت را لو میدهد، اگر هنوز این سریال را ندیدهاید، از خواندن باقی متن صرفنظر کنید!
شب طولانی و موجودات آنسوی دیوار
یک فیلمبین یا سریالبین حرفهای میداند که بسیاری از رخدادها و دیالوگهای ابتدایی هر سریال و فیلم، بهمثابۀ «سرنخهایی» مهماند که باید جدی گرفته شوند. بیمناسبت نیست که مخاطب را در اینجا به کاراگاهی تشبیه کنیم که بهدنبال سرنخهاست تا آنها را در کنار هم بگذارد و از آنچه که در ادامۀ سریال میبیند، رمزگشایی کند.
به سریال بازی تاج و تخت بازگردیم. در همان ابتدای سریال، میبینیم که دروازهای از میان «دیواری عظیم» گشوده میشود و چند سرباز از آن خارج میشوند. همینکه این سربازها که به میان «جنگل» میروند، نشانههایی هولناک از جنایتی فجیع را ناظرند. از میان این سربازها، بهصورت «نمادین»، تنها یکی زنده میماند و باقی سلاخی میشوند. همین سرباز فراری، به قطعۀ وینترفل میآید تا از واقعهای که در حال رخدادن است، خبررسانی کند؛ اما پیام او را کسی جدی نمیگیرد و در نهایت گردن زده میشود.
باز، اگر خاطرتان باشد، در همان قسمت نخست سریال، برندون استارک را میبینیم که مشغول شِنُفتَن داستانهایی است که خدمتکار خاندان برای وی تعریف میکند:
هزاران سال پیش، شبی فرا رسید که طول آن به بلندای یک نسل بود. پادشاهان درون قلعههایشان، همانند چوپانها در کلبههای خود، بهدلیل سرما یخ زدند. مادران بچههایشان را خفه میکردند تا شاهد گرسنگی آنها نباشند و گریه میکردند؛ درحالیکه اشک روی گونههایشان یخ میزد. در آن تاریکی، وایتواکرها برای اولینبار آمدند. آنها سوار بر اسبهای مرده خود و توسط عنکبوتهایی به بزرگی سگهای شکاری، شهرها و قلمروهای پادشاهی را میپیمودند و چیزی جز مرگ و ترس برجا نمیگذاشتند.
در هر دوی این نشانهها، را میبینیم که از راه میرسد و ناباورانه، وجود نیروهای آنسوی دیوار را رد میکند و اشاره میکند که اینها تنها خیال و افسانه است – راهی که بسیاری دیگر از پادشاهان هفت پادشاهی در پیش گرفتند و دریافتن حجم خطری که از شمال میرسد، مدام به تعویق افتاد.
باور به فرارسیدن زمستان طولانی
میتوان کل ماجرای داستان را حول جدیترشدن این باور صورتبندی کرد؛ یعنی بهآهستگی ما نیز شاهد آن هستیم که تاریخ در حال تکرارشدن است. اما تکرارشدن تاریخ به چه معناست؟ به زبان ساده، زمستان طولانی مجدداً آغاز میشود و موجودات اهریمنی شمالی مجدداً عزم ورود به سرزمینهای جنوبی (وستروس) را دارند. اینکه چرا تاکنون موفق به واردشدن به قسمتهای جنوبی نشدهاند، به آندسته نیروهای وستروسی باز میگردد که تاکنون بر فراز دیواری بلند، از ورود آنها جلوگیری کردهاند. اینکه این نیروها از کجا آمدهاند و این دیوار چگونه ساخته شده است، مسئلههایی از که در نوشتههای بعدی پیش خواهیم کشید.
👈 اگر مایل به یادآوری قسمتهایی از سریال هستید، دیدن خلاصهای کوتاه از فصلهای بازی تاج و تخت را از دست ندهید.