مروری بر اوضاع و احوال اکران با تمرکز بر نقش زنان در فیلمها
اشرفالسادات موسوی
بازیگران زن سینمای ایران در سالهای اخیر جملگی تلاش زیادی کردهاند که از زیر سایه سنگین سینمای تجاری درآمده و مسیرهایی متفاوت را بیازمایند. حضور در سینمای تجاری نه تنها ایرادی ندارد که اگر درست و مبتنی بر اصول صورت بگیرد خیلی هم خوب است اما به هر حال آدمی از تکرار گریزان است و به خصوص اگر هنرمند باشد سعی میکند گونههای مختلف هنری را در نوردد.
بازیگران زن ایرانی به دلیل آن بعد از پا به سن گذاشتن قاعدتا باید تیپ مادران میانسال یا زنان مطلقه را ایفا کنند سعی زیادی دارند که تا قبل از کهولت سن، گسترهای تازه از نقشها را تجربه کنند و در این مسیر هرازگاه کاراکترهای متفاوتی هم خلق میشود.
همین که میبینیم باران کوثری با آن کولهبار از کاراکترهای رنگی و سیاه و سفید به ناگاه در «شنل» خودش را پرتاب میکند به یک درام معمایی قابل قبول یعنی حرکت روبه جلو یا اینکه الناز شاکردوست میکوشد با تغییر همه چیزش از چهره تا پوشش و میمیک کلیشه شدهاش فضایی تازه را در «خفگی» تجربه کند قابل قبول است.
این مسأله ایست که حتی برای رعنا آزادی ور در «خانه دختر» هم شکل میگیرد. یک پله که جلوتر برویم آزاده نامداری مجری تلویزیون را میبینیم که برای تجربه فضایی دیگر به سمت بازیگری در «مالاریا» آمده است.
اینها همه نشان دارد از عطش بالای هنرمندان زن ما برای پیمودن عرصههایی تازه. چه خوب که با نگارش فیلمنامههایی مبتنی بر کاراکترهای زنانی تأثیرگذار بیش از اینها از توانایی بازیگران زن استفاده شود.
*«مالاریا»؛ سیمای نزدیک دهه هفتادیها
کمتر پیش آمده در این سالها با درامهایی روبرو باشیم که تصویرسازی دقیقی از حال و روز جوانان متولد دهه هفتاد ارائه دهند. باقی ماندن فیلمسازان ایرانی در فضای ذهنی جوانان متولد دهه 60 موجب آن شده که اغلب فیلمهایی که حتی با محوریت جوانان ساخته شدهاند کمترین سمپاتی با جوانان دهه 70 نداشتهاند.
«مالاریا»ی پرویز شهبازی بدین لحاظ میتواند یک استثناء باشد چون کارگردان سعی زیادی کرده به فضای ذهنی جوانان دهه هفتادی نزدیک شود و انصافا موفق هم بوده است.
«مالاریا» نقش اصلی زن خود را به یک نابازیگر به نام ساغر قناعت داده است؛ نابازیگری که از طریق یک فراخوان بازیگری انتخاب شده ولی با کنترل درست کارگردان توانسته سیمایی مطلوب از یک جوان دهه هفتادی بلاتکلیف ارائه کند.
نقش مقابل «مالاریا» را ساعد سهیلی بازی کرده که شاید در برخی جاها بازیش چنان که انتظار میرود سیمای جوان دهه هفتادی را ارائه ندهد اما باز هم چربش به سمت شکلگیری نوعی از روابط پادرهواست که جوانان دهه هفتادی را به آن میشناسیم.
آزاده نامداری مجری زن سابق تلویزیون که در ماههای اخیر بخاطر انتشار یک سری فیلم با پوشش غیرمتعارف در سوئیس در کانون حواشی قرار گرفت نیز در «مالاریا» در نقش خودش یعنی یک مجری تلویزیون ظاهر شده است. فیلم هرچند داستانی چندتکه دارد اما در نمایش اوضاع و احوال دهه هفتادیها تا حد زیادی موفق عمل کرده است.
*«خانه دختر»؛ تراژدی جنس دوم
«خانه دختر»شهرام شاه حسینی فیلمی است کاملا مرتبط با زنان. فیلم نگاهی فمینیستی ندارد و به جایش میکوشد تصویرگر اتفاقاتی باشد که یک دختر در آستانه ازدواج را تا مرز بحران و در نهایت مرگ پیش میبرد.
رعنا آزادی ور بازیگر زن اصلی فیلم که بسیاری او را همچنان با نقش مکمل «درباره الی» به یاد میآورند سعی زیادی کرده که در «خانه دختر» با درک درست دختری دچار بحران، حسی همذات پندارانه به مخاطب دهد. «خانه دختر» از تقابل سنتها با مدرنیتهای میگوید که جوانان روزگار ما به دامن آن پرتاب شدهاند و کاملا در جهتی پیش میرود که حسی سراسر منفی نسبت به سنتهای دست و پاگیر شکل گیرد.
این یک واقعیت است که جامعه در حال گذار ما جوانانی را به خود میبیند که میخواهند خودشان قواعد مطلوب خویش برای زندگی مشترک را بچینند اما زوج مرکزی «خانه دختر» که رعنا آزادی ور و حامد بهداد ایفای نقششان را برعهده دارند به خاطر سایه سنگین سنتها بر روابطشان نمیتوانند در چیدمان قواعد موفق باشند و همین میشود که یک تراژدی برای دختر جوان مرکزی قصه رخ میدهد. بانی تراژدی کیست؟ خانواده سنتگرای پسر داستان که دختر جوان را در مسیر آزمونی دهشتناک قرار میدهند؛ آزمونی که حتی روایتش هم آزاردهنده است چه برسد به رخداد آن.
یکی از دلایل جلب توجه «خانه دختر» نزد جوانترها همین تصویرسازی دقیق تراژدی مرگباریست که برای دختر جوان مرکز قصه روی میدهد.
* «شنل»؛ معمای زنانه
باران کوثری بازیگری است تجربه گرا و نشان داده که ابایی ندارد از قرارگیری در آثاری که تصویری کاملا آشنایی زدایانه از او ارائه دهد. «شنل» فیلم باران کوثری است و یکی از تلاشهای باران در جهت آشنایی زدایی کامل از سیمای آشنایش. «شنل» را حسین کندری ساخته و سعی زیادی کرده که ساختاری معمایی و تودرتو را برای فیلمنامهاش خلق کند و انصافا باران کوثری هم با درک درست این ساختار در جذاب شدن «شنل» موفق بوده است.
«شنل» داستان دردسرهای زنی را روایت میکند که با یک مرد دوچهره روبرو شده است؛ مردی که خیلی میگذرد تا دریابیم چه جرثومه ایست و اصلا جذابیتهای درام هم در همین دریافت دیرهنگام است. «شنل» ابدا تیپ سازی نمیکند و به جایش منطبق بر قواعد کلاسیک داستان گویی معمایی آرام آرام و به تدریج گره افکنی میکند و به تدریج هویت واقعی آدمهای داستان را عرضه میدارد.
وسواس بالای کارگردان در اجرا منطبق با دکوپاژهایی در خدمت متن موجب شده است «شنل» جزو معدود آثار پرتعلیق استاندارد سالهای اخیر سینمای ایران جای گیرد؛ باران کوثری به درستی توسط کارگردان انتخاب شده تا این تعلیق با سیمای ناشناخته ای که باران از خود ارائه میدهد بیشتر و بیشتر شود. «شنل» یک درام معمایی زنانه مطلوب زنان است که شاید تا سالها نظیرش را در سینمای ایران نداشته باشیم.
*«خفگی»؛ وقتی الناز، راهبه شد!!!
«خفگی» فیلم فُرم است؛ فُرم در اینجا به معنای ساختار بصری و آرایش صحنه است. فیلم را فریدون جیرانی ساخته که داستانگوی ماهری است اما «خفگی» جزو آن دسته آثار جیرانی نیست که داستان در آن اهمیت داشته باشد و به جایش جیرانی تا حد امکان کوشیده در بازیهای فرمی تلاشهایی ارائه دهد برای حرکت در مسیر نوآرهای جنایی. نوآری مبتنی بر قواعد ژانر که سرنوشتی شوم در انتظار کاراکتر محوری است. «خفگی» یک الناز شاکردوست متفاوت هم دارد؛ شاکردوست که سالها در سینمای بدنه و فیلمهای تجاری جولان میداد حالا تلاش میکند با رفتن در قالبی تازه تواناییهای متفاوتی از خود ارائه کند.
البته که در دیده شدن شاکردوست در «خفگی» بیشتر از بازی، این طراحی گریم و لباس اوست که به چشم میآید؛ سیمایی که او را شبیه به راهبههای فیلمهای روسی کرده و همین سیما آن قدر متفاوت است که بسیاری را به این گمان اندازد که با یکی از بهترین بازیهای سالیان اخیر شاکردوست روبرویند اما شاکردوست فقط منطقی بازی میکند و نه فوق العاده.
ماهایا پطروسیان بازیگر قدیمی سینمای ایران نقش زن مکمل داستان را به همان شیرینی ایفا کرده که مثلا در «اسب حیوان نجیبی است» از او دیده بودیم. او ذاتا بازیگریست که قادر است حتی تلخترین نقشها را نیز با رگههایی از طنازی بیامیزد و همین است که وجه دلهره آور بودن «خفگی» را قابل تحمل تر میکند. «خفگی» صرفا یک تجربه است در مسیری تازه؛ تجربه ای که به تکامل رسیدنش نیاز به تجربههای بیشتر دارد؛ هم برای کارگردان و هم برای شاکردوست.