ماهان شبکه ایرانیان

یک هفته و چند چهره؛ ممنوعیت کوثری و فرهنگ زیارت

پخش نصفه و نیمه تیزر فیلم سینمایی «شَنِل» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که با تعدیل حضور باران کوثری در این تیزر همراه بوده است، طی یکی دو هفته گذشته محل نقد و نظرهای بسیاری شد.

برترین ها - ایمان عبدلی: عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری سالار شهیدان،  یادداشت بیرانوند پیش از این و حدود هفت روز قبل در برترین ها منتشر شده بود.  
 اینستاگرام من برای شنیدن نقد و نظر:eman.abdoli

شهیندخت مولاوردی یا (تقابل هفته)

خانم مولاوردی که مُعرف حضورتان هست. معاون حقوق شهروندی رئیس جمهور که به واسطه مواضع ریز و درشت سالیان اخیرش خبرساز بوده است. خاصه این که او همواره مواضع اجتماعی روشنی داشته و طبیعتا در چنین شرایطی رسانه ها و شخصیت های اصولگرا خیلی او را تحمل نمی کنند. مواضعی مثل حضور خانم ها در استادیوم ها.

مولاوردی با چنین پیش زمینه ای وقتی در مورد زباله ریزی برخی زوار اربعین موضع گیری می کند حاشیه ایجاد می شود و اصل جریان زیر پوشش مسائل دیگری می رود. کاری که معاون رئیس جمهور انجام داده خیلی عجیب نیست. عمدتا وقتی مردم یک کشور در مناسبت های مختلف گرد هم می آیند رسانه ها و افراد تاثیر گذار از فرصت دورهمی مردم برای نقد و نظر و فرهنگ سازی استفاده می کنند. این که زباله ریختن امر آسیب زننده و مذموم است، خب مساله ی دشواری نیست. 

 پس در ذات مولاوردی یک امر مذموم را به درستی نقد کرده، اما او فرضیه غلطی را بُن مایه نقدش قرار داده. این که جمعیت زیادی در راهپیمایی اربعین حضور دارند و این که این جمعیت معتقد نباید زباله بریزند، چون اعتقاد دارند، از اساس غلط است. چون وقتی در مورد نفرات زیادی از آدم ها صحبت می کنیم از فرهنگ عمومی یک مردم حرف می زنیم و ارتباط میان اعتقادات دینی و توقع نریختن زباله در چنین سطح وسیع و پرتعدادی با توجه به فرهنگ عمومی غالب در ایران امروز اشتباه است.
 
یک هفته و چند چهره؛ ممنوعیت کوثری و فرهنگ زیارت 

ریختن یا نریختن زباله از یک عامل نشات نمی گیرد که آن یک عامل را برای نقد مدد بگیریم، اعتقاد داشتن به تنهایی برای پاکیزه بودن کافی نیست، چون تمام عناوین هویت ساز در روزگار امروز عرفی تر شده است. در واقع  مثل این می ماند که ما سیل جمعیت رونده به سواحل شمال کشور را انسان هایی عاشق محیط زیست بدانیم و توقع داشته باشیم چون به ساحل می روند، پس حافظ آن هم هستند. در واقع فرض غلط، نتیجه گیری غلط می دهد.

حالا این که افرادی مثل یک مجری معروف با ادبیاتی خاص صحبت می کنند و یا رسانه هایی مولاوردی را مورد عَتاب قرار می دهند، حکایت دیگری است. آن ها از این فرصت با پیش زمینه‌ای که در ذهن مردم وجود دارد و با دمیدن در خاکستر تقابل میان امر دینی مقابل امر ملی، مردم را به ورطه ی دوقطبی های سیاسی بیهوده هول می دهند و آن عده ای که آمادگی‌اش را دارند را به سمت مولاوردی حمله ور کنند.

ایراد مولاوردی آن جاست که به ابعاد وسیع جمعیتی زوار اربعین توجه نکرده. به هر حال در میان عمده‌ی انسان های محترم و معتقد که شکوه اربعین را رقم می زنند آدم هایی هم هستند که خیلی مبادی آداب نباشند و ایراد منتقدانش این است که زیادی نخ نما شده رفتار می کنند و ما مردم هم که همیشه از اصل موضوعات غافل می مانیم؛ اصل موضوع ساده است جانِ عزیزانتان و عزیزانمان زباله نریزیم و نریزید.
 


خانواده کوثری یا (ممنوعیت هفته)

پخش نصفه و نیمه تیزر فیلم سینمایی «شَنِل» در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که با تعدیل حضور باران کوثری در این تیزر همراه بوده است، طی یکی دو هفته گذشته محل نقد و نظرهای بسیاری شد. در آخر جهانگیر کوثری در گفت و گو با رسانه های مختلف مساله ی ممنوعیت ها را تایید کرده و البته ارجاع داده به اتفاقات سال 88، این مورد اما در کنار بهانه های بسیاری دیگری بستری برای نگاهی کوتاه به حال زار تلویزیون ملی است.

مساله‌ی میان خانواده کوثری و صدا و سیما مساله ی تازه‌ای نیست، پیش تر موارد مشابهی چون معتمد آریا و شجریان را هم داشتیم. حرف زدن از این که چرا این گونه شده و دامنه ی خودی‌های تلویزیون دائما در حال کوچک تر شدن است، دیگر لطفی ندارد. کما این که این کوچک تر شدن خودی ها در واقع نتیجه می دهد؛ کوچک تر شدن سلیقه های گوناگونی که می توانند بیننده تلویزیون باشند و نیستند. بله! این ها را خواجه ی شیراز هم می داند، تکرارش محلی از اعراب ندارد و ظاهرا در میان تصمیم گیرندگان تلویزیون کسی توجهی به این حرف ها ندارد.

از این گذر می گذریم و به حال تلویزیون نگاه می کنیم؛ تلویزیونی که پای عقایدش محکم ایستاده. آن قدر محکم که تماما ایدئولوگ رفتار می کند. طبیعتا محتوا در چنین تلویزیونی قالب خشک و غیر قابل انعطاف دارد و حتی در موارد بسیاری محتوا حالت شعاری پیدا می کند. اصلا فکر کنید آن چه که از تلویزیون پخش می شود بَنرهای تبلیغاتی به هم چسبیده ای است که دائما در تلاش برای تغییر ذائقه مخاطب است. بَنرهایی که حتی از پرداخت مستقیم خواسته هایش بیم ندارد. حالا این که اسم صدا و سیمای ملی را هم گذاشته اند شاید تعارف کرده اند صرفا.
 
یک هفته و چند چهره؛ ممنوعیت کوثری و فرهنگ زیارت 

اما خب برادران و خواهران تصمیم گیرنده مگر نمی دانند یک بَنر تبلیغاتی هم برای فرو کردن منویاتش کمی بازی های فرمی می کند؟ رنگ و لعابی به خودش می گیرد تا ذهن و دل مخاطبانش را تصرف کند، تلویزیون همین را هم نمی کند. نیازی به استدلال و شهادت است آیا؟ موفق ترین شبکه های تلویزیونی صدا و سیما آرشیوی ترین هایش هست؛ آی فیلم و نمایش. یعنی باید به گذشته ها دست انداخت و کمی مخاطب را رام کرد، با مسافری از هند با مرور فیلم های پرستویی.

صدا و سیما این گونه کمر به قتل خودش بسته؛ مثلا می دانیم مجموعه سازی اهمیت فوق العاده ای دارد اما صدا و سیما در مورد آن اراده ای جدی ندارد، یا در مورد جُنگ ها و برنامه های مصاحبه محور هم که آش خیلی شور است. فرهنگی هایش منحصر به چند اسم خاص است. سینمایی هایش در غیبت و یا در کنج خلوت کُنداکتور است؛ مثلا ساعات کور و شبکه های کم بیننده مثل چهار. سیاسی هایش هم درگیر خط قرمزهاست، طوری که در اتفاقی نادر توانسته طیف چپ و راست را با هم آشتی دهد و در این یک زمینه هر دو طیف از صدا و سیما ناراضی هستند!

 برای تلویزیونی با این حال و روز، هیچ فرم و رنگ لعابی در محتوای بَنر گونه اش نمی ماند که مخاطب دل به دلش بدهد. همین می شود که هر ضعف کوچکی هم می تواند کلی نقد و نظر برای صدا و سیما به ارمغان بیاورد و اساسا شانی برایش نمی ماند وگرنه که استفاده از پدیده های اجتماعی نظیر امیرعباس کچلیک و سجاد رضایی که اتفاقا همگامی با مردم بود، هیچ ایرادی نداشت و به غلط نقد شد. حالا صدا و سیما مثل آدمی چُلفتی شده که کلی آدم منتظرند کمی لَنگ بزند تا مسخره اش کنند و خب چنین آدم فرضی حرفش برای هیچ کس خریدار ندارد، دارد؟ و طبیعتا مساله ممنوع التصویرها هم از اولویتش خارج شده، چون فعلا و ضرورتا باید به دنبال آبروی از دست رفته باشد.
 


سیف یا (شانتاژ هفته)

اعتراضات عده‌ ای از به اصطلاح سپرده گذاران مالباخته موسسات مالی در نمایشگاه مطبوعات حاشیه ساز شد. حمله به سمت سیف رئیس بانک مرکزی و ضرب و شتم مردوخی (خبرنگار) گُل درشت ترین حواشی این ماجراها بودند. سپرده گذاران موسسات مالی چند ماهی هست که از هر فرصتی برای رساندن پیامشان به مسئولین استفاده می کنند؛ از تجمع مقابل بانک مرکزی بگیرید و تا استفاده از قابلیت شهروند-خبرنگاری که دائما آن ها را در تیتر نگه داشته، حقی که از دست رفته و واکنش آن ها هم طبیعی است و استفاده از چنین ابزارهایی هم مرسوم است.

اما فراتر از حالت کلی ماجرا طی چند وقت اخیر این تجمعات و واکنش ها حالتی رادیکال و تُند پیدا کرده، تا حدی رادیکال که مثلا همین عده‌ی به ظاهر معترض در مراسم ختم یکی از بستگان رئیس بانک مرکزی حضور پیدا کرده اند و مثلا شاکی شده اند. نکته هایی در این اعتراضات هست که کمی داستان را پیچیده می کند.

اول این که تا جایی که در حافظه داریم تجمعات اعتراضی در ایران هیچ گاه آمیخته با بی ادبی و ضرب و شتم نبوده، جز استثنائاتی مثل: کودتای 28 مرداد و ماجرای شعبان بی مُخ و عمدتا مردم عادی نهایتا در حد دفاع برخورد فیزیکی داشته اند. این که عده ای برای از دست رفتن سرمایه خودشان مثلا یک خبرنگار را کتک بزنند کمی محل تردید است.
 
یک هفته و چند چهره؛ ممنوعیت کوثری و فرهنگ زیارت 

دوم این که مردمی که قربانی این فرایند شده اند اذعان خواهند داشت که در سال های تاخت و تاز این موسسات، کارشناسان و اهالی فن بارها هشدار دادند که راه این ها به مقصد خوبی ختم نخواهد شد و البته عمده‌ی این سپرده گذاری های نافرجام به قصد تحصیل سود بی دردسر و از سر راحت طلبی بود (بودند عده ای هم که واقعا چاره ای نداشتند) پس با این حساب معترضان در نهایت و تا حد زیادی مسئول آن چه که کردند هستند و در چنین شرایطی حق طلبی هاشان خیلی رادیکال نخواهد شد، کما این که چند تجمع مقابل بانک مرکزی هم ممارست داشت اما تُند و توهین آمیز نبود.

سوم این که تجمعات این چنینی و اعتراضات این مدلی معمولا با فاصله گذاری همراه است، یعنی جماعت اگر در نمایشگاه مطبوعات حضور پیدا می کنند منتظر عکس العمل مسئولان می مانند تا آورده‌ی تجمع خودشان را محاسبه کنند و اصلا ببینند تا کجا و به چه اندازه باید در صحنه حضور داشته باشند. در شرایطی که سران سه قوه هم در این رابطه کار گروه تشکیل داده اند و اخبار موسسات نظیر کاسپین و فرشتگان هر روز اطلاع رسانی می شود این تجمعات پشت هم و بدون فاصله، گویی حالتی از دست آویز و تخریب دارد، نه حق خواهی دغدغه مندی.

غرض این که مجموع این دلایل و دلایلی دیگر روند اعتراضات اخیر مالباختگان موسسات مالی را کمی مبهم نشان می دهد.
 


علیرضا بیرانوند یا (ناباوری هفته)

همه مان این جوری هستیم گاهی باید یکی یادمان بیاورد که چه بودیم و چه شدیم و حتی چه نشدیم!. برای علیرضا بیرانوند می نویسم که حالا آن عکسی که جلوی میدان آزادی گرفته است را روبرویم دارم.

خودش گفته بود که در کارواش می خوابیده و انصافا سعی کرده که یادمان بیاورد خاکی است و ادعایی ندارد، اما انگار آن حرف ها در فلان برنامه تلویزیونی در حد یک شو بوده است. چیزی که درونی نشده یادآوری خاطرات گذشته اش است.

بیرانوند حالا در قله ی فوتبال ایران است؛ شماره یک تیم ملی و پرسپولیس؛ مگر بهتر از این هم می شود؟ خودش هم می داند که این موقعیت شاید یک خواب بعدازظهر تابستان بوده. او دروازه هایی را فتح کرده که خوابش را هم نمی دیده، اما چه فایده؟ وقتی اندازه‌ی رویاها یت بزرگ نشوی هر آن امکان سقوط وجود دارد! علیرضا بیرانوند در این چند سال نشان داده که ظرفیت آن خواب تابستانی را ندارد هنوز سیاه و سفید و است نمی تواند رنگی فکر کند. از آن دعوای کذایی با علیرضا منصوریانی که اعتماد کرده بود تا قهر و نازهای متوالی برای هواداران پرسپولیس.
 
یک هفته و چند چهره؛ ممنوعیت کوثری و فرهنگ زیارت 

انگار لُر رشید فوتبال ایران باورش نشده که دروازه بان پرسپولیس است و صد هزار نفر صدایش می زنند، او را صدا می زنند که در دربی برگشت سال گذشته و در بازی رفت با الهلال، رسما بازیگر چالش مانکن بود! همویی را صدا می زنند که غالب کلین شیت هایش را مدیون خط دفاعی است که جلوی هر دروازه بانی که بایستد، کلین شیت ساز می شود. بدترین دفاع پرسپولیس چه کسی است؟ مثلا شجاع، که خودش شایسته‌ی تیم ملی است. محمد انصاری و سید جلال که نیاز به تعریف ندارند. ربیع خواه و کمال هم که بهترین هافبک دفاعی های لیگ هستند. بیرانوند می تواند امتحان کند و برود و البته قبلش از رفته ها بپرسد. از همین عباس زاده که برای پیراهن پرسپولیس عجز و لابه می کند، از پیام صادقیان بپرسد، حتی از رامین رضائیان. آن ها فتوژنیک تر هم بودند، هنوز دلبر هستند. بیرانوند اما انگار تحمل این خواب شیرین را ندارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان