ماهان شبکه ایرانیان

بررسی فیلم «آزاد به قید شرط»: عدالت در مقابل حقانیت

آخرین ساخته حسین شهابی، «آزاد به قید شرط» که این روزها در میان هیاهوی فیلم‌هایی چون «خفه‌گی» و «خانه دختر» به اکران درآمده است، ادامه مسیری است که این فیلم‌ساز در آثار قبلی‌اش به‌ویژه «روز روشن» که شاید مهم‌ترین و معروف‌ترین کارش هم باشد آغاز کرده بود

آخرین ساخته حسین شهابی، «آزاد به قید شرط» که این روزها در میان هیاهوی فیلم‌هایی چون «خفه‌گی» و «خانه دختر» به اکران درآمده است، ادامه مسیری است که این فیلم‌ساز در آثار قبلی‌اش به‌ویژه «روز روشن» که شاید مهم‌ترین و معروف‌ترین کارش هم باشد آغاز کرده بود.
«آزاد به قید شرط» یک روایت کاملاً کلاسیک و قصه‌گو بدون هیچ پیچیدگی است که در راستای رئالیسم اجتماعی سینمای این روزهای ایران ساخته‌شده است و به‌مثابه آثار مشابه دغدغه‌های اخلاقی را موردبررسی قرار می‌دهد؛ اما «آزاد به قید شرط» درست مانند اثر پیشین شهابی، «روز روشن» به‌جای نمایش تنگناهای انتخاب اخلاقی که رسم این روزهای سینمای واقع‌گرای اجتماعی است، از موانعی که این تنگناهای اخلاقی را شکل می‌دهد، می‌گوید و جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که خوب بودن و صداقت و یکرویی در آن جزای سنگینی همراه دارد. شهابی، در «آزاد به قید شرط» درست به‌مثابه کارهای قبلی‌اش، قهرمان سازی نمی‌کند و از درد قهرمان بودن می‌گوید.«آزاد به قید شرط» داستان کیوان کمالی (امیر جعفری) است که به دنبال اعتماد به یک دوست قدیمی سر از زندان درآورده است و محکوم‌به تحمل بیست سال حبس شده است. همسرش از او جداشده و حالا بعد از گذشت ده سال، به دلیل حسن اخلاق و عدم سوءپیشینه با وثیقه‌ای که دخترش و نامزد وی محیا کرده‌اند به قید شرط از زندان آزادشده است. کیوان حالا باید مراقب تک‌تک رفتارهایش باشد، از هرگونه خلاف و درگیری دور بماند و ثابت کند می‌تواند بی‌قیدوشرط آزاد باشد. موضوعی که با معرفی شخصیت وی در ابتدا آسان و عملی به نظر می‌رسد، اما با پیش رفتن داستان و مواجه کیوان با آدم‌های دیگر مدام سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود.
چالشی که شهابی در «آزاد به قید شرط» به تصویر می‌کشد نه آن‌قدر تکراری و کلیشه‌ای است که هزاران بار مشابهش را دیده‌ایم و نه آن‌قدر دور از ذهن و بعید که درگیرش نشویم. همین موضوع و خط داستانی ساده و روان «آزاد به قید شرط» نشان می‌دهد که با فیلم‌سازی روبرو هستیم که دغدغه اصلاح اجتماعی دارد و باید کارش را جدی گرفت.
اما «آزاد به قید شرط» همان‌قدر که از جایگاه اندیشه‌ای نگران و دردمند می‌آید و سزاوار احترام است، ایرادات اساسی دارد که نمی‌توان نادیده گرفت. درنهایت دغدغه‌های اجتماعی می‌توانند یکی از مهم‌ترین موضوعات سینمای واقع‌گرا باشند، اما صرف وجودشان یک فیلم سینمایی شکل نمی‌گیرد و این مهم‌ترین و برجسته‌ترین ایراد «آزاد به قید شرط» است. فیلمی که اولین اکرانش در سی و پنجمین جشنواره فجر بود، به‌مانند خیلی دیگر از رقبایش در این تورنمنت سینمایی، قامت یک فیلم سینمایی را ندارد و بیشتر شبیه یک تله‌فیلم تلویزیونی پر از گلایه و شکایت است که نه راه‌حلی ارائه می‌دهد و نه آن‌قدر جسور است که وارد جزئیات شود و ریشه‌یابی کند… اینکه «آزاد به قید شرط» با تجسم محیطی که آدم‌هایش را قربانی می‌کند و از ارائه راهکار بازمی‌ماند به‌تنهایی ایرادی نیست، اما قرار گرفتن این‌همه گله و شکایت، در کنار فیلم‌نامه‌ای که منطق روایی‌اش به‌شدت دچار مشکل است و شخصیت‌هایی که بسیار سطحی و غیرقابل‌باور پرورانده شده‌اند و پایانی که نه در راستای واقع‌گرایی فیلم است و نه در راستای جهانی که فیلم‌ساز در تمام طول فیلم خلق کرده است، تأثیرگذاری «آزاد به قید شرط» را از بین می‌برد و چالشی که فیلم‌ساز در مقابل بیننده قرار داده است را بی‌اثر می‌کند.
در «آزاد به قید شرط» باشخصیت‌هایی طرف هستیم که هیچ‌کدام به کاراکتر نرسیده‌اند. انگیزه‌هایشان برای بیننده معلوم نیست و پر هستند از تناقض. از همسر سابق کیوان بگیرید تا دامادش، هیچ‌کدام بر اساس یک خط منطقی شخصیتی رفتار نمی‌کنند. سیر حوادث هم از هیچ سیر منطقی پیروی نمی‌کند. کیوان کمالی نه به‌عنوان یک قهرمان که به‌عنوان یک شخصیت اصلی کلیدی که از جامعه برآمده است، ناپخته و خام است. شعارهایش باورنکردنی است، همان‌طور که قلدر بازی‌هایش ادایی بیش نیست. کاراکتر مریم (دیبا زاهدی) به‌عنوان دختر کیوان دم دست‌ترین پرداخت ممکن را دارد و هیچ رنگ و بویی از یک شخصیت زن قدرتمند را ندارد و دغدغه اخلاق‌گرایی‌اش در مواجه با نامزدش جایی در داستان اصلی ندارد. همسر سابق کیوان هم که شقایق فراهانی بازی‌اش می‌کند، گرچه از حیث اجرا از دو شخصیت قبلی باورپذیرتر از آب درآمده است اما چنان بی‌منطق و بی‌انگیزه پرداخته‌شده که هیچ‌کدام از کنش‌هایش برای بیننده معنایی ندارد و او را به‌جای درگیر کردن در مسیر زندگی یک زن بی‌پناه، درگیر ایرادات بی‌شمار فیلم‌نامه می‌کند؛ سرنوشتی که سایر کاراکترها هم قربانی آن می‌شوند. در این میان شخصیت سرابی و پیمان که مردهای زندگی دو زن اصلی ماجرا هستند از همه بی‌دقت‌تر و آشفته‌تر نوشته‌شده‌اند. نه بدی‌هایشان منطقی دارد و نه خوبی‌هایشان.
شخصیت‌هایی که عنصری مهم در مسیر پیشبرد فیلم‌نامه هستند، آن‌قدر غیرواقعی می‌نمایانند که در پایان فیلم حتی نبودشان ضربه خاصی به فیلم نمی‌زند. در این میان دختری که لیلا اوتادی نقشش را بازی می‌کند از همه غیرواقعی‌تر و کلیشه‌ای‌تر پرداخته‌شده است. داستانش که درگیر آدم‌هایی خطرناک شده‌اند، فقط نیمه اول داستان را پر می‌کند و بیننده را گول می‌زند که قهرمانش قرار است تحت تأثیر وجدانش، درگیر یک بازی خطرناک دیگر شود و همه‌چیز را ببازد، اما آن خطری که قرار بود مهلک باشد و آن آدم‌هایی که قرار بود از آن‌ها بترسیم، خیلی راحت مسیرشان از قصه جدا می‌شود و درنهایت کیوان کمالی به‌جای درگیر شدن در مناسبات خطرناک امروز جامعه‌ای که می‌شناسیم، خودخواهانه خود را درگیر غیرت و عشقی قدیمی می‌کند و همان‌جا سرنوشتش برای بیننده از اهمیت می‌افتد و موقعیت بغرنجش تبدیل به مثلث عشقی مرد قدرتمند، مرد فقیر و زن بی‌دفاع می‌شود که جایگاهی در جهان داستانی «آزاد به قید شرط» ندارد.
این بی‌انگیزگی و کرختی که در پرداخت کاراکترها و پیشبرد روایت شاهدش هستیم، منشائی جز فیلم‌ساز ندارد؛ چراکه عینیت این بی‌حوصلگی را در تک‌تک پلان‌هایش می‌شود دید. پلانی که زیبا ساخته‌شده و می‌تواند بیننده را مجذوب کند، در میانه راه رها می‌شود و با یک کات بی‌سلیقه به نمایی معمولی و حتی تلویزیونی تبدیل می‌شود. بارزترین نمونه هم آنجایی است که زن‌وشوهری که سال‌ها عاشق هم بوده‌اند و حالا از هم جداشده‌اند، در پارک قرار ملاقات می‌گذارند، دوربین از پشت شخصیت زن را تعقیب می‌کند که از پشت درخت‌ها همسر سابقش را با استرس نگاه می‌کند، مکث می‌کند و همه جرئتش را جمع می‌کند و راهی می‌شود، هرچه به نیمکت نزدیک‌تر می‌شود صدای نفس‌های مضطربش گوش بیننده را پر می‌کند، همسر سابقش با دیدن او از جایش بلند می‌شود و ناگهان سکانسی که این‌چنین عاشقانه شروع‌شده بود و دل بیننده را لرزانده بود، در نیمه رها می‌شود و کات می‌شود به دختر این زوج که از دور شاهد این وصال است و لبخند می‌زند تا بار دیگر بیننده یاد مجموعه‌های خانوادگی که ظهرها از تلویزیون پخش می‌شود بیافتد.
پایان فیلم هم چیزی بین «کوچه مردها» و همان ملودرام‌های آبکی تلویزیونی است که همه‌چیز به‌خوبی و خوشی تمام می‌شود و همه آدم‌های ضربه خورده این ماجرا دورهم جمع می‌شوند و درنهایت این حقانیت کیوان کمالی است که پیروز می‌شود نه عدالتی که دشمنانش به‌واسطه آن او را تهدید می‌کردند.
درنهایت، «آزاد به قید شرط» با مطرح کردن چالشی حقیقی در مورد تنگناهایی که قانون در مورداجرای عدالت دارد، دست روی نکته‌ای اساسی می‌گذارد که در کنار صحبت‌های جنجالی امیر جعفری در افتتاحیه این فیلم بسیار ستودنی است و انتقادی به‌جا و درست است؛ اما نتیجه فیلم هیچ اثربخشی به همراه ندارد و «آزاد به قید شرط» فقط می‌تواند گزینه‌ای مناسب برای پخش یک تله‌فیلم از صداوسیما باشد تا آنتن برنامه‌ها را پر کند و لا غیر.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان