0
کارگردان : Taika Waititi
نویسنده : Eric Pearson, Craig Kyle
بازیگران : Chris Hemsworth, Tom Hiddleston, Cate Blanchett
خلاصه داستان : پس از رخدادهای «انتقامجویان: عصر اولتران»، ثور بدون چکش خود میولنیر در دنیای دیگر زندانی شده است و در آنجا باید به منظور بازگشت به موقع به آسگارد و جلوگیری از رویداد محتمل الوقوع راگناروک (نبرد پایانی و فرجام کار جهان در اساطیر اسکاندیناوی)، توسط شخصیت بدذات هلا در یک مبارزه به سبک گلادیاتورها در مقابل دوست قدیمیاش هالک قرار گیرد.
|
|
به نظر می رسد که «مارول» تلاش برای گسترده کردن دنیای سینمایی خود را کاهش داده است. اگرچه که «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) سومین فیلم از دنیای خدایان نورس است و لحن نرم تری نیز دارد و فریبندگی آن نیز از بین رفته اما همچنان شبیه به نسخههای قبلی است. «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok)، تمامی کلیشه های دیگر درباره همگروه شدن دو ابرقهرمان را بار دیگر تکرار می کند. شگفتی های فیلم بسیار محدود اند و پایان داستان به حدی قابل پیشبینی است که حتی اگر همین الان هم آن را بر ملا بکنم متعجب نخواهید شد( نگران نباشید، این کار را نخواهم کرد). این فیلم به ما نشان می دهد که اگر فیلمهایی که بر اساس کامیک بوک ها ساخته می شوند، از فرصت های خود بهره کافی نبرند و سعی در به چالش کشیدن کلیشهها نداشته باشند چقدر به سوی تباهی حرکت خواهند کرد. تصادفی نیست که بهترین فیلم های ابرقهرمانی دهه گذشته («شوالیه تاریکی/The Dark Knight»، »ددپول/Deadpool» و «لوگان/Logan») همگی جاه طلب بوده و دید خاصی داشتند. تمام دیگر فیلم ها درگیر سرگرمی اکشن محور بدون نتیجه خاصی شده اند. چیزی که در ابتدای دنیای سینمایی «مارول» بسیار جذاب بود حالا رنگ باخته است و جذابیت خود را از دست داده است. تا جایی این مسئله غیر قابل جلوگیری است چرا که ماهیت فرنچایزها و فیلم های سینمایی دنباله دار همین گونه است. اگرچه «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) سعی می کند با اضافه کردن کمی لحن شوخی و طنز این جریان را کمی تغییر دهد اما همچنان بهترین کارکردش، یادآوری این نکته است که قبل از اینکه هیولاهای کلاسیک جهانی از بین بروند، آن ها در وهله اول با اَبوت و کاستلو دیدار کردند.
از آنجایی که در حال حاضر وضعیت سینمای جهان به گونه ای است که ساختن فیلم هایی بر اساس تنها یک ابر قهرمان امر بسیار محالی است، خدای رعد داستان ما یعنی «ثور» نیز باید با چند تن از رفقایش همراه بشود تا در این مسیر تنها نباشد. این دفعه، این فرمول فیلم سازی «ثور» حالا موکوتاه را با هیولای سبز گنده یعنی «هالک»(مارک رافالو با جلوه های ویژه) همراه کرده است. دو شخصیت و ابرقهرمان دیگر از دنیای سینمایی مارول نیز در این فیلم حضور خواهند داشت اگرچه حضور آن ها بسیار کوتاه است. «بندیکت کامبربچ» با حضورش به ما یادآوری می کند که «دکتر استرنج» همچنان در این دنیا حضور دارد و «بیوه سیاه» با بازی «اسکارات جوهانسون» نیز حضور بسیار کمرنگی دارد، به حدی که آرزو می کنید کاش کمی بیشتر در فیلم حضور داشت. البته باز هم حضور وی بهتر از نقش «ناتالی پورتمن» به عنوان معشوقه «ثور» یعنی «جین» است. در کل فیلم اسمی از او برده نمی شود. این مسئله نتیجه طبیعی خارج شدن یک بازیگر از دنیای سینمایی مارول است. قبل از اینکه فیلم حتی تمام هم شود، «ثور» شروع به چشمک زدن به معشوقه دیگری در فیلم می کند!( حداقل این یکی از اهالی آزگارد است و به همین دلیل احتمال نخواندن DNA شان منتفی است).
شروع فیلم این گونه است که «ثور» می فهمد «لوکی»(با بازی «تام هیدلستون») نمرده است. البته که او نمرده است. درباره دنیای سینمایی «مارول» حرف میزنیم جایی که مرگ تنها یک ناراحتی موقت و گذرا است.(البته نه اینکه دنیای سینمایی «دی سی» متفاوت باشد). بعد از اینکه او، «اودین»( با بازی «آنتونی هاپکینز») را به یک بازنشستگی اجباری در نیویورک فرستاده است، «لوکی» هویت «اودین» را جعل کرده و از مزایای رهبری و قدرت سو استفاده می کند و لذت می برد. برادران که حالا دوباره متحد شده اند به زمین می روند و با کمی کمک از سوی «دکتر استرنج» موقعیت پدر را کشف می کنند. خدای خسته داستان که تقریبا شبیه به نقش «پروفسور اگزاویر» با بازی «پاتریک استوارت» در آخرین شماره «لوگان» است به برادران اطلاع می دهد که آن ها یک خواهر نیز دارند که حالا در آستانه رها شدن از زندان است. سپس بدون هیچ گونه مکث و تفکر درباره اینکه این خواهر چه کسی می تواند جز «کیت بلانشت» باشد، «هِلا» برگشته تا پتک «ثور» را خرد کند، برادران را از یکدیگر جدا کند و به دنیای های جدا بفرستد و صد البته «راگناروک» یا جنگ آخرالزمان را به «آزگارد» بیاورد.
«ثور» که حالا در یک دنیای غریبه سردرگم است، اسیر یک شمشیر زن سابق والکری ها می شود که او را به فردی به نام گرندمستر یا ارباب بزرگ که علاقه زیادی به ذوب کردن افراد با وسایل مختلف دارد می فروشد. او یک سری مسابقات گلادیاتوری را برگزار می کند و تصمیم گرفته است تا از «ثور» به عنوان یکی از شرکت کنندگان این مسابقه استفاده کند چرا که به نظر او «ثور» بسیار برای این کار مناسب است. بدبختانه «ثور» حس قدیمی فاتح و قهرمان بودن را ندارد؛ در عوض او تنها به یک چیز علاقمند است:« هالکِ خرد کن!». «ثور» نقشه راه خود را می کشد؛ از له شدن توسط یکی از یاران قدیمی خود در گروه انتقام جویان جلوگیری کند، راهی برای خروج از این سیاره پیدا بکند و والکری ها را قانع بکند تا به همراه او به «آزگارد» بروند تا شاید از وقوع «راگناروک» جلوگیری کرده باشند. و تا یادم نرفته هم بگویم که «لوکی» همچنان مشغول خرابکاری و عوض کردن جناح های طرفداری خود است.
به عنوان نوعی قانون، فیلم های سینمایی مارول همیشه لحن ملایم تری به نسبت رقبای خود در دنیای سینمایی «دی سی» داشته اند. حتی تاریک ترین فیلم دنیای سینمایی «مارول» هم نزدیک به کاری که «زک اسنایدر» اخیراً در دنیای سینمایی «دی سی» انجام داده است نمی شود، حالا که با «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) آقای تایکا وایتیتی تصمیم گرفته است تا جنبه کمدی و طنز را هرچه بیشتر پر رنگ بکند و فیلم را به ساخته ای شبیه به «ددپول/Deadpool» نزدیک تر. هیچ کدام از فیلم های قبلی این سری تا به این اندازه شوخ طبع نبوده اند. از تغییر لحن استقبال می شود علی الخصوص که برخی از کمدی ها و شوخی های موجود در فیلم به طرز جالبی خنده دار نیز هستند. شخصیت های مشخصی مثل گرند مستر یا ارباب بزرگ صرفاً به دلیل ایجاد خنده و حس شوخ طبعی وارد داستان شده اند. حتی خدای رعد که معمولاً شخصیت جدی ای هم دارد نیز وارد این بازی می شود(«کریس همسورث» قبلاً استعداد خود در زمینه کمدی را ثابت کرده است).
متاسفانه هیچ فیلم ابرقهرمانی ای نمی تواند با تکیه بر کمدی به تنهایی موفق شود و وقتی وارد فاز اکشن فیلم می شویم- که مایه و بنیه هر فیلم ابرقهرمانی ای هستند، «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) شما را ناامید می کند. از منظر تکنیکی اگر نگاه بکنیم شاید بتوان کمی رضایت داشت( علی الخصوص در یکی دو مورد از صحنه ها مثل صحنه ابتدایی فیلم یا نبرد گلادیاتوروار هالک و «ثور» در اواسط فیلم) اما باقی فیلم و صحنه های اکشن آن بسیار قابل پیش بینی بوده و صرفا جولان گاه جلوه های ویژه محسوب می شوند. اکشن های فیلم را می شود شماره ای خواند و در موارد بسیار معدودی هم سرگرم کننده هستند. شرکت کنندگان در مبارزات به جای اینکه شخصیت های شناخته و پرداخته شده در داستان باشند بیشتر سیاهی لشگر هستند، چیزی شبیه به سری «تبدیل شوندگان/Transformers». طرفداران فیلم های ابرقهرمانی شایسته چیزی بسیار بهتر از این هستند. نبردها باید احساسات، خطر و پیامد داشته باشند. نبردها و مشکلاتی که در «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) خلق می شوند فاقد هر سه مورد این کیفیت ها هستند.
شاید لذت بخش ترین جنبه فیلم، حضور دو رفیق و شخصیت قدیمی این فرنچایز یعنی «ثور» و «بروس بین/هالک» باشد. «تسا تامپسون» را نیز در این معجون هم بزنید تا شاهد یک گروه 3 نفره دوست داشتنی باشیم(جایی در فیلم آن ها خود را «انتقام جویان» میخوانند). اتمسفر و فضای این گروه بسیار خوب است. «لوکی» از گروه کنار رفته است- او که شخصیت منفی اصلی در «انتقامجویان» بود حالا تبدیل به یک شخصیت فرعی شده است که قدرت هایی محدود داشته و عملکرد بزرگ راه انداختن ماشینی است که همه چیز را حل می کند. «کیت بلانشت» بسیار خوب نقش خود را بازی می کند به همین دلیل محدود شدن او کمی تعجب برانگیز است. «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) به هیچ وجه از عدم حضور بازیگران سطح بالا رنج نمی برد؛ علاوه بر حضور «کیت بلانشت» و «مارک رافالو» شاهد حضور بازیگران بزرگی همچون «بندیکت کامبربچ»، «آنتونی هاپکینز» و همچنین «ادریس البا» نیز هستیم.
کسانی که منتظر پیدا کردن سر نخ هایی از قسمت بعدی انتقام جویان هستند تا اواسط تیتراژ پایانی به خواسته خود نخواهند رسید که به نظر آغاز کننده چرخه جنگ بی پایان خواهد بود. «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) را می توان به فیلمی شبیه دانست که فضا را برای ساخت فیلم های بعدی فراهم می کند، نه فیلمی که خود قدمی رو به جلو در داستان محسوب بشود. این فیلم شما را برای نقطه اوج داستان که مدت ها پی ریزی شده است آماده می کند. به عنوان یک فیلم مستقل می توان آن را شبیه به هر یک از دیگر فیلم های ابرقهرمانی مارول در چند وقت اخیر دانست؛ سرگرم کننده، بیش از حد طولانی و اکثرا فراموش شدنی. طرفداران کامیک بوک ها( علی الخصوص کسانی که «مارول» را می پرستند و از «دی سی» متنفرند) احتمالاً از چیزی که «ثور راگناروگ»(Thor: Ragnarok) عرضه میکند راضی خواهند بود. دیگران ممکن است آن را صرفا یک فیلم قابل تحمل بدانند و کمی نیز زیر لب غر و لند بکنند.
اختصاصی نقدفارسی
مترجم: امید بصیری
//