ماهان شبکه ایرانیان

دلنوشته‌های شاعران برای همدردی با مردم زلزله‌زده کرمانشاه

معی از شاعران برای همدردی با مردم زلزله‌زده کرمانشاه دلنوشته‌های خود را در اختیار خانه شعر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران قرار دادند.

دلنوشته‌های شاعران برای همدردی با مردم زلزله‌زده کرمانشاه

به گزارش خبرگزاری مهر، زلزله‌ای به بزرگی 3/7 ریشتر شامگاه یکشنبه 21 آبان استان کرمانشاه را لرزاند که خسارت‌های جانی و مالی فراوانی را برای مردم کرمانشاه در پی داشت. بعد از این حادثه تلخ تعدادی از شاعران دلنوشته‌های خود را برای همدردی با مردم زلزله زده کرمانشاه در اختیار خانه شعر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران قرار دادند.

متن این اشعار و دلنوشته‌ها به این شرح است

عبدالجبار کاکایی

زلزله دردی نیست که تنها با صدقه علاج شود، زمین از ضروریاتش لرزیدن است... تدبیر و عقل حکم می‌کند که باید برای چنین روزی آماده باشیم و رها کردن امور به خواست باریتعالی توصیه دین نیست. به قول مولانا: خواجه چون بیلی به دست بنده داد، بی‌سخن معلوم شد او را مراد...عقل و تدبیر همان بیل خواجه هستی است، کرمانشاه شهر مویه‌های حزین و ناله‌های روح نواز تنبور شب و شب های سختی را پشت سر گذاشت، این فاجعه ملی را به هم تباران کرمانشاهی تسلیت عرض می‌کنم.

کامران شرفشاهی

اگر این حرف ها دردی از مردم دلشکسته و به سوگ نشسته استان پهناور کرمانشاه دوا نمی کند اما دلم نمی آید که در چنین لحظات سخت و سرد و سنگینی با مردم مهربان این دیار ابراز همدلی، همدردی و همبستگی نکنم،  و عجیب است که هیچ واژه ی تسلی بخشی را پیدا نمی کنم که اندکی آرامم کند و یا از آلام جانگداز هم وطنان عزیزم ذره ای بکاهد.

افشین علاء

چه خاک غمگینی، چه داغ سنگینی          

چه قصرشیرینی؟ که نیست بارویش      

 پلی بزن از مهر به سَرپُل زخمی          

که میخراشد رو، که می کند مویش    

ناصر فیض

شنیده‌ها هرگز نمی‌تواند داغ این مردم داغدیده را نشان دهد و بازگو کند. روایت غم  مردم کرمانشاه ساده نیست. بیکسی اینجا بیداد میکند. الان که در کرمانشاه هستم و از نزدیک شاهد غم بازماندگان زلزله هستم واژهای تسلی بخش برای این داغ  پیدا نمیکنم.

فاطمه طارمی

شهر پهلوانان و شیر مردان و زنان اگرچه  امروز آماج بیرحمی طبیعت قرار گرفته و  اگر چه داغ سنگینی است و البته فراموش ناشدنی اما کمر خمیده کرمانشاه بعد از این داغ با همدردی مردمان سرزمینم  قامت خواهد افراشت و به زندگی سلامی دوباره خواهد کرد. روح رفتگان قرین رحمت الهی باد

حسین اسرافیلی

آدم عرصه آزمون است. که آنکه به مصیبتی دچار آمده و چه آنکه شاهد این مصائب است و شاید آزمون شاهدان حساس تر است؛ که سوال خواهد شد، که چه کردی و چه قدمی برداشتی؟

امیدوارم جماعت هنرمندان درمقابل این سوال شرمنده نباشند. انشاالله.

مصطفی محدثی خراسانی

 هرچند این اندوه طاقت فرسا برما بسیار سنگین است اما بی شک تکانهای شدید زلزله، غبار از خانه جانتان تکاند و شما چون آسمان صبح آفرینش صاف و زلال به دیدار معبود نایل آمدید

غزل تاج بخش الهی که خداوند حکمت و رحمت اش را توام کند برای این مردم

رضا اسماعیلی

فردا روشن است...قلب زمین می لرزد و در آوار ناگهان زندگی، به آدم ها «دوستت دارم» را تذکر می دهد. دوستت دارم ایران که با کوهی از زخم، همچنان راست قامت و سربلند ایستاده ای

دوستت دارم «کرمانشاه»، که همچنان قلبت می تپد، برای فرهاد، برای شیرین، و برای رستگاری زمین.

و فردا روشن است، از دست هایی بپرس که "زندگی" را از زیر آوار مرگ بیرون می کشند

فردا روشن است. از آسمان بپرس که حضور حماسی تو را تکبیر می گوید

فردا روشن است. از "سهراب" بپرس که در بیستون همت تو ایستاده است و عاشقانه می خواند:

"تا شقایق هست، زندگی باید کرد."

فردا روشن است...

مجید پازوکی

بیستون و زاگرس استوار و برقرارند زیرا ایران و دماوند والبرز زنده و تپنده و پویا هستند.    مردم نجیب کرد بارها فرو افتادن و برخاستن را تجربه. کرده اند و این خود آزمونی دیگر در سرافرازی شما است.

بهروز یاسمی

رد شدم زار و زبون باز از کنار بیستون

تیشه کو تا جان شیرین را بغلتانم به خون

بیژن ارژن

آن یار اگر به ما نظر بگشاید

درهای امید تا سحر بگشاید

آنقدر خدای من بزرگ است، که چون

یک در بندد، هزار در بگشاید

پرویز بیگی حبیب آبادی

باید نگریست و گریست

غلامرضا سلیمانی

مردمان شریفی که در دفاع مقدس مردانه برای این مرز و بوم جنگیدند و  پس از آن همواره با سختی و مشقت بازسازی های شهرهایشان را بر عهده گرفتند و حالا  هم زلزله. فقط می توانم بگویم خدا این مردم و این نژاد را از کوه آفریده؛ از صخره خلقت کرده و پیراهنی در قامت مقاومت بر آنان پوشانده است

قاسم صرافان

شعرها چه کوچکند 

پیش حال مادری کنار نعش کودکش

شعرها چه کوچکند

پیش دست های کودکی به گردن عروسکش

شعرها چه کوچکند

پیش آخرین نوازش پدر، بر روی گونه های کوچکش

داغ ها چه بی نهایتند

شعرها چه کوچکند

محمد رضا طاهری

و غم غذای روز و شب مردمی است که ساده تر و صبورترند! و این قانون نانوشته روزگاری است که سال هاست مثل آوار خراب شده بر سرمان... اما وقتی یک ملت، از غم یک روستا می گرید، دانه ی امید است که آبیاری می شود... همین روزهاست که دوباره جوانه بزند، از غربی ترین خاک های ایران...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان