ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه در دنیای امروز

در دنیای امروز، فلسفه‌ای رونق و مقبولیت می‌یابد که فقط به نحو معدود و محدود در دپارتمان‌ها و کلوپ‌های فلسفه تدریس نشود! بلکه با حضور سترگ در متن و بطن جامعه امروزین گره از کار فروبسته ما بگشاید.

سیدحجت مهدوی‌سعیدی، استاد دانشگاه؛ فلسفه، همیشه در سرشت و سرنوشت خود جامع‌ترین و دشواریاب‌ترین حوزه دانش به‌شمار آمده است. کار فلسفه و وظیفه راستین آن نقد و پیشبرد نظریه عقلانیت انتقادی است. فلسفه با پرسش‌های سهمگین خود همه تصورات و تصدیقات بشری را به سپهر نقد و نظر و تمام مدلولات ناآزموده ما را به محک تجربه می‌کشاند.
 
فلسفه در دنیای امروز 

با حضور فلسفه و وجود بصیرت‌اندیشانه فیلسوفان است که جهان ما تفسیر و تغییر مطلوب خود را می‌یابد. به تعبیر اقبال لاهوری:

گفتند جهان ما، آیا به تو می‌سازد؟!
گفتم که نمی‌سازد! گفتند که برهم زن!

در تاریخ بلند و پرفرازونشیب فلسفه، فیلسوفان بزرگی، چون افلاطون، ارسطو، هگل، مارکس و... بوده اند که هریک در جای خود بنیادهای جهان تجدد را بنا نهاده‌اند. کوژیتوی دکارتی و مقولات فاهمه کانتی را نمی‌توان در معماری جهان مدرن نادیده گرفت.
 
کشور‌های پیشرفته در تاریخ و دنیای معاصر، اساسا کشورهایی بوده اند که از رهگذر بینش و فونکسیون‌های فلسفی به رشد و توسعه پایدار دست یافته‌اند. بدون فلسفه زندگی آسوده و امن، خیال و سراب و بطلانی بیش نیست!

با این دید و داوری، تا امکان تفکر و ضرورت تکوین اندیشه تجدد و پیشرفت هست، نمی‌توان، چون «آدورنو» و پاره‌ای از معاریف تفکر و متاطیعان مکتب فرانکفورتی‌ها، مأیوسانه از ناکامی، انقضا و پایان فلسفه سخن گفت.
 
در فرایند پدیده‌ها پایان، فلسفه است و فلسفه پایانی ندارد! فلسفه هرگز در عالم و آدم از نفس نمی‌افتد! در روند کاهش مصائب و متاعب روزگار باید همچنان از چاره‌اندیشی‌ها و درمانگری‌های فلسفه استعانت کرد، همچنان می‌رود ز پایانش مپرس!

با فلسفه چشم‌انداز و افق امید گشوده می‌شود
امروز وقتی از تفلسف و تکاپوهای مستمر و رهگشای فیلسوفان در بین خود سخن می‌گوییم، مرادمان آن نوع از تلاش‌های ذهنی، مجرد و abstract نیست که مناسبات ما را در سیطره و مسیطر خود گرفته است!
 
بلکه مقصودمان همان فلسفه‌های مضاف‌اند که در جهان معاصر پشتوانه و نقطه اتکای فکری و استدلالی همه دانش‌های آکادمیک محسوب می‌شوند.

متأسفانه ما در سنت ایرانی و اسلامی خود تاکنون غالبا به شکل مدرسی، منقطع و انتزاعی drawh away به فلسفه و آموزه‌های آن پرداخته‌ایم و هیچ‌گاه ورای تفرج و تفنن‌های اسکولاستیک به معرفت‌های درجه دوم و فلسفه‌های مضاف و رهیافت و نظریات انتقادی دست نیافته‌ایم و در واقع جهش و جنبش‌های فلسفی سودمندی در بین ما موضوعیت و طریقت نیافته است و گاه به علت عدم نوزایی به حاشیه تاریخ فلسفه انتقال یافته‌ایم...

ما به‌دلیل تقلید بر آرا و افکار پیشینیان از فلسفه‌های سینوی، اشراقی، یمانی و صدرایی، چندان طرفی نبسته و در پرتو ایستار‌ها و آموزه‌های ستبر آن برای پیشرفت وضعیت عمومی و ارتقای خود بهره درخوری نجسته‌ایم!

در دنیای امروز، فلسفه‌ای رونق و مقبولیت می‌یابد که فقط به نحو معدود و محدود در دپارتمان‌ها و کلوپ‌های فلسفه تدریس نشود! بلکه با حضور سترگ در متن و بطن جامعه امروزین گره از کار فروبسته ما بگشاید.
 
چند سال پیش که بنده مدعو سمیناری تحت عنوان «فلسفه و زندگی روزمره» در آمستردام هلند بودم، به‌وضوح و وفور می‌دیدم که چگونه مردمان پرنشاط سرزمین اسپینوزای حکیم، به فلسفه زنده، عنایت و اهتمام زایدالوصف نشان می‌دهند و فلسفه را صرفا برای اشرافیت ذهنی و جلب نظر الیت و نخبگان دانشگاه دنبال نمی‌کنند!

زمانی نه‌چندان دور ویتگنشتاین می‌گفت، فلسفه نظریه نیست! بلکه، نوعی فعالیت است؛ فلسفه نحوه زندگی کردن است.

این فیلسوف عالی‌قدر تحلیل زبانی، با طرح بازی‌های زبانی خود، نوع و سبک خاصی از زیستن را پیشنهاد می‌کرد.

هزاران موضوع اعم از دین، فرهنگ، رسانه‌ها، سیاست، روابط بین‌الملل، اقتصاد و... در جوامع انسانی وجود دارد که باید تن‌ها از رهگذر دانش و بینش فلسفی حل‌وفصل شود.

فلسفه با مسائل و استنتاجات نظری خود در بستر یک پرسمان از ما می‌پرسد که چرا چیزی هست به‌جای آنکه آن نباشد؟! با دریافت شأن و منزلت واقعی فلسفه به این شناخت می‌رسیم که در صعوبت و امتناع پیشرفت! کجای کار می‌لنگد و چرا می‌لنگد و چگونه باید از مخمصه‌ها و مضیقه‌ها، رهایی یافت؟ برخلاف نظر ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیسم آمریکایی، ما از منظر و پرسپکتیو فلسفه است که ارجحیت و اولویت دموکراسی را بر پاره‌ای از فنومن‌ها و پدیده‌ها درمی‌یابیم.
 
هرچند به‌ظاهر مردم راه فلسفه را نمی‌روند، اما فلسفه آموزگار و ره‌آموز تاریخ و تمدن است. هگل فلسفه را تحقق روان مطلق می‌پنداشت.
 
فلسفه در این مقطع از زمان چنان بر مناسبات بشری سلطه و هژمونیک دارد که در تقابل و ضدیت با آن نیز باید لاجرم فیلسوفی کنیم.
 
ما ایرانیان باید گاه شالوده‌شکنانه در مبادی و مبانی فلسفه خود به بازاندیشی بپردازیم و با پیرایش و پالایش آن شرایط توسعه خود را هموار کنیم.
 
آموزش درست فلسفه را با استمداد از تعامل و عقل تفاهمی با جهان پیرامونی فلسفه و آموزش کلاسیک فلسفه را از همان ابتدا و از هنگام کودکستان‌ها آغاز کنیم و با ارج و اجرنهادن به پروسه اندیشه، چالش‌های نظری و پرسش‌های جدی و critique و با استخدام مدرسان متأمل، متعمق و کاربلد و با به‌کاربستن مهارت‌ها و تکنیک‌های مناسب، مسیر و آفاق مطلوب فلسفه را به روی آیندگان بگشاییم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان