همیشه اوضاع به کام نیست و گاهی هم کار به جایی میکشد که آدم غمگین میشود، امیدهایش تباه میشود و انگیزهاش را برای ادامه کار از دست میدهد و به اصطلاح به بنبست میرسد. در سراشیبی سقوط که بیفتی خلاصی یافتن بسیار سخت مینماید. اما همیشه راه حلی وجود دارد که به یک فرد جان سخت تبدیل شوید. در این مطلب میخوانید که چه راههایی برای خلاصی از بنبست زندگی وجود دارد.
یالله یک حرکتی بکنید، حالا هر چی!
یکی از شایعترین مشکلاتی که بیشتر انسانها در زندگیشان با آن دست و پنجه نرم میکنند ” روزمَرِگی ” است. بیشتر آدمها هر روز صبح از خواب بیدار میشوند، سر کار میروند، به خانه برمیگردند، میخوابند و همین چرخه را هر روز تکرار میکنند. بعضی وقتها این احساس به آدم دست میدهد که در تکرار زندگی خود گیر افتاده است و انگار تا ابد مثل چرخدندههای ساعت، باید یک کار تکراری را انجام دهد و هیچ چارهی دیگری هم نیست. آدم احساس میکند باید یک چیزی به وجود آید تا حال و هوا عوض شود. بعضیها فکر میکنند حداقل باید یک مسافرت یک هفتهای به جزیره کیش یا جنگلهای شمال بروند تا دوباره ذهنشان باز شود، اما همیشه که نمیتوان رفت مسافرت. پس چه کار باید کرد؟
مقالات مرتبط:
در واقع، شما باید کاری بکنید تا احساس روزمرگی از بین برود. با این حال این که چه کاری میکنید خیلی مهم نیست. خیلیها میگویند برو در یک کلاس ثبت نام کن و یا بعضی شبها قبل از اینکه به خانه برگردی به استخر یا سینما یا کارتینگ برو. هر کاری که خارج از رفتار عادیتان بکنید این روزمرگی را از بین خواهد برد. چه بهتر که این فعالیت خارج از عرفتان یادگیری یک هنر یا مهارت باشد تا با یک تیر چند نشان زده باشید، اگر از من بپرسید، حتی تنوع بخشیدن به مسیری که برای رفتن به کار و بازگشت به خانه استفاده میکنید هم روزمرگی را از بین میبرد. اگر هر روز با اتوبوس سر کار میروید، یک هفته با تاکسی بروید. همیشه از سمت راست خیابان پیاده میروید تا لباس فروشیها را ببینید، یک بار هم از سمت چپ پیاده بروید تا علاوه بر اینکه یک بستنی زعفرانی برای خودتان میخرید، ماشینهای داخل کارواش آن سمت خیابان را هم ببینید. این سادهترین تغییر است. مطمئناً خودتان میتوانید تغییرات دیگری را کشف کنید که باعث شود زندگیتان طعم و مزهی جدیدی پیدا کند. در این راه سعی کنید آدم ریسک پذیری باشید و فقط به آسایش آنی خود فکر نکنید زیرا داشتن چنین اخلاقی منجر به این میشود که آدم از تغییر ایجاد کردن وحشت داشته باشد. مطمئناً دلیل منطقیای وجود دارد که شما همیشه از سمت راست خیابان پیاده میروید یا با اتوبوس به سرکارتان میروید. با اینکار یا مسیرتان کوتاهتر میشود و یا هزینهتان کمتر. این امر باعث آسایش خیال شما میشود. اما تغییر ایجاد کردن باعث برهم زدن برنامه روتین مغز و در نتیجه رَم کردن آسایش خیال شماست. با این حال اگر نخواهید هر از چند گاهی، کمی به الگوهای رفتاری تکراری خود تنوع ببخشید آنگاه دچار روزمرگی میشوید. یعنی چیزی که منطقی به نظر میرسد، در گذر زمان برایتان اعصاب خُرد کن خواهد شد اما اگر چند قدم به عقبتر بروید و تصویر کلی خود را در ظرف چند سال ببینید خواهید دید که چرا منطق حکم نمیکند تا همیشه یک آدم منطقی باشیم.
از سایرین کمک بطلبید
شاید پس از دیدن فیلم ” یک کابوی تنها ” فکر کنید که انسان میتواند یک اسب بردارد و بزند به کوه و بیابان و بدون اینکه دستش را جلوی احدی دراز کند. میتواند مثل یک صخره در برابر امواج دریا محکم بایستد. میتواند پشت گلگیر ماشینش بنویسد تا خدا هست چه نیازی به بنده خدا. اینها برای تقویت روحیه خوب است، اما در عالم واقعیت انسانِ فعلی یک موجود اجتماعی است که اگر بخواهد بر اساس سرشت و طبیعت خود زندگی کند باید با سایر مردم حشر و نشر کند (مگر اینکه میلیاردها سال بگذرد و جور دیگری تکامل پیدا کنیم).
اگر دچار مشکلی شدید و پس از تلاش در جهت رفع آن به بن بست خوردید سعی نکنید ناامیدانه مشکلات را در خود بریزید. هنوز وقت دارید تا قهرمان یک داستان تراژیک شوید، بهتر است الان تمرکز خود را بر روی حل مشکلات بگذارید و قهرمان بازی در نیاورید. هر از چند گاهی خودتان را خالی کنید تا از غصه نپوسید. از بین دوستان و آشنایان کسی را پیدا کنید که پای درد دلتان بنشیند و به او بگویید که تازگیها غذا از گلویتان پایین نمیرود و روزی یک بسته سیگار میکشید اما کوچکترین فایدهای برایتان ندارد. ببینید شاید برایتان توصیهای داشت که شاید عقل خودتان به آن نرسیده بود. اصلاً راهنمایی کردن هم پیشکش، فقط کسی باشد که هفتهای نیم ساعت با او بر سر فوتبال کل کل بکنید.
معمولاً کسانی که بعد از دورهی دانشگاه یا پایان خدمت سربازی به خانه برمیگردند، اوایلش خیلی خوشحال هستند اما بعد از مدتی فیلشان یاد هندوستان میافتد زیرا دیگرخبری از دوستانشان نیست. یکی از ترکشهای ” حس تنها بودن ” به موضوع مقاله ما میخورد. فردی که با چنین حسی زندگی کند، اینطور فکر میکند که مشکلاتش بسیار بزرگ هستند و زورش خیلی کم.
تلاش برای رسیدن به شادی را کنار گذاشته و به سمت ایدهآل خود بروید
7 کاری که باید در 30 سالگی انجام دهید تا به خاک سیاه ننشینید
به یاد داشته باشید که طبیعت انسان این نیست. از بین خانواده، دوستان، همکاران، کسبهی محل و در نهایت حتی باجناقها بگردید و کسی را پیدا کنید که بتوانید مشکلاتتان را برایش بازگو کنید. باور کنید درخواست کمک کردن کسر شأن نیست و گرنه سعدی آن شعر معروفش را نمیسرود. آدمی که در باتلاق میافتد هر چه زودتر دستش را به سمت بقیه دراز کند احتمال نجات یافتنش بیشتر است. بنابراین نگذارید کار بیخ پیدا کند بعد دنبال کمک بگردید.
زبان بدخواهانتان لال، اگر دچار افسردگی شدید که حتماً از بقیه کمک بگیرید. افسردگی چاهی است که افتادن در آن همانا و پوسیدن همان. در آمدن از آن به تنهایی خیلی سخت است اما اگر به افراد دیگر مراجعه کنید میتوانند یک طناب برایتان بندازند و خیلی راحتتر نجاتتان دهند. میتوان نوع دیگری نیز به این قضیه نگاه کرد. حواسمان به دور و بریهایمان باشد. اگر کسی را میبینم که در لاک خودش فرو رفته و زیر چشمش گود افتاده یا کم غذا میخورد و موقع حرف زدن آن حس و حال سابق را ندارد، او را کمک کنیم. نگذاریم احساس کند که تنهاست و فقط خودش مسئول حل کردن مشکلاتش است. البته انسانیت به خرج دادن چیزی نیست که آدم انتظار جبرانش را هم بکشد اما کسی که در زمان مشکل به دادش برسید، همیشه شما را به یاد خواهد داشت.
افسردگی چیزی بیشتر از یک ناراحتی معمولی است که نباید آن را به امان خدا ول کرد. برای رهایی از افسردگی به متخصص مراجعه کنید و فکر نکنید روانشناس فقط دیوانهها را ویزیت میکند. سلامتی روانی اگر بیشتر از سلامتی جسمانی مهم نباشد، به همان اندازه دارای اهمیت است. بنابراین اگر لازم شد پول خرج سلامت آن کنید، گدا بازی در نیاورید.
اگر فرد خیلی مذهبیای هستید و در زندگی دچار ناامیدی یا خستگی شدهاید و اعتقاد دارید که علم فقط برای چیزهای پیش پا افتاده بهدرد میخورد، حتماً سری به حاج آقا بزنید تا آخرین رهنمودهای مذهبی را دریافت کنید. مهم این است که شما بتوانید در طی دوران زندگی خود، بهترین عملکرد خود را بروز دهید، حال این امر چه به کمک علم میسر شود چه به کمک مذهب، تفاوتی در اصل ماجرا نمیکند. هدف این است که شمع یا چراغ قوهای در وجود شما روشن باشد تا راه پیش رویتان را روشن کند. به هر حال هر آدمی برای رهایی از بار روانی مشکلات به چیزی پناه میآورد که تسکینش دهد.
چه بسا فردی بر روی کره زمین زندگی میکند که از بی پولی شپش در جیبش پشتک وارو میزند، برای سومین بار پیاپی در امتحانات دانشگاه مشروط شده است و همان موقع علتِ بیپولی و مشروط شدنش به او زنگ میزند و اعلام میکند که حامله است… قلق این فرد این است که برود در قهوهخانه مورد علاقهاش یک چای تازه دم بنوشد تا علاوه بر اینکه مشکلاتش یادش برود، انگیزه بگیرد و تلاش کند.
ورزش کردن
دلایل زیادی برای ورزش کردن میتوان ذکر کرد، اما وقتی که اوضاع به کامتان نیست هیچ چیزی مثل ورزش کردن نمیتواند ورق را برای شما برگرداند. مهمترین کاری که ورزش با شما میکند این است که اعتماد به نفس شما را افزایش میدهد، استرس را از ذهن خسته شما جارو میکند، باعث میشود راحتتر بخوابید و به شما انرژی میبخشد تا موقع تلاش کردن دیرتر خسته شوید. در یک جمله : با ورزش کردن، شادابتر هستید.
فکر کنم حداقل خود من چند مقاله در این رابطه نوشتهام که ورزش کردن حتماً به این معنی نیست که فشاری در حد قهرمانان المپیک به خودتان وارد کنید. یک کفش ورزشی مناسب به همراه یک دست گرمکن و شلوار بپوشید و در 5 روز هفته روزی 25 دقیقه پیاده روی کنید.
اگر چند نفر پایه داشته باشید که خیلی عالی میشود. چیزی که شما را در مقابل به بنبست رسیدن ضدضربه میکند، داشتن روحیه ورزشکاری است. وقتی در طی ورزش کردن عرق بریزید و سختی بکشید تحمل کردن ناراحتی برایتان راحتتر است.
توصیه ما به شما این است که ورزشی متناسب با روحیاتتان را انتخاب کنید و اوقات فراغتتان را با آن پُر کنید تا علاوه بر بهرهگیری از تمام مزایای آن، روحیهای شاداب داشته باشید.
تغییری در زندگی خود ایجاد کنید، بزرگ یا کوچک
بعضی آدمها احساس میکنند که وزنهای به پایشان وصل است که جلوی پیشروی آنها به سوی آیندهای بهتر را گرفته است. این وزنه ممکن است محل زندگی، شغل و یا فردی باشد که خوشبختی را مثل جاروبرقی از درون آدم میمکند. بنشینید و درباره جنبههای مختلف زندگی خود غور کنید و چیزهایی که عامل منفی گرایی هستند را شناسایی کرده و اگر لازم است تغییراتی را در مورد آنها اعمال کنید.
اگر شغل شما خوشحالی را ازتان گرفته، حتماً لازم نیست که کارتان را ول کنید. راحتترین کاری که میتوانید بکنید این است که بین تایم کار و استراحت مرزبندی کنید. اگر اجازه ندهید مشغلههای کاریتان به تایم شخصیتان هجوم بیاورد، آنگاه زمان آزاد بیشتری خواهید داشت تا بتوانید در طی آن باتریهایتان را شارژ کنید و زندگی برایتان کسالتآور نشود. اگر هنوز هم اهمیت زمان استراحت برایتان روشن نشده، پس بهتر است اینطور بگوییم، گوش سازمان بازرسی کل کشور کر، به زمان استراحتتان به چشم شغل دوم نگاه کنید. چه اشکالی دارد، شما هم دو شغله باشید. فقط شغل دومتان این است که پیش دوستان خود بروید و جوک بگویید.
بعضی مواقع یک تغییر کوچک میتواند زندگیتان را از این رو به آن رو بکند. پنل استریو ماشینتان خراب است و هر روز باید با چوب کبریت آنرا روشن کنید. شاید اوایلش قصد داشته باشید که این ابتکار خود را بهعنوان یک اختراع ثبت کنید، اما بعد از اینکه دو دفعه چوب کبریت از دستتان افتاد کف ماشین و نتوانستید به راحتی استریو را روشن کنید کنترل اعصابتان را از دست میدهید و جعبه کبریت را پرت میکنید روی داشبورد و به خودتان میگویید چرا امروز همه چیز با من بر سر لج افتاده است؟ تغییر کوچک این است که این پنل را با یک پنل سالم عوض کنید.
اما گاهی تغییرات بسیار بزرگتر از این حرفهاست. شخصی در زندگیتان وجود دارد که عامل بدبختی شماست. اگر تنها راه باقیمانده دل کندن از این فرد است، باید به خاطر خودتان انجامش بدهید. محیط نیز یکی از عواملی است که میتواند بر روی روحیات شما تأثیر بگذارد. بعضیها شجاعت تغییرات بزرگ را ندارند. چیزی که باید بدانید این است که زندگی شما را از پیش در یک سناریو ننوشتهاند و این شما هستید که هر ثانیه آن را مینویسید. نگذارید حرف مردم و رودربایستی کردن با این و آن شما را از اتخاذ تصمیمات صحیح بترساند. اگر احساس میکنید در یک محیط نامناسب هستید و به کاری مشغول هستید که به هیچ وجه شما را راضی نمیکند و از همه بدتر دم خور آدمهایی شدهاید که باعث پسرفت شما شدهاند، تردید نکنید؛ با یک بشکن زدن همه شان را ول کنید و بروید دنبال آن چیزی که واقعاً میخواهید. ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است. تصمیمتان را مثل یک سامورایی بگیرید و برای احقاق آن تلاش کنید و گرنه همینطور ناراحت باقی خواهید ماند.
بعضی وقتها، تغییری که شما به آن احتیاج دارید تنها تغییر در نوع فکر کردن است. یک تغییر ذهنی. آیا اصلاً تا بهحال به این فکر کردهاید که آیا چیزها به آن بدی که شما فکر میکنید نیستند؟ یکی از احتمالات این است که شما دائم به نیمهی خالی لیوان فکر میکنید. چیزی که به شما کمک میکند تا از زندگی لذت ببرید این است که دیدگاه خود را اصلاح کنید. میتوانید هر روز صبح کیهان را بخرید و با دیدن تیترهای آن احساس کنید که دولت هیچ وقت نخواهد توانست آسایش را برای مردم به ارمغان بیاورد، اما میتوانید از همین روزنامه کیهان برای تمیز کردن پنجرهها استفاده کنید و ببینید که چقدر خوب است.
همیشه به خاطر داشته باشید که هیچ چیزی تغییر نمیکند مگر اینکه شما بخواهید. این شمایید که تصمیم میگیرید با چه کسانی زندگی خود را بگذرانید؛ از وقت خود چه استفادهای کنید؛ کجا زندگی کنید؛ چگونه در مورد وقایع فکر کنید و تا چه ساعتی کار کنید. با ایجاد تغییر در هر یک از این عوامل میتوانید کنترل زندگی خود را بیش از پیش در دست بگیرید.
به انتهای این مطلب رسیدیم. به امید این که محتوای تولید شده توانسته باشد به شما کمک کند تا کیفیت زندگی خود را افزایش دهید و از لحظات خود به بهترین نحو استفاده کنید تا هیچ وقت حسرت سالهای گذشته را نخورید.