ماهان شبکه ایرانیان

بهترین فیلم‌های مسعود کیمیایی بعد از انقلاب

سینما دوستان و چه آن‌هایی که سینما برایشان حکم سرگرمی تعطیلات آخر هفته را دارد، با شنیدن نام مسعود کیمیایی پیش از هر چیز یاد «گوزن‌ها» و «قیصر» می‌افتند. نام او ناخودآگاه با این دو فیلم محبوب و حساسش که در بحبوحه سال‌های انقلاب ساخته‌شده گره‌خورده است. فیلم‌هایی که به‌نوعی یک پیش‌بینی اجتماعی بر پایان نظام شاهنشاهی و سرآغازی بر حکومتی نو محسوب می‌شوند و به همین واسطه حتی بیش‌ازپیش هم با نام انقلاب گره‌خورده‌اند.
مسیر فیلم‌سازی مسعود کیمیایی پس از انقلاب هم در امتداد همین آثار، شکل ساختشان و مهم‌تر از آن مضامین موردعلاقه‌اش شکل می‌گیرد. فیلم‌هایی که طیف مختلفی را از شمار به‌یادماندنی‌ترین آثار او تا بدترین آن‌ها را در برمی‌گیرد. می‌توان گفت کیمیایی از معدود کارگردانی ست که فیلم‌هایش چنین طیف گسترده‌ای دارند و می‌توان مثلاً در حد فاصل دو سال یکی از بهترین فیلم‌هایش مانند «ردپای گرگ» و در سال بعدش 1373 یکی از بدترین‌هایش یعنی «تجارت» را ورق زد.
در اینجا نگاهی انداخته‌ایم به بهترین فیلم‌های او بعد از انقلاب اسلامی:
5 ـ «حکم»
فیلم «حکم» محصول سال 1383 از آثار متأخر کیمیایی است که پس از فیلم‌های نه‌چندان محبوبی مانند «سربازهای جمعه» و «اعتراض» ساخته شد یعنی درست در روزهایی که تماشاگران و منتقدان به‌واسطه آثار قبلی از آقای کارگردان ناامید شده بودند و زمزمه‌هایی شنیده می‌شد مبنی بر اینکه “کیمیایی باید فیلم ساختن را رها کند”.
هرچند که سه فیلم آخر کیمیایی ناامیدکننده‌تر از آن به نظر می‌رسید که استاد بتواند یا بخواهد دوباره مسیر پیشین خود را ادامه دهد اما «حکم» به‌مثابه مشتی محکم بود بر دهان آن‌هایی که می‌گفتند کیمیایی دیگر نمی‌تواند فیلم خوب بسازد و همچنین کورسوی باریکی از امید به کارگردانی که در تنگناهای سیاسی و اجتماعی ایران همیشه هوشیار به کارش ادامه داده بود و مخاطبش را هم هوشیار می‌نمود. شاید «حکم» به‌عنوان اثری مستقل آن‌قدر خوب به نظر نرسد و پر از سوتی‌های مختلف و اشکالات روایی باشد اما رنگ و خصلت ویژه آثار استاد را در خود دارد. موقعیت‌های گیرای دونفره، رویکرد انتقام‌جویانه کاراکتر و شکل و نظام تقسیم قدرت میان مافیای خلاف‌کاران و قهرمانی که می‌خواهد نظم موجود را برهم بزند، همگی یادآور آنچه بودند که در سینمای ایران بهترین نمونه‌هایش را کیمیایی ساخته بود. رجعت مجدد او به همان فضایی که نه‌تنها موردعلاقه‌اش است که بهتر از هرکس دیگری می‌تواند آن را اجرا کند و نشان تماشاچی بدهد نام «حکم» را بر زبان‌ها انداخت و آن را تبدیل به فیلم محبوبی کرد که این روزها از آن می‌شنوید.
نکته مهم دیگر «حکم» که نفس تازه‌ای به سینمای کیمیایی بخشید حضور فروزنده (لیلا حاتمی) به‌عنوان قهرمان فیلم در جهانی مردانه است. اتفاقی نو در سینمای کیمیایی که خیلی‌ها انتظارش را نداشتند. فروزنده هرچند که قهرمانی منفعل است و حوادث بر او نازل می‌شود اما تا آخر، محکم و مردانه می‌ایستد و جا نمی‌زند چه در انتقام گرفتن از معشوقه‌اش برای زخم‌های روی صورتش چه در وداع همیشگی با او در بستری از ترس و خون و خیانت.
4 ـ «جرم»«جرم» را می‌توان آخرین فیلم مسعود کیمیایی دانست. فیلمی که بازهم شبیه به «حکم» خیلی امیدی به خوب بودنش نبود اما نه‌تنها بسیار موردپسند قرار گرفت که شوری هم در جشنواره فجر آن سال به راه انداخت. «جرم» شیمی خوبش را از شیمی میان دو قهرمان، دو رفیق شفیق می‌گیرد: پولاد کیمیایی و حامد بهداد. «جرم» فیلم این دو نفر است. حامد بهداد در اولین همکاری‌اش با کیمیایی پس دوره‌ای طولانی از افت و نزول می‌درخشد و پولاد کیمیایی که از کودکی در فیلم‌های استاد حضورداشته، بعدازآن همه کودکی و نوجوانی و جوانی که به‌جز «حکم» باقی‌شان چنگی هم به دل نمی‌زد در «جرم» به بلوغ تازه‌ای در بازیگری و در جهان فیلم‌های کیمیایی می‌رسد. «جرم» در نمایش آگاهی سیاسی تدریجی قهرمانش یا به‌عبارت‌دیگر مردم عامه که او نماینده‌ای از آن‌هاست در گذار سال‌های انقلاب، بسیار موفق عمل می‌کند. سفر قهرمان به همراه رفیق و یار دیرینه‌اش به فصل‌های مختلف فیلم، از خرید اسلحه از آن زن کرد که شبیه به معشوقه‌ای قدیمی ست تا رفتن به آبادان و ناتمام گذاشتن مأموریت خود و درنهایت پاره کردن شاهرگ دشمن واقعی، او را به‌مرور در معرض آگاهی قرار می‌دهد که پیش‌تر در او وجود نداشته. «جرم» اصلاً درباره همین است. سیر تکامل فهم سیاسی یک جوان اوباش تا گلوله خوردن و جان دادنش در خیابان‌های کثیف شهر برای حق.
3 ـ «سلطان»
«سلطان» هرچند که بهترین فیلم مسعود کیمیایی نیست اما بی‌اغراق جز پنج فیلم برتر او قرار می‌گیرد. هرچند که شاید ازنظر کیفی آن‌قدرها هم فیلم خوبی نباشد. «سلطان» بیش از هر چیز در روایت داستان خود و برقراری ارتباط بین فضاهای اجتماعی که نمایش می‌دهد الکن است، به این واسطه ممکن است صحنه‌های بی‌دلیل و بدون منطق زیادی داشته باشد (مثل صحنه داخل کبابی یا حتی سکانس انتهایی فیلم که با منطق‌های دراماتیک خیلی جور درنمی‌آید و اگر با زبان آثار استاد آشنایی نداشته باشید به نظر حتی احمقانه هم می‌رسد.) اما باوجود همه این ایرادات روایی، می‌توان آن را دلی‌ترین فیلم کیمیایی دانست که از دل آن عاشقانه‌ترین عاشقانه کیمیایی هم بر صفحه حساس به نور نگاتیو ثبت می‌شود: با معرفی هدیه تهرانی بی‌نظیر به سینما و در کنار فریبرز عرب نیا که آن دوران قهرمان شماره یک فیلم‌های کیمیایی بود، این عاشقانه قوتی مضاعف پیدا می‌کند. سکانس‌های دونفره این دو در کمال سادگی اما باکیفیتی از بی‌پردگی و صمیمیت اجرا می‌شود که می‌تواند تبدیل به خاطره‌انگیزترین عاشقانه در میان آثار آقای کارگردان شود. سکانسی را به یاد بیاورید که سلطان آمده تا اصل مدارک مریم را به او بدهد و برای آخرین بار احتمالاً او را ببیند. بغض جمع شده در گلو و اشک جمع شده در چشمان سلطان را به یاد بیاورید و شور و شیطنتی که در نگاه مریم موج می‌زند. آنجا که سل”کم بود، اما خوب بود…خیلی خوب بود…” و مریم در جواب می‌گوید که برای گرفتن فیلم بازهم به سراغش می‌آید.
2 ـ «دندان مار»«دندان مار» را می‌توان محبوب‌ترین فیلم کیمیایی بعد از انقلاب دانست فیلمی که عده زیادی از سینما دوستان بر سر اینکه “بهترین فیلم مسعود کیمیایی” است باهم تفاهم نظر دارند. «دندان مار» را می‌توان محصول شکل نگاه کیمیایی به جنگ تحمیلی دانست. فیلمی که در سال‌های پس از جنگ و درست هنگامی‌که بحران آن به شکل ملموس‌تری از همیشه به پایتخت رسیده است، واقع می‌شود و نمایشی صادقانه و هوشمندانه از هجوم جنگ و چگونگی‌اش بر پایتخت و پایتخت‌نشینان است.
احمد، قهرمان «دندان مار» ساکن‌ترین و آرام‌ترین قهرمان کیمیایی ست که البته سکوتش آتش برانگیز است و هنگامی‌که در مسافرخانه به رفیق جنوبی‌اش می‌پیوندد و پیمان رفاقت (به‌مثابه مقدس‌ترین چیز در جهان فیلم‌های کیمیایی) بینشان منعقد می‌شود، تبدیل به زوج سینمایی دست‌نیافتنی‌ای می‌شوند. رضا و احمد (اسم‌هایی که در بسیاری از آثار او تکرار می‌شوند) در «دندان مار» نماینده همه‌کسانی هستند که جنگ خانه‌هایشان را از آن‌ها ربوده، زندگی‌شان و هر آنچه برای هرکس تعلق‌خاطری به خانه و وطنش است.
«دندان مار» به‌خوبی نشان می‌دهد که شناخت مسعود کیمیایی از جامعه جنگ‌زده آن سال‌های تهران تا چه حد دقیق است و این مهم‌ترین دلیلی ست که «دندان مار» را چنین همدلی برانگیز می‌کند.
1 ـ «رد پای گرگ»«ردپای گرگ» از آن دسته آثار مسعود کیمیایی ست که شاید اگر الآن یک جو‌ان دهه هفتادی ببیند، حتی با تمسخر با آن برخورد کند اما یکی از خاص‌ترین و شخصی‌ترین آثار اوست که اگر به جهان فیلم‌های او علاقه‌مند باشید و به عبارت عامیانه‌تری از طرفداران پر و پا قرص فیلم‌های کیمیایی باشید هرگز تاریخ‌مصرفی ندارد و تماشای چندین‌باره‌اش می‌تواند به‌اندازه برخورد اول با فیلم هیجان‌انگیز باشد. «ردپای گرگ» یک شروع و در پی آن مقدمه‌ای استثنایی دارد. فیلم با گرفتن عکسی یادگاری شروع می‌شود و در ادامه و با شرح تصاویری ضمیمه‌شده برنامه‌ای که یکی از افراد بزرگ همان عکس خطاب به قهرمان فیلم نوشته است آغاز می‌شود. قهرمان (فرامرز قریبیان) که سال‌ها به‌ناحق در زندان مانده تا همین رفیقش را لو ندهد، پس از آزادی‌اش با نامه‌ای مواجه می‌شود از همین رفیق که از او خواسته برای انجام کاری که با آبرویش گره‌خورده به تهران بیاید. بازگشت به شهری پر از چرک و کثافت که تله‌ای بیش نیست اما او به‌رسم معرفتش به تهران می‌رود و درگیر جاسوس‌بازی‌های بعدی‌اش می‌شود. «ردپای گرگ» شاید بی‌منطقی‌هایی جدی داشته باشد اما در جهان آثار کیمیایی که ویژه خود اوست اهمیت چندانی ندارد. باید دل به فیلم و قصه بدهید و بگذارید شمارا با خود به هر سو که می‌خواهد بکشاند. آنچه «ردپای گرگ» را در میان فیلم‌های شخصی استاد، شخصی‌تر می‌کند ادای دین او به سینمای موردعلاقه‌اش یعنی وسترن‌های آمریکایی ست که البته به تعبیر بسیاری از منتقدان بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف فیلم هم هست. جایی که قهرمان، زخمی و خسته و به اعتبار فیلم‌های وسترن سوار بر اسب در شهر می‌چرخد تا به نبردگاه نهایی برسد جایی که رفیق دیرینه‌اش که سال‌های جوانیش را پای او داده، در پی نقشه‌ای شوم او را به تهران خوانده تا کلکش را کم کند ولی به سیاق همه آثار کیمیایی این حق است که در رزمگاه آخرین پیروز است…

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان