در یکی از قسمتهای اخیر پادکستهای بازی، دربارهی تاثیراتی که بازیها روی زندگی ما گذاشتهاند صحبت کردیم. در صحبتهایمان، از بازیهایی گفتیم که انتخابهای زیادی جلویمان میگذارند؛ انتخابهایی که به آنها فکر میکنیم. به همین مسسناسبت، تصمیم گرفتیم تا در قالب یک مقالهی 5+1 برتر، به تصمیمهای سختی که در بازیها گرفتهایم بپردازیم.
بازی به عنوان رسانهای تعاملی، این امکان را برای ما فراهم میکند تا روند حرکت آن را به دلخواه تغییر دهیم. برخی از این تصمیمها آنقدر سخت هستند که ممکن است مدتها صبر و روی آنها فکر کنیم. روند سینماییتر شدن بازیها و استفاده از بازیگرهای حرفهای هم انتخاب و تصمیمگیری در بازیها را بسیار سختتر کرده است؛ طوری که با تمام وجود نتیجه و تاثیرات تصمیم خودمان را درک میکنیم.
بازیهای بسیار زیادی هستند که در آنها با مجموعهای از انتخابها و تصمیمات مختلف روبرو شدهایم؛ از نقشآفرینیهای بزرگ گرفته تا درامهای تعاملی، هرکدام ما را با انتخابهای سختی روبرو کردهاند.
در ادامه، از دیدگاه خودمان تصمیمهای سختی که در بازیها وجود داشتهاند را انتخاب و دسته-بندی کردهایم. مطمئن هستیم که انتخابهای زیاد دیگری هم هستند که از قلم افتادهاند. به همین دلیل از شما میخواهیم که از انتخابهای سختی که بازیها در مقابلتان قرار دادهاند و در ذهن شما ماندهاند، برای ما و دیگران در بخش نظرات بگویید.
خطر لوس شدن: مطالب زیر تمام و کمال از قصهی بازیها میگویند!
5- منفجر کردن مگاتون در Fallout 3
در نقشآفرینیهای بزرگ بتسدا، منظورمان شمارههای اخیر مجموعهی فالآوت (Fallout) و بازیهای سری طومارهای باستانی (The Elder Scrolls) است، با مجموعهی بزرگی از تصمیمات و انتخابهای مختلف روبرو میشوید. هیچ بازی دیگری هم به اندازهی این نقشآفرینیها به شما آزادی عمل نمیدهد. با این حال، تصور میکنیم که منفجر کردن شهر کوچک «مگاتون» (Megaton) در فالآوت3 یکی از سختترین تصمیمهای این بازی باشد. این شهر اولین مکانی است که در دنیای بازی به آن میرسید. انسانهای داخل این شهر را میشناسید و دهها یا صدها ساعت است که با آنها تعامل کردهاید. اما ناگهان این انتخاب را در جلوی خود میبینید که تمام این شهر و ساکنانش را با یک بمب اتم منفجر کنید. گرفتن چنین تصمیمی اصلا راحت نیست.
4- انتخاب دیالوگهای پیش از مرگ در Telltale’s The Walking Dead
بازیهای سریالی اخیر استودیوی «تلتیل» (Telltale) بر اساس انتخاب و تصمیم ساخته شدهاند. از بازیهای شگفتانگیزی مثل Tales from the Borderlands گرفته تا The Wolf Among Us، تمام قصههای تلتیل پر از تصمیمات سخت هستند. با این حال، دردناکترین و سختترین تصمیمات را در مجموعهی «واکینگ دد» (The Walking Dead) میگیریم. انتخاب این که چه کسی غذا میخورد، آن هم در حالی که همهی افراد چهرهای گرسنه دارند یا انتخاب اینکه حاضرید یک عوضی مثل لری را بکشید یا نه، کارهای راحتی نیستند. با تمام این اوصاف، به نظر ما جملههایی که در پایان بازی باید انتخاب کنید و پیش از مرگ خودتان به کلمنتاین بگویید، سختترین و دردناکترین بخش این بازی است؛ بخشی که در ذهنمان مانده و از خاطرمان بیرون نرفته.
3- کشتن یا نکشتن مواد فروش در Heavy Rain
بازی سوم «دیوید کیج» توانست سبک جدیدی را خلق کند؛ سبکی که آن را به اسم «درام تعاملی» میشناسیم. «باران شدید» (Heavy Rain) پر از تصمیمهای مختلف بود؛ تصمیمهایی که کوچکترینشان، تاثیر بزرگی روی روند قصه داشتند. بریدن یا نبریدن انگشت، هر قدر هم که دردناک باشد، به بزرگی کشتن یک نفر نیست. «ایتن مارس» در Heavy Rain مجبور است که برای نجات پسرش، دستورهایی که به او داده میشود را دنبال کند. ایتن باید یک مواد فروش را بکشد، ولی این مواد فروش با التماس، عکس پسر کوچکش را به او نشان میدهد. آیا واقعا ایتن حق دارد که به خاطر دیدن پسر خودش، پدر یک پسر دیگر را از او بگیرد؟ تصمیمگیری در این مورد اصلا راحت نبود.
2- درمان کردن یا نابود کردن یک نژاد در Mass Effect 3
در «مس افکت 3» (Mass Effect 3) قدرت تصمیمگیری شما آنقدر زیاد است که میتوانید یک نژاد را از ریشه نابود کنید؛ طوری که دیگر در کهکشان وجود نداشته باشد. گرفتن چنین تصمیمهایی اصلا ساده نیست و واقعا یک موجود نباید چنین قدرتی داشته باشد. تصمیمهای زیادی در این مجموعهی بزرگ وجود دارد و سهگانهی اصلی «مس افکت» (Mass Effect) یکی از غنیترین دنیاها و داستانهایی که تا به حال دیدهایم را در خودش جای داده. در پایان این سهگانه، متوجه میشوید که سالاریانها، نژاد کروگانها را با ویروسی آلوده کردهاند تا میزان تولید مثل آنها را پایین بیاورند. میدانید که زیاد شدن کروگانها (به عنوان موجوداتی وحشی) برای کهکشان خوب نیست. از طرفی هم کروگانها از شما خواستهاند که آنها را درمان کنید. دو گزینه در مقابلتان وجود دارد: اینکه واقعا آنها را درمان کنید و این خطر را به جان بخرید، یا اینکه به کروگانها دروغ بگویید و یک داروی تقلبی به آنها بدهید که این تصمیم هم نتایج خوبی ندارد. تصمیمگیری در این لحظه واقعا راحت نیست.
1- حمله با فسفر در Spec Ops: The Line
بازی کردن Spec Ops از اساس کار سادهای نیست. به عنوان فرماندهی یک جوخهی سه نفره، به یک دبی جنگ-زده رفتهاید. هیچ چیز در این بازی زیبا نیست. تمام مدتی که مشغول Spec Ops بازی کردن هستید، مدام به خودتان دروغ میگویید که مجبور هستید این افراد را به رگبار ببندید، چون هدف ماموریتتان همین است. در حین بازی از دهان دشمنانتان میشنوید که جنگی با شما ندارند، با این حال باز هم یکی پس از دیگری آنها را نابود میکنید. برای گذارندن یکی از بخشهای بازی، دو گزینه مقابلتان دارید: اینکه مرحله را برای خودتان سخت کنید و اسلحه به دست پیش بروید، یا اینکه منطقهی مقابلتان را با یک بمب فسفر سفید پاکسازی کنید و سپس وارد آن شوید. بدون استفاده از فسفر سفید، پیشرفت در مرحله آن قدر سخت است که سراغ همان فسفر سفید میروید. زمانی از نظر احساسی خرد میشوید که میبینید افرادی که با بمب فسفر سفید نابود کردهاید، مردم عادی بودهاند. بازی به وحشتناکترین حالت ممکن سوختن زنان و کودکان را مقابلتان میگذارد. در انتهای Spec Ops: The Line متوجه میشوید که تمام مدت بازی مشغول کشتن افراد بیگناه بودهاید و شخصیت اصلی بازی که شما در نقش آن قرار گرفتهاید، سلامت روانی ندارد. «والت ویلیامز»، نویسندهی بازی، گفته که هیچ تصمیم صحیحی در Spec Ops وجود ندارد و تنها تصمیم درست «به زمین گذاشته دسته و بازی نکردن» است.
انتخاب اضافه: انتخاب نوع شکنجه در Grand Theft Auto V
ماموریت دزدیدن و شکنجهی یکی از زندانیان سازمان افبیآی در جیتیای5 روی داستان تاثیری ندارد و در هر حالت هم مجبور به انجام آن هستید، به همین دلیل هم آن را در انتخاب اضافه آوردهایم. میدانید کسی که جلوی شماست و او را دزدهاید، بیگناه است. از طرفی مجبور هستید او را شکنجه کنید؛ حتی با اینکه او تمام و کمال حاضر است اطلاعاتی که میخواهید را در اختیار شما قرار دهد. در حین شکنجه، میتوانید دندان زندانیتان را بکشید، ولی او را دوباره زنده میکنید تا باز هم آزارش دهید. شکنجه دادن در این ماموریت راحت نیست، ولی مثل تمام عناصر مجموعهی جیتیای، این بخش هم کنایهای است به امریکا و سیاستهایش. «ترور» به کسی که شکنجهاش میکند، میگوید: «شکنجه به کسی که شکنجه میکند حال میدهد؛ یا آن کسی که دستورش را داده است. به خاطر لذت آن است که شکنجه میکنیم. وگرنه هم میدانیم که شکنجه وسیلهی بدردبخوری برای گرفتن اطلاعات نیست.»