سرویس سبکزندگی فردا؛ محمدرضا جوانآراسته: تاریخ شهر را دیده که یک بار دیگر پر شده از جمعیت، کوچههاى دمشق را دیده و بام خانهها را که از مردم سیاه بوده و کاروانى از شترها و اسبها که آماده رفتن بوده. تاریخ نعمان بن بشیر را دیده که مسئول کاروان بوده، اطراف بارها مىگشته، نگاه مىکرده و توشه فراوان سوار شترها مىکرده. تاریخ زنان شهر را دیده که دست از دامن اهل بیت بر نمىداشتند و چشمهاى شان را دیده که سرخ بوده از گریه. تاریخ ماموران یزید را دیده که دور تا دور اهل بیت جمع بودند و افسار شترها را در دست داشتند و مامور بودند تا مدینه همراه کاروان باشند و همه جا اهل بیت را احترام کنند و مایه آسایششان را در همه منزلها فراهم کنند.
تاریخ کوچهها و گذرها و خانههاى شهر را دیده که دنبال کاروان موج برداشته، به اشتیاق همراهى زینب(س) ناله زدهاند و در غم رفتن امام به خود لرزیدهاند. تاریخ دمشق را دیده که جوى اشک از دروازهاش روان شده، خاک شرمندگى بر سر مردمش بوده و امید بخشش در نگاه اهلش. تاریخ یزید را دیده که بیرون آمده و در بدرقه کاروان همراهى کرده.
با نگاهى به فیض الدموع