دهلی آخرین مقصد ما در هند کبیر است و بعد از آن به تهران برمی گردیم. چند ساعتی زودتر از برنامه رسیده ایم. جستجویی در تریپ ادوایزر می کنیم و می فهمیم بیشتر دیدنی اش را در جاهای دیگر دیده ایم. تصمیم می گیریم در دهلی کمتر به خودمان فشار بیاوریم. علاوه بر این دهلی بزرگ است و پولی که برایمان باقی مانده کفاف مسیرهای طولانی بین جاهای دیدنی آن را نمی دهد . البته که از آرامگاه گاندی نمی شود گذشت.
فرودگاه هند، در انتظار پرواز ...
شب پرواز داریم و از ظهر اقامتگاه را به قصد فرودگاه ترک می کنیم. راستش در هند فرودگاه بهترین جایی است که می توان برای اقامت انتخاب کرد. ما در طول سفر سریلانکا و هند دستکم دو شب را در فرودگاه خوابیدیم و الحق که بهترین اقامت های ما بود. فرودگاه تمیز و مرتب و آرام تر است، هوای خوب دارد، سرویس بهداشتی دارد (بنابراین کسی در انظار عمومی در حال قضای حاجت نیست!)، آب آشامیدنی دارد، و از همه مهم تر خوراکی های قابل خوردن! آن هم فرودگاه دهلی بزرگ ترین و دراندشت ترین فرودگاهیست که تا به حال دیده ام. به محض ورود با دیدن انواع کافه و رستوران ذوق زده می شویم. حدود 1000 روپیه ته جیبمان باقی مانده. تصمیم می گیریم به جبران اینهمه عقده نخوردن غذای درست حسابی، کلش را تا شب خرج خوراکی های خوشمزه کنیم. هیچ وقت فکرش را نمی کردم ساندویچ سبزی جات پخته روزی غذای مورد علاقه ام باشد و از دیدنش برق از چشمانم بپرد.
سخن آخر درباره هند و پایان سفر ...
زیبایی ها و زشتی هایی که نوشتم و خیلی هایی که ترجیح دادم نانوشته بماند. این سبک خودخواسته از سفر با کوله، بعد از سریلانکا، از جنوب تا شمال هند، در گرمای طاقت فرسای تابستانش، بدون برنامه و جای مشخص، زندگی با عامه مردم و رفت و آمد در خانه ها و وسایل نقلیه و کوچه ها خیابان هایشان، لمس این فاصله طبقاتی و رنج از نزدیک و بیش از یک هفته زندگی در میان اوج شلوغی و آلودگی و هرج و مرج و بی نظمی و عدم رعایت هیچ چیز و هیچ چیز، در روزمره مردمی که گویا دیگر چیزی برایشان مهم نیست و نمی دانند بهداشت و رفاه و آسایش چه معنایی دارد، پذیرفته اند که اختیارات کسب وکار و ثروت فقط باید در دست خانواده هایی خاص باشد و عوامشان امید به هیچ فرجی در این دیار ندارند، پذیرفته اند که فیلم های هندی فقط تصویری دروغین و مضحک از کشورشان است، پذیرفته اند که هند همین است و خواهد بود و برای بهبود جامعه خود هیچ قدمی برنمی دارند، و کشوردارانی که گویا مملکتشان را به امان خدایان رها کرده اند. شاید خسته مان کرده که ناراحت نیستیم رهگذرانی بودیم در این سفر سخت و پرچالش، تا بار دیگر که برگردیم و دیدنی ها و نادیدنی های جامانده اش را بکاویم و ناراحتیم برای مردمی که هر روز هند را زندگی می کنند.