ماهان شبکه ایرانیان

ازدواج به شرط پختگی شخصیتی

نگاهی به بعضی دلایل مناسب و نامناسب ازدواج

علم روان‌شناسی ثابت کرده است فردی ازدواج موفقی خواهد داشت که به پختگی شخصیتی رسیده باشد.

ازدواج تصمیم مهمی است و فرایند پیچیده‌ای دارد. افراد در دوره‌ای از زندگی به ازدواج فکر می‌کنند و این دوره ممکن است سال‌ها طول بکشد. آنها دست به هر عملی، ازدواج کردن یا ازدواج‌نکردن، بزنند دلایلی برای آن دارند. به این اعتبار می‌توان از دلایل مناسب یا نامناسب ازدواج حرف زد و این پرسش را مطرح کرد که چه دلایلی، دلایل مناسبی برای فرایند مهم و پیچیده ازدواج به حساب می‌آید و چه دلایلی برای ازدواج‌کردن نامناسب است؟

قبل از هر چیز می‌توان به شرایط مناسب ازدواج اشاره کرد. اگر قرار باشد بر اساس علم روان‌شناسی به این پرسش پاسخ دهیم که فرایند مناسب ازدواج چیست، باید به اصطلاح «پختگی شخصیتی» اشاره کنیم. علم روان‌شناسی ثابت کرده است فردی ازدواج موفقی خواهد داشت که به پختگی شخصیتی رسیده باشد. البته به‌جای اصطلاح «پختگی شخصیتی» می‌توان از اصطلاح «پختگی عاطفی» نیز استفاده کرد. منظور از این دو اصطلاح یا تعبیر، استقلال فردی و عاطفی، و نداشتن وابستگی به زندگی پیشین و خانواده خود است. این ویژگی شخصیتی اهمیت دارد که فرد توانایی پذیرش کسی غیر از خود را داشته باشد. فرد باید از نظر روانی و شخصیتی به نقطه‌ای رسیده باشد که بتواند با یک نفر دیگر، زیر یک سقف زندگی کند و اولین شرط برای این توانایی، داشتن استقلال، خودباوری و فردیت است.

من به مراجعانی که داشته‌ام گفته‌ام که ازدواج واجب نیست و شاید بتوان گفت مستحب مؤکد است. افراد نباید به هر قیمتی ازدواج کنند و برای مثال، با دلایلی مانند فرار از تنهایی، عشق صِرف، فشار اجتماعی و ... نباید تن به ازدواج بدهند.

گاهی عنوان می‌شود عشق برای ازدواج کافی است. در این باره باید گفت عشق نقطه عطف ازدواج و شرط لازم آن است، اما زمانی که نگاهی منشوروار داشته باشیم، به این نتیجه می‌رسیم که تنها با عشق، دوست‌داشتن و داشتن احساس نسبت به دیگری نمی‌توان ازدواج کرد. بنابراین گزاره «تنها عشق کافی است» می‌تواند دلیل نامناسبی برای ازدواج باشد.

به همین صورت ما گاهی به گزاره‌ای دیگر مبنی بر اینکه «ازدواج زندگی فرد را هدفمند می‌کند» یا «ازدواج می‌کنم تا زندگیم هدف‌مند شود» برمی‌خوریم. در این باره نیز باید همان نگاه منشوروار را داشته باشیم. صِرف ازدواج‌کردن زندگی فرد را هدف‌مند نمی‌کند بلکه باید حداقل هدف‌مندی‌هایی در وجود فرد باشد تا با ازدواج به کمال برسد. فرد باید حداقلی از کفایت‌های شخصیتی را داشته باشد؛ حداقلی از هدف‌مندی، نوع‌دوستی، دیگردوستی، مسئولیت‌پذیری و … لازم است تا فرد در ازدواج موفق شود. ازدواج تغییراتی در فرد ایجاد می‌کند و می‌توان این حداقل‌ها را به حداکثر رساند. دو انسان بی‌هدف نمی‌توانند با هم ازدواج کنند و امیدوار باشند این ازدواج تمامی مشکلات آنها را رفع کند. ازدواج در زندگی فرد وزنی دارد و نباید انتظار بیشتری از آن داشت.

یک دلیل نامناسب دیگر برای اینکه فرد تن به ازدواج بدهد، این است که فشارهای خانوادگی و اجتماعی باعث شود او تصمیم به این کار بگیرد. از مهم‌ترین فشارهای اجتماعی و خانوادگی، فشار به دلیل سن و سال بالای فرد است. اگر فرد بر این اساس ازدواج کند، در واقع تن به یک ازدواج اجباری داده است. روان‌شناسان می‌گویند هر عاملی که به انتخاب فرد آسیب بزند، باعث ازدواج اجباری فرد شده‌است. ازدواج باید با قصدی درونی انجام شود و فشار بیرونی سلامت، تضمین و دوام ازدواج را به مخاطره می‌اندازد.

ازدواج اجباری باعث می‌شود رابطه زوج‌ها غیرپویا و مکانیکی باشد. پژوهش‌ها در این مورد نشان می‌دهد اگر فرد تن به ازدواج اجباری داده باشد، رضایت‌مندی او از زندگی زناشویی پایین می‌آید. افرادی که تن به ازدواج اجباری داده‌اند، به ورطه روزمرگی می‌افتند و باری به هر جهت زندگی می‌کنند. ازدواج آنها عمق ندارد و ارزیابی‌های روان‌شناسان نشان می‌دهد چنین ازدواج‌هایی افسردگی و بی‌تفاوتی ایجاد می‌کند و لذت زندگی زناشویی را پایین می‌آورد. در این حالت ممکن است افراد به روابط فرا زناشویی فکر کنند.

متأسفانه در ایران در مورد اینکه چه درصدی از طلاق‌ها بر اثر ازدواج اجباری بوده است، پژوهش‌های کلان نداریم، اما مطالعات موردی در این زمینه نشان می‌دهد ریشه بسیاری از طلاق‌ها ازدواج اجباری است. از طرف دیگر، اگر بخواهیم در این مورد صحبت کنیم که آیا میزان ازدواج اجباری در جامعه و در سال‌های اخیر کم یا زیاد شده است، برای صحبت‌کردن در این مورد تنها می‌توانیم به همان مطالعات موردی اشاره کنیم. ما در این زمینه با نوعی تغییر الگو مواجه هستیم. در سال‌های اخیر افراد به ازدواج‌هایی روآورده‌اند که ریشه در مسائل اقتصادی دارد. مردی جوان ممکن است با زنی مسن ازدواج کند و یا برعکس و دلیل آن هم این است که مشکلات اقتصادی، نبود امنیت شغلی و نداشتن موقعیت و روابط اجتماعی باعث می‌شود فرد از ازدواج به عنوان پله ترقی بهره بگیرد و بخواهد از فشار اقتصادی موجود کم کرده و عدم تثبیت و امنیت شغلی خود را برطرف کند. این نوع ازدواج در زمره ازدواج‌های اجباری قرار می‌گیرد و دلیل آن نیز این است که یک عامل بیرونی ازدواج را از مسیر طبیعی خود خارج کرده است. افرادی که تن به چنین ازدواجی می‌دهند، می‌دانند که ضریب موفقیتشان پایین است، اما باز این کار را می‌کنند. من به مراجعانی که داشته‌ام گفته‌ام که ازدواج واجب نیست و شاید بتوان گفت مستحب مؤکد است. افراد نباید به هر قیمتی ازدواج کنند و برای مثال، با دلایلی مانند فرار از تنهایی، عشق صِرف، فشار اجتماعی و … نباید تن به ازدواج بدهند، بلکه باید دلایل مناسبی برای این کار داشته باشند و مناسب‌ترین دلیل، پختگی شخصیتی و عاطفی لازم برای ازدواج است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان