نام مسعود کیمیایی، گرهخورده است با بهترین آثار سینمای ایران. مگر میشود از کیمیایی نام برد و یاد «قیصر» نکرد، مگر میشود نام کیمیایی در میان باشد و از «گوزنها» نگفت؟ هنوز که هنوز است، قیصر نماد ایستادگی یک ملت در مقابل ظلم است و هنوز که هنوز است، کارگردانی بینظیر کیمیایی در تکتک سکانسهای «گوزنها» یک درس فیلمسازی است. سکانسی که قدرت به خانه سید میرود و کیمیایی با یک لانگشات بینظیر نهتنها زندگی سید که فقر و فلاکتی که در آن روزهای ایران موج میزند را به چه زیبایی به تصویر میکشد. مسعود کیمیایی استاد خلق قهرمانان جاودانه است. از قیصرش بگیرید تا همان سید «گوزنها» که هنوز هم معیار بازی نقش یک معتاد است. چه کسی بهتر از مسعود کیمیایی میتواند «داش آکل» صادق هدایت را زنده کند؟ کیمیایی مرد قهرمانهای جاودانه است. مرد دوستیها و رفاقتهای تا. پای جان. مرد یک نسل خاطره و چند دهه فیلمسازی.کیمیایی بعد از انقلاب هم فیلمهای زیادی ساخته است. فیلمهایی که برخی به نابی همان کارهای سینماییاش در موج نو بود و برخی بههیچوجه قابل دفاع نبودند؛ اما آنچه «جرم»، «محاکمه در خیابان» و «حکم» را به آثاری قابلتأمل تبدیل میکند، رابطهای است که این آثار با سینمای کیمیایی دارند. شاید از این فیلمها خوشتان نیاید اما ردپای کیمیایی بهوضوح در این آثار نقش بسته است و امضای منحصربهفرد یک فیلمساز منحصربهفرد پای این کارها خورده است؛ اما «قاتل اهلی»، نهتنها شباهتی به سینمای کیمیایی ندارد که انگار همه آن چیزهایی است که یکعمر در فیلمهایش به آنها اعتراض کرده بود. اینها را گفتم که بدانید چقدر سینمای کیمیایی را تأثیرگذار میدانم و چقدر تماشای «قاتل اهلی» برایم دردناک بود. وقتی بهمن فیلم (پولاد کیمیایی) میخواند:” من شاهد قتل خود بودهام” احساس میکنید شاهد قتل خود هستید، لحظهبهلحظه زجرکش میشوید و همه آنچه به نام سینمای کیمیایی میشناختهاید پیش چشمانتان به فجیعترین وضع ممکن سلاخی میشود. اینها را گفتم تا بدانید چقدر سخت است لابهلای کابوسی که نامش «قاتل اهلی» است پیدا کردن ردپای فیلمساز محبوب دهه چهل، اینکه چقدر خجالتآور است که شاهد خنده حضار باشید به فیلمی که ناخواسته کمدی از آب درآمده است. «قاتل اهلی» از همان آغاز ساختش، خبر از یک سقوط میداد. هرچقدر که میگفتند «قاتل اهلی» وصیت یک هنرمند است و بهترین فیلم کارنامه کیمیایی خواهد شد، بیشتر دلمان شور میزد که مبادا اینهمه تعریف برای هیچ باشد. وقتی خبر رسید پرویز پرستویی برای اولین بار با مسعود کیمیایی همکاری میکند، فکر کردیم یک همکاری بینظیر درراه است. هنوز فیلم به جشنواره نرسیده بود که صدای اعتراض پرویز پرستویی بلند شد که این نسخه نهایی کجا و فیلمنامهای که من بر اساس آن نقش را قبول کردم کجا. همان موقع بود که باید فاتحه «قاتل اهلی» را میخواندیم. باری، فیلم به جشنواره رسید و حاشیههایش تمام نشد. در زمان اکران در برج میلاد اصحاب رسانه به فیلم خندیدند و در کنفرانس خبری بین پولاد کیمیایی و لشکری قوچانی بهعنوان تهیهکننده درگیری به وجود آمد. کیمیاییها گفتند تهیهکننده فیلم را سلاخی کرده، کاراکتر بهمن، خواننده معترض فیلم را تا توانسته از فیلم حذف کرده و کمر به نابودی فیلم بسته است. مسعود کیمیایی گفت این تدوین نهایی مورد تائید من نیست و همانها که در سالن میخندیدند کف زدند و استاد استاد گویان، فیلم را با «پدرخوانده» مقایسه کردند؛ اما این پایان ماجراهای «قاتل اهلی» نبود. پرستویی تماماً خود را کنار کشید. هرچه به اکران نزدیکتر شدیم درگیری تهیهکننده و کیمیایی و پسرش بیشتر شد. آنونس فیلم که با صدای امیرعباس گلاب پخش شد، مسعود کیمیایی گفت این صدای اعتراض نیست. صدای خوانندهای را روی این کاراکتر گذاشتهاند که کسی باور نمیکند کنسرتش را به هم بزنند. بههرحال فیلم به پرده رسید، با صدای پولاد کیمیایی و حذف و جرحهای تهیهکننده که بار دیگر منجر به اعتراض کیمیاییها شد.وقتی به تماشای «قاتل اهلی» مینشینید تازه متوجه میشوید که اشکال فیلم نه در کاراکتر بهمن است و نه در دست بردنهای تهیهکننده، بلکه فیلم اساساً کابوسی تمامنشدنی است که هیچ اثری از سینمای کیمیایی ندارد که هیچ، بیشتر شبیه کارهای ضعیف و شعارزده حاتمی کیا از آب درآمده است. «قاتل اهلی» از تدوین رنج نمیبرد، از فیلمنامهای که پر از ایرادات منطقی است و شخصیتهایی که بههیچوجه پرداختنشدهاند رنج میبرد. از بازیهای بد بازیگرانش و داستان بیسروته و شعارهایی که به هم نمیآیند رنج میبرد و اختلافات عوامل فیلم مسلماً کمکی به اینها نکرده است. آقای دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی)، شخصیت اصلی فیلم، معلوم نیست، بازرگان است، سیاستمدار است یا اقتصاددان؛ اما معلوم است که مردی متدین است، یتیمخانهای دارد و دستبهخیر، حلال و حرام سرش میشود و از خدا میترسد. اینکه معلوم نیست این کاراکتر در فیلم کیمیایی چه میخواهد به کنار، اینهمه خوبی و قانون مداری جلال سروش به یکطرف، با یک تلفن و لابی کردن برای برگزاری کنسرتهای بهمن که دختر سروش، مهتاب (پگاه آهنگرانی) شیفته اوست، یکطرف. وقتی جلال سروش با یک تلفن ترتیب برگزاری کنسرتهای بهمن را میدهد، پدر بهمن حق ندارد که فکر کند خود سروش عامل برهم زدن کنسرتها بوده است؟ بیننده چطور، میتواند این کاراکتر را بفهمد، دوستش داشته باشد یا به حرفش و صداقتش اعتماد کند؟کاراکتر سیاوش (امیر جدیدی) که از یتیمخانه سروش آمده و مثل پسرش میماند در این داستان چه میگوید؟ اگر اینقدر به سروش نزدیک است پس چرا یک کلیپ کوتاه او را تبدیل به مهرهای سوخته در نظر سروش میکند و هرچقدر تقلا میکند به سروش بفهماند سمت اوست، گوش نمیدهد؟ چرا به روزنامه میرود و شایعه اعتیاد بهمن را بر سر زبان میاندازد و بعد برای سروش جانش را میگذارد؟ عاشق دختر سروش است؟ بیننده چه چیزی از این عشق میبیند؟ در سکانسی که بهمن و سروش باهم روبرو میشوند، هرکدام دقیقاً چه میگویند؟ این چه دیالوگنویسی است که تمام مدت مخاطبین از هم میپرسند، چی شد، چی گفت، یعنی چی؟ حاج جلال که بهجای خود سیاوش را میفرستد جلو و خودش از پشت تریبونهای رسمی سخنرانی میکند، چه شباهتی به قهرمانان کیمیایی دارد؟ اصلاً کیمیایی در «قاتل اهلی» چه میخواهد بگوید، انتقادش به کجاست؟ به چه چیزی اعتراض میکند؟ مسلماً کیمیایی با هنر فیلمسازیاش میتواند بیننده را مسحور پلانهایش کند، حرکت دوربینش مثل همیشه مبهوتکننده است، اما آنجا که فرم به کنار میرود و جهان ذهنی کیمیایی شکل میگیرد، جهانی که شبیه نمونه گروتسکی از دنیای واقعی است، با چیزی روبرو میشویم که شبیه آشفتهترین خیالات موهوممان است.پرویز پرستویی هم فروغ همیشگیاش را ندارد و ادامه کاراکتر «بادیگارد» یا «به نام پدر» را بازی میکند. پولاد کیمیایی خیلی وقت است که ثابت کرده بازیگر خوبی نیست و پگاه آهنگرانی بهاندازه کاراکترش سرگردان است. امیر جدیدی هم هیچ حضور مثبتی روی پرده ندارد. راحتتر بگویم، آنقدر فیلمنامه کیمیایی ضعیف است و آنقدر بد شخصیتپردازی شده که حذف هیچکدامشان لطمه جدی به داستان نمیزند و در آشفتهبازار «قاتل اهلی» بیننده با هیچ شخصیتی هم ذات پنداری نمیکند. بگذریم از نقش لعیا زنگنه و سفره دیزی که پهن کرده و چادربهسر و خندان به استقبال حاجآقایش میآید و دیگر او را نمیبینیم. شخصیتهای «قاتل اهلی» نه انگیزهشان مشخص است و نه اهدافشان. حتی شخصیت اصلی داستان تکلیفش با بیننده روشن نیست که آیا باید دوستش داشت یا برای همه لاتبازیهایش از او متنفر شد؟ در پایان فیلم هم در یک برداشت دسته چندمی، «قاتل اهلی» رضا موتوری وار تمام میشود و بیننده میماند و این سؤال که قاتل اهلی که بود؟ حاجآقا نور (پرویز پور حسینی)؟ به کدام نشانه؟ سیاوش؟ یا خود فیلم؛ «قاتل اهلی» بهآرامی و بیصدایی مخاطبش را میکشد و همه آنچه از سینمای کیمیایی میشناختیم را تبدیل به یک رؤیای دور از دسترس و محال میکند.
محل تبلیغ شما (یک ماهه 90 هزار تومان - جهت هماهنگی کلیک کنید )
کارشناس رسمی دادگستری
باروس
استروئید
جعبه لمینتی
خرید آنلاین کتاب تاپ ناچ ویرایش سوم
the real world
خرید فالوور اینستاگرام
خرید نهال انگور قرمز بی دانه
زیرپوش مردانه
مانتو پاییزه
کاغذ دیواری سفید
کاغذ دیواری مشکی
Locksmith
ปั้มไลค์
Chiropractor
تجارتخانه آراد برندینگ
دانلود روبیکا
خرید تاج گل - تاج گل - تاج گل تسلیت - تاج گل ترحیم
خرید پیپ دست ساز ایرانی
خرید توتون پیپ
آینه کنسول
کت شلوار با پیراهن مشکی
دتکتور گاز
ابزار دقیق و سطح سنج راداری
ابزار دقیق آداک فرآیند سپهر
امداد خودرو سایپا کرج
ثبت شرکت در کیش چگونه است؟
وام اینترنتی بدون ضامن
کاغذ دیواری کربن
خرید تاج گل
خرید قسطی لوازم خانگی
جوراب شلواری شیشه ای
بهترین ارز های دیجیتال برای خرید
آموزشگاه آرایشگری زنانه
다낭풀빌라 바나나풀하우스
بلک فرایدی 1403
لیزر زگیل تناسلی در یک جلسه
باحال مگ
cyprus-newlife
Cyprus کجاست