شروع یک رابطه درست به سختی کندوکاو در زمین معدن است. زمانی که انسان ها فردی را برای شروع یک زندگی مشترک انتخاب می کنند می خواهند که یک زندگی پایدار و بادوام داشته باشند. بنابراین حتی اگر در رابطه خوشحال نباشند، ناآرامی ها را تحمل می کنند و به امید این که یک روز رابطه بهتر خواهد شد خودشان را قربانی می کنند.
مسلم است که ناراحتی انتخاب هیچکس در زندگی نیست اما چرا بسیاری از مردم در رابطه ای می مانند که می دانند رابطه مناسب و کاملی نیست. به زندگی انسان ها قبل از این که وارد رابطه ای شوند فکر کنید. یک زندگی شاد که آزادانه به کارهای شخصی خودشان می رسند.
و بعد با شخصی آشنا شده و به او علاقه مند می شوند. اینجاست که زندگی تغییر اساسی می کند.
در ابتدا همه چیز خیلی خوب پیش می رود. آن ها چهاردیواری گرمی برای خودشان می سازند و زندگی خیلی شادی را با هم تشکیل می دهند.
اما ناگهان همه چیز به دلایل مختلف تغییر می کند. آن ها غم و غصه و افسردگی را تحمل می کنند و یک زندگی غم انگیز را ادامه می دهند چون از این که بخواهند چهاردیواری آرام و گرمی که زمانی با هم ساخته بودند را ترک کنند هراس دارند.
آن ها به دلایل مختلفی به زندگی مشترک خود ادامه می دهند. شاید به خاطر بچه و شاید هم به خاطر خاطراتی که با هم تا کنون ساخته اند. به خاطر سال هایی که در کنار هم یک زندگی مشترک را ساخته اند. آن ها فقط نمی خواهند تمام چیزهایی که تا اکنون ساخته اند از دست بدهند.
شاید هم تصور کنند که می توانند رابطه را بهتر کنند. چون احساس می کنند که جایی برای بهتر شدن رابطه هست. آن ها معتقدند که عشق سرسخت است و برای این که به کار بیاید باید محکم بود. پس شاید به اندازه کافی محکم نبوده اند.
انسان ها موجودات عادت طلب هستند. چیزی را که به آن ها احساس آرامش بدهد سعی می کنند نگه دارند. بنابراین ترجیح می دهند در چهاردیواری که با آن آشنا هستند و در آن احساس امنیت می کنند بمانند.
و اما مشکل این چهاردیواری چیست؟
مشکل چهاردیواری این است که نمی گذارد از اتفاقاتی که درون و بیرون رابطه می گذرد آگاه شوند.
آن ها باید عمیق تر ارزیابی کنند تا دلیل اصلی ماندن در رابطه را کشف کنند. وقتی به تمام سختی هایی که برای ساختن این زندگی کشیده اند و یا به خاطرات و احساساتی که در طول زندگی در کنار هم داشته اند فکر می کنند از این که بخواهند تمام این ها را نادیده گرفته و رها کنند می ترسند.
و این یعنی فرصت شاد بودن را از خود می گیرند. این اتفاق مثل هزینه های نابرگشتنی می ماند. یعنی وقتی مردم روی چیزی تلاش می کنند دیگر نمی خواهند سرمایه گذاری روی آن را متوقف کنند حتی اگر بدانند که این کار غلط است و پیشرفتی نخواهد داشت. چون نمی خواهند سرمایه هایی که تا کنون گذاشته اند را از دست بدهند و این باعث می شود نتوانند سرمایه گذاری در فرصت های بهتری را تجربه کنند. بعضی ها هم درک درستی از واژه سخت کوشی ندارند. مسلما هیچ کس دوست ندارد برای ساختن رابطه مثل یک برده تلاش کند. بحث و درگیری های دائمی فقط همه چیز را بدتر می کند و رابطه را سالم و دوست داشتنی نمی کند.
چگونه از این چهاردیواری بیرون بیاییم
زمانی که می بینید به پایان رابطه رسیده اید اولین و مهم ترین کاری که باید انجام دهید صحبت کردن است. قبل از این که هر تصمیمی بگیرید باید همسرتان را در جریان بگذارید و با او در این مورد صحبت کنید. شاید این کار کار راحتی نباشد اما بهترین کاری است که می توانید انجام دهید.
دکمه توقف را بزنید
گاهی اوقات به جای تلاش های بیهوده بهتر است کمی از رابطه فاصله بگیرید تا بتوانید هم خودتان را ارزیابی کنید و هم مسائل و مشکلات رابطه. برای این فاصله زمان تعیین کنید و پس از آن به مرحله بعد بپردازید.
صحبت کنید
در مرحله بعد با هم درباره هر تصمیمی که دارید گفتگو کنید. اگر تصمیم گرفته اید رابطه را به پایان برسانید خیلی دوستانه دلیل تصمیمتان را به او توضیح بدهید. دنبال مقصر نگردید و او را سرزنش نکنید. فقط به او بفهمانید که در این زندگی شاد نیستید.
منبع:وب سایت بدونیم