«همچنان که گلبولهای سفید خون در بیمار ایدزی قادر به مقابله با ویروس یا میکروب مهاجم نیستند، در مدیریت ایدزی نیز نهادها و عوامل اجتماعی قادر به شناخت عوامل ویرانگر جامعه و سپس مقابله با آن نیستند. فقط هنگامی وارد عمل میشوند که به قول معروف کارد به استخوان میرسد و به جای درمان باید جراحی کرد و بسیار هم پرهزینه میشود. ایدز و نحوه مقابله با آن در اظهارات وزیر بهداشت یک نمونه آن است، ولی از نمونههای دیگر هم میتوانیم یاد کنیم.»
به گزارش ، روزنامه شهروند نوشت: «زمانی حدود ٢٥ و ٣٠سال پیش، وحشت ناشی از گسترش ویروس ایدز، سراسر جهان را به تکاپو انداخته بود. این بیماری که ابتدا در کشورهای توسعهیافته دیده شد، در زمان نه چندان زیادی به کشورهای فقیر به ویژه آفریقایی سرایت کرد؛ به طوری که در برخی از این کشورها تا ٢٥درصد مردم به آن مبتلا شدند و میانگین امید به زندگی در آن کشورها به شدت کاهش یافت. با وجود این، کشورهای توسعهیافته توانستند بر این مشکل فایق آیند و در بسیاری از آنها جلوی افزایش مبتلایان به این بیماری گرفته شد؛ در حالی که در جوامع دیگر، به ویژه جوامع توسعهنیافته، روند رو به رشد به صورت تصاعدی شکل گرفت.
از همان ابتدا در ایران نیز خطر این بیماری از نظر برخیها مورد توجه بود ولی ظاهرا در سطح رسمی علاقه چندانی در توجه به این مسأله نبود. برای اطلاع از این که چگونه با ماجرای ایدز برخورد کردهایم، کافی است که گفته شود طی سالهای ١٣٦٥ تا ١٣٧٤ یعنی ١٠سال نخست دیده شدن ایدز، کمتر از ٤٠٠ نفر افراد مبتلا به HIV و ایدز شناسایی شدند. تعداد اندک بیماران در ابتدای آن سالها جای تعجب نداشت ولی پس از آن با رشد جهشی مواجه هستیم، به طوری که فقط در سال ١٣٧٥ و ١٣٧٦، به ترتیب ٢٧٦ و ٨٧٢ نفر مبتلا به این بیماری شناسایی شدند. البته در سه سال بعد، متوسط تعداد مبتلایان شناسایی شده به حدود ٥٠٠ نفر رسید. این امر نشان میداد که نوعی کمکاری جدی در دهه ١٣٦٦ تا ١٣٧٥ در شناسایی بیماران صورت گرفته بود که به یکباره این تعداد شناسایی شدند و همین کمکاری، مبتلایان به این بیماری را به دلیل سرایت از دیگران، افزایش شدیدی داده است.
اوج شناسایی این بیماران در سال ١٣٨٣ بود که اندکی بیش از ٣هزار نفر است. اکنون نیز سالانه تا حدود ٢هزار نفر مبتلا به ایدز به این مجموعه افراد بیمار اضافه میشوند. نتیجه این وضع که افزایش روز به روز این تعداد مبتلا به بیماری پرهزینه، پرتنش و مشکلآفرین است؛ محصول چه رفتاری در گذشته ماست؟ کافی است که به سخنان آقای وزیر بهداشت که در روزهای گذشته به مناسبت روز جهانی ایدز اظهار داشت، توجه کنیم:
«٣٠سال قبل افتخار میکردیم که یک مورد مبتلا به ایدز در کشور وجود ندارد. این حرفها هر سال تکرار میشود و رنجدهنده است. آمار ایدز در کشور رو به افزایش است. به شخصه نخستین باری که درباره این بیماری شنیدم از زبان آقای هاشمی رفسنجانی بود که میگفتند ایران به دلیل باورها و اعتقادات مذهبی که جزو امتیازات آن به شمار میرود، با این مشکل روبهرو نمیشود و کشورهای غربی گرفتار آن میشوند که ناشی از بیاخلاقی و بیدینی است. تصور نمیکردم هیچوقت کشور ما با این بیماری روبهرو شود، چون دلیل آن اعتیاد، روابط جنسی غیر اخلاقی و نامشروع است و ممکن نیست یک مورد نیز در کشور ما پیدا شود اما امروز با چنددههزار بیمار مبتلا به ایدز مواجه شدهایم که هر سال این رقم افزایش پیدا میکند. این آمار در حالی رو به افزایش است که تلاشهای زیادی در این حوزه انجام شده و اگر انجام نمیشد، معلوم نبود چه شرایطی داشتیم... نتیجه هنر ما همین وضع فعلی است؛ یعنی بیشتر از این نمیتوانیم کاری انجام دهیم. والدین و جوانان نباید تصور کنند که این بیماری برای همسایه است. حتی برای من به عنوان یک مسئول و فرزندانم نیز وجود دارد.»
کسانی که اوایل دهه هفتاد را به یاد دارند، به خوبی میدانند که چه کوششی بود تا این بیماری در کشور نادیده گرفته شود و آن را به مسائل فساد در جوامع غربی ربط دهند؛ فسادی که گفته میشد در ایران نبود. حتی خدمات دادن به افراد مبتلا به این بیماری را نادرست میدانستند؛ آمار آن را منتشر نمیکردند. از همه مهمتر، ارایه امکانات ارزان برای جلوگیری از انتقال ویروس مثل سرنگهای تزریق یا آموزشهای جنسی و وسایل مرتبط با آن را به شدت رد میکردند. مجموعه این چشمبستنها بر واقعیت موجب شد که جامعه ایران که در ابتدا به نسبت پاک و عاری از این بیماری بود، امروز حداقل ٦٦هزار نفر و حداکثر تا ١١٠هزار نفر مبتلا به این ویروس خطرناک داشته باشد. مطابق این قاعده منطقی که پیشگیری سادهتر، بهتر و کمهزینهتر از درمان است، پس چرا سیاستهای پزشکی و درمانی جامعه ما در سالهای پیش از ١٣٧٦ توجهی به این پیشگیری نکرد؟ پاسخ به این پرسش رمز درک وضع فعلی و حتی آینده ماست.
ایدز بیماری کمبود ایمنی بدن در برابر ویروس یا میکروب خارجی است، بنابراین اگر این ویژگی در ساختار مدیریتی یک سازمان هم باشد، میتوان گفت که آن سازمان دچار ایدز مدیریتی شده است؛ یعنی در برابر بروز عوامل بیماری واکنش مناسبی نشان نمیدهد و قدرت پیشگیری از ابتلا به هر نوع بیماری را نیز ندارد. همچنان که گلبولهای سفید خون در بیمار ایدزی قادر به مقابله با ویروس یا میکروب مهاجم نیستند، در مدیریت ایدزی نیز نهادها و عوامل اجتماعی قادر به شناخت عوامل ویرانگر جامعه و سپس مقابله با آن نیستند. فقط هنگامی وارد عمل میشوند که به قول معروف کارد به استخوان میرسد و به جای درمان باید جراحی کرد و بسیار هم پرهزینه میشود. ایدز و نحوه مقابله با آن در اظهارات وزیر بهداشت یک نمونه آن است، ولی از نمونههای دیگر هم میتوانیم یاد کنیم.
این روزها و به دنبال قرعهکشی جام جهانی، دوباره و چندباره برخی از کاربران اینترنتی به نام ایران و ایرانی به صفحات اجتماعی افراد مشهور حمله و با کلمات و جملات زشت نوعی عقدهگشایی بیهوده میکنند و ما نیز یاد گرفتهایم که از وجود چنین افرادی و عمل آنان اظهار تأسف کنیم ولی مسأله این است که کسی و نهادی در کشور باید مرجع رسیدگی به این مشکل باشد. چرا هنگامی که یک نفر تخلف رانندگی میکند، کسی هست که او را جریمه کند، ولی چنین رفتار زیانباری فاقد متولی برای رسیدگی است؟ شاید به این علت که این رفتار جدید است، مثل ایدز. از اینرو، ابتدا به آن بیتوجهی میشود و آن را نادیده میگیریم، سپس که پدیده خودش را بر ما تحمیل کرد، نهادی پیدا نمیشود که مسئولیتپذیر این ماجرا شود. خلاصه آن قدر جلو میرویم که جز با جراحی و هزینههای بالا کاری نمیتوانیم انجام دهیم. در حالی که از ابتدا راهحل مناسب برایش وجود داشت، اگر سیستم ایمنی مدیریتی ما دچار اختلال نمیشد.»