ماهان شبکه ایرانیان

ذکر خدا چیست و چگونه است؟

«ذکر» چنانکه راغب در مفردات گفته، گاهی به معنی حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت که کلمه «حفظ» به آغاز آن گفته می شود و کلمه «ذکر» به ادامه آن و گاهی به معنی یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است.

ذکر خدا چیست و چگونه است؟

«ذکر» چنانکه راغب در مفردات گفته، گاهی به معنی حفظ مطالب و معارف آمده است با این تفاوت که کلمه «حفظ» به آغاز آن گفته می شود و کلمه «ذکر» به ادامه آن و گاهی به معنی یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است.

در حدیثی می خوانیم که علی علیه السلام فرمود: «الذّکرُ ذِکرانِ: ذِکرُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِندَ المُصیبَةِ وَافضَلُ مِن ذلِک ذِکرُ اللّهِ عِندَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیک فَیکونَ حاجِزاً؛ ذکر بر دو گونه است: یاد خدا کردن هنگام مصیبت (و شکیبایی و استقامت ورزیدن) و از آن برتر این است که خدا را در برابر محرّمات یاد کند و میان او و حرام سدّی ایجاد کند».[1] به همین دلیل در برخی روایات، ذکر خداوند سپر و وسیله دفاعی شمرده شده.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که روزی پیامبر صلی الله علیه و آله رو به یارانش کرد و فرمود: «اتَّخَذُوا جُنَّةً فَقالوا: یا رَسولَ اللّهِ أمِن عدوٍّ قَد اظَلَّنا؟ قالَ لا وَلکنَّ مِن النّارِ، قولوا سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُلِلّهِ وَلا إلهَ إلّااللّهُ وَاللّهُ أکبَرُ؛ سپرهایی برای خود فراهم سازید. عرض کردند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا در برابر دشمنان که اطراف ما را احاطه کرده و بر ما سایه افکنده اند؟ فرمود: نه، از آتش (دوزخ)؛ بگویید: سبحان اللّه والحمدللّه، خدا را به پاکی بستایید و بر نعمت هایش شکر گویید و غیر از او معبودی انتخاب نکنید و او را از همه چیز برتر بدانید».[2]

حضرت موسی همیشه به یاد خدا بود

این نکته در زندگی حضرت موسی علیه السلام قابل توجّه است که همیشه به یاد خدا و متوجّه درگاه او بود و حلّ هر مشکلی را از او می خواست.

هنگامی که مرد قبطی را کشت و ترک اولایی از او سرزد فوراً از خدا تقاضای عفو و مغفرت کرد «گفت: پروردگارا، من به خویشتن ستم کردم، مرا بیامرز» «قَالَ رَبّ إِنّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی».[3]

و هنگامی که از مصر بیرون آمد «گفت: پروردگارا، مرا از این قوم ستمکار رهایی بخش» «قَالَ رَبّ نَجّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».[4]

و هنگامی که متوجّه سرزمین مدین شد «گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» «قَالَ عَسَی رَبّی أَنْ یهْدِینِی سَوَاءَ السَّبِیلِ».[5]

هنگامی که گوسفندان شعیب را سیراب کرد و در سایه آرمید «گفت: پروردگارا، به هر خیر و نیکی که بر من فرو فرستی نیازمندم» «فَقَالَ رَبّ إِنّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ».[6]

این دعای اخیر موسی در بحرانی ترین لحظات زندگی او به قدری مؤدّبانه و توأم با آرامش و خونسردی بود که حتّی نگفت خدایا نیازهای مرا برطرف کن، بلکه تنها عرض کرد: من محتاج خیر و احسان توام.

البتّه تصوّر نشود که حضرت موسی فقط در سختی ها در فکر پروردگار بود، بلکه آن گاه که در قصر فرعون در ناز و نعمت بود خدا را فراموش نکرد. لذا در روایات آمده است که روزی در حضور فرعون عطسه زد و بلافاصله «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَالَمِینَ» گفت، فرعون از شنیدن این سخن ناراحت شد و به او سیلی زد و موسی نیز ریش او را گرفت و کشید، فرعون سخت عصبانی شد و تصمیم بر کشتن او گرفت، ولی همسر فرعون به عنوان اینکه او خردسال است و متوجّه کارهای خود نیست وی را از مرگ نجات داد.[7]

یاد خدا در همه حال

هنگامی که نام خدا برده می شود یک دنیا عظمت، قدرت، علم و حکمت در قلب انسان متجلّی می شود، چرا که او دارای اسماءِ حسنی و صفات علیا و صاحب تمام کمالات و منزّه از هرگونه عیب و نقص است. توجّه مداوم به چنین حقیقتی که دارای چنان اوصافی است، روح انسان را به نیکی ها و پاکی ها سوق می دهد و از بدی ها و زشتی ها دور می دارد. به تعبیر دیگر، بازتاب صفات او در جان انسان تجلّی پیدا می کند.

توجّه به چنین معبود بزرگی موجب احساس حضور دائم در پیشگاه اوست و با این احساس، انسان از گناه و آلودگی فاصله می گیرد. یاد او یادآوری مراقبت اوست، یاد حساب و جزای اوست، یاد دادگاه عدل و بهشت و دوزخ اوست و چنین یادی جان را صفا و دل را نور و حیات می بخشد.

به همین دلیل در روایات اسلامی آمده است که هر چیز اندازه ای دارد جز یاد خدا که هیچ حدّ و مرزی برای آن نیست. در کافی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «ما مِن شَی ءٍ الّا وَلَهُ حَدٌّ ینتَهی الَیهِ الّا الذّکرَ فَلَیسَ لَهُ حَدٌّ ینتَهی الَیهِ؛ هر چیزی حدّی دارد که وقتی به آن رسد پایان می پذیرد جز ذکر خدا که حدّی برای پایان آن وجود ندارد».

سپس افزود: «فَرَضَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ الفَرائضَ فَمَن أدّاهُنَّ فَهُوَ حَدُّهُنَّ وَشَهرُ رَمَضان فَمَن صامَهُ فَهُوَ حَدُّهُ وَالحَجُّ فَمَن حَجَّ فَهُوَ حَدُّهُ الّا الذّکرَ فَإنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَم یرضِ مِنهُ بِالقَلیلِ وَلَم یجعَل لَهُ حدّاً ینتَهی الَیهِ ثُمَّ تَلا: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أُذْکروا اللَّهَ ذِکرًا کثِیرًا* وَسَبّحُوهُ بُکرَةً وَأَصِیلًا»[8]؛ خداوند نمازهای فریضه را واجب کرده است، هر کس آنها را ادا کند حدّ آن تأمین شده، ماه مبارک رمضان را هر کس روزه بگیرد حدّش انجام گردیده و حج را هر کس (یک بار) به جا آورد همان حدّ اوست، جز ذکر خدا که خداوند به اندک آن راضی نشده و برای فزونی آن حدّی قائل نگردیده، سپس به عنوان شاهد سخن این آیه را تلاوت فرمود: ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح گویید».[9] امام صادق علیه السلام در ذیل همین روایت از پدرش امام باقر علیه السلام نقل می کند که «او کثیرالذّکر بود و هرگاه با او راه می رفتم ذکر خدا می گفت و هنگام غذا خوردن نیز به ذکرخدا مشغول بود، حتّی وقتی بامردم سخن می گفت ازذکر خدا غافل نمی شد».

سرانجام با این جمله پرمعنی حدیث مزبور پایان می پذیرد: «وَالبَیتُ الَّذی یقرَا فیهِ القُرآن وَیذکرُ اللّه عَزَّ وَجلّ فیهِ تَکثُرُ بَرَکتُهُ وَتَحضُرُهُ المَلائِکةُ وَتَهرُبُ مِنهُ الشَّیاطینَ وَیضی ءُ لِأهلِ السَّماءِ کما یضی ءُ الکوکبُ الدُّری لِأهلِ الارضِ؛ خانه ای که در آن تلاوت قرآن شود و خدا یاد شود برکتش افزون خواهد شد، فرشتگان در آن حضور می یابند و شیاطین از آن فرار می کنند و برای اهل آسمان ها می درخشد همان گونه که ستاره درخشان برای اهل زمین».[10]

امّا خانه ای که در آن تلاوت قرآن و ذکر خدا نیست برکاتش اندک خواهد بود، فرشتگان از آن هجرت می کنند و شیاطین در آن حضور دائم دارند.

این موضوع به قدری اهمّیت دارد که در حدیثی یاد خدا معادل تمام خیر دنیا و آخرت شمرده شده، چنانکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «مَن اعطِی لِساناً ذاکراً فَقَد اعطِی خَیرَ الدُّنیا وَالآخِرَةِ؛ آن که خدا زبانی به او داده که به ذکر پروردگار مشغول است، خیر دنیا و آخرت به او داده شده».[11] روایات در اهمّیت یاد خدا چندان فراوان است که اگر بخواهیم همه آنها را در اینجا بیاوریم از عهده کتاب خارج است، این سخن را با حدیث کوتاه و پرمعنای دیگری از امام صادق علیه السلام پایان می بریم آنجا که فرمود: «مَن أکثَرَ ذِکرِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ اظَلَّهُ اللّهُ فی جَنَّتِهِ؛ هر که بسیار یاد خدا کند خداوند او را در سایه لطف خود در بهشت برین جای خواهد داد».[12] ناگفته پیداست که این همه برکات و خیرات مربوط به ذکر لفظی و حرکت زبان که خالی از فکر و اندیشه و عمل باشد نیست، بلکه هدف ذکری است که سرچشمه فکر شود، فکری که بازتاب گسترده اش در اعمال انسان آشکار شود، چنانکه در روایات به این معنی تصریح می کند.[13]

مراحل ذکر پروردگار

یکی از مفسّران برای ذکر پروردگار مراحلی بیان کرده است:

1- مرحله اوّل ذکر نام اوست، «وَاذْکرِ اسْمَ رَبّک وَتَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا؛ نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند».[14]

2- سپس نوبت به یادآوری ذات پاک او در قلب می رسد، «وَاذْکرْ رَّبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعًا وَخِیفَةً؛ پروردگارت را دردرون خود ازروی تضرّع وخوف یادکن».[15]

3- در این مرحله از مقام ربوبیت خداوند فراتر می رود و به مقام مجموعه صفات جمال و جلال خدا که در اللّه جمع است می رسد «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکرُوا اللَّهَ ذِکرًا کثِیرًا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را بسیار یاد کنید».[16] و به این ترتیب، این ذکر همچنان ادامه می یابد و مرحله به مرحله تکامل پیدا می کند و صاحب آن را با خود به اوج کمال می برد.[17]

انواع ذکر

ذکر بر سه نوع است: زبانی، قلبی، عملی. هرگز نباید تصوّر کرد که منظور از ذکر پروردگار با این همه فضیلت، تنها ذکر زبانی است، بلکه در روایات اسلامی تصریح شده که منظور، علاوه بر آن، ذکر قلبی و عملی است. یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار می گیرد به یاد خدا بیفتد و آن را ترک گوید.

هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان حضور داشته باشد و نور پروردگار تمام زندگی او را فرا گیرد، همواره به او بیندیشد و فرمان او را نصب العین سازد.

مجلس ذکر مجلسی نیست که گروهی بی خبر گرد هم آیند و به عیش و نوش بپردازند و درضمن مشتی اذکار اختراعی عنوان کنند و بدعت هایی را رواج دهند.

و اگر در حدیثی می خوانیم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بادِروا الی رِیاضِ الجَنَّةِ؛ به سوی باغ های بهشت بشتابید» یاران عرض کردند: «وَ ما رِیاضُ الجَنَّةِ؟؛ باغ های بهشت چیست؟» فرمود: «حَلَقُ الذّکرِ؛ مجالس ذکر است»[18] منظور جلساتی است که در آن علوم اسلامی احیا شود و بحث های آموزنده و تربیت کننده مطرح گردد، انسان ها در آن ساخته و گناهکاران پاک شوند و در صراط مستقیم قرار گیرند.[19]

بهترین اذکار

1- اذکاری در صبح و شام

در تفسیر قرطبی و تفسیر ابوالفتوح رازی در ذیل آیه 64 سوره زمر حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام آمده است که گوید از رسول خدا صلی الله علیه و آله تفسیر «مقالید» را پرسیدم، فرمود: «ای علی، از کلیدهای بزرگی پرسیدی و آن این است که هر صبح و شام ده بار این جمله ها را تکرار کنی: لا إلهَ إلَّااللّهُ وَاللّهُ اکبَرُ وَسُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُلِلّهِ وَاستَغفِرُاللّهَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللّهِ (هُوَ) الأوَّلُ وَالآخِرُ وَالظّاهِرُ وَالباطِنُ لَهُ الْمُلک وَلَهُ الْحَمدُ (یحی وَیمیتُ) بِیدِهِ الخَیرُ وَهُوَ عَلی کلّ شَی ءٍ قَدیرٌ».

سپس افزود: «کسی که هر صبح و شام ده بار این کلمات را تکرار کند خداوند شش پاداش به او می دهد که یکی از آنها را این می شمارد که خداوند او را از شیطان و لشکر شیطان حفظ می کند تا سلطه ای بر او نداشته باشند».

ناگفته پیداست که این همه پاداش برای گفتن این کلمات به صورت لقلقه زبان نیست، بلکه ایمان به محتوا و تخلّق به آن لازم است.

این حدیث ممکن است اشاره لطیفی به اسماءِ حسنای خداوند بوده باشد که مبدأ حاکمیت و مالکیت او بر عالم هستی است- دقّت کنید.[20]

2- ذکر «یا فتّاح»

در برخی روایات روی ذکر (یا فتّاح) برای حلّ مشکلات تکیه شده است، چرا که این صفت بزرگ الهی که به صورت صیغه مبالغه از «فتح» آمده بیانگر قدرت پروردگار بر گشودن هر مشکل و از میان بردن هر اندوه و غم و فراهم ساختن اسباب هر پیروزی است. در واقع جز او فتّاح نیست و «مفتاح» و کلید همه درهای بسته در دست قدرت اوست.

واژه «فتح»، چنانکه راغب در مفردات می گوید، در اصل به معنی از بین بردن پیچیدگی و اشکال و آن بر دو گونه است: گاهی با چشم دیده می شود، مانند گشودن قفل و گاه با اندیشه درک می شود، مانند گشودن پیچیدگی اندوه ها و غصّه ها یا گشودن رازهای علوم و نیز داوری کردن میان دو تن و گشودن مشکل نزاع و مخاصمه آنها.[21]

3- ذکر «یونسیه»

حضرت یونس علیه السلام بعد از آنکه ترک اولی مرتکب شد رو به درگاه خدا آورد و از پیشگاه مقدّسش تقاضای عفو کرد.

در اینجا ذکر معروف و پرمحتوایی از یونس علیه السلام در قرآن نقل شده که بین اهل عرفان به ذکر «یونسیه» معروف است. «فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَک إِنّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ در آن ظلمت ها (ی متراکم) صدا زد: خداوندا، که معبودی جز تو نیست، منزّهی تو، من از ستمکاران بودم».[22] و بر خود ستم کردم و از درگاهت دور افتادم و به سرزنش تو که جهنّم سوزانی است گرفتار شدم.

این اعتراف خالصانه و این تسبیح توأم با ندامت، کار خود را کرد و دعایش مستجاب شد، چنانکه در قرآن آمده است. «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَیهُ مِنَ الْغَمّ وَکذلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ؛ ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجات بخشیدیم و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم».[23]

4- ذکر «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ الّا بِاللّه»

در تفسیر مجمع البیان آمده است که دشمنان اسلام فرزند عوف بن مالک، یکی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله را اسیر کردند. او به حضور حضرت آمد و از این ماجرا و فقر و تنگدستی شکایت کرد. حضرت فرمود: تقوا پیشه کن و شکیبا باش و بسیار ذکر لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّابِاللّهِ را بگو. عوف چنین کرد، ناگهان در حالی که در خانه اش نشسته بود فرزندش آمد. وی از غفلت دشمن استفاده کرده و گریخته بود و حتّی شتری را از دشمن با خود آورده بود.[24]

5- «ذکر» در کلام امام صادق علیه السلام

در حدیثی امام صادق علیه السلام فرمود: «مَن کانَ ذاکراً لِلّهِ تَعالی عَلَی الْحَقیقَةِ فَهُوَ مُطیعٌ وَمَن کانَ غافِلًا عَنهُ فَهُوَ عاصٍ وَالطّاعَةُ عَلامَةُ الهدایةِ وَالْمَعصِیةُ عَلامَةُ الضَّلالَةِ وَأصلُهُما مِنَ الذّکرِ وَالغَفلَةِ. فَاجْعَل قَلبَک قِبلَةَ لِسانِک لا تُحَرّکهُ الّا بِاشارَةِ القَلبِ وَمُوافَقَةِ العَقل وَرِضَی الإیمانَ فَانَّ اللّهَ عالِمُ بِسِرّک وَجَهرِک وَکن کالنّازِعِ رُوحَهُ أو کالواقِفِ فِی العَرضِ الاکبَرِ؛ هر که حقیقتاً و از صمیم قلب به یاد خدا باشد او بنده مطیع خداست. و هر که در جریان امور و حالات خود از خدا غافل باشد او بنده عاصی است و اطاعت خدا علامت هدایت پیدا کردن و معصیت، علامت گمراهی است و اصل و ریشه اطاعت و معصیت، ذکر پروردگار متعال و غفلت از اوست».[25] پس قلب خود را مرجع و قبله زبان قرار بده و بی اشارت قلب زبان خود را حرکت مده و در سخن گفتن موافقت عقل و جهات ایمانی را لازم بشمار و متوجّه باش که خداوند بر ظاهر و باطن تو مطّلع است و مانند کسی باش که در حالت نزع روح و احتضار است. یا کسی که در عرصه محشر برای عرض اعمال حاضر شده و از آنچه خداوند متعال تو را تکلیف فرموده است از اوامر و نواهی و وعده و وعید، اعراض مکن و به غیر تکالیف خود مشغول مباش و قلب خود را به آب خوف و حزن غسل بده.

و قرار بده ذکر خداوند متعال را به خاطر اینکه او تو را یاد می کند، زیرا او تو را یاد کرده و می کند با آنکه از تو بی نیاز است، پس ذکر کردن او تو را مهم تر و بالاتر و تمام تر و روشن تر و هم سابق تر است از ذکر تو او را.

و معرفت پیدا کردن تو به اینکه او تو را ذکر کرده، موجب خضوع و حیا و تواضع و انکسار تو است و از این معرفت، دیدن فضل و کرم سابق او حاصل می شود و هم عبادت های تو در این صورت کوچک و کم می شود در برابر احسان و کرم او، اگرچه طاعت تو بیشتر باشد و باز اعمال تو برای او خالص می شود.

و امّا رؤیت و توجّه تو به ذکر پروردگار متعال، موجب خودبینی، خودنمایی، سفاهت، درشتخویی با مردم، زیاد شمردن عبادت خود و فراموش کردن فضل و احسان اوست و این معنی نتیجه نمی دهد مگر دوری از حق را و تحصیل نکرده و به دست نمی آوری به مرور ایام مگر وحشت و اضطراب خاطر را.

و ذکر بر دو قسم است: ذکر خالص پروردگار متعال که به موافقت قلب صورت می گیرد و ذکری که اشعار داشته باشد به نفی ذکری که از غیر خدا واقع می شود، چنانکه رسول اکرم فرمود: من نمی توانم تو را ثنا گویم آن گونه که تو خود را ثنا گفته ای.

پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای ذکر خالص خود ارزش و قیمتی قائل نشد در برابر ذکری که از جانب خود خدا در سابق صورت گرفته است. و البتّه رسول اکرم صلی الله علیه و آله به حقیقت آن ذکر پیش از اینکه خودش ذکر خدا گوید مطّلع و عالم بوده است.

پس در جایی که پیامبر خدا ذکر خود را نفی کرده و ذکری را که از جانب خدا بوده است اثبات می کند، دیگران به این معنی اولویت دارند و باید شخص ذاکر به این نکته هم متوجّه باشد که تا پروردگار متعال بنده خود را متذکر نشده است به وسیله توفیق دادن او، هرگز بنده ای نخواهد توانست مشغول ذکر خدا گشته و او را ذکر گوید.

توضیح اینکه: هر که در یاد خدا بوده و در حالات و جریان امور خود خدا را فراموش نکند، رفته رفته در صراط هدایت و اطاعت و بندگی محکم تر و ثابت تر شده، از عصیان و خلاف پرهیز خواهد کرد.

و حدّاقلّ از «ذکر» این است که زبانش متذکر و گویای نام خدا باشد. و در مرتبه دوم لازم است مراقب زبان خود بوده و بدون اجازه قلب و عقل و دین سخنی نگوید.

 

ذکر حق پاک است و چون پاکی رسید

رخت بربندد برون آید پلید

 

می گریزد ضدها از ضدها

شب گریزد چون برافروزد ضیاء

                                                                          

حقیقت ذکر

حقیقت ذکر، به یاد خدا بودن و پیوسته در قدم ها و حرکات و اعمال خود خدا را فراموش نکردن است و اثر این گونه ذکر، اطاعت پروردگار و از صراط عقل و دین بیرون نرفتن و از تکالیف الهی و از اوامر و نواهی پیروی کردن و وعد و وعید و ثواب و عقاب را در نظر گرفتن و از معاصی و راه های خلاف دوری کردن است.

آری وظیفه سالک این است که همیشه خطاها و معاصی و بدی ها و نقاط ضعف و عیب ها و نواقص خود را ببیند و این دیدن از دو راه حاصل می شود:

اوّل به وسیله توجّه به جزئیات و خصوصیات اعمال و کارهای خود در برابر عظمت و جلال حق و هم نسبت به حقیقت وظایف خود به آن گونه که لازم است که در این صورت همه را ناقص و معیوب خواهد دید.

دوم از لحاظ توجّه به لطف و احسان و کرم و مهربانی و فضل و نعمت های فعلی و گذشته حق تعالی است که در مقابل این الطاف نامتناهی، آنچه بجا آورده یا انجام داده شود همه ناقص و کم و بی ارزش خواهد بود.

 

و اندرین صورت شماری بس حقیر

طاعت خود گرچه بنماید کثیر

 

کی بود لایق زما کار حسن

در بر الطاف و فضل ذو المنن

                                                                          

این است که چون به این دو قسمت توجّه بیشتر شود بر خضوع و محبّت و خشوع و بندگی و معرفت و حیا و تواضع و انکسار انسان افزوده می شود.

اینکه پروردگار متعال خودش را ثنا می گوید تکوینی است و ذکر اعمّ از تکوینی و لفظی و ثنا و غیر آنهاست. پس ثناءِ پروردگار عبارت از خلق و تدبیر و نظم و تقدیر و رحمت و سایر صفات فعلیه اوست که هر یک دلالت کامل بر مقام عظمت او دارد و ذکر لفظی بندگان هرگز به کمترین حدّ آن نرسد.

پس در این حدیث شریف، رسول اکرم صلی الله علیه و آله ذکر خود را (لا احصی ثَناءَک)[26]

که ذکر خالص است نفی فرموده و تنها ارزش و واقعیت را به ذکر پروردگار (أثنیت علی نفسک)[27]

قائل شده است. آری این ذکر اگرچه در مرتبه اوّل به طور تکوین و به حدّ تمام از جانب پروردگار متعال است که خود را با آن صفات فعلی معرّفی فرموده، در مرتبه دوم که بندگان خدا به آن مقامات متوجّه شده و اطّلاع پیدا می کنند از جانب آنان صورت گرفته، عنوان ذکر قلبی و توجّه باطنی یا ذکر لفظی به خود می گیرد.[28]

پی نوشت ها

[1] بحارالأنوار، ج 93، ص 164.

[2] رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 29 سوره رعد.

[3] سوره قصص، آیه 16.

[4] سوره قصص، آیه 21.

[5] سوره قصص، آیه 22.

[6] سوره قصص، آیه 24.

[7] تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 117.

[8] سوره احزاب، آیات 41 و 42.

[9] کافى، ج 2، ص 498.

[10] همان.

[11] کافى، ج 2، ص 499.

[12] همان، ص 500.

[13] رجوع شود به: تفسیرنمونه، ذیل آیات 41- 44 سوره احزاب.

[14] سوره مزّمّل، آیه 8.

[15] سوره اعراف، آیه 205.

[16] سوره احزاب، آیه 41.

[17] فخر رازى، تفسیرکبیر، ج 30، ص 177.

[18] بحارالانوار، ج 93، ص 156، ح 20.

[19] رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 25 سوره احزاب.

[20] رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 63 سوره زمر.

[21] رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 26 سوره سبأ.

[22] سوره انبیاء، آیه 87.

[23] رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیه 88 سوره انبیاء.

[24] تفسیر مجمع‏البیان، ج 10، ص 43؛ رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیات 2 و 3 سوره طلاق.

[25] بحارالانوار، ج 96، ص 158.

[26] راوندى، الدعوات، ص 4.

[27] کافى، ج 3، ص 324.

[28] مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ص 20.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان