ماهان شبکه ایرانیان

دانکرک آخرین فیلم نولان: هیاهوی برای هیچ

به‌عنوان‌مثال و فقط به‌عنوان مشتی از خروار نگاهی بیندازید به منتقدانی که به این فیلم امتیاز ۱۰۰ از ۱۰۰ را داده‌اند؛ پیتر دبروج منتقد ورایتی؛ تاد مک‌کارتی منتقد اول هالیوود ریپورتر؛ منتقد توتال فیلم جین کرادر؛ کریس ناشاوتین نویسنده پرطرفدار اینترتینمنت ویکلی که فارغ از اینکه امتیاز کامل را به فیلم داده است اعتقاد دارد «دانکرک» دقیقاً بهترین نمونه ا ...

هیاهوی برای هیچ آیا این‌یک توصیف احساسی از کسی است که قریب به شش ماه در انتظار یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های این چندساله اخیر نشسته بوده است؟ و یا یک واقعیت تلخ؟

ناامیدی از فیلم‌های سال 2017 که بی‌شک با اختلاف یکی از کسل‌کننده‌ترین سال‌های اکران بوده است؛ انگاری تمامی ندارد.
آخرین فیلم کریستوفر نولان که شخصی‌ترین فیلم او قلمداد می‌شد و اولین فیلمش که بر اساس یک داستان واقعی روایت می‌گردد القاب ستایش‌آمیزی را اذعان خودکرده بود کمتر منتقدی تمجید و تعریفش را از دهمین ساخته این فیلم‌ساز مهم سینمای معاصر جهان محروم کرده بود.

به‌عنوان‌مثال و فقط به‌عنوان مشتی از خروار نگاهی بیندازید به منتقدانی که به این فیلم امتیاز 100 از 100 را داده‌اند؛ پیتر دبروج منتقد ورایتی؛ تاد مک‌کارتی منتقد اول هالیوود ریپورتر؛ منتقد توتال فیلم جین کرادر؛ کریس ناشاوتین نویسنده پرطرفدار اینترتینمنت ویکلی که فارغ از اینکه امتیاز کامل را به فیلم داده است اعتقاد دارد «دانکرک» دقیقاً بهترین نمونه از فیلم‌سازی با بودجه‌ی عظیم که می‌تواند هنر لقب بگیرد و همچنین دانکرک را بدون شک بهترین فیلم سال تا به اینجا دانسته؛ و یا پیتر برادشاو معروف گاردین که آخرین فیلم نولان را این‌گونه توصیف می‌کند: یک فیلم قدرتمند؛ با ساختی دقیق که داستانی برای گفتن داره و به خاطر نشان دادن صحنه‌های آخرالزمانی و از مد افتاده گرفتار کلیشه‌ها نمی‌‌شه؛ و با اطمینان دانکرک را بهترین فیلم نولان تا به امروز دانسته.
با همه این میزان توصیف‌های ستایش‌آمیز و بخت اقبال فیلم در باکس آفیس در هفته‌ای متوالی می‌شد دل را برای یک شاهکاری که قراره خستگی طوفانی از بی‌موی‌های دست چندم سال را از تن به در کند؛ زد؛ اما حقیقتاً این‌طور نشد. آخرین فیلم نولان فیلمی است بیش‌ازحد سانتیمانتال و شعارزده که فقط جرات و صراحت فیلمی متوسط و تکراری شبیه «پل جاسوسان» اسبیلبرگ رو ندارد؛ اسبیلبرگ بسیار شجاعانه‌تر در این فیلم نوع نگاه کلیشه‌ای و اتفاق از مد افتاده‌اش را ابراز می‌کند و بی‌هیچ ابایی خودش را در پس فضای پیچیده‌ و تو در تو پنهان نمی‌کند و به همین واسطه «پل جاسوسان» فیلمی بسیار شرافتمندانه از آخرین ساخته نولان است که سعی می‌کند به مدد شکست‌های زمانی (یک هفته/یک روز/یک ساعت) این شعارزدگی را مخفی نگاه دارد. تا جایی که حافظه سینمایی‌ نگارنده یاری می‌کند نولان همیشه به ترسیم شخصیت‌های خاکستری مشهور بوده است که بی‌شک بهترین مصداق این شهرت هیث لجر؛ یعنی بهترین بدمن چند دهه اخیر سینمای جهان در «شوالیه تاریکی» است؛ اما این بار نولان با ترسیم و تصویر شخصیت‌ها تخت و سیاه‌سفید به مصداق فیلم‌های تبلیغاتی پروژه: «چرا می‌جنگیم» سینمای هالیوود در خلال دهه 1940 شما رو شگفت‌زده که چه عرض کنم شرمسار می‌کند.

او البته یکبار دیگر هم در قسمت سوم تریلوژی بتمن هایش با ترکیب استعاری از اتفاقات روز آن موقع یعنی رخداد های وال استریت و تحمیل زورکی آن به قصه فیلم «شوالیه تاریکی برمی‌خیز» نشان داده بود در کنار توانایی و استعداد ویژه برای بیان حرف های استعاری دلربا و دوست داشتنی توانایی قابلی در بیان صحبت های گل درشت و رو هم دارد؛ و از این مظر نباید شوکه شد و مثل اینجانب شگفت زده.
اشک‌های حلقه‌زده در چشم فرمانده بریتانیایی با بازی کنث برانا هنگامی که چشمش به خیل عظیم قایق‌های تفریحی مردم برای انتقال سربازهای گرفتارشده می‌افتد (که با موسیقی هانس زیمر گره می‌خورد) و یا تصمیم قهرمانانه‌اش در انتهای فیلم برای ماندن و نجات دادن سربازان فرانسوی از همین صحنه‌های کلیشه‌ای شعارزده است که شما را شگفت‌زده می‌کند. یا شخصیت ملوان کهن‌سالی که پسر ارشدش را در نیروی هوایی در همین جنگ ازدست‌داده (با بازی مارک رایلنس بازیگر موردعلاقه اسبیلبرگ در این سال‌ها) و این بار داوطلبانه با قایق تفریحی‌اش به همراه پسر دیگرش راهی دانکرک می‌شود و سر راه شبیه یک تاکسی سواری سرباز سوار می‌کند و شبیه به یک ماهیگیر مجروح صید می‌کند؛ نه‌تنها باورپذیر نیست که کمی مضحک هم به نظر می‌رسد. در این که این فیلم شخصی‌ترین فیلم نولان محسوب می‌شود شکی نیست این اتفاق از خود فیلم بشدت و کاملاً دریافت می‌شود. غیرازاین؛ بارها و بارها در مصاحبه‌های این چندماهه اخیر نولان به این نکته اشاره‌کرده که او به‌عنوان یک بریتانیایی همیشه نسبت به‌واقع دانکرک یک حس عجیب و غیر قابل توصیفی داشته است و با توجه به حضور پدربزرگش در جنگ جهانی دوم در ارتش و کشته شدن او؛ و همچنین حضور پدرش در نیروی هوایی می‌توان درک کرد که نولان اختیار از کف داده و بیش از آنکه ما را همراه با همان نوع قصه‌گویی‌های آشنا و همیشگی دوست داشی‌اش بکند ما رو مجبور به تماشای یک اثر 100 دقیقه‌ای احساسات برانگیز و ساده‌انگارانه بکند؛ او دریکی از مصاحبه‌هایش درباره دلایل رفتن به سراغ این پروژه بیان می‌کند:

وقتی بچه بودم، درباره پدربزرگم می‌شنیدم و پدر و عمویم بسیار تحت تأثیر جنگ قرار داشتند. قطعاً برای من مهم بود که بخش‌های هوایی فیلم درست از آب دربیاید. پدرم از دیدن فیلم‌هایی که نیروی هوایی را اشتباه ترسیم کرده بودند بسیار آزرده می‌شد 

از این حیث باید بگوییم نولان می‌تواند سرش را در برابر پدر و عمویش بالا بگیرد چون همه صحنه‌‌های هوایی و تعقیب گریزهای هواپیماها در کنار سایر صحنه‌های پر جنب جوش فیلم بسیار ماهرانه و هوشمندانه طراحی تولید و تصویر شده است که شاید تنها یکی از معدود نقاط قوت فیلم هم همین فرم باورپذیر و تأثیرگذار صحنه‌های جنگی آن باشد؛ اما درنهایت باید بگویم‌ که آخرین فیلم نولان که قدر به‌یقین یکی از گزینه‌‌های جدی است که امسال با انبوهی مجسمه طلایی مراسم اسکار را ترک می‌کند یکی از بدترین فیلم‌های کارنامه کاری اوست و یکی از معمولی‌ترین فیلم‌های این چندساله اخیر.
برای آشنایی بیشتر با  این فیلم به ویژه برنامه آنکات آن مراجعه کنید.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان