ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی تحلیلی و مقایسه ای به جایگاه حدیث و منابع آن

چکیده: غفلت از تفاوت های موجود میان روش تدوین احادیث در میان اهل سنت و شیعه، موجب آن گردیده است تا گاه اقتضائات و لوازم هر کدام از آنها به همدیگر حمل شود

نگاهی تحلیلی و مقایسه ای به جایگاه حدیث و منابع آن
چکیده: غفلت از تفاوت های موجود میان روش تدوین احادیث در میان اهل سنت و شیعه، موجب آن گردیده است تا گاه اقتضائات و لوازم هر کدام از آنها به همدیگر حمل شود. این نوشتار بر آن است تا با برشماری سیر کلی و عوامل اثرگذار بر روش تدوین هر کدام از آن دو، خواننده را در تبیین تفاوت ها همراهی نماید.

کلید واژه: تدوین حدیث، اهل سنت، شیعه، روش، منابع.
 

مراحل تدوین احادیث در اهل سنت
 

حدیث پیامبر (ص) در میان اهل سنت به دو دوره تقسیم می شود: دوره نخست که صد سال به طول انجامید و دوره دوم که از ابتدای قرن دوم هجری آغاز شد. هر دوره ویژگی هایی دارد که ویژگی های هر کدام در پی می آید:

قرن اول
 

تدوین حدیث در صد ساله اول در گستره حکومت اسلامی به دو حوزه مرکزی و پیرامونی تقسیم می شود که هر حوزه ویژگی هایی دارد:

الف) حوزه مرکزی اسلام
 

دو اتفاق مهم در حوزه مرکزی در بین اهل سنت رخ داد که زمینه ساز دو جریان بزرگ گردید: یکی ممنوع شدن نقل، نوشتن وحتی گوش دادن به احادیث پیامبر اکرم(ص) پس از فوت آن بزرگوار که این ممنوعیت همان طور که گفته شد صد سال به طول انجامید و اتفاق دوم جریان «قصاصون» است که بدان اشاره خواهد شد.
جریان اول (نهی از نقل، سماع و نوشتن احادیث پیاکبر اکرم(ص))
1. نهی از نوشتن حدیث با استناد به احادیث نبی اکرم(ص)
احمدبن حنبل، مسلم، دارمی، ترمذی و نسائی همه از ابوسعید خذری نقل می کنند که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
از من چیزی غیر از قرآن ننویسید و هر کس از من چیزی غیر از قرآن نوشته باید آن را محو کند.(1)
این حدیث در کتب یاد شده با الفاظ و عبارات گوناگون آمده که معنای مشترک همه آنها همان بود که ذکر شد. البته احادیث دیگری از ابوسعید نقل شده که از پیامبر اکرم(ص) اجازه نوشتن حدیث گرفتند و پیامبر به آنان اجازه نداد.(2)
2. نهی از نوشتن حدیث پیامبر اکرم(ص) به امر خلیفه اول و دوم
منع کتابت حدیث از زمان خلیفه اول به پیشنهاد عمر انجام شد و تا زمان عمربن عبدالعزیر(101-98) ادامه داشت. یهودیان معتقدند دو تورات وجود دارد: یکی مکتوب و دیگری شفاهی. آنان معتقدند در تورات شفاهی تا زمان میلاد حضرت مسیح (ع) خیلی مسائل بوده و بعد از نابود شدن معبد سلیمان حدود چهارصد تا پانصد سال طول کشید که «میشنا» به وجود آمد، یعنی تلفیق تورات شفاهی و مکتوب.(3)
خلیفه ی دوم معتقد بود که مشنا همان تورات شفاهی است که باید از پدید آمدن چنین چیزی در اسلام جلوگیری کرد تا اسلام مانند یهود تحریف نگردد.(4) با وجود این امروز چند تا میشنا داریم؟ در میان اهل سنت (حداقل چهار) و در شیعه (چهار میشنا) شکل گرفته است. البته به نظر می رسد در پس تفکر او این بود که چون فرهنگ عرب جاهلی شفاهی بوده است نه کتبی، اکنون که قرآن نوشته شده اگر چیز دیگری نوشته شود باعث کاهش ابهت قرآن می شود.
ذهبی در تذکره الحفاظ از مراسیل ابن ابی ملیکه نقل می کند:
ابوبکر بعد از رحلت پیامبر مردم را جمع کرد و گفت: شما از پیامبر احادیثی نقل می کنید که در آنها اختلاف دارید و مردم پس از شما، اختلافشان بیشتر خواهد شد. بنابراین از رسول خدا (ص) چیزی نقل نکنید و اگر کسی از شما سؤال کرد بگویید: کتاب خدا بین ما و شما هست؛ حلال آن حلال و حرام آن را حرام بدانید.(5)
بنابر روایات مختلف وقتی خلیفه ی دوم خواست سنن را بنویسد، از اصحاب نظرخواهی کرد و یک ماه از خداوند راه خیر را طلب کرد تا سرانجام تصمیم گرفت چیزی ننویسد و گفت:
و انی ذکرت قوما کانوا قبلکم کتبوا کتابا فاکبوا علیها و ترکوا کتاب الله و انی والله لاأشوب کتاب الله بشیء ابدا؛ (6)
و سپس به شهرها بخش نامه کرد:
هر کسی نزد او حدیثی از پیامبر موجود است آن را محو کند.(7)
لذا روزی را به عنوان روز حدیث سوزان انتخاب کردند و تمام احادیث را سوزاندند و خودش اولین کسی بود که به این امر مبادرت کرد، همان گونه که در زمان پیامبر روزی را به عنوان روز خمرریزان معرفی کردند و هر کس خمر و شرابی در خانه داشت بیرون ریخت و از بین برد.
3. نهی از نقل احادیث پیامبر اکرم (ص)
بالاخره اندک اندک گفتن حدیث و نقل آن هم ممنوع شد و حتی کسانی که حدیث نقل می کردند بازداشت و مجازات شدند. روزی خلیفه ی دوم عبدالله بن خذیفه، ابودرداء، ابوذر، ابن مسعود و عقبه بن عامر را نزد خود فراخواند و آنان را به دلیل بازداشتن از نقل حدیث زندانی کرد که پس از کشته شدن خلیفه ی دوم توسط عثمان آزاد شدند.
قرظه بن کعب نقل می کند:
قصد سفر به عراق داشتم. عمر مرا تا صرار (موضعی نزدیک مدینه) بدرقه کرد، سپس گفت: می دانید برای چه همراه شما آمدم؟ گفتم: قصد بدرقه و اکرام ما را داشتی. گفت: خواسته ی دیگری نیز داشتم، شما به شهری وارد می شوید که همه به زمزمه ی قرآن مشغولند؛ آنها را به حدیث مشغول نکنید. قرآن را زیبا کنید و روایت از رسول خدا (ص) را کم کنید. وقتی قرظه وارد عراق شد مردم از وی درخواست حدیث کردند و او جواب داد: عمر مرا از نقل حدیث نهی کرده است.(8)
روزی عمر را به ابن مسعود و ابودرداء و ابوذر درباه نقل حدیث اعتراض کرد و سپس آنان را زندانی کرد و آنان تا هنگام مرگ خلیفه دوم در زندان به سر می بردند.(9)
بخاری از سائب بن زید نقل می کند که گفت:
با طلحه بن عبیدالله، سعدبن ابی وقاص، مقدادبن اسود و عبدالرحمن عوف مصاحبت داشتم از هیچ کدام نشنیدم که از رسول خدا(ص) حدیثی نقل کند، مگر طلحه که از جنگ احد سخن گفت.(10)
اگر به زیدبن ارقم می گفتند بر ما حدیث بخوان می گفت: «کبرنا و نسینا؛ پیر شدیم و فراموش کردیم» و بعضی مانند سعیدبن زیدبن عمروبن نفیل که یکی از عشره مبشره است بسیار کم حدیث نقل کرده و ابوعبیده جراح هیچ حدیثی در صحیح مسلم و بخاری ندارد.(11)
ابن عباس می گوید:
من پس از چند سال ملازمت با عمر چنان به او نزدیک شده بودم که وقتی روزی عمر خواست دست هایش را بشوید من آفتابه را در دست گرفتم و کمک وی کردم. در این حال از تفسیر این آیه قرآن «فقد قست قلوبکما...»(12» از او پرسیدم که به چه کسانی دارد؟ عمر در پاسخ می گوید: وای بر تو آیا این را نمی دانی، این آیه در شأن حفصه و عایشه نازل شده است. ابن عباس با آنکه این را می دانست می خواست از زبان عمر نقل کند که مشکلی برای او ایجاد نشود.
بعداز عمر عثمان نیز چنان کرد و در زمان حضرت علی(ع) چون فضای عمومی جامعه این گونه شده بود حدیث نتوانست رایج شود، ولی حضرت در میان کلماتشان احادیث پیامبر(ص) رانقل می کردند.

جریان دوم: تشکیل گروه قصاصون
 

به رغم منع حدیث، جریانی به نام «قصاصون» شکل گرفت که بنابر آن علمای یهودی و مسیحی که مسلمان شده بودند اما هنوز تحت تأثیر فرهنگ یهودی و مسیحی خود بودند و اجازه داشتند به قصه گویی بپردازند.
پایگاه اصلی ایشان مسجد بود. به این ترتیب اسطوره های توراتی و یهودی وارد عالم اسلام شد. در رأس این قصاصون دو نفر بودند: یکی کعب بن ماتح (معروف به کعب الاحبار) و دیگری تمیم داری. این دو نفر دو کار عمده انجام دادند: یکی قصه گویی و دیگر تربیت افراد قصه گو؛ کسانی چون ابوهریره، عبدالله بن عمرو بن عاص و مغیره بن شعبه و دیگر شاگردانی بودند که آنان تربیت کردند. این افراد طبق نقل علامه امینی پانصد هزار حدیث و قصه وارد دین کردند، یعنی در دورانی که اسلام در حال پیشروی بود و مسائل مستحدثه وارد دین می شد و مفسران خانه نشین بودند، قصاصون وارد عرصه شدند و زمام پاسخ گویی به مسائل را به دست گرفتند تا جایی که امروزه برخی دین اسلام را در اصل ساخته و پرداخته ی اسطوره های یهود می دانند.
وقتی حضرت علی (ع) به حکومت رسیدند اولین کاری که کردند قصاصون را از مسجد بیرون کردند و با آنها برخورد کردند.
عکرمه نقل می کند روزی ابن عباس نشسته بود که مردی رسید و به وی گفت سخن عجیبی از کعب الاحبار شنیدم. او می گفت: در روز قیامت خورشید و ماه را به صورت دو گاو کشیده، در جهنم می اندازند. عکرمه می گوید: ابن عباس برافروخت و گفت: کعب دروغ گفته، او می خواهد این قصه های دروغین را در اسلام وارد کند. لذا طرفداران علی (ع) به شدت به این موضوع اعتراض می کردند.
جریان منع حدیث تا سال 99 هجری ادامه داشت، ولی جریان قصاصون با جدیت ادامه پیدا کرد تا اینکه در قرن دوم هجری با حادثه ای عجیب مواجه شد؛ تمام آنچه در جریان قصاصون شکل گرفته بود در قالب قصه ای سندسازی شد و قصه به حدیث تبدیل گردید و سلسله ی سند را هم به پیامبر اکرم (ص) رساندند. این گونه دو جریان به یک جریان تبدیل شد. در معتبرترین کتب اهل تسنن یعنی صحیح بخاری و مسلم بسیاری از احادیث اسطوره ای از یهود به چشم می آید که کاملا سندسازی شده اند و آنها را با عنوان اسرائیلیات می شناسند.

ب) حوزه ی پیرامونی اسلام
 

در حوزه ی پیرامونی به خصوص در شام که مسلمان نبودند و اساسا اسلامشان را از معاویه گرفته بودند و اگر معاویه می گفت:« قال رسول الله (ص) ...» همه می پذیرفتند، نقل احادیث رواج داشت؛ احادیثی جعلی که عمدتا در وصف معاویه و اعمال نظر وی بود.
از مدائنی نقل شده که گفته است:
معاویه به کارگزاران خود در همه جا نوشت: شهادت هیچ یک از شیعیان علی بن ابی طالب (ع) را نپذیرند... و بنگرید تا هر کس از طرفداران عثمان نزد شما هستند و فضایل او را نقل می کنند آنها را به خود نزدیک کنید و گرامی دارید و هر کس در فضیلت عثمان حدیثی نقل کرد نام او و پدر و فامیل او را برای من بنویسید... کارگزاران نیز به کار افتادند و همین امر سبب شد تا احادیث بسیار در فضیلت عثمان در هر شهری نقل و جمع آوری شد و به دلیل جایزه های زیاد و جامه و زمین و باغ و غیره که از معاویه می گرفتند سیل حدیث و کاروان های خبر به دربار معاویه و کارگزاران او سرازیر شد و جریان یافت... و مدتی برای این منوال گذشت.
کار به جایی رسید که معاویه به کارگزاران مزبور نوشت: حدیث در فضیلت عثمان زیاد شده و از حد گذشته و همه شهرها و قرا و قصبات را پر کرده، از این پس با رسیدن این بخش نامه دستور دهید در فضیلت دیگر صحابه و خلفا حدیث گویند، ولی اجازه ندهید احدی از مسلمانان حدیثی درباره ی ابوتراب روایت کند.
همین سبب شد تا حدیث های جعلی و دروغی را که هیچ حقیقت نداشت در مناقب دیگر صحابه نقل کنند و آنها را بر منابر ذکر کنند و به معلمان یاد دهند و آنها نیز برای بچه ها در مدرسه ها بازگو می کردند و به تدریج جزء درس های روزانه آنها قرار می گرفت و آنها روایت می کردند و همچون قرآن کریم به یکدیگر یاد می دادند تا آنجا که به دختران و زنان و خدمت کاران خود نیز یاد می دادند... و مدتی هم بر این منوال گذشت... .
سپس به همان کارگزاران نوشت: از این پس بنگرید تا هر کس را که ثابت شد شیعه ی علی و دوستدار او و یا دوستداری خاندان اوست نام او را از حقوق بگیران بیت المال قطع و همه ی امتیازات و عطایای او را حذف کنید ... و به دنبال آن نامه ی دیگر رسید به این مضمون که هر کس را به دوستی علی بن ابی طالب و خاندان او متهم شد دستگیر و خانه ی او را خراب کنید که در آن موقع سخت ترین بلاها و گرفتاری ها متوجه مردم عراق به خصوص کوفه بود. آن گاه کار به جایی رسید که شیعیان علی بن ابی طالب (ع) با ترس شدید به خانه ی دوستان خود می رفتند که آنها را می شناختند و در پنهانی با یک دیگر سخن می گفتند و حتی جرئت سخن گفتن نزد زن و بچه و یا خدمتکار آنها نیز نداشتند.
حدیث های دروغ و بهتان بسیار شد و قاضیان و والیان بر این منوال روزگار گذراندند. آن گاه آزمایش سختی پیش آمد و بیشتر از همه ی گروه ها، قاریان ریاکار و افراد ضعیف الایمانی بودند که به خضوع و عبارت تظاهر می کردند و دچار لغزش شدند و به دلیل نزدیکی به کارگزاران معاویه و کسب مال و منال و زمین و باغ و خانه و تقرب به دربار حدیث های زیادی را به دروغ جعل کردند. این حدیث های جعلی و دروغ به تدریج به متدینان و کسانی منتقل گردید که از دروغ پرهیز می کردند. آنان به خیال اینکه آن احادیث صحیح و راست است آنها را پذیرفتند و روایت کردند. اگر آنان می دانستند آن احادیث دروغ و باطل است هیچ گاه نقل نمی کردند... و کار بر همین منوال گذشت تا آن گاه که حسن بن علی (ع) از دنیا رفت که بلا و آزمایش سخت تر و فزون تر گردید... .(13)
حتی شایع شده خود معاویه در زمان حضرت علی (ع) به حضرت گفت من هفتاد نفر را می آورم که هرگز دروغ نمی گویند و اینها مشهور به راست گویی هستند و آماده اند که شهادت دهند و قسم بخورند که پیامبر (ص) خویشاوندی نزدیک تر از معاویه نداشت.

قرن دوم
 

با ورود به قرن دوم و آزاد شدن نقل و نوشتن حدیث از پیامبر اکرم (ص) توسط خلیفه ی بنی امیه یعنی عمر بن عبدالعزیز در سال 99 هجری دو حادثه ی دیگر اتفاق افتاد:

حادثه ی اول: تکثیر و جعل حدیث
 

با آزاد شدن نقل از احادیث پیامبر اکرم (ص) آن قدر حدیث جعل کردند که دیگر حصر و حدی نداشت، به خصوص که حکومت وقت هم از نقل حدیث و نوشتن آن حمایت می کرد و طبیعی است که در این هنگام احادیث فراوانی وارد بازار حدیث شد که بسیاری از آنها کذب بود.
از طرفی دیگر تجارت و خرید و فروش حدیث به مانند امری متداول گردید. برای مثال از ده ها روایتی که در کتب اهل سنت آمده یک روایت نقل می شود:
یعقوب بن ابراهیم بن سعد حدیث ابوهریره را از پیامبر (ص) درباره ی نهی از شستن در آب راکد، هنگامی که نجاست برسد، حفظ بود و آن را در مقابل یک دینار روایت می کرد.(14)
همچنین ملاکی ویژه برای تشخیص احادیث صحیح از کذب وجود نداشت و اصحاب پیامبر (ص) همگی دارفانی را وداع گفته بودند، به جز اندکی انگشت شمار و پیر. سرانجام نتیجه ی قیاس ها و استنباطهای خود را نیز به پیامبر (ص) نسبت دادند.

حادثه ی دوم: تدوین احادیث اهل سنت
 

رفته رفته متفکران امت به فکر جمع احادیث صحیح افتادند تا احادیث صحیح را از بین هزاران حدیث باطل جدا کنند. آن گونه مرحله ی دوم یعنی جمع و تدوین احادیث صحیح آغاز شد.
پس از صد سال نوشتن حدیث و تدوین آن به گونه ی رسمی آغاز شد. بنابر نقلی موطأ مالک از اولین کتب حدیثی بود که پس از پیامبر (ص) در بین اهل سنت تدوین شد. پس ازآن صحاح و مسندهای مختلف به وجود آمد. زمانی نیز به بررسی آن احادیث پرداختند و احادیث صحیح را از سقیم جدا کردند. نتیجه ی آن دوره صحاح سته بود.
مالک بن انس، فقیه مدینه بود. تولد او را بین سال های 91-93 هجری گفته اند و وفات او در سال 179 بوده است. اهل سنت کتاب او را تلقی به قبول کرده اند. شافعی صحیح ترین کتاب ها پس از قرآن را کتاب موطأ مالک می دانست.(15)
سیوطی در تنویر الحوالک از قاضی ابی بکر بن العربی نقل می کند:
کتاب موطأ اصل اولی و صحیح بخاری اصل ثانی است (16) و مالک صد هزار حدیث روایت کرد و ده هزار آنها را در موطأ اختیار کرد و سپس پیوسته این احادیث را بر آن و سنت عملی پیامبر عرضه می کرد تا پانصد حدیث باقی ماند.(17)
از ابن الهباب، الکیا الهراس، ابهری و در شرح زرقانی بر موطا، نظیر عبارات گذشته یافت می شود.(18)

نکاتی پیرامون کتاب موطأ در زیر می آید:
 

یکم. مالک حدود نود سال بعد از هجرت به دنیا آمد و اگر از سی سالگی هم نوشتن حدیث را آغاز کرده بود و از افرادی حدیث نقل می کرد که زمان پیامبر اکرم (ص) را خوب درک کرده بودند و دست کم از زمان هجرت با پیامبر اکرم (ص) بودند. در این صورت وی با چهار واسطه از پیامبر نقل می کرده است و چنان که گذشت راویان اول یعنی صحابه چیزی از احادیث را ننوشته اند و بعد از پیامبر (ص) نیز حدیثی نوشته نشده است؛ زیرا در آن زمان نقل حدیث وگردآوری آن ممنوع بوده است. حال چگونگی انتقال احادیث از صحابه به تابعین و از تابعین به تابعینِ تابعین خود جای بحث دارد.
با توجه به بحث مرحله ی اول معلوم می شود که به یقین حتی یک حدیث موطأ را نمی توان گفت که از پیامبر (ص) صادر شده است و حق با عتیق یا زبیدی است که می گفت اگر مالک عمر بیشتری می کرد تمام احادیث موطأ را ساقط می کرد.
دوم. مالک برای تشخیص حدیث صحیح از سقیم، احادیث را با قرآن و سنت عملی پیامبر (ص) مقایسه می کرد، ولی نکته ی جالب توجه این است که ایشان فهم خود را از قرآن و سنت ملاک می گرفته است. چه دلیلی بر صحت فهم او از کتاب و سنت می توان دست داد؟ پس تصحیح یا تضعیف مالک و امثال او مشکلی را از دیگران حل نمی کند.
سنت عملی پیامبر چگونه به دست مالک رسیده است؟ آیا سنت در زمانی که افراد نان جو می خوردند با زمانی که طلاهای بعضی از افراد با تبر شکسته می شد یکی است؟ مالک کدام سنت را سنت عملی پیامبر تصور کرده است؟
دیگر این که نسخه های موطأ که اولین کتاب تدوین شده در حدیث است با هم اختلاف دارند هم از لحاظ محتوا، هم تقدیر و تأخیر و هم از لحاظ ابواب.
بنابراین کتاب موطأ و امثال آن که بعد از چهار واسطه و با این اختلاف نسخ به دست ما رسیده است، اعتبار ندارند.

صحیح بخاری
 

دومین شخصی که به جمع حدیث پرداخت، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری فارسی بود. وی که در سال 194 متولد شد و در 256 درگذشت، برای تصنیف صحیح بخاری شانزده سال زحمت کشید. درباره ی وی می گویند:« از بین شش صد هزار حدیث، صحیح خود را استخراج کرده است.»(19)
اسماعیلی از او نقل می کند که گفته است:«در این کتاب فقط احادیث صحیح را نوشته و احادیث صحیحی که ترک کردم و ننوشتم بیشتر است.»(20)
اشکال هایی که بر وی کرده اند در زیر می آید:
1. خطیب بغدادی در تاریخ بغداد نقل می کند که بخاری گفته است:
چه بسا حدیثی که در بصره شنیدم و در شام نوشتم و ای بسا در شام شنیدم و در مصر نوشتم! به او گفته شد: ای ابوعبدالله آنها را به تمام و کمال نوشتی؟ سکوت کرد.
از نوادر چیزهایی که در بخاری واقع شده این است که یک حدیث کامل با یک سند و به دو بیان نقل شده است:
خلاصه این که او حدیث های شنیده شده را جمع کرده و این عمل موجب حذف بعضی کلمات یا تغییر بعضی دیگر می شده و گاهی اسناد یک حدیث با حدیث دیگر خلط می شده و شخص بخاری نیز هم عملا و هم لفظا به این اشکالات معترف است.
2. از قراین مختلف می توان به دست آورد که صحیح بخاری در زمان حیات مؤلف پاک نویس نشده است. از جمله ی آن قراین به تقدیم و تأخیر در روایات ابواسحاق المستملی، ابومحمد سرخسی، ابوهیثم کشمیهنی و ابوزید مروزی و ذکر نکردن شرح حال عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زیاد (با این که این هر دو از عشره ی مبشره بوده اند) می توان اشاره کرد.
3. وی احادیث زیادی را از افراد ضعیف، کذاب، متهم و مجهول نقل کرده است. در فتح الباری حدود 65 صفحه به ذکر اسماء این افراد و اشکالاتشان پرداخته است.(21)
اینها همه اشکالاتی است که اهل سنت مطرح کرده اند و اگر مطالب مطرح شده در مرحله ی اول و اشکالات بر موطأ مالک نیز بر آنها افزوده شود دیگر هیچ اطمینانی به هیچ لفظ و مضمونی نمی توان کرد و شاید به دلیل همین اشکالات است که رشید رضا در «المنار» می گوید:
پس وقتی در این سخنان تأمل کنید، خواهید دانست از اصول ایمان و ارکان اسلام نیست که مسلمان به هر آنچه بخاری از احادیث جعلی نقل کرده ملتزم باشد، بلکه احدی در صحت اسلام و شناخت تفصیلی آن، اصلاح به صحیح بخاری و اقرار به هر آنچه در آن است را شرط نمی داند.
سومین شخص ابوالحسن بن الحجاج القشیری النیشابوری صاحب کتاب صحیح مسلم متولد 204 و متوفای 268 است. اشکالاتی که بر کتاب های قبلی به دلیل کثرت واسطه، تغییر الفاظ و امثال آن وارد بود بر این کتاب هم وارد است.(22) وی از روی نوشته ها احادیث را جمع می کرد و به لفظ حدیث پای بند بود، ولی واسطه ی بین او و پیامبر اکرم (ص) نزدیک به ده نفر می رسید. از این رو از پرداختن به آن روی می گردانیم.

مراحل تدوین احادیث در شیعه
 

شیعه احادیث را که پس از صد سال از وفات پیامبر نوشته شده معتبر نمی داند؛ زیرا مشکلات احادیث شیعه، به طریق اولی برای احادیث اهل تسنن نیز تصور می شود. احادیث شیعه بر خلاف احادیث اهل سنت از ابتدا به کتابت درمی آمدند؛ زیرا افراد در حضور ائمه اطهار (ع) و یا پس از برگشتن به خانه فورا احادیث را می نوشتند و گاهی نیز پس از نوشتن، آنها را به ائمه عرضه می کردند، خصوصا اگر احتمال دسیسه و تدلیس در احادیث می دادند تا از صحت آن احادیث اطمینان یابند.
احادیث شیعه را در چند فصل باید بررسی کرد:
یکم. از زمان پیامبر اکرم (ص) تا زمان حضرت صادق (ع)؛
دوم. از زمان حضرت صادق (ع) تا عصر ائمه متأخر؛
سوم. عصر غیبت صغرا؛
چهارم. زمان تدوین کتب اربعه؛
پنجم. بالاخره از زمان تدوین کتب اربعه تا به امروز.
مرحله نخست: از زمان پیامبر اکرم (ص) تا زمان امام صادق (ع)
حضرت علی (ع) ضمن اینکه از کاتبان وحی بود، اصرار داشت که دانستنی ها درباره ی شأن نزول، زمان نزول، اشخاصی که قرآن درباره ی آنان نازل شده، ناسخ و منسوخ و دیگر امور را به ثبت رساند. نوشته های حضرت با عناوین مختلف «کتاب علی»، «صحیفه علی»، کتاب «سنت ها، قضاوت ها و حکمت ها» و کتاب «جامعه» شناخته شده است.
صحیفه ی علی (ع) مورد اتفاق فریقین است. احمد، شیخان و اصحاب سنن با الفاظ مختلفی در ابواب علم، جهاد، دیات، حرم مدینه، ذمه مسلمین و باب های دیگر از این صحیفه یاد کرده اند.(23) بنابر احادیث شیعه کتاب علی (ع) غیر از صحیفه حضرت علی (ع) بوده است و هر دو نزد حضرت امام باقر (ع) و امام صادق (ع) موجود بوده است و بر طبق آن برای اصحاب مطالبی را نقل می کرده اند.(24)
نوشتن حدیث در زمان پیامبر اکرم (ص) و بعد از آن به حضرت علی (ع) منحصر نبوده است، بلکه بسیاری از شیعیان مخلص به نوشتن حدیث می پرداختند، همانند:
1. ابراهیم ابورافع، غلام عباس (عموی پیغمبر) بود که به حضرت رسول هدیه شد و حضرت نیز او را آزاد ساخت.
او کتابی به نام «السنن و الاحکام و القضایا» دارد که نجاشی اسناد خود را به او ذکر کرده است.
2. سلمان فارسی؛
3. ابوذر غفاری؛
4. عبدالله بن عباس؛
5. جابر بن عبدالله انصاری؛
6. عبیدالله بن ابی رافع؛
7. اصبغ بن نباته؛
9. سلیم بن قیس هلالی؛
10. میثم تمار؛
11. حارث بن عبدالله؛
12. حجر بن عدی؛
13. رشید الهجری؛
14. محمد بن قیس البجلی؛
15. عطیه و ... . (25)
بعضی از این بزرگان احادیث را مستقیما از رسول خدا (ص) دریافت و ثبت و ضبط کردند و بعضی از حضرت علی (ع) فرا گرفتند و بعضی مانند ابورافع توانستند کتاب پدر را به نسل بعدی منتقل کنند و بعضی نظیر جابر با عمر طولانی خود تا عصر حضرت باقر (ع) شاهد گفتار و کردار پیامبر اکرم (ص) و دیگر ائمه بعد از حضرت زنده ماندند.
مرحله ی دوم: از زمان امام جعفر صادق (ع) تا غیبت صغرا
ائمه اطهار (ع) خصوصا امامان باقر و صادق (ع) که بیشترین نقش را در آگاهی شیعه و شناساندن آن به عنوان یک مکتب داشتند پیوسته به اصحاب خود سفارش می کردند که آن چه را فرا می گیرند بنویسند و شاگردان آنها نیز چنین می کردند و لذا اکثر شاگردان ایشان دارای اصل و کتاب بودند و این اصل به واسطه ی افراد دیگری که در طبقه و زمان بعد بوده اند تحت عنوان «مصنفات» جمع آوری می شد و جهت سلامت احادیث از دسیسه و مبالغه گویی و جعل و وضع، آن احادیث به ائمه متأخر عرضه می شد و آنان حدیث صحیح را از سقیم تمیز می دادند، مثل زراره بن اعین که به گفته ی نجاشی (متوفای 150) او:
شیخ أصحابنا فی زمانه و متقدمهم و کان قاریا فقیها متکلما شاعرا ادبیا قد أجتمعت فیه خلال الفضل والدین صادقا فیمایرویه قال ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه رأیت له کتابا فی الاستطاعه و الجبر ... و مات زراره سنه خمسین و مئه.
یا مانند ابوحمزه ثمالی یعنی همان ثابت بن دینار که به گفته ی نجاشی:
روی عن ابی عبدالله (ع) أنه قال ابوحمزه فی زمانه مثل سلمان فی زمانه وروی عنه العامه و مات فی سنه خمسین و مئه له کتاب تفسیر القرآن ... و له کتاب النوادر... و له رساله الحقوق عن علی بن الحسین (ع).(26)
هر یک از این دو حدود یک طبقه (سی سال) قبل از مالک می زیسته اند؛ چون مالک متوفای سال 179 است و این دو متوفای سال 150 هستند و دارای اصول بوده اند.
در مرحله ی تصنیف اشخاصی مانند صفوان بن یحیی و سعد بن عبدالله بوده اند که نجاشی در مورد صفوان می گوید:
کوفی ثقه روی عن ابی عبدالله (ع) و روی هو عن الرضا... و کان من الورع و العباده علی مالم یکن علیه احد من طبقته و صنف ثلاثین کتابا کما ذکر اصحابنا یعرف منها الان کتاب الوضوء، کتاب الصلاه، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الزکوه، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الفرائص، کتاب الوصایا، کتاب الشراء و البیع، کتاب العتق و التدبیر، کتاب البشارات نوادر... مات صفوان بن یحیی سنه عشر و مأتین.(27)
در مورد سعد بن عبدالله می گوید:
شیخ هذه الطائفه و فقیها و وجهها کان سمع من حدیث العامه شیئا کثیرا و سافر فی طلب الحدیث لقی من وجوههم الحسن بن عرفه و محمد بن عبدالملک الدقیقی و اباحاتم الرازی و عباس الرهقی و لقی مولانا ابامحمد (ع) ... وصنف سعد کتابا کثیره وقع الینا منها کتاب الرحمه، کتاب الوضو.
از این کلام مشخص می شود که نگارش تصنیفات شیعه نیز قبل از نوشتن صحاح اهل سنت به انجام رسیده است.

مرحله ی سوم: تدوین کتب اربعه
 

علمای شیعه به چیزهایی که پس از عصر غیبت می نوشتند، «اصل» یا «کتاب» یا «تصنیف» می گفتند، مانند اصول اربع مئه. این اصول را پیوسته استاد بر شاگرد می خوانده است و در روایاتی که تصنیف نشده بود پیوسته شاگرد از استاد می شنید جمع آوری می کردند. این اصول اربع مئه به دست مشایخ ثلاث یعنی کلینی، صدوق و دو نسل بعد یعنی شیخ طوسی رسید. کافی اولین کتاب شیعی است که از اصول اربع مئه نقل روایت کرده است. کتب اربع مئه را استاد بر شاگرد می خواند و شاگرد می نوشت و بعد استاد و شاگرد تطبیق می کردند و به هر جا می رسیدند می نوشتند «بلغ الی هنا» و استاد امضا می کرد.
پس اولین نفر از مشایخ ثلاث محمد بن یعقوب کلینی متوفای 329 است. صدوق، بعد از کلینی، کتاب «من لایحضره الفقیه» را در چهار جلد نوشت.(28)
سومین مؤلف، شیخ الطائفه محمد بن الحسن طوسی ( متوفای 460) کتاب های «تهذیب الاحکام» و «استبصار» را نوشت.

مشکلات احادیث شیعه
 

پس از زمان ائمه سخنان گوهربارشان با واسطه های بسیار نقل می شد و از آن رو که یک کلام هر چه بیشتر واسطه داشته باشد اعتماد به آن مشکل تر می شود. اگر مثلا زراره از امام حدیثی نقل کرده باشد و ابن ابی عمیر از زراره و ابراهیم بن هاشم از ابن ابی عمیر و علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم و بالاخره مرحوم کلینی در کتاب کافی از علی بن ابراهیم حدیث نقل کرده باشد مورد خدشه است؛ چون اشخاص به دلیل عدم عصمت در معرض لغزش هستند و در شنیدن و نوشتن ممکن است اشتباه کنند. مثلا کسی ممکن است بگوید:« فلان چیز سخت است» و شنونده ممکن است این گونه بشنود که «فلان چیز سهل است». سخت و سهل یا سهل و صعب دقیقا مثل هم تلفظ می شود. آیا زراره یا ابن ابی عمیر دقیقا این کلمه یا حرف را از امام درست شنیده یا خیر؟ پس درباره ی راوی تنها ثقه بودن و راست گویی کفایت نمی کند بلکه باید خوش فهم هم باشد که مضمون کلام امام را به خوبی درک کند. لذا اینکه بعضی می گویند فلانی راست گوست کفایت نمی کند بلکه باید فهم او را در مسئله فهمید. ارزش سخنی که زراره نقل می کند برای ما از افرادی مثل عمار ساباطی بیشتر است؛ چون زراره خود فقیه بوده و از طرفی قبلا خودش سنی بوده و فقه اهل سنت را می دانسته و به اصطلاحات فقه مسلط بوده است.
لذا سؤالی که از امام می کند به فقه اهل سنت و فتوای آنهاست ولی شخصی مثل زکریا بن ابراهیم هر چند که قبلا مسیحی بوده و بعد شیعه شده و آدم خوبی بوده فقیه نبوده است. لذا سؤالی هم که از امام می کند ممکن است بسیار مهم نبوده نباشد.
از سویی در آن زمان معمولا به حافظه تکیه می کرده اند؛ شخصی می گفت من مثلا پنجاه هزار حدیث از امام حفظ کردم و دیگری کمتر یا بیشتر، ولی به هر حال با وجود این مطلب ارزش روایت کسانی که مطالب امام را می نوشتند بیشتر از کسانی است که مطلب امام را حفظ می کردند.
با وجود این یک حدیث نوشته شده با همه ی شرایط صحت تا وقتی که خبر واحد باشد ارزش کمی دارد و نمی توان در اعتقادات به آن تکیه کرد و به همین جهت مرحوم شیخ انصاری می فرماید: ما تنها در مقام عمل ملتزم به احادیث می شویم ولی در مقام اعتقاد ملتزم نیستیم. فقط اگر حدیثی متواتر بود یا خبر واحد محفوف به قراین باشد التزام اعتقادی به او خواهیم داشت.
دانستن زبان عربی برای راوی، نوشتن روایت در زمان صدور و درک و فهم راوی از منظور امام در روایت، دیگر ویژگی هایی است که راوی باید داشته باشد.
هم چنین ممکن بوده که کتابی به عمد یا سهل دست کسی بیفتد و او با نوشتن نسخه بدل همراه با غلط در متن و سند دست ببرد و استاد هم متوجه آن تغییر نشده باشد، بلکه اگر مثلا زراره از امام می شنید و همان لحظه آن را می نوشت و برای ابن ابی عمیر از روی نوشته می خواند و ابن ابی عمیر هم آن لحظه آن را می نوشت و پس از آن زراره نوشته ی او را بازخوانی می کرد و آن را با کتاب خود تطبیق می کرد، آن خبر مشکلی نخواهد داشت. البته چون آن زمان مانند امروز نبوده که کتاب را چند دور مقابله کنند بلکه از روی نسخه یک یا چند بار نوشته می شده و استاد نمی توانسته همه ی نسخه های شاگردانش را مقابله و با کتاب خود تطبیق کند و از این رو نسخه های متفاوت ایجاد می شد و همین طور این شاگردان خود استاد می شدند و گاه نسخه های غلط را به شاگردان می گفتند و همین طور به واسطه ی آنان به دست نسل های بعدی رسید.
علاوه بر این از زمان مرحوم کلینی تا همین صدسال پیش کتاب ها را نسخه نسخه و تک تک می نوشتند و این نسخه علاوه بر غلطهایی که گذشت ممکن بود در ادای احادیث اشتباهاتی داشته باشد. تازه شاگرد هم گاهی به نظرش می رسید این لفظ غلط است و چیز دیگری می نوشت، یا اینکه شاگرد یک کلمه ی توضیحی در متن می نوشت و نفر بعدی فکر می کرد جزء متن است و آن را در متن اضافه می کرد.
کسانی که به اصطلاح «اوستا بنویس» بودند و کتابت می کردند و می خواستند هر چه سریع تر بنویسند تا کتاب را تمام کنند و پول بگیرند خیلی مطالب را اضافه یا حذف می کردند و بعضی کلماتشان هم خواندنی نبود.
آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله تعالی) می فرمودند: «به جرئت می توان گفت هر سطری از کتاب کافی یک نسخه دارد.»(29)
در مقطعی هم کلا رسم الخط کوفی به عربی تبدیل شد. در این برگردان خیلی از کلمات عوض یا حذف شدند و ترجمه ها ناقص گردید. مثلا در خط کوفی «تسعین» و «سبعین» یک گونه نوشته می شود. لذا امروز پیدا نیست که شهادت حضرت زهرا (س) 75 (سبعین) پس ازوفات پیامبر (ص) بوده یا 95 روز (تسعین).
در زمان شیخ طوسی نیز که کتاب خانه ی او را آتش زدند اصول اربع مئه هم در آن آتش سوزی از بین رفت و شیخ طوسی از بغداد هجرت کرد و به نجف اشرف کنار قبر مام علی (ع) رفت. قبر حضرت در آن موقع در یک بیابان واقع بود. او یک خیمه ای در کنار قبر حضرت زد، به طوری که قبر روبه روی او بین قبله و او بود. کم کم شاگردانش آمدند و چون کتابی برایشان نمانده بود او املا می کرد و شاگردان می نوشتند. لذا امالی شیخ طوسی نوشته شد.
از دیگر مشکلاتی که برای فرهنگ تمدن اسلامی پیش آمده حمله ی مغول به بلاد اسلامی است. شاید بتوان گفت هیچ جریانی جهان اسلام را به این اندازه متأثر نکرده است. آنها سیاست «زمین سوخته» را برگرفتند تا هیچ چیز را پشت سر خود سالم نگذارند و در غیر این صورت با توجه به گستردگی جغرافیایی اسلام در این سرزمین وسیع محو می شدند. آنان حکومت ترکان خوارزمی را در سال 615 و حکومت بنی عباس را در سال 654 هجری ساقط کردند.
در این حمله بسیاری از مردم و به خصوص علما کشته شدند. هم چنین کتاب خانه های بزرگ دنیای اسلام در این حمله نابود و به آتش کشیده شد. لذا در این مقطع حساس تاریخی دنیای اسلام و به ویژه اهل تسنن با خلأ فرهنگی بزرگی یعنی قطع رابطه ی علمی و فرهنگی با قبل از حمله مغول مواجه شد. پس حمله ی مغول پایان دهنده ی تمدن چند صد ساله ی اسلامی بر جهان بود. قوم مغول سه بار بر ممالک اسلامی تاختند: یک بار در زمان چنگیز در سال 615، سپس هلاکوخان در سال 650 و مرتبه ی سوم توسط تیمورلنگ. جوینی در کتاب جهان گشای خود می نویسد: اگر تا هزار سال دیگر هیچ اتفاق ناگواری برای ایرانیان نیفتد شاید بتوان این فاجعه را جبران کرد.

پی نوشت ها :
 

1. کنز العمال، ج1، حدیث100 و ج 10، حدیث 82916.
2. ترمذی، ج2، ص 11، طبع هند.
3. عزرای نویسنده یا دبیر پس از 444 پیش از مسیح، همراه با تورات آیین ها و سنتی زبانی نیز با خود آورده بود. دانشمندان برترین انجمن دینی یهود کار او را دنبال کردند. سپس دوگونه تفسیر پیدا شده: یکی میدراش از روی آیت های کتاب آسمانی و دومی میشنا از سنن و آیین ها. از اینجا در سده ی سوم و چهارم میلادی، تلمود پایه گذاری شده و با کوشش های دانشمندان در مدرسه های بابل و فلسطین دو گونه تلمود تدوین گشته بود و آن دو در سده ی شانزدهم چاپ شده است. در این تلمود که مانند بحارالانوار مجلسی است، گذشته از مسائل فقهی، از مباحث دینی دیگر هم درآن آمده و آن فرهنگ مردم یهود را به درستی نشان می دهد. خواندن این تلمود برای دریافت راز فرهنگ ما هم بسیار سودمند است. فهرست واره ی فقه هزار و چهارصد ساله اسلامی در زبان فارسی، صص 25-26 .
4. ر.ک: الصحیح من السیره النبی الاعظم، سیدجعفر مرتضی عاملی، ج1، ص 55.
5. «فلا تحدثوا عن رسول الله شیئا فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب الله فاستحلوا حلاله و حرموا حرامه». تذکره الحفاظ، ج1، ص 3، دارالاحیاء التراث العربی بیروت.
6. ابن عبدالبر و البیهقی، به نقل اضواء علی السنه المحمدیه، ص 47؛ ر.ک: تذکره الحفاظ.
7. «من کان عنده شیء فلیمحه» طبقات ابن سعد، ج1، ص 3، به نقل از اضواء علی السنه المحمدیه، ص 206.
8.«فلا تصدوهم بالاحادیث لشتغلوهم. جودوا القرآن و اقلوا الروایه عن رسول الله» همان.
9. «سیره پیشوایان این مطلب را از مستدرک حاکم (ج1، ص 102، بیروت، دارالمعرفه) نقل کرده است.»
10. همان مدرک، ص 56، به نقل از صحیح بخاری، ج6، ص 28.
11. همان مدرک، ص 56.
12. تحریم، آیه ی 2.
13. النصایح، الکافیه، صص 72-73 و الصحیح من السیره ج2، 28422-285 به نقل از درس هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، رسول محلاتی، ج2، ص 25.
14. شرح سیوط بر سنن نسایی، ج1، ص 49؛ کفایه، ص 156.
15. اضواء علی السنه المحمدیه، صص 197-269، به نقل از شرح زرقانی، ج1، ص 25 و 11.
16. همان.
17. همان.
18. همان.
19. مقدمه فتح الباری، ص 4، ر.ک: أضواء علی السنه المحمدیه.
20. «الم أخرج فی هذا الکتاب الا صحیحا و ما ترکت من الصحیح أکثر»، هدی السارع، مقدمه فتح الباری، ص 4، ر.ک: اضواء علی السنه النبویه.
21. مقدمه فتح الباری، ج2، ص 112- 176.
22. اضواء علی السنه المحمدیه، ص 308.
23. اضواء السنه المحمدیه، صص 94-95.
24. یا علی اکتب ما املی علیک، قلت یا رسول الله اتخاف علی النیسان قال: لا... و لاکن لشرکائک الائمه من ولدک ... (المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج1، ص 18، با اسانید متعدد).
و حضرت علی به اصحاب خود می فرمود:« قیدوا العلم بالکتاب» و می فرمود: «عقل الکاتب قلمه». (المعجم المفهرس لالفاظ احادیث بحارالانوار، ج 1، ص 30).
25. المعجم المفهرس لالفاظ أحادیث البحار، ج1، صص 30-32.
26. همان، ص 83.
27. همان، ص 139.
28. همان، ص 278.
29. نوارهای درسی رجال ایشان.
منبع:فقه 62

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان