ماهان شبکه ایرانیان

«آسمان زرد کم‌عمق»: اول خانواده ام را کشتم


«آسمان زرد کم‌عمق»
چهارمین فیلم بهرام توکلی و در ادامه فیلم‌های قبلی این فیلم‌ساز است. شباهت این اثر با سه اثر قبلی این فیلم‌ساز، «پابرهنه در بهشت»، «پرسه در مه» و «اینجا بدون من» آن‌قدر زیاد است که می‌توان آن را پایانی بر یک چهارگانه سینمایی دانست، هم ازآن‌جهت که بعدازاین فیلم «من دیه‌گو مارادونا هستم» ساخته شد که یکسره با فضای آشنایی که از توکلی سراغ داریم تفاوت دارد و هم ازآن‌جهت که الگویی که در سه اثر اولیه این فیلم‌ساز می‌بینیم در «آسمان زرد کم‌عمق» کامل می‌شود و سکانس پایانی این فیلم، گویی پایانی برای همه شخصیت‌های توکلی در داستان‌هایش است. مفاهیم مشترکی چون وهم و خیال در مقابل واقعیت، جستجوی جاودانگی و رویارویی با مرگ به‌عنوان جبری گریزناپذیر، از دیگر عناصر محتوایی است که این چهار اثر را به هم ربط می‌دهد؛ اما این ادعا به این معنی نیست که «آسمان زرد کم‌عمق» اثری وابسته به کارهای قبلی فیلم‌ساز است و یا سه فیلم اول توکلی بدون «آسمان زرد کم‌عمق» معنایی ندارد. تمام این چهار اثر در عین وابستگی معنایی و ساختاری به یکدیگر، کاملاً مستقل از هم قابل‌بررسی هستند.وقتی از جهان سینمایی توکلی سخن می‌گوییم، پیش از هر چیزی لازم است که تکلیف خود را روشن کنیم و بدانیم که با یک اثر قصه‌گو، سرگرم‌کننده و یا کلاسیک طرف نیستیم. توکلی جز معدود سینماگرانی است که با قاطعیت می‌توان جز سینماگران مدرن دسته‌بندی‌اش کرد. وقتی هم که از سینمای مدرن صحبت می‌کنیم، از قصه‌های پیچیده، جهانی ذهنی، روایت غیرخطی و پایان‌هایی پر ابهام سخن میگوییم. همه این شاخصه‌ها به این معنی نیست که مخاطب عام نمی‌تواند با سینمای مدرن و به‌ویژه سینمای توکلی ارتباط برقرار کند، چنانچه اگر که بیننده با آشنایی با این فرم ساختاری و محتوایی و بدون انتظار دیدن اثری سنتی و قصه‌گو به تماشای آثار توکلی بنشیند، می‌تواند از آن لذت ببرد و با داستان و شخصیت‌هایی که در هاله‌ای از ابهام قرار دارند و سرنوشتی با علامت سؤال در انتظارشان است، درگیر شود. از سوی دیگر، قبل از آنکه به تماشای هر اثری از بهرام توکلی بنشینید، باید بدانید که با فیلم‌سازی طرف هستید که جهان ذهنی تلخ و گزنده‌ای دارد و فضاسازی افسرده و تاریکش شناسنامه کاری اوست. فضاسازی که حتی در اثر شوخ‌وشنگی چون «من دیه‌گو مارادونا هستم» هم در پس شوخی‌ها و حال و هوای کمدی فیلم در جریان است. اساساً توکلی به‌شدت درگیر مفهوم زیبایی است، اما نه به معنای کلاسیک آن. زیبایی در جهان داستانی توکلی به‌غایت زشت و مهیب است و دنیای ابزورد این فیلم‌ساز برای بیننده‌ای که با نگاه سنتی به تماشای آثارش می‌نشیند شوکه کننده و ترسناک به نظر می‌آید.
این سرگشتگی پیرامون مفهوم زیبایی و تعبیر متفاوت توکلی نسبت به آن در «آسمان زرد کم‌عمق» بیش از همه آثارش نمود پیدا می‌کند و تبدیل به بن‌مایه اصلی اثر می‌شود.«آسمان زرد کم‌عمق» که از یک روایت غیرخطی اما دایره‌ای بهره می‌برد، با مونولوگ ذهنی مهران (صابر ابر) شروع می‌شود، در پس‌زمینه افکار درونی مهران که از گم کردن عشقش، همسرش غزل (ترانه علیدوستی) می‌گوید تصاویر زیبایی از طبیعت بکری را می‌بینیم که بعدتر در طول فیلم می‌فهمیم احتمالاً محل وقوع فاجعه اصلی بوده است. مهران عکاسی بوده که در دل طبیعت کار می‌کرده است و در یک تعطیلات از همسرش می‌خواهد به دیدار او بیاید، غزل همراه خانواده‌اش راهی می‌شود اما در یک تصادف، همه اعضای خانواده‌اش کشته می‌شوند و غزل راهی بیمارستان روانی. حال مهران عکاسی را کنار گذاشته و در یک بنگاه معاملات ملکی کار می‌کند. مهران از روانشناس غزل می‌گوید که فکری خطرناک در ذهن او کاشته است؛ “نابودی در اوج زیبایی، قانون طبیعت است “.
مهران عکاسی است که حرفه‌اش را رها کرده است و در کاری بی‌معنا و تکراری اسیرشده است. از سوی دیگر غزل باردار است. آفرینش هنری مهران را در مقابل زایش زیبایی غزل قرار دهید. اولی از بین رفته است و دومی در حال شکل‌گیری است. زیبایی زایش اما در چشمان غزل به نگرانی و ترسی تبدیل‌شده است که وقتی خودش را جلوی آیینه بررسی می‌کند می‌توان در نگاهش دید و دیالوگ بی‌نظیرش وقتی می‌گوید “چطوری ممکنه یکی درونت تکون بخوره ” همان ترس و نگرانی مهران از خلقت هنری‌اش است. همان نگاه مضطرب توکلی نسبت به آفرینش هنری‌اش که در بقیه آثارش هم دیده می‌شود. ترس از ناتوانی در آفرینش زیبایی، میل به نابودی آن را در اوج می‌آفریند که تفکر ترسناکی است و کاملاً در جهان داستانی فیلم و فیلم‌سازش می‌نشیند.از همان تیتراژ آغازین «آسمان زرد کم‌عمق»، آن فضاسازی معروف توکلی که تاریکی و فروپاشی را تداعی می‌کند شروع می‌شود، تصاویری از خانه ویران‌شده که تمام ماجرا در طول چند ماه در آنجا می‌گذرد، خانه‌ای که شروع مصیبت جدید برای مهران و غزل است، سقف‌های ریخته، اتاق‌های تاریک، دیوارهای ترک‌خورده، در ادامه مونولوگ مهران که از از دست دادن همسرش می‌گوید، نمادی است از رابطه‌ای که در آستانه فروپاشی قرار دارد. بعد از پایان تیتراژ مهران و غزل را می‌بینیم که برای نصب تخت خوابی به این خانه قدیمی آمده‌اند. صاحب‌خانه بیمار و رو به موت که از مشتریان بنگاه است قصد دارد به خانه قدیمی‌اش برگردد و درهمان جا بمیرد. اصرار غزل برای قرار دادن تخت خواب در اتاق طبقه بالایی که بالکنی رو به حیاط دارد و قرار دادن گلدانی بالای تخت، تضاد مرگ و زندگی، نابودی و جاودانگی را القا می‌کند. خیال‌پردازی این زوج از همان بدو ورودشان به خانه شروع می‌شود. از همان‌جایی که غزل در ذهنش شکوه قبلی خانه و مهمانی‌هایی که در آن برگزار می‌شده است را تصور می‌کند تا آنجایی که مهران و غزل با کودکان خیالی‌شان در مهمانی خیالی‌شان عکس یادگاری می‌گیرند. روایت مهران به‌عنوان راوی، می‌شود محل استناد بیننده برای دریافت جریان حوادث، اما همین مشارکت مهران در خیال‌پردازی‌های غزل و دروغ‌هایی که بعدتر در حین روایتش به آن‌ها اشاره می‌کند، روایت او را از درجه اعتبار ساقط می‌کند. با پیشروی ماجرا حمید (حمیدرضا آذرنگ) و سارا (سحر دولتشاهی) وارد ماجرا و خانه نیمه ویران می‌شوند. حمید همکار مهران است که برای شب عروسی‌اش ماشین مهران را گل زده است و آمده ماشین را تحویل بدهد. حمید و سارا از مراسم عروسی‌شان آمده‌اند اما به‌وضوح دل‌خوشی از هم ندارند تا اینکه معلوم می‌شود درراه خانه، حمید با یک موتورسوار تصادف کرده و فرار کرده است، درحالی‌که سارا اصرار دارد برخوردی با موتورسوار نداشته‌اند. مهران به وحشت می‌افتد و غزل سعی دارد روایت سارا را اثبات کند. حمید که تحت تأثیر مخدر است و کاملاً مرز بین خیال و واقعیت را گم کرده است (کنایه‌ای دیگر به تقابل مفاهیم واقعی و خیالی)، بعدتر می‌گوید تصادفی در کار نبوده است و می‌خواسته تلافی شوخی پسرعموی همسرش را درآورد. حال با تدوین غیرخطی و هوشمندانه بهرام دهقانی، می‌دانیم که تصادف اتفاق افتاده است و با فرار حمید، مهران درگیر این ماجرا شده است. یک‌بار دیگر توکلی باظرافت بی‌نظیری که در چینش عناصر فیلم‌نامه‌اش به‌کاربرده است، عدم امکان اعتماد به هرکدام از روایت‌ها را یادآور می‌شود. نزدیکی‌های پایان فیلم، وقتی مهران به ‌دروغ‌هایی که گفته است اعتراف می‌کند، صدای غزل را می‌شنویم که گویا دارد با روانشناسش صحبت می‌کند و از لحظه تصادف می‌گوید. اینکه آن لحظه آن‌قدر زیبا بوده و آن‌قدر احساس خوشبختی می‌کرده است که دلش می‌خواسته همه‌چیز همان‌جا تمام شود. حال، شخصیت غزل هم در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود. آیا غزل که راننده ماشین بوده به‌عمد فرمان ماشین را پیچانده است؟ آیا غزل می‌خواسته است زیبایی آن لحظه را در اوج تمام کند و با زنده ماندن خودش در کابوسی تمام‌نشدنی اسیرشده است؟ یک‌بار دیگر توکلی جبرگرایی شخصیت‌هایش را نشان می‌دهد. حتی اگر غزل چنین فکری در ذهن داشته است، مقلوب تقدیر از پیش نوشته و سیاه خود شده است و اکنون جایی میان زمین و آسمان و بهشت و جهنم گیرکرده است. همان‌طور که سرنوشت مهران زمانی که حمید و همسرش با ماشین او تصادف کرده‌اند رقم خورده است و او فقط در این سیر تمام‌نشدنی تقدیر سرگردان است. فرم روایت دایره‌ای توکلی هم تأکید دیگری است بر این دور باطل و چرخه تمام‌نشدنی تقدیر سیاه کاراکترهایش. سکانس پایانی فیلم همان طبیعت زیبای اولی است که فیلم را آغاز می‌کند و مهران از گم‌شدن عشقش می‌گوید. در میان این دو سکانس که در طبیعت بکر و بارنگ‌های زنده می‌گذرند، فضاسازی تاریک و میزانسن خاکستری توکلی و روایت زندگی این زوج که به تباهی انجامیده است را از ورای قاب‌های بی‌نظیر پیمان شادمانفر شاهد هستیم.از سوی دیگر همه زندگی مهران و غزل را تصادفات تعیین می‌کند و پیش می‌برد؛ تصادف غزل و خانواده‌اش، تصادف حمید و سارا با ماشین مهران. تصادف‌هایی که شاید کمترین اختیاری در آن نداشته‌اند، تصادف‌هایی که ما هم آن‌ها را نمی‌بینیم، پس ما هم در حلقه تقدیر و جبر روایت بهرام توکلی اسیر می‌شویم. مخاطب «آسمان زرد کم‌عمق» همان‌طور که این تصادفات را نمی‌بیند، روانشناس غزل را هم نمی‌بیند، با راوی روبروست که قابل‌اعتماد نیست، غزل به‌وضوح از شرایط روحی مناسبی برخوردار نیست، پس بیننده چگونه باید جواب سؤال‌هایش را پیدا کند؟ اینجاست که توکلی همه‌چیز را زیر سؤال می‌برد، غزل هیولایی است که مهران از او می‌ترسد یا مهران است که با خشک شدن ریشه‌های هنری‌اش و اتفاقات هولناکی که پشت سر گذاشته است و تلاشش برای فراموش کردن، متزلزل شده است؟ یا شاید هیچ‌کدام از این دو روایت معتبری از واقعیت ندارند، شاید اصلاً واقعیت آن‌طور که انتظارش راداریم وجود ندارد، یا شاید اصلاً واقعیتی وجود ندارد و آنچه ما از واقعیت تعریف می‌کنیم فقط تعبیری وارونه از خیال و رؤیاست.
درنهایت، درباره «آسمان زرد کم‌عمق» می‌توان ساعت‌ها صحبت کرد. «آسمان زرد کم‌عمق» از آن دسته فیلم‌هایی است که باید چند بار دیده شود. آن‌قدر پر از جزئیات است که هر بار تکه‌ای دیگر از پازل این روایت پیچیده را پیدا می‌کنید و هر بار تصور دیگری از واقعیت پیدا می‌کنید. فرصت تماشای آنلاین و قانونی این فیلم را در وب‌سایت نماوا از دست ندهید و بعدازاین تجربه شگفت‌انگیز، تصمیم بگیرید واقعیت را چگونه معنا می‌کنید.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان