ماهان شبکه ایرانیان

توکل و عوامل اعتماد به خداوند در امور

توکل به خدا و تکیه به یاری او و اعتماد به تدبیر و تقدیر الهی، از مهم ترین مؤلفه ها برای عزّت نفس انسان است

توکل به خدا و تکیه به یاری او و اعتماد به تدبیر و تقدیر الهی، از مهم ترین مؤلفه ها برای عزّت نفس انسان است. انسانی که به حقیقت توکل دست یافته و دل به دستگیری و یاری او دوخته است، هرگز خویشتن را در برابر دیگران خوار نمی سازد و ضعف و زبونی از خود نشان نمی دهد. قرآن کریم در آیات متعدد، توکل به خدا را برای سعادتمندی و حفظ مصالح و منافع انسان کافی دانسته است و او را از چنگ زدن به دامان مخلوقی ضعیف و ناتوان باز می دارد و به سوی خود فرا می خواند.[1]

آگاهی به حرمت نفس خویش، شناخت توانمندی ها و استعدادهای خداداد و توکل به خدا و تکیه به یاری و دستگیری او موجب می شود تا انسان در امور زندگی خویش، بر توان خود و یاری خدا تکیه کند و تمام تلاش خویش را به کار بندد و چشمش را بر دستگیری و کمک هم نوعان ببندد. در حدیثی از امام صادق (ع) نقل شده است: گروهی از انصار به پیامبر (ص) عرض کردند: ای رسول خدا! برای حاجتی نزد شما آمده ایم. .. حاجت ما این است که در پیشگاه پروردگارت، بهشت را برای ما ضمانت کنی. پیامبر (ص) سرش را به زیر افکند، سپس عصایش را چند بار به زمین زد و سرش را بلند کرد و فرمود: «ضمانت می کنم به شرطی که از هیچ کس (جز خدا) چیزی را تقاضا نکنید». امام صادق (ع) در ادامه فرمود: «آنان تعهد دادند در زندگی از احدی تقاضا نکنند، تا آن جا که اگر یکی از آنان در سفر بود و سواره حرکت می کرد و تازیانه اش به زمین می افتاد، خوش نداشت به کسی بگوید تازیانه را به من بده، بلکه خودش پیاده می شد و تازیانه اش را برمی داشت؛ یا اگر یکی از آنان در کنار سفره دستش به آب نمی رسید، به کسی نمی گفت آب را به من بده، بلکه خودش برمی خاست و ظرف آب را برمی داشت».[2] در این حدیث نیز پیامبر (ص) شرط ضمانت بهشت را عدم درخواست از غیر می داند. تحقق این امر مستلزم توجه به توانمندی های خداداد خویش و توکل بر خدا و استعانت از او به جای استعانت از بندگان خداست. نتیجه آن که انسان با عزّت نفس بالا، عقل خویش را در حد کمال به کار می گیرد، در کسب علم و دانش می کوشد و با رعایت تقوا و پرهیزکاری و توکل به خدای متعال، از تمام توان خود برای اهداف خویش بهره می جوید و نیز خفّت و خواری ناشی از اظهار نیاز به هم نوعان را نمی پذیرد.

توکل تکیه و اعتماد

وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْراً.[3]هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را بس است؛ همانا خداوند به خواست خویش می رسد و برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است.

واژه شناسی توکل

«توکل» از ریشه «و ک ل» است و بر اعتماد و تکیه بر دیگری در انجام امور دلالت می کند. ازاین رو در معنای «توکل» نوعی اظهار ناتوانی نیز وجود دارد؛ یعنی شخص متوکل به سبب درک نوعی ناتوانی در خود و از جمله آگاهی نداشتن از سرانجام کار، به شخص دیگری که توان جبران ضعف او را دارد متوسل شده، او را از طرف خود برای پیگیری امور خویش جلو می اندازد و نماینده خویش معرفی می کند.[4] ازاین رو راغب در بیان معنای «توکل» می نویسد: «توکیل آن است که اعتماد کنی بر دیگری و او را نایب خویش قرار دهی».[5] همچنین طریحی، باور به عجز و ناتوانی و ابراز آن را لازمه توکل برشمرده و توکل بر خدا را به معنای بریدن از غیر خدا و اتصال به خدا و اعتماد بر او دانسته است.[6] البته گاهی «وکالت» به معنای «کفالت» دانسته شده است ولی به نظر می رسد وکالت اعم از کفالت است؛ زیرا هر وکیل، کفیل هست، اما هر کفیلی را نمی توان وکیل خواند.[7] اما تفاوت «تفویض» با «توکیل» در آن است که در تفویض، تمام امر بر عهده دیگری قرار داده می شود و اختیار از خود سلب می گردد اما در توکیل، اختیار و جایگاه موکل محفوظ است.[8] واژه «وکیل» نیز به معنای کسی است که اعتماد بر او و واگذاری امور به او تحقق خارجی یافته است. در این میان، خداوند مصداق تمام و کمال وکیل است که در تمام امور بر وکالت بندگانش قادر و حکیم است. ازاین رو یکی از نام های نیکوی او «وکیل» است و کسی جز او وکیل علی الاطلاق نیست.

معنای اصطلاحی توکل

توکل در اصطلاح، یعنی تکیه و اعتماد به خدا برای به نتیجه رسیدن کارها و جلب سود و دفع زیان در امور دنیا و آخرت.[9] توکل، یکی از مراحل سلوک الی الله است و «وکیل» کسی است که از سوی موکلِ خود، تدبیر و سرپرستی کاری را بر عهده می گیرد. و غالباً کسی وکیل می گیرد که در انجام آن کار «خُبره» نیست و یا «توان» آن را ندارد.

پس علی رغم دانشی که ممکن است در آن زمینه خدای سبحان به او عطا کرده باشد، به دلیل تسلط نداشتن بر تمام اسباب و مسببات و نداشتن علم و آگاهی به امور غیبی، در کارهای خود نه خُبره است و نه قدرت انجام آن را دارد، پس باید بر مبدئی که دانا و توانا است تکیه و اعتماد کند. بنابراین توکل آن است که انسان در همه کارها، خود را نادان و ناتوان بداند و کار خود را به خدای دانا و توانا واگذار کند.[10] البته در معنای توکل به خدا، حرکت و تلاش خردمندانه موکل برای رسیدن به هدف، به جای چشم دوختن به یاری و دستگیری دیگران نهفته است. از این رو در تعریف برخی صاحب نظران آمده است: «اعتماد به آنچه نزد خداست و ناامیدی از آنچه نزد مردم است».[11] بنابراین انسان متوکل پس از توکل، بی حرکت و بدون تلاش نمی نشیند تا وکیل او یعنی خداوند کار او را به سامان برساند، بلکه توکل با برنامه ریزی، تدبیر، تلاش و سعی متوکل همراه است مگر آن که از دست انسان متوکل هیچ کاری برنیاید؛ همانند ابراهیم (ع) هنگامی که در منجنیق نهاده شده بود تا به آتش افکنده شود. البته برخی این حالت را که از دست بنده کاری برنیاید و او به جای جزع و فزع، تسلیم امر پروردگار باشد «تفویض» یا واگذاری امر به خدا می دانند که مرتبه ای پایین تر از مرتبه توکل است.[12]

پس اگر کشاورز بی آن که زمین خود را شخم بزند و بذری بکارد و یا در آبیاری بموقع و مراقبت از محصول خود تلاش کند، به خدا توکل نماید، توکل او به جایی نخواهد رسید و نتیجه دل خواه او را به ارمغان نمی آورد. بنابراین فقط در صورت تلاش و سعی و اقدام عملی در مسیر دستیابی به هدف است که توکل، بی نیازی را به ارمغان می آورد؛ زیرا هیچ متوکلی بدون تلاش و حرکت، بی نیاز نشده است؛ حقیقتی که در حدیثی گران بها از امام صادق (ع) این گونه بیان شده است: ان الغنی و العزّ یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا.[13]بی نیازی و توانمندی جولان می دهند، پس آن گاه که به جایگاه توکل می رسند آن جا را وطن خود برمی گزینند. با این توضیحات طبیعی است که توکل بدون تلاش، نتیجه جهالت و نادانی برشمرده شود.[14] رسول گرامی اسلام (ص) با گروهی که کشت و کار نمی کردند برخورد کرد. از آنان پرسید: شما چه کاره اید؟ گفتند: ما توکل کنندگانیم. فرمود: «نه، بلکه شما سربارید».[15]

جایگاه توکل

یکی از پرسش ها در موضوع توکل این است که توکل بر خدا تا چه اندازه اهمیت دارد؟ آیا به راستی بدون توکل نمی توان امور خویش را پیش برد و به اهداف خود نایل گردید، منافع را به دست آورد و آسیب ها و زیان ها را دور کرد؟ در آموزه های اسلام، توکل به خدای متعال، جایگاه بسیار ویژه ای دارد. این معنا را از فراوانی آیات قرآن کریم که به موضوع توکل پرداخته و به آن توصیه کرده می توان استنباط کرد. در قرآن کریم هشت گروه نام برده شده است که خداوند با تعبیر «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ» دوستی خود را به آنان اعلام داشته است[16] که توکل کنندگان یکی از آن گروه های هشت گانه اند.[17] این موضوع، از اهمیت توکل در نزد پروردگار حکایت می کند. امام علی (ع) در حدیثی نقل کرده است که در شب معراج، پیامبر (ص) از خداوند پرسیده است: «پروردگارا! برترین اعمال کدام است؟». خدای عزیز و جلیل فرموده است: «نزد من چیزی برتر از توکل بر من و خشنودی به آن چه قسمت کرده ام نیست».[18] همچنین توکل، یکی از مقامات بلند عرفانی است و بیشتر عارفان مسلمان، یکی از مقامات اهل یقین را رسیدن به درجه توکل به شمار آورده اند که البته دست یافتن به آن در نهایت دشواری است؛ زیرا لازمه آن رسیدن به درجه بالایی از معرفت و یقین است. از ویژگی های این درجه آن است که اسباب و وسایل را ببینی و از تدبیر و تلاش نیز مضایقه نکنی؛ با این حال فقط خدا را مؤثر اصلی بدانی و برای نیل به هدفی که برایش مشغول تلاشی، جز یاری و دستگیری او مؤثری نشناسی و جز دل به یاری او نبندی.

عوامل توکل

یکی از رفتارهایی که رابطه انسان با خدا را متجلی می سازد، توکل بر خداست. فرد متوکل، پیش از توکل اموری را پذیرفته و باور کرده است. مهم ترینِ آن باورها، اعتقاد و باور به قدرت، حکمت، بی نیازی و مهربانی خداوند به بندگانش است. اما به نظر می رسد پیش از باور و اعتقاد به امور فوق، معرفت یافتن به آن صفات الهی، گامی اساسی است؛ زیرا بدون آگاهی و شناخت، ایمان و اعتقاد به دست نمی آید. پس اگر قرار باشد بنده به خدای خویش توکل و در تمام امور خویش به او تکیه کند و راه خیر و صلاح را از او بخواهد، به قضا و قَدَری که مقدر فرموده اعتماد کند و بدان خشنود باشد، ابتدا باید او را واجد صلاحیت های لازم برای وکالت بیابد؛ و این امر نیز متوقف بر معرفت و شناخت او به صلاحیت های مورد نیاز برای وکالت در ذات مقدسش خواهد بود. بدیهی است اگر فرد به این درجه از معرفت نرسد، به خدا توکل نمی کند و اگر در ظاهر بر او توکل کند، در مقام عمل به لوازم آن پایبند نخواهد بود. با این بیان روشن شد که عوامل و لوازم توکل به دو بخشِ «لوازم معرفتی» و «لوازم عملی» تقسیم شدنی است.

الف- لوازم معرفتی توکل

انسان خردمند برای گرفتن وکیل، تا شناختش از فرد مورد نظر به درجه ای نرسد که او را از هر نظر شایسته و توانمند بیابد، هرگز او را به وکالت برنمی گزیند، به ویژه اگر موضوعی که برای آن وکیل اختیار می کند، اهمیت بسیار داشته باشد. بنابراین برای وکیل قرار دادن خداوند در تمام امور خویش، باید او را شناخت و در مواردی در حدّ اعلا اطمینان یافت. این موارد عبارت است از:

1.آگاهی از مهربانی خدا

یکی از مقدمات توکل به خالق یکتا این است که او را مهربان بدانی و در خیرخواهی او به بندگانش تردید نداشته باشی؛ چرا که او خالق و ما آفریده اوییم و او هستی بخش ما و ما وابسته به لطف و احسان اوییم. پس کدام خالق و هستی بخشی است که به آفریده خود مهربان نباشد و خیر او را نخواهد؟! لذا می بینیم که مهربانی پروردگار، از شاخص ترین صفات اوست و در آغاز هر سوره، نام خدا با دو صفت «بخشاینده» و «مهربان» بر زبان جاری می شود و در ضمن آیات قرآن کریم بارها به آن تصریح شده است: قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیهِ تَوَکلْنا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ.[19] بگو: او خدای مهربانی است که به او ایمان آوردیم و بر او توکل کردیم. پس به زودی خواهید دانست چه کسی در گمراهی آشکار است. در این آیه، به مهربانی خدا از یک سو و توکل پیامبر (ص) و مؤمنان به او از سویی دیگر تصریح شده است. همچنین با مقدم شدن ضمیر «هو» بر واژه «الرحمن»، حقیقت و کمال مهربانی به خدا نسبت داده شده و نیز با تقدیم «علیه» بر «توکلنا» منحصر بودن توکل پیامبر (ص) به ذات مقدس پروردگار بیان شده است. ازاین رو خداوند در پایان آیه وعده داده است که کفار و مشرکان به زودی خواهند دانست کسانی که بدان ها تکیه کرده و چشم طمع به یاریشان دوخته بودند، مهربان واقعی نبودند و یاری و کمکشان نیز جز خیالی باطل نبوده است.[20] نتیجه آن که اگر او را مهربان ندانی، چگونه بر او توکل می کنی و امور خویش را به او می سپاری؟! نکته مهمی که در سوره شعراء آشکارا به آن تصریح شده است، آن گاه که فرمود: وَ تَوَکلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ.[21] و بر توانای مهربان توکل کن.

2.باور به آگاهی خداوند از خیر و صلاح بنده

گام دوم معرفتی انسان در توکل به خدای متعال این است که بداند خدای متعال به ظاهر و باطن، و آشکار و نهان آگاه است و خیر بندگان خویش را به بهترین صورت ممکن تشخیص می دهد؛ زیرا از لوازم وکالت آن است که وکیل به فنون آن آگاه باشد و راه جلب منفعت و دفع ضرر موکل خویش را بداند. پس کیست که از خدای عزیز و جلیل آگاه تر باشد و خیر و صلاح آدمی را بهتر از خود او بشناسد؟ حضرت شعیب (ع) در گفتگو و محاجه با کافران، گستره علم خدا را نا محدود می داند و او را دانا به همه چیز، چه در گذشته و حال و چه در آینده[22] معرفی می کند. سپس بیان می کند که ما تنها بر خدا توکل کرده ایم: وَسِعَ رَبُّنا کلَّ شَی ءٍ عِلْماً عَلَی اللَّهِ تَوَکلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَینَنا وَ بَینَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیرُ الْفاتِحِینَ.[23] پروردگار ما بر همه چیز کاملًا آگاه است، ما بر خدا توکل کردیم. ای پروردگار ما! میان ما و قوم ما به حق، راهی بگشا که تو بهترین راهگشایان هستی. توکل حضرت شعیب (ع) آن گونه که در آیه شریفه بدان اشاره شده، به دلیل علم و آگاهی پروردگار به خیر و صواب بندگان بوده است[24] و ایشان نیز به دلیل آگاهی خداوند بر همه چیز، از پروردگار می خواهد تا نزاع میان مؤمنان و کافران را تدبیر و بینشان داوری کند و برای مؤمنان گشایش رقم زند.

3.باور به خیرخواهی خداوند برای بندگان

باور به مهربان بودن خدا از یک سو، و آگاهی او به خیر و صلاح بنده اش از سویی دیگر و بی نیازی مطلق او، اقتضا می کند بپذیریم که جز خیر و صلاح بنده اش را نخواهد و در صدد زیان و خُسران بنده خویش نباشد. پس در صورتی که آدمی به او اعتماد و بر او توکل کند، با چیزی جز خیر و صلاح خویش روبه رو نمی شود. این باور و اعتقاد، انسان را به سوی تکیه بر پروردگار سوق می دهد و توکل بر او را در تمام امورش تحقق می بخشد؛ چیزی که قرآن کریم از زبان پیامبران الهی در قالب پرسشی این گونه حکایت می کند: وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکلَ عَلَی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیتُمُونا وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ.[25] چرا بر خدا توکل نکنیم، و حال آن که او راه ما را به ما بنمود؟ و ما بر آزاری که به ما می رسانید صبر می کنیم و توکل کنندگان، بر خدا توکل کنند. بر این اساس اگر به خدا توکل نکنیم، چه عذری می توانیم داشته باشیم و حال آن که خدای تعالی ما را به راه هایمان هدایت فرمود و ما خود در دستیابی به نعمت هدایت دخالتی نداشته ایم؛ و چون خدای سبحان چنین نعمتی را که تمامی خیرها در آن است به ما ارزانی داشته، لازم است در سایر امور خود نیز بر او توکل کنیم.[26]

4.باور به توانمندی و قدرت خدا

با اعتقاد به سه مورد پیشین (مهربانی خدا با بنده اش، آگاهی او به خیر و صلاح انسان، و خیرخواهی برای بنده خویش)، این پرسش به ذهن می آید که آیا او قدرت و توان لازم را برای جلب خیر و مصلحت بندگانش دارد؟ این پرسش به این دلیل مطرح است که مهربانی، آگاهی و خیرخواهی، برای توکل کردن کافی نیست، بلکه قدرت و توانایی برای رسیدن به مطلوبِ موکل نیز لازم است. این جاست که خدا در قرآن کریم بارها به توانایی و قدرتش تصریح، و بندگان خویش را به توکل و اعتماد به ذات مقدسش دعوت می کند و آنان را از تمسک به بندگانی که خود محتاج، نادان و ناتوان و نیازمندند بر حذر می دارد. تعابیر قرآن کریم برای تفهیم این معنا، متعدد و متنوع است. گاهی علاوه بر بیان آگاهی خدا به تمام نهان و آشکار جهان، بازگشت تمام امور را به او یادآور می شود و می گوید: وَ لِلَّهِ غَیبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَیهِ یرْجَعُ الْأَمْرُ کلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکلْ عَلَیهِ وَ ما رَبُّک بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.[27] سرّ نهان آسمان ها و زمین از آن خداست و همه امور به او باز می گردد؛ او را بپرست و بر او توکل کن که پروردگار از کردار شما غافل نیست. همچنین گاهی تصریح می کند که خداوند برای جلب خیر و مصلحت بنده خویش، توانمند است و وکالت بنده خود را با حکمت کامل خویش به بهترین وجه ممکن به سرانجام می رساند. ازاین رو منافع حقیقی را می رساند و زیان های واقعی را دور می کند. لذا می فرماید: «هر کس به خدا توکل کند، بداند که خدا در انجام وکالت بنده خویش، توانمند و حکیم است».[28]سرانجام، گاهی کفایت توکل بر خدا را خاطر نشان می کند و بی نیازی انسان ها از همه مخلوقات را پس از توکل بر خدا، یادآور می شود و می فرماید: «هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را بس است؛ زیرا خداوند به خواست خویش می رسد و برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است».[29] گفتیم که وکالت خدا برای بنده این است که بنده به چیز دیگری نیاز نخواهد داشت و وکالت خدا برای او کافی است؛ اما این باور تنها در کنار علم و اعتقاد به ناتوانی غیر خدا در رساندن خیر و شر و یا سود و زیان کامل می شود؛ یعنی از یک سو بداند که خدا برای توکل بنده کافی است و از سویی دیگر باور داشته باشد که از غیر او کاری بر نمی آید و همه امور به او باز می گردد. شیخ صدوق در حدیث شریفی نقل کرده است که جبرئیل (ع) در پاسخ پیامبر خدا (ص) در باره حقیقت توکل بر خدا می گوید: «توکل آن است که بدانی مخلوق نه زیانی می تواند برساند و نه سودی، نه قادر به عطاست و نه مانع خیررسانی».[30]بر این اساس، توکل به خدا بر دو رکن استوار است: نخست آن که بدانی همه امور از خدا آغاز می شود و به او باز می گردد و دیگر این که معتقد باشی همه مخلوقات، فقیر و ناتوانند و تأثیرگذار حقیقی در جهان آفرینش جز پروردگار جهانیان نیست.[31] پس او هر گونه که بخواهد در مخلوقاتش تصرف می کند و قادر است سببیت را به چیزی بدهد و یا از آن باز پس گیرد آن گونه که بُرندگی را از تیغ ابراهیم (ع) به هنگام ذبح فرزندش اسماعیل (ع) و سوزانندگی را از آتش نمرود گرفت.

5.ناتمام نماندن وکالت خداوند

سؤال دیگر در باره توکل این است که آیا خداوند وکالت بنده اش را به پایان می رساند؟ آیا عوارضی همچون مرگ یا بیماری و یا علت دیگری موجب ناتمام ماندن امر وکالت نمی شود؟ آیه 58 سوره فرقان پاسخ این دغدغه را می دهد، خیال آدمی را راحت می کند و وکیلی را به انسان معرفی می کند که برخلاف هر وکیل دیگری هرگز نمی میرد و کار وکالت را ناتمام نمی گذارد. همچنین خستگی و خواب و غفلت بر او عارض نمی شود:[32] وَ تَوَکلْ عَلَی الْحَی الَّذِی لا یمُوتُ. خداوند در این آیه به پیامبرش می فهماند فقط خدایی که زنده است و هرگز نمی میرد و چیزی را از دست نمی دهد می تواند وکیل باشد.[33] ازاین رو باید از شرّ اذیت های مشرکان و آسیب هایی که ممکن است از طرف آنان به آن حضرت و دیگر مؤمنان وارد شود به خدا پناه برد و بر او توکل کند و با داشتن تکیه گاه و پناهگاه و سرپرستی که همیشه زنده است و زنده می ماند، نه نیازی به اجر و پاداش آنها دارد، و نه وحشتی از ضرر و زیان توطئه آنان.[34] بنابراین بر هیچ مؤمن و خردمندی روا نیست که خدا را وانهد و به بندگان ضعیف و ناتوان و ناآگاه و فانی تکیه کند.[35]

6.انجام درست و کامل وکالت از سوی خداوند

آخرین نکته معرفتی این است که آیا خداوند وکالت را از راه صحیح به انجام می رساند یا ممکن است در انجام وکالت، حقی به ناحق از بین برود یا به کسی ستم شود؟ چه بسیار انسان هایی که حاضرند وکالت آنها به قیمت تضییع حقی از دیگری انجام شود و نگران اقدامات غیر اخلاقی و غیر قانونی وکیل خود نیستند. آیا این مورد در باره واگذاری وکالت به خداوند هم مصداق دارد؟ در پاسخ به این پرسش، توجه به چهار آیه، راه گشاست. در دو آیه، به «مخلوقیت» و «مملوکیت» همه چیز و «خالقیت» و «مالکیت» خدا نسبت به تمام جهان آفرینش اشاره شده است: «خدا آفریننده همه چیز است و او بر هر چیزی کارساز است»[36] و «و آنچه در آسمان ها و زمین است از آن خداوند است و او برای کارسازی بس است».[37] در دو آیه دیگر، به وابستگی و بازگشت همه امور به پروردگار[38]و نافذ بودن حکم او[39] تصریح شده است. بنابراین خداوند که آفریننده و مالک همه چیز است و تمام امور به او باز می گردد و تدبیر امور نیز به دست اوست و به تمام امور و هر نهان و آشکاری آگاه است، توکل کنندگانش را به بهترین وجه به منافعشان می رساند و یا زیان و خسران را از آنان باز می گرداند بی آن که حقی از دیگری ضایع شود یا بر او ستم شود. پس آن که بر خدا توکل کند ناکام نخواهد ماند و آن که او را فراموش کند و به دیگری تکیه کند، کامیاب نمی گردد. علامه طباطبایی در شرح وَ هُوَ عَلی کلِّ شَیءٍ وَکیلٌ معتقد است چون آفرینش هر چیزی به خدا بازگشت دارد، پس خدا مالک اوست و ملکیت انسان ها نیز از ناحیه خداست و آدمی فقیر مطلق است و از خود هیچ ندارد. بنابراین وقتی موجودات مالک خود نیز نیستند، نتیجه اش این است که خدا که خالق همه هستی است، مالک او نیز هست. پس خداوند، صاحب و مدبّر همه مخلوقات و ربّ الارباب است.[40] ازاین رو اگر بنده خدا امور خویش را به خالق توانا واگذارد و بر او توکل کند، به کسی توکل و اعتماد کرده است که حکم و تدبیرش از روی علم و آگاهی و حکمت، و حق و نافذ است. صاحب اختیار بودن و زیر سلطه و اراده خدا بودنِ همه جنبندگان عالَم، و نیز بر حق و عدالت بودن فِعل پروردگار، نکته مهمی است که حضرت هود (ع) در پاسخ به مشرکان امّت خود، به آن اشاره می کند و می گوید: «من به خدای یکتا که پروردگار من و شماست توکل کرده ام که البته هیچ جنبنده ای نیست مگر آن که زمام اختیارش در دست اوست و هر آینه پروردگار من بر صراط متقیم است».[41] در تفسیر المیزان در شرح آیه 56 سوره هود آمده است که تسلط خداوند بر تمام جانداران و در صراط مستقیم بودن پروردگار، دلالت دارد که سنّت الهی همواره میان مخلوقات، جاری و نافذ و ثابت است. پس او همواره به حق حکم می کند و حق را به کرسی می نشاند، باطل را محو و اهل باطل را رسوا می سازد.[42]

شش نکته معرفتی که گذشت، در حقیقت، ایمان و اعتقاد را پایه ریزی می کند و سپس هر مؤمنی را قانع و مُجاب می کند که توکل منحصراً به خداوند اختصاص دارد و دیگری شایسته توکل و تکیه کردن نیست و جز خدا یاوری حقیقی نمی توان یافت.[43] لذا در تفسیر آیه إِنْ ینْصُرْکمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکمْ وَ إِنْ یخْذُلْکمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی ینْصُرُکمْ مِنْ بَعْدِهِ[44] آمده است: «قدرت خدا بالاترین قدرت هاست، به حمایت هر کس اقدام کند هیچ کس نمی تواند بر او پیروز گردد و نیز اگر حمایت خود را از کسی برگیرد، هیچ کس قادر به حمایت او نیست. بنابراین کسی که همه پیروزی ها از او سرچشمه می گیرد، باید به او تکیه کرد، و از او کمک خواست».[45] اگر انسان به این آگاهی های شش گانه دست یابد، به آیه 160 سوره آل عمران ایمان می آورد که فرمود: «اگر خدا یاریتان کند، کسی بر شما پیروز نخواهد شد و اگر شما را رها سازد (خوار کند) کیست که پس از او یاریتان کند؟ پس مؤمنان باید بر خدا توکل کنند». همچنین یقین می کند جز خداوند هیچ یار و یاور قابل اطمینانی وجود نخواهد داشت.[46]

ب- لوازم عملی توکل

پس از آگاهی به لوازم معرفتی توکل که زمینه ساز توکل انسان به خداست، دانستن لوازم عملی آن نیز ضروری است؛ زیرا به کار بستن آنها، ما را در تحقق مفهوم توکل یاری می کند و بدون این لوازم عملی، توکل به خداوند تحقق نمی یابد و نادرستی ادّعای مدّعی آشکار می گردد. در زمینه لوازم عملی وکالت، چند رفتار وجود دارد که در ادامه می آید.

1.تلاش و حرکت

همان گونه که در معنای اصطلاحی توکل اشاره شد، توکل همواره با تلاش و حرکت توکل کننده همراه است و امیدواری به سامان یافتن امور بدون سعی و تلاش، خیالی باطل است. آیات و روایات فراوانی وجود دارد که ما را به تلاش و کوشش در امور زندگی و استفاده از ابزار و امکانات طبیعی سفارش کرده است. خداوند می فرماید: «برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست»[47] و نیز می فرماید: «و آن کس که سرای آخرت را بطلبد، و برای آن سعی و کوشش کند- در حالی که ایمان داشته باشد- سعی و تلاش او، [از سوی خدا] پاداش داده می شود».[48] بنابراین از لوازم عملی تحقق توکل این است که توکل کننده، نهایت تلاش و کوشش خود را برای کسب روزی و رسیدن به اهداف مورد نظر به کار گیرد، امّا نتیجه کار را به خدا واگذارد. همان گونه که پیش تر نیز بیان کردیم، رسول خدا (ص) ادعای افرادی را که دست از کار کشیده، خود را متوکل می دانستند، نادرست دانست و آنان را سربار جامعه خواند. استاد مصباح یزدی درباره لزوم پیگیری اهداف از طریق اسباب، معتقد است حکمت الهی اقتضا می کند جریان امور بر اساس اسباب عادی واقع شود و انتظار انجام امور از مسیری جز اسباب عادی، مخالفت با خواست و اراده خداوند است و البته به نتیجه نمی رسد. انجام امور از مسیر اسباب عادی نیز بدین معنا نیست که به طور مثال روزی انسان از سوی زمین، آفتاب، باران یا نانوا تأمین می شود، بلکه همه این ها ابزار و اسبابی هستند که خداوند آنها را در مسیر تأمین روزی قرار داده است و اگر اراده کند می تواند نقش آنها را به دیگری واگذار کند. بنابراین تلاش و حرکت برای دستیابی به هدف لازم است، اما با امید به خدا و توکل به او نه تنها منافات ندارد، بلکه ملازم و همراه است؛ زیرا همان گونه که بیان شد، در مؤثر بودن اسباب، اراده خداوند علت اصلی است.[49]

2.نا امیدی از مخلوق

دومین لازمه تحقق توکل، ناامیدی توکل کننده از مخلوق است. مقصود از ناامیدی از مخلوق آن است که به یاری آنان دل نبندد و خارج از مسیر طبیعی برای رسیدن به مطلوب خویش گام برندارد. این به معنای نادیده گرفتن نقش ابزار و وسایل در رسیدن به هدفش نیست، بلکه به مفهوم ندیدن نقش استقلالی برای اسباب و عدم دل بستگی یا توسل به سبب خاص به منزله تنها سبب رسیدن به مقصود است یا ترسیدن از مخلوق به عنوان کسی یا چیزی که زیان او در دست اوست و اگر اراده کند می تواند به او زیان و آسیب برساند. پیش از این نیز آمد که اگر انسان به خداوند و نقش سبب سازی و سبب سوزی او معرفت کامل پیدا کند، هرگز به غیر خدا دل نخواهد بست و از غیر او نخواهد ترسید. البته ناامیدی از مخلوق بدین معناست که انسان متوکل باید در عمل، از مخلوق ناامید باشد، نه در حرف و ادعا؛ یعنی در عمل، غیر خدا را سبب و علت تام نداند و به او امید نبندد یا از او نترسد که تنها در این صورت است که آزادگی و عزّت نفس خویش را حفظ می کند. بی شک اگر مخلوق را در رساندن سود یا زیان سبب تام ببیند، در آن صورت خویشتن را در برابر او خوار می سازد و به دست خویش عزّت نفس خود را پایمال می کند. در حدیث شریفی، جبرئیل (ع) در پاسخ به پیامبر خدا (ص) که معنای توکل را پرسیده بود، مؤلفه های آن را این گونه بیان کرده است: توکل، دانستن این است که مخلوق، نه می تواند زیانی برساند و نه سودی، نه می دهد و نه باز می دارد. توکل، ناامیدی از خَلق است. پس هرگاه بنده به این معنا معرفت یافت، هرگز برای احدی جز خدا کار نمی کند و امید و بیمش جز از او نیست و چشم طمع به هیچ کس جز خدا نخواهد داشت. این است معنای توکل.[50] رسول خدا (ص) نتیجه امید به غیر خدا و اتکا بر غیر او را واگذاشته شدن به همو و بسته شدن درهای رحمت الهی به روی کسی که بر غیر خدا توکل کند، دانسته است.[51] البته همان گونه که اشاره شد، برای رسیدن به مقصود، باید از طریق ابزار و اسباب اقدام کرد؛ زیرا خداوند، عالم آفرینش را با این سنّت آفریده است؛ بنابراین باید توجه داشت که مقصود از ناامید بودن از مخلوق این نیست که نقش سبب بودن آنها را نادیده انگارد و برای نیل به مقصود خود، از اسباب کمک نگیرد و یاری نخواهد؛ بلکه مقصود آن است که سببِ واسطه را سبب تام نبیند و نقش پروردگار را به عنوان علت تامه و سبب الاسباب نادیده نگیرد[52] و گمان نکند دست خدا بسته است و از جایگزین کردن یک سبب به جای سبب دیگر ناتوان است.

3.باور به توانمندی های خود (اعتماد به نفس)

یکی دیگر از لوازم عملی توکل، شناسایی توانمندی های خداداد خود و اعتماد به آن توانمندی ها برای پیشرفت و نیل به اهداف است. بی تردید کسی که استعدادها و توانمندی های خداداد خویش را نشناسد و بر آنها تکیه نکند، دچار ضعف نفس و حس خودکم بینی می شود و جرأت و جسارت ورود به هیچ کاری نخواهد داشت. البته همان گونه که اشاره شد، مراد از اعتماد به نفس، همان اعتماد به توانمندی های خویش است با این نگاه که همه آن توانمندی ها از سوی پروردگار عطا شده و انسان از خود هیچ ندارد؛ پس توانمندی های او استقلالی نیست. این همان مفهوم عزّت است که خداوند در قرآن کریم عزّت جویان را به سوی خدا فرا می خواند و می فرماید: «کسی که خواهان عزّت است [باید از خدا بخواهد؛ چرا که ] تمام عزّت از آن خداست».[53]

بنابراین برای توکل باید حرکت کرد و دست از تلاش بر نداشت آن گونه که امام صادق (ع) در توصیه به تلاش برای کسب روزی حلال و نهی از دست برداشتن از کار به بهانه عبادت و زهد و توکل بر خدا فرموده است: «کسب روزی حلال را رها مکن؛ زیرا روزی حلال، تو را در دینت بیشتر یاری می رساند، پس با توکل زانوی اشتر ببند».[54]

این اقدام عملی به معنای یقین به توانمندی های خویش و نادیده گرفتن دست پروردگار در اعطای توانمندی ها و استعدادها و امکانات، و نیز نادیده گرفتن اراده نافذ او در باز ستاندن همه آن مواهب خداداد نیست. همان گونه که گفتیم، انسان متوکل باید بداند چه امکانات و مواهبی دارد و از آنان برای رسیدن به هدف بهره برداری کند، اما آنها را از خود نداند و خویشتن را به واسطه آن توانمندی ها که آن نیز از خداست بی نیاز از توکل بر خدا نبیند و توانمند مطلق نیابد؛ چرا که این باور، یکی از بزرگ ترین دام های شیطان در مبتلا ساختن بنده به غرور و غفلت و خودبزرگ بینی است.[55] بر این اساس، آن کسی که بی نیازی می جوید و توانمندی مطلق و زوال ناپذیر می خواهد، راهی جز توکل بر خدایی که بی نیاز و توانمند به مفهوم حقیقی کلمه است، برای خویش نمی یابد.[56] علامه طباطبایی در تفسیر آیه 129 سوره توبه به این نکته اشاره کرده، می گوید: اگر خداوند فرمود فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ و نفرمود «فتوکل علی اللَّه»، به این دلیل بود که رسول گرامی اش را ارشاد کند که باید توکلّش بر خدا، با یادآوری این حقایق همراه باشد که معنای حقیقت توکل را روشن می سازد. عقیده درست این است که انسان به آنچه از اسباب ظاهری روبه رو می شود و درمی یابد [و قهراً بعضی از اسباب است نه همه آن ] اعتماد و اتکا نکند، بلکه معتقد باشد که اثر و خاصیت هر سببی را خداوند به آن افاضه کرده است و در رسیدن به غرض و هدف خود، به پروردگارش اتکا کند.[57] بنابراین همه اسباب و ابزار، تحت سیطره الهی است و باید علی رغم بهره بردن از آنها به خدا چشم امید داشت و به هیچ وسیله ای نگاه استقلالی نداشت؛ یعنی اگر امکان بهره مندی از یکی از اسباب و وسایل فراهم نشد، دنیا به آخر نمی رسد؛ زیرا خداوند به اسباب بی شماری سیطره دارد که در صورت توکل انسان به او، جایگزین می کند.

4.صبر و شکیبایی

مرحله دیگر برای شکل گیری حقیقت توکل و اطمینان به رسیدن به هدف، صبر و شکیبایی بر انواع مشکلات در مسیر رسیدن به مقصود است. بی تردید، صبر یکی از مهم ترین لوازم توکل حقیقی است و بدون آن، امیدی به سرانجام نیکو برای تلاش های خویش، حتی با توکل بر خدا نیست. ممکن است کسی به خدا توکل کند و حرکتی را به قصد رسیدن به هدفی آغاز کند، اما بر مشکلات آن شکیبایی نورزد؛ در نتیجه پیش از رسیدن به هدف، دست از تلاش بردارد و به مقصود نرسد. علامه طباطبایی در تفسیر آیه الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ[58] سرانجامِ نیک هجرت مسلمان را که خداوند وعده کرده بود، در گرو صبر و توکل دانسته، می نویسد: اگر بر تلخی جهاد، صبر نمی کردند و در هنگام هجوم بلاها به خدا توکل نمی داشتند و همه اعتمادشان به خودشان بود، با آن ضعفی که از هر جهت داشتند، جا خالی می کردند و نمی توانستند ایستادگی کنند، آن هم با آن دشمنانی که اصرار و پافشاری در دشمنی خود داشتند، و وقتی به دست دشمن از بین می رفتند، آن اجتماع صالح که خدا وعده داده بود، درست نمی شد و از آن بهره برده نمی شد، و قهراً امر آخرتشان هم تباه می گردید.[59] خداوند با بیان مجاهدت مهاجران و صبر و توکلی که برابر سختی های ایمان به خدا و هجرت از وطن خویش متحمل شدند و بر او توکل کردند، در حقیقت آنان را مدح می کند و آنان را الگوی آیندگان تصویر می کند.[60] همچنین در سوره احزاب می فرماید: وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکلْ عَلَی اللَّهِ وَ کفی بِاللَّهِ وَکیلًا[61]از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را واگذار و بر خدا توکل کن؛ که خدا کارسازی را بسنده است. این آیه نیز به صبر و مقاومت در برابر مشکلات برای کسب موفقیت تأکید دارد؛ زیرا خداوند پیامبر خود را در راه دعوت به اسلام و بندگی پروردگار به آن دعوت می کند.[62]

5.نترسیدن از سرانجام کار

از دیگر لوازم ضروری توکل، نترسیدن از سرانجام کار است. انسان متوکل پس از آگاهی به لوازم معرفتی و عملی توکل، با اطمینان کامل و شجاعت و جسارت، کار خویش را پی می گیرد و از عواقب آن در هراس نیست؛ زیرا بر خدا توکل کرده و خود را به او سپرده است. به عبارت دیگر کسی که در مسیر نیل به هدف خویش ضمن حرکت و تلاش، به خدا نیز توکل کرده است، قدم هایش نمی لرزد و اراده اش سست نمی شود و از مخلوق خدا در هراس نیست. پس با عزمی راسخ و اراده ای قوی پیش می رود و به یاری خدایی که به او توکل کرده، به مقصود خویش دست می یابد. آیات متعدد قرآن کریم این معنا را بیان می کند که پس از توکل، برای انسان متوکل، بیم و هراس جز از خدا معنا ندارد و اگر از غیر خدا هراسناک باشد، در حقیقت در توکلش به خدا نقصانی راه یافته است. خدای تبارک و تعالی در سوره توبه پیامبر (ص) خود را این گونه مورد خطاب قرار داده، می فرماید: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.[63] اگر باز گردند بگو: خدا برای من کافی است، خدایی جز او نیست، بر او توکل کردم و اوست پروردگار عرش بزرگ. پس اگر عده ای که ایمان آوردند از ایمان خود بازگردند و به تو اذیت و آزار رسانند بیمناک مباش و به آنان بگو خدا برای من بس است؛ بر او توکل می کنم و جایی که او یار و یاورم باشد هیچ زیانی بدون اذن او بر من وارد نمی شود. بنابراین هر گونه ترس و واهمه ای از غیر خدا بی معناست[64] و سستی در انجام دادن کار برای رسیدن به هدف روا نیست.[65] حضرت هود (ع)- بر اساس آنچه در قرآن کریم آمده است[66]- با اطمینان خاطر و بدون هراس از زیانی که از طرف قومش احتمال داشت، آنان را در رساندن هر گونه زیانی به خودش ناتوان می بیند و دلیل این شجاعت و اطمینان خاطرش را در توکل به خدایی که اختیار همه عالم و موجوداتش زیر سلطه اوست می داند. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد: من در کار خودم بر خدا توکل کرده ام که مدبّر امر من و شما است» و برای این که بفهماند شما هیچ کاری نمی توانید به من بکنید، نه این که می توانید ولی من نمی ترسم، اضافه کرد: ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و فهمانید که من در توکل کردنم به خدا، پیروزم، چون خدای تعالی بر کار من و شما احاطه دارد و او شما را هلاک می کند نه مرا؛ زیرا او بر صراط مستقیم است، یعنی در رویارویی حق با باطل همواره سنّتش یکسان بوده و آن یاری کردن حق و غلبه دادن آن بر باطل است.[67] وی در ادامه، عافیت و سلامت حضرت هود (ع) را دلیلی قاطع بر رسالت او قلمداد کرده است؛ زیرا آن حضرت، با شجاعت در میان مشرکان قوم خویش که نیرومند بودند، رفت وآمد داشت و بت هایشان را در آسیب رسانی به وی ناتوان می خواند.[68] چون از سویی، سنّت خداوند با کمال تسلط و نهایت قدرت بر مخلوقات، حاکم و نیز میان خلایق ثابت است، و از سوی دیگر، خداوند بر صراط مستقیم است و به حق حکم می کند، جای هیچ گونه ترسی نیست. در کتاب طبّ الائمّه (علیهم السلام) از امام صادق (ع) نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسی خواست به انسان زیانی وارد سازد هنگام مواجهه با او بگوید: " أعوذ بحول اللّه و قوّته من حول خلقه و قوّتهم و أعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ". سپس آنچه را که خداوند به پیامبرش (ص) گفته است بگوید: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِی اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. در این صورت خداوند او را کفایت می کند، مکر هر مکاری را و زیان هر حسود و بدخواهی را برمی گرداند.[69]

6.خشنودی از سرانجام کار

ره آورد دیگر توکل به خدا و دل قوی داشتن به یاری او، خشنودی به سرانجام کار است. این خشنودی، با قطع نظر از نتیجه آن است. یعنی انسان متوکل، از نتیجه ای که خداوند برای امور او رقم زند و مقدّر کند خشنود و راضی است و اطمینان دارد که آن نتیجه به خیر و صلاح او بوده و او سزاوار آن نتیجه بوده است. بنابراین تفاوتی نمی کند که نتیجه مورد انتظار او حاصل شده باشد یا نتیجه دیگری. همان گونه که پیش از این بیان شد، یقیناً خداوند بنده متوکل خویش را به منفعت و مصلحتش می رساند و بهتر از آنچه را که او انتظار دارد نصیبش می گرداند. همو فرموده است: «هر کس از خدا پروا داشته باشد، خداوند نیز راه برون رفت از مشکلات را برای او قرار می دهد و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد؛ و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است».[70]

پی نوشت ها 

[1] طلاق: 3.

[2] الکافی، ج 4، ص 21، ح 5.

[3] طلاق: 3.

[4] ر. ک: تاج العروس، ج 15، ص 786.

[5] مفردات ألفاظ القرآن، ص 882. نیز، ر. ک: لسان العرب، ج 11، ص 734.

[6] مجمع البحرین، ج 5، ص 493.

[7] مفردات ألفاظ القرآن، ص 882.

[8] التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 13، ص 193.

[9] نضرة النعیم، ج 4، ص 1378.

[10] مراحل اخلاق در قرآن، ص 363.

[11] ر. ک: نهایة الارب فی فنون الادب، ج 5، ص 274.

[12] ر. ک: نضرة النعیم، ج 4، ص 1379.

[13] الکافی، ج 2، ص 65، ح 3؛ کشف الغمة، ج 2، ص 423: «و قال (ع) انی لا ملق أحیانا فأتاجر الله بالصدقة و قال لا یزال العز قلقا حتی یأتی داراً قد استشعر أهلها الیأس مما فی أیدی الناس فیوطنها».

[14] ر. ک: احیاء علوم الدین، ج 13، ص 192.

[15] مستدرک الوسائل، ج 11، ص 217، ح 12789.

[16] گروه های: محسنین، توابین، متطهرین، متقین، صابرین، مقسطین، اهل جهاد فی سبیل الله و متوکلین.

[17] آل عمران: 159: إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلِینَ.

[18] ارشاد القلوب، ج 1، ص 199؛ بحار الأنوار، ج 74، ص 21، ح 6.

[19] ملک: 29.

[20] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 365.

[21] شعرا: 217.

[22] جوامع الجامع، ج 1، ص 452.

[23] اعراف: 89.

[24] التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 468.

[25] ابراهیم: 12.

[26] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 33.

[27] هود: 123.

[28] انفال: 49: وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ.

[29] طلاق: 3.

[30] معانی الأخبار، ص 261، ح 1: «جَبرئیلُ (ع) لَمّا سألَهُ النّبی (ص) عنِ التَّوکلِ علَی اللّهِ: العِلمُ بِأنّ المَخلوقَ لا یضُرُّ و لا ینفَعُ و لا یعطی وَ لا یمنَعُ».

[31] ر. ک: مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 353: «فإنّ له التصرّف فی خلقه کیفما یشاء إیجاداً و إحیاء و إماتة، و تأکیداً لما سبق و إیذاناً بأنّ جمیع ما سواه مخلوق له تعالی محتاج بذاته لذاته، و هو الوکیل علیهم یدبّر شؤونهم و یرعی مصالحهم».

[32] ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 12، ص 110 و 144.

[33] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 232.

[34] تفسیر نمونه، ج 15، ص 135.

[35] ترجمه جوامع الجامع، ج 3، ص 377.

[36] زمر: 62: اللَّهُ خالِقُ کلِّ شَی ءٍ وَ هُوَ عَلی کلِّ شَی ءٍ وَکیلٌ.

[37] نساء: 132: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کفی بِاللَّهِ وَکیلًا.

[38] هود: 123: وَ إِلَیهِ یرْجَعُ الْأَمْرُ کلُّهُ.

[39] یوسف: 67: إِنِ الْحُکمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیهِ تَوَکلْتُ.

[40] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 288.

[41] هود: 56: إِنِّی تَوَکلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.

[42] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 301.

[43] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 57؛ تفسیر الصافی، ج 1، ص 396.

[44] آل عمران: 160.

[45] تفسیر نمونه، ج 3، ص 150.

[46] ر. ک: تفسیر الصافی، ج 1، ص 396.

[47] نجم: 39: وَ أَنْ لَیسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعی.

[48] اسرا: 19: وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِک کانَ سَعْیهُمْ مَشْکوراً.

[49] ر. ک: مشکات، راهیان کوی دوست، ص 31.

[50] معانی الأخبار، ص 261، ح 1: «جَبرئیلُ (ع) لَمّا سألَهُ النّبی (ص) عنِ التَّوکلِ علَی اللّهِ: العِلمُ بِأنّ المَخلوقَ لا یضُرُّ وَ لا ینفَعُ و لا یعطی وَ لا یمنَعُ و استِعمالُ الیأسِ مِنَ الخَلقِ، فإذا کانَ العَبدُ کذلک لَم یعمَل لأحَدٍ سِوَی اللّهِ، وَ لَم یرجُ وَ لَم یخَف سِوَی اللّهِ، و لَم یطمَع فی أحَدٍ سِوَی اللّهِ، فهذا هُوَ التَّوَکلُ».

[51] ر. ک: منتخب میزان الحکمة، ج 2، ص 1088، ح 6720 و 6721.

[52] ر. ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 562؛ تفسیر تسنیم، ج 16، ص 176.

[53] فاطر: 10: مَنْ کانَ یرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً.

[54] الأمالی، طوسی، ص 193، ح 326؛ منتخب میزان الحکمة، ج 2، ص 1088، ح 6718.

[55] غرر الحکم، ح 2678: امام علی (ع): «إیاک والثِّقَةَ بنَفسِک؛ فإنَّ ذلک مِن أکبَرِ مَصائدِ الشَّیطانِ؛ از اطمینان به خودت بپرهیز؛ زیرا که آن از بزرگ ترین دام های شیطان است».

[56] الکافی، ج 2، ص 65، ح 3: امام صادق (ع): «إنّ الغِنی و العِزَّ یجُولانِ، فإذا ظَفِرا بمَوضِعِ التَّوکلِ أوطَنا؛ بی نیازی و عزّت در گردش اند و چون به جایگاه توکل می رسند، در آن جا سکنا می گزینند».

[57] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 413.

[58] نحل: 42.

[59] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 255.

[60] همان، ص 256. نیز، ر. ک: کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 7، ص 210؛ تفسیر الصافی، ج 3، ص 136.

[61] احزاب: 48.

[62] ر. ک: روض الجنان، ج 15، ص 435؛ التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، ج 11، ص 223؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 22، ص 14؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 11، ص 224.

[63] توبه: 129.

[64] ر. ک. تفسیر الصافی، ج 2، ص 391.

[65] ر. ک: الکشاف، ج 2، ص 325؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 94.

[66] هود: 56: إِنِّی تَوَکلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ من بر خدای یکتا که پروردگار من و پروردگار شماست توکل کردم. هیچ جنبنده ای نیست مگر آن که زمام اختیارش را او گرفته است. هر آینه پروردگار من بر صراط مستقیم است.

[67] ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 301 و 302.

[68] همان.

[69] تفسیر نور الثقلین، ج 2، ص 289.

[70] طلاق: 2 و 3.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان