ماهان شبکه ایرانیان

نظم حاکم بر جهان به لیبرال دموکراسی محدود نیست

پروفسور «پیتر اونف» با بررسی چالشهایی که متوجه دولت-ملتهای کنونی جهان است گفت: نظام حاکم بر جهان، به لیبرال دموکراسی محدود نمی‎شود.

 خبرگزاری مهر: تئوری پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما، در سال 1989 مطرح و در سال 1992 در کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان (The End of History and the Last Man)، تشریح شد.

بر مبنای این نظریه، امروزه نظام لیبرال دموکراسی به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده ‌است که همهٔ کشورها و جوامع باید در برابر آن تسلیم شوند. آخرین حد تلاش‌ و مبارزه ایدئولوژی‌های مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی لیبرال دموکراسی سر برآورده ‌است. بنابراین، این تصور وجود دارد که نظام سیاسی بهتر و مناسب‌تری که بتواند جایگزین این نظام شود، وجود ندارد.

فوکویاما زمانی مدافع سرسخت نظام سرمایه‌داری لیبرال بود حال آنکه در سال میلادی 2014، برای نشان دادن تغییر فکری خود، کتاب «نظم و زوال سیاسی» را نوشت. وی به تحولاتی چون انتخابات‌های ریاست جمهوری آمریکا و ظهور خانواده‌هایی چون «بوش» و «کلینتون» در عرصه سیاسی کشور، به عنوان نشانه‌هایی از زوال سیاسی آمریکا استناد کرد که در نهایت موجب سرخوردگی رای‌دهندگان از دموکراسی آمریکایی شد.

در کنکاش پیرامون نظریات فوکویاما و امکان بسط آن به تحولات سیاسی آمریکا، خبرنگار ما مصاحبه‌ای با پروفسور «پیتر اونف» داشته است.

اونف مورخ معروف آمریکایی و استاد بازنشسته تاریخ دانشگاه «ویرجینیا» است. عمده آثار اونف به بررسی آراء و اندیشه‌های سیاسی «توماس جفرسون» اختصاص دارد. وی در خصوص فدرالیسم و اقتصاد سیاسی صاحب آثار مهمی است. «ملتها، بازار، جنگ: تاریخ مدرن و جنگهای داخلی آمریکا»، «تاریخ حقوق بین الملل» و «یاد توماس جفرسون» از جمله آثار وی به شمار می روند.

اونف با به چالش کشیدن نظریه فوکویاما به خبرنگار ما گفت: هر مورخی می‌داند موضوعاتی که با آنها سروکار دارد با هاله‌ای از ابهام احاطه شده که مانع از دیدن آینده می‌شود و درعین‌حال، چهره گذشته را مخدوش می‌کند! این را هم می‌دانیم که این موضوع درباره ما نیز که به موضوع (بحث) مورخان آینده تبدیل می‌شویم، صحت دارد.

وی ادامه داد: اینکه «سقفی» برای تاریخ وجود دارد و اینکه در جهت خاصی حرکت می‌کند که یا به ادعای «فوکویامای متقدم» رو به پیشرفت است و یا طبق پیشگویی «فوکویامای متاخر» (بعد از تحول در سال 2014) رو به پسرفت؛ ایده‌ای است که به سختی دوام می‌آورد.

اونف در ادامه یادآور شد: حتی حالا، با ناکامی‌هایی که برای ترامپ پیش آمده و افق روشنی که رو به دموکرات‌ها (و اکثر آمریکایی‌ها) باز شده است، یاس و ناامیدی که بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 غالب شد، رفته‌رفته فروکش می‌کند. شاید باید به شیوه دیالکتیکی فکر کنیم؟ اما این هم مایه تحلیل و گمراهی است.

در بحث پیرامون رقابت شدید میان نخبگان شمال شرق آمریکا و پوپولیست‌های جنوب این کشور که به ظهور ترامپ منجر شد و اینکه آیا انتخاب یک سیاستمدار غیرسنتی به منزله دلزدگی مردم آمریکا از احزاب جمهوریخواه و دموکرات و نشانه‌ای از زوال سیاسی آمریکا است؛ اونف اینگونه استدلال می‌کند: در تمایز میان «نخبگان شمال شرق» و «پوپولیست‌های جنوب» نیز اغراق‌ شده است. با دقت که نگاه کنید، در ایالت‌هایی که جمهوریخواه فرض می‌شوند، تعداد زیادی دموکرات پیدا می‌کنید و البته عکس این قضیه هم صادق است.

وی تأکید کرد: پس تفکر مبتنی بر شیوه طبقه‌بندی هم گمراه‌کننده است البته استثنائاً نه تا حدی که سیستم الکترال آمریکا در یک نسل گذشته از سوی جمهوریخواهان، حسابی دست‌کاری نشود. چنانچه این دست‌کاری‌ها اعم از مرزبندی ناعادلانه حوزه‌های انتخاباتی، سرکوب رای‌دهندگان و تسلط تامین کنندگان مالی بر ستادهای انتخاباتی، در چند دوره‌ بعدی جبران نشود، این سیستم ممکن است محکوم به فنا شود چراکه رای‌دهندگان ایمان خود را به مشروعیت آنهایی که قرار است نماینده‌شان باشند، از دست می‌دهند. اما این پدیده جدیدی در تاریخ آمریکا محسوب نمی‌شود.

اونف در مواجهه با ظهور احزاب راست افراطی در اروپا و اینکه با تداوم این روند نباید به محبوبیت لیبرال دموکراسی در هیچ جای جهان خوشبین بود؛ گفت: بله مشکل مشروعیت (که حتی در برخی از جاها، تبدیل به بحران شده است) به هیچ وجه، مختص آمریکا نیست و نباید از قلم بیندازم که به «دموکراسی‌های» غربی هم محدود نمی‌شود.

وی افزود: آنچه که هر رژیمی به دست‌وپنجه نرم کردن با آن واداشته خواهد شد، نابرابری (که گلوبالیست‌های نئولیبرال‌ آن را «ساختاری» فرض می‌کنند حال‌آنکه مطمئناً به عملکرد دولت نیز بستگی دارد) و عوامل خارجی (مانند تنزل واقعی جایگاه مشترکات جهانی نظیر موضوع تغییرات اقلیمی و غیره) است. این چالش‌ها به یکدیگر مرتبط هستند. در لحظات امیدواری، تصور می‌کنم که توسعه ظرفیت دولت (نگاهی به استونی بیندازید!) به ما توانایی مواجهه با هر دو آنها را می‌دهد.

اونف در پاسخ به این سوال که رقیب نظم لیبرال دموکراسی در حال حاضر و آینده چیست، گفت: در اغلب موارد، خیال یک شکست جمعی به ذهنم خطور می‌کند یا شاید، دقیقتر بگویم این ترس که دیگر «ما» وجود ندارد و نوع بشر (که در دولت-ملت‌های متعدد و عمدتاً ناقص سازمان‌دهی شده است -البته اگر سازماندهی کلمه مناسبی باشد) خودش و جهان را به نابودی خواهد کشاند... . اما این تصور بدون شک بسیار بدبینانه است. به احتمال بسیار زیاد، ما به دولت‌هایی «تغییر» خواهیم یافت که فعلاً (با توجه به آن هاله مه که پیشتر گفتم) توانایی تصور آن را نداریم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان