در میان ویژگیهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ چیزی مهمتر از اخلاق آن حضرت وجود ندارد. این ویژگی همان چیزی است که خداوند، رسولش را بدان ستوده و فرموده است: « وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ »، تو بهترین خلق و خو را داری. و خود رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هم فرموده است که برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ ». و تازه مسلمانان هم وقتی وصف آن حضرت را برای دیگران میگفتند، مهمترین ویژگی دعوتش را همین میدانستند که: « و یأمر بمکارم الاخلاق ». مفروق نامی هم وقتی مسلمان شده و با محتوای دعوت آن حضرت آشنا شد،خطاب به رسول گفت: ای برادر قریشی! تو مردم را به «مکارم الاخلاق و محاسن الاعمال » دعوت میکنی. حضرت بعدها هم در آموزههای خود روی اخلاق تکیه زیادی داشت و میفرمود: خداوند کریم است، کرامت و ارزشهای اخلاقی (معالی الاخلاق) را دوست دارد و از انجام کارهای حقیر و زشت کراهت دارد (مصنف عبدالرزاق: 143.11) و جای دیگر هم فرمود: سنگینترین چیز در ترازوی مؤمن در روز قیامت «حسن خلق» است (مصنف: 146.11) و فرمود: بهترین دوست من از میان شما، کسی است که بیشترین دوستی را با مردم دارد و به همین قیاس رابطه غیر دوستانه (مصنف: 145.11).
درباره اخلاق آن حضرت، مناسباتش با مردم و خانواده مطالب زیادی در منابع گفته شده است. در اینجا برآنیم تا برخی از این برخوردها و نیز شماری از روشهای تربیتی حضرت را در آموزش اسلام به مردم و تفهیم معانی آن به ایشان روشن کنیم.
برخورد با خشک مقدسی
یک جنبه مهم تاریخ زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رعایت دقیق قوانین الهی و وحیانی است. پیامبر تابع قرآن است و به هیچ روی مجاز به تخطی از آنها نیست. در این باره، بسان قرآن، از افراط و تفریط بیزار است و تلاش میکند ، همان گونه که به او دستور داده شده تا مستقیم حرکت کند « و استقم کما امرت« همین رویه را میان مردم هم ترویج کند.حضرت میکوشد تا احکام را به مردم یاد بدهد و حدود دین و احکام شرعی را مشخص کند. در اینمیان، یک اصل مهم، تفهیم این نکته به مردم است که دین را باید از خدا و رسول بگیرند و حلال و حرام را بر اساس قرآن و سنت بشناسند. در خود قرآن ، از یهود به خاطر این که بیدلیل برخی از حلالها را حرامکردهاند ، چندین بار ، گله شده است. قرآن و رسول و امامان دین ، به همان اندازه که از لاابالیگری متنفرند از خشک مقدسی که ناشی از ضعف قوه عقلانی و تمسک به ظواهر است ، هم بیزارند. در خبری آمده است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مسلمانان دستور دادند در سفر روزه نگیرند ، ولی عدهای از روی خشک مقدسی همچنان روزه میگرفتند. حضرت از این رفتار مردم به خشم آمده ، همان طور که روی شترشان بودند، ظرف آب را سرکشیده و فرمودند: ای خطاکاران ، افطار کنید؟ افطروا یا معشر العصاة. (تهذیب الاثار مسند ابن عباس ج 1، ص 92).
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون اجازه خداوند چیزی را حلال یا حرام نمیکرد ، حتی اگر خودش از چیزی بدشمیآمد. درباره سیر، حضرت از آن متنفر بود و میفرمود هر کس سیر خورده کنار من ننشیند با این حال، همان لحظه میفرمود: من حرام نمیکنم، زیرا اجازه تحریم آنچه را که خداوند حلال کرده ندارم ، اما من از آن بدم میآید.«یا ایها الناس انه لیس بی تحریم ما أحل الله و لکنها شجرة أکره ریحها». (امتاع 7.310)
رعایت حلال و حرام الهی ، جزو اصولی بود که پیامبر به مردم آموزش میداد و بر آن تأکید میکرد. این مطلب را قرآن هم مکرر فرمود بود که اینها حدود الهی است و تخطی از آنها بر هیچ کس روا نیست.آنچه هست، این که قرآن و حدیث باید با درایت فهمیده شود و ظاهرنگری، انسان را به کج فهمی میکشاند. نقل یک روایت در این زمینه جالب است. امام حسین (علیه السلام) سر مسائل صفین با عبدالله پسر عمروبن عاص که مانند پدرش در صفین بر ضد امام علی (علیه السلام) جنگید، حرف نمیزد. ابوسعید خدری بعدها در مدینه میان آنان واسطه شد تا با یکدیگر آشتی کنند. وقتی امام با او سخن گفت، از عبدالله گلایه کرد که تو بر طبق احادیثی که از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند ، من را بهترین زمینیان نزد آسمانیان میدانی؛ پس چرا در صفین حاضر شدی و با پدر من که از من بهتر بود جنگ کردی. پسر عمرو بن عاص درباره دلیل این مطلب گفت: من زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زاهد بودم و زندگی را به خود سخت میگرفتم. روزها روزه و شبها قیام اللیل داشتم. پدرم درباره افراط من به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت کرد. حضرت به من فرمود: از پدرت اطاعت کن. وقتی پدرم به صفین میرفت ، من هم از او اطاعت کردم. حضرت فرمودند: این با «لاطاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» (عدم جواز اطاعت از کسی وقت معصیت خالق میکند) سازگار نیست؛ همینطور با آیه «و ان جاهداک انتشرک بی فلا تطعهما» اگر والدین تو ، تو را به شرک فرا خواندند ، از آنان اطاعت نکن . بدین ترتیب عبدالله بن عمرو بن عاص نشان داد که از جمله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که او را موظف به اطاعت از پدر کرده بوده ، تا چه اندازه بد برداشت کرده و ظاهر نگری کرده است.
نظافت شخصی و عطر زدن و..
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زندگی اجتماعی و فردی خود را در شکل معمول و حتی خوب آن شکل میداد. لباس سفید میپوشید ، عطر میزد ، موهای سر را شانه میکرد و مرتب دندانهایش را مسواک میکرد. در میان این مسائل ، عطر زدن برای آن حضرت یک اصل بود. در روایت هست که در خانه پیامبر ، محلی بود که پیامبر همیشه از آنجا خود را عطر میزده است: انس میگوید: کانت لرسول الله سُکّة یتطیّب منها (امتاع 7.101) در خبر دیگری آمده است که حضرت میفرمود در این دنیا عطر و زن و نماز را بسیار دوست میدارد، و البته درباره نماز ادامه میدادند که قرة عینی فی الصلاة. روشنی چشمان من در نماز است (مصنف: 321.4).
شخصی روایت میکند که من بچه بودم نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میآمدیم ، سر ما را مسح میکرد. من وقتی دست پیامبر روی سرم کشیده شد چنان بوی معطری احساس کردم که تا حال فراموش نکردهام. و ادامه میدهد: این قدر بوی عطر زیاد بود که گویی از کنار مغازه عطاری رد شده بودم. (امتاع 7.102) کسی هم اگر عطر تعارفی برای پیغمبر میبرد حضرت هیچ وقت آن را رد نمیکرد. نیز نوشتهاند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به بوی خوشش شناخته میشد: کان رسول الله یعرف بریح الطیب (مصنف: 319.4)
حضرت از خوردن چیزهای بودار که مردم را اذیت کند پرهیز میکرد. مخصوصا وقتی سیر داشت و استدلالش هم این بود که: أکرهه من أجل ریحه.خضاب و رنگ کردن موی هم بر آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به زنان دستور میداد تا مویهای خود را خضاب کنند ، اگر شوهر دارند برای شوهر ، و اگر ندارند برای آن که خواستگاران بیشتری داشته باشند (مصنف: 319.4). حضرت زنی را که در دستانش اثری از خضاب یا حنا نبود ، کراهت داشت نگاه کند(مصنف: 488.7).
تصور عمومی چنان است که گویی اگر کسی ثروتمند نباشد ، نباید از این قبیل امور استفاده کند، درحالی که چنین نیست. حضرت خود زندگی سادهای ، روی همان حصیری که شبها نماز شب میخواند ، روز مینشست و با مردم گفتگو میکرد و میهمانانش را پذیرای مینمود (امتاع: 115.7). نوع غذا خوردن او هم در همان حد معمول بود ، روی زمین مینشست و غذا میخورد: کان رسول الله یجلس علی الارض و یأکل علی الارض (امتاع: 7.262) چنان که در حدیث آمده است تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) زنده بود ، سه روز پشت سر هم آل محمد سیر نبودند (امتاع: 7.263).
پیامبر و شوخ طبعی
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فردی شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است: کان بالنبی دعابة ، یعنی مزاحا. اما این تبسم به معنای قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبی ضاحکا ما کان الا یتبسم.این شوخ طبعی هم خود او را سرحال نگاه میداشت و هم مردم را آرام و راضی نگاه میداشت. آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعی میداد ، چنان که یک اعرابی هدیه آورده بود ، بعد که پیامبر استفاده کرد ، آمد و پولش را می خواست و میگفت: پول هدیه ما را بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر میشد ، میفرمود این اعرابی کجاست بیاید و ما را از گرفتگی در آورد. البته پیغمبر از شوخی بیمورد خوشش نمیآمد. یکی از شوخ طبعهای آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریهای کرد. در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت: همه شما در آتش بپرید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم. (در نقل دیگری دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت: شوخی کردم.) وقتی نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند ، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود: لاطاعة لمخلوق فی مصعیة الخالق (امتاع 10.63) در کارهایی که معصیت خالق است ، نباید از مخلوق پیروی کرد. بعد از رسیدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمة بن سلامه که پیامبر به خاطر یکشوخی نادرست ، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت: این که تبریک ندارد ، ما مشتی پیر و کچل را کشتیم. رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند ، کسانی که با دیدنشان وحشت پدید میآمد و اگر دستوری میدادند، به سختی اطاعت میکردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید. حضرت فرمودند زمانی که در «روحاء» عازم بدر بودیم ، یک اعرابی نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبری ، بگو بدانم که شتر حامله من ، چه میزاید؟ تو گفتی که، خودت با او جماع کردی و از تو حامله شده؛ و تو البته برخورد زشتی کردی! سلمه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت.
عبادت حضرت
عبادت حضرت هم استثنایی بود. نماز شب که بر پیغمبر واجب بوده و خدا از او خواست که « نِصْفه او انقص منه الا قلیلا» که نیمی از شب یا اندکی کمتر از آن را قرآن و نماز بخواند. خداوند در قرآن میفرماید: « ان ربک یعلم أنک تقوم ادنی من ثلثی اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معک» (مزمّل 20).
حضرت علی (علیه السلام) در یکی از جنگها میگوید که همه خوابیده بودند اما پیغمبر مشغول عبادت بود: لقدر أیتنا و ما فینا قائم الا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تحت الشجرة یصلّی و یبکی حتی اصبح. در میان ما تنها کسی که ایستاده و زیر یک درخت نماز میخواند و تا صبح گریه میکرد، پیامبر بود. ابوذر هم که خود آیتی در زهد و عبادت بود میگوید: صلیت مع النبی فی بعض اللیل فقام یصلی فقمت معه حتی جعلت اضرب رأسی الجُدُرات من طول صلاته. یک شبی با آن حضرت نماز میخواندم ، آن قدر ایستاد و نماز خواند که من خسته شده سرم را به دیوار گذاشتم. همین نماز شب بود که پیامبر را به مقام محمود، یعنی مقام شفاعت رساند و این سفارش حق تعالی بود که: و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی أن یبعثک مقاما محمودا. نافله شب را به جای آر باشد که خداوند تو را به مقام محمود برساند.
پیامبر رحمت
خداوند در قرآن میفرماید: وَما اَرْسَلْناکَ اِلّا رَحْمَةً لِلعالَمینَ. پیامبر رحمت بدین معناست که آنحضرت هیچ گاه از مردم خشمگین نمیشد، به ویژه در اموری که مربوط به آموزش دین به آنان بود. در نقلها دارد که فکان لایبغضه شیء و لایستفزه. و دارد که کان اوسع الناس صدرا. و نیز دارد که قَدْ وَسِعَ النَّاسَ بَسْطُهُ وَخُلُقُهُ ، فَصَارَ لَهُمْ أَبًا. همه این عبارات به معنای آن است که حضرت سعه صدر کامل برای دریافت سخنان مردم داشت و سر فرصت به هدایت آنان میپرداخت. پیامبر رحمت بدان معنا بود که بت پرستان را هم که آزارش میدادند نفرین نمیکرد و میفرمود: خداوندا ! قوم مرا هدایت کن. وقتی به حضرت گفتند مشرکین را نفرین کنید ، حضرت فرمود: انی لم أُبْعَث لعّانا و انما بُعِثْت رحمةً (جنة النعیم، 454.1)
تأثیر پیامبر تنها در مسلمانان نبوده و نیست. بعثت حضرت ختمی مرتبت ، برای همه عالم رحمت بوده و این رحمت همچنان مستدام است.
مردمداری
مردمداری برای هر قشری به گونهای خاص معنا دارد برای یک رهبر، برای یک خطیب ، برای یک امامجماعت مسجد یا کاسب، رفتارهای خاصی میتواند سبب جذب مردم شود. پیامبر حتی در عبادت هم مردم را خسته نمیکرد. شنیده نشده است که پیامبر نماز جماعتش طولانی باشد. البته از این که کسی هم تندتند نماز بخواند بدش میآمد و تذکر میداد. درباره حضرت دارد که: یکثر الذکر، یقلّ اللعن، یطیل الصلاة ، یقصر الخطبة و کان لایأنف و لایستکبر. یمشی مع الارملة والمسکین فیقضی له حاجته. فراوان یاد خدا میکرد، لعنت کمتر میکرد، نمازش را با آرامش میخواند، خطبه نمازش کوتاه بود، تکبر نداشت، با فقرا و یتیمان مینشست و نیاز آنها را برآورده میکرد.
در همین حال، انتظار احترام هم از مردم نداشت. خدا البته از مردم میخواست حرمت پیامبر را نگهدارند. اما خود پیامبر پایبند احترامات رسمی نبود. از این که کسی جلوی پایش بلند شود، کراهت داشت. این خودش محبت بیشتری در مردم ایجاد کرده بود. در نقلی دارد: انه لم یکن شخص أحب الیهم من رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فکانوا اذا رأوه لمیقوموا الیه لما یعرفون من کراهیته له. هیچ کس برای مردم دوست داشتنیتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود، با این حال، میدانستند که او خوش ندارد کسی جلویش بلند شود، و آنها بلند نمیشدند. یک نمونه جالب از مردمداری همین است که وقتی نماز میخواند و صدای گریه بچهای میآمد ، سورههای کوچک را میخواند تا نماز تمام شود. وقتی علت را پرسیدند، فرمود اگر نماز را طول میدادم حواس مادرش پرت میشد: فخشیت أن یشق ذلک علی ابویه.
حضرت حتی سراغ ضعیفترین آدمها را میگرفت: زن سیاهپوستی در مدینه بود که کارهای مسجد را میکرد. چند روزی خبری از او نشد. حضرت سراغ گرفت ، گفتند: مرد. حضرت فرمودند شما با اینکارتان مرا آزار ندادید که خبر نکردید. در اصل مردم تصور کرده بودند این شخص این اندازه ارزش ندارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای او خبر کنند. حضرت فرمود اکنون قبر او را به من نشان دهید. قبر را نشان دادند. حضرت به سراغ قبر او رفت و بر او درود فرستاد و فرمود این قبور گرفتار ظلمت هستند و با درود و صلات ما بر آنها ، نورانی میشود. أن امرأة سوداء کانت تقمّ المسجد أو شابا، فقدها رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فسأل عنها أو عنه. فقالوا : مات. قال: أفلا کنتم آذنتمونی؟ فکأنهم صغّروا امرها أو أمره. فقال: دلّونیعلی قبره. فدلّوه فصلّی علیه. ثم قال: ان هذه القبور مملوءةٌ ظُلْمة علی أهلها، و ان الله تعالی ینوّرها لهم بصلاتی علیهم ( (فتح الباری 1337.3)
رفع سوء ظن از مردم در ارتباط با خود ، نکته بسیار مهمی است. پیامبر در آخرین روزها از مردم خواستند تا اگر تصور میکنند حقی از آنان را ضایع کرده بیایند و حقشان را بگیرند. این رفع سوء ظن ازمردم است. نمونه دیگر آن است که صفیه میگوید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) معتکف بود من شبی نزد او آمدم و بعد از صحبت خواستم بروم. آن حضرت در حجره اسامة بن زید بود و حضرت با من برخاست تا«لیقلبنی«. به دو نفر از انصار برخورد. آنها وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدند ، بر سرعتشان افزودند. پیامبر فرمود: علی رسلکما آنها صفیة بنت حیی ، قالا: سبحان الله یا رسول الله. فقال رسول الله: ان الشیطان یجری من الانسان مجری الدم. و انی خشیت أن یقذف فی قلوبکما شیئا. (مصنف: 360.4). پیامبر به آنها فرمود این صفیه دختر حیی بن اخطب همسر من است. آنها گفتند سبحان الله. حضرت فرمود: نفوذ شیطان در بدن مانند خون در رگهاست. من ترسیدم که چیزی به دل شما رسیده باشد و تصور ناشایستی کرده باشید.
برخورد با بدویها
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با یک جامعه اعرابی سروکار داشت نه جامعه عربی و بنابراین برخوردها در سطح بسیار نازلی بود که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باید تحمل میکرد. در روایتی آمده است که یک اعرابی از راه رسیده بود و نمیدانست مسجد چیست. رفت در یک گوشه مسجد بول کرد. اصحاب ناراحت شدند و قصد تندی به او داشتند. حضرت فرمود: آزارش ندهید؛ سپس او را صدا زدند و به او حالی کردند که مسجد جای ذکر و عبادت است نه جای این قبیل کارها.
معاویة بن حکم میگوید: من در نماز بودم کسی عطسه کرد. یرحمک الله گفتم. همه متوجه من شدند. دوباره آن شخص عطسه کرد. باز تکرار کردم. وقتی نگاه مردم را دیدم در وسط نماز گفتم: مادرتان بهسوگتان بنشیند، چرا به من نگاه میکنید. مردم با دست روی ران خود زدند. من ساکت شدم. وقتی نماز حضرت تمام شد ، مرا صدا زدند. به خدا سوگند هیچ معلمی را پیش و پس از آن ندیده بودم که اینچنین تعلیم دهد. حضرت نه مرا آزار دادند نه تندی کردند ، تنها فرمودند: این نمازی که خواندی چون بین آن حرف زدی فایده ندارد ، نماز تسبیح و تکبیر و تلاوت قرآن است. (فسکت فلما سلم رسول الله منصلاته، دعانی فبأبی و امی ما رأیت معلما قبله و لابعده أحسن تعلیما منه. والله ما ضربنی و لا نهرنی ولکن قال: ان صلاتک هذه لایصلح فیها شی من کلام الناس انما هی التسبیح و التکبیر و تلاوة القرآن(سبل الهدی 7.19)
نوع آموزش دادن دین توسط آن حضرت در روایت دیگری هم آمده است: شخصی سؤال میکند: یارسول الله، وقت نماز میرسد و من جنب هست ، چه کنم. حضرت فرمود من هم گاهی همین طور برایم پیش میآید. آن شخص گفت: شما مثل ما نیستید و بخشوده شدهاید. حضرت فرمودند: به خدا سوگند من هم دوست دارم خاشعترین باشم و آگاهترین به موارد تقوا «یا رسول الله تدرکنی الصلوة و أنا جنب أفأصوم؟ حضرت فرمودند: و أنا تدرکنی الصلاة و أنا جنب فأصوم. فقال: لست مثلنا یا رسول الله! قد غفر الله لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر. فقال: والله انی لا ارجو أن أکون أخشاکم لله و أعلمکم بمااتّقی». (مسلم 1110)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به معاذ بن جبل و ابوموسی اشعری که به یمن میرفتند فرمودند: یَسّرا و لا تُعَسّرا ، بشّرا ولا تنفرّا (بخاری ـ فتح الباری 6124.10) آسان بگیرید و سخت نگیرید ، بشارت دهید و تنفر ایجاد نکنید. عدهای به مدینه آمدند و سؤال کردند که پیامبر چطور عبادت میکند. وقتی شنیدند ، احساس کردند عبادت آن حضرت خیلی زیاد نیست. گفتند: بسیار خوب ؛ او پیغمبر است و خداوند از همه چیز او گذشته است. یکی از آن افراد گفت: من هر شب تا صبح عبادت میکنم. دیگری گفت: من همیشه روزه خواهم بود. دیگری گفت من اصلا ازدواج نمیکنم. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و خطاب به آنها فرمود شماها چنین گفتید، اما من که خاشعترین و متقیترین هستم شما هستم، روزه میگیرم و نمیگیرم و نماز میخوانم و ازدواج میکنم و این سنت من است که هر کس از من است باید از آن پیروی کند: اما والله انی لاخشاکم لله و أتقاکم له ، لکنیاصوم و افطر و اصلی و ارقد و أتزوج من النساء فمن رغب عن سنتی فلیس منی. (بخاری، فتح الباری 5063.9).
این بود گوشهای از آنچه از درباره روشهای اخلاقی و تربیتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است.
منبع:پایگاه دانش، پژوهش و نشر بین الملل
/خ