همانگونه که در سیر این پروندۀ سینمایی در بررسی کارنامۀ کارگردان انگلیسی کریستوفر نولان مشخص کرده بودیم، سهگانۀ بتمن نیازمند قسمتی مجزا و شاید کمی مفصلتر است که در این قسمت به آن خواهیم پرداخت. سهگانۀ بتمن نولان – یا آنگونه که طرفداران نامگذاری کردهاند سهگانه شوالیه سیاه – در میان فیلمهای اپیزودیک و دارای پیوستار تاریخ سینما توانست جایگاه ویژهای در کنار فیلمهایی همانند سهگانه ارباب حلقهها، ماتریکس و… به دست آورد.
بتمن آغاز میکند یا بازخوانی پروندۀ شوالیۀ گاتهام
در پیشدرآمد نخستین قسمت سینمای کریستوفر نولان اشاره کردیم که یکی از اساسیترین اقدامات دراماتیکی که به دست او روی داده است، نگاهی است که او در پرداخت رگههای کهنالگویی روایت قهرمان دارد. آنچه در ممنتو به ما نشان داده، در بازسازی قهرمانی از جنس سینمای نوآر و کلاسیک در بستری لامکان، در قالب سهگانۀ بتمن روی یکی از محبوبترین ابرقهرمانان فرهنگ آمریکایی و حتی جهان انجام میدهد. او در مجموعۀ شوالیه سیاه، داستان را از نخستین رویداد دراماتیک شروع میکند و سپس شخصیت را برای ما توضیح میدهد.
هنگامی که نولان در رقابت ساخت سری جدیدی از روایت این قهرمانِ محبوبِ به پیروزی دست یافت، هیچکس فکر نمیکرد جوانک مهجور و درعینحال درخشان انگلیسی از پس یک پروژۀ تولید بزرگ تحت نظارت برادران وارنر برآید. درست در عرض هفت سال از نخستین قسمت تا پایان سهگانه، نولان پرفروشترین و محبوبترین اقتباسها از این ابرقهرمان را بر پردۀ نقرهای اکران کرد.
پس از اجرای قدرتمندانۀ در ساخت دو فیلم بتمن و بتمن بازمیگردد و سپس شکست همهجانبۀ ، این دارای اهمیتی حیاتی برای کمپانی برادران وارنر بود. همین امر سبب شد نولان تمام جزئیات اضافه و حواشی نوشتهشده بر روایت بتمن را کنار بگذارد و به سراغ منبع نخستین و آثار کین برود.
اگر بتمن آغاز میکند نولان را به دو بخش اساسی تقسیم کنیم، نیمۀ اول بتمن را از کودکی تا مبدلشدن به شوالیۀ نقابدار گاتهام به تصویر میکشد و سپس در بخش دوم مبدل شدنش از یک نقابدار به قهرمان واقعی گاتهام روایت میکند. تفاوت میان دو چهرۀ کاراکتر قهرمان میان بروس وین و بتمن و تمام تیرگی و روشنی درونیاتش، اساس شکلدهندۀ فیلم نخست از سهگانه بتمن است.
شوالیۀ تاریکی یا قهرمان بهمثابۀ ضدقهرمان
هنگامی که قسمت نخست یا بتمن آغاز میکند به پایان میرسد، در مقابل چشم تماشاگران، اینک شخصیت بروس وین رفتهرفته با بازی شکل گرفته است. خدمتکار وفادار کهنالگوییاش (به تمثیلی از خدمتکار شوالیه در روایتهای فولکلور قرون وسطی) آلفرد با بازی معرفی شده است و همراه با او، مخترعش لوشیوس فاکس () نیز برای او ابزار و ماشینآلات موردنیازش را ساخته است. نخستین دشمنش () را در دارالمجانین به بند کشیده و توانسته آرامش را به گاتهام بیاورد. اما اینک عامل تاریکی به او راه یافته است: او در نجات گاتهام خودش را تنها میخواهد.
نخستین سکانس فیلم خبر از ورود دشمنی جدید میدهد. این دشمن جدید که طی چند سکانس اول معرفی میشود، همان عاملی است که قرار است از شوالیۀ تاریکی کریستوفر نولان یک فیلم آیکانیک در تاریخ سینما بسازد.
بهطور معمول در قواعد کلاسیک فیلمسازی، نمای نخست فیلم، نمای معرفی قهرمان نام میگیرد. اما اینک نولان فیلم را با نمایی از ضدقهرمان آغاز میکند: در دل یک جریان ابرقهرمانانه بارها و بارها روایت را از منظر ضدقهرمان پیش میبرد و این ضدقهرمان «جوکر» نام دارد – برگرفته از کمیک استریپ جوک مرگبار نوشتۀ فرانک میلر، نولان دست به خلق جوکری شگفتانگیز از منظر شخصیتپردازی میزند که تمام بار فیلم در دل روایت قهرمانانۀ بتمن بر دوش این شخصیت است. این کاراکتر قهرمان-ضدقهرمان فیلم از نخستین لحظۀ ورودش، دزدی از بانکی در گاتهام، بانگ یکی از بزرگترین هرجومرجگراییها را در دل گاتهام سر میدهد. فارغ از تعمیق و پیچیدگیهای جوکر نولان در پشت گریم مردی که میخندد، فقید دست به اجرای یکی از بینظیرترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما زده است.
با دنبالکردن فیلم رفتهرفته متوجه حفرهای تاریک در دل روانشناسی شخصیت بروس وین نیز خواهید شد. این ابرقهرمان دستنیافتنی فرهنگ غرب، اینک حسادت میورزد، درد میکشد، دست به اشتباهات مضحک میزند و گویی او قهرمان گاتهام دیگر نیست. ناگهان مفهوم کاراکتری با نام دوچهره (که نقشش را در این فیلم بازی میکند) برای مخاطب رنگ میگیرد. همانند جوکری که در روایت ضدقهرمان است – اما نولان در فرم سینمایی قهرمانش میسازد – بتمن همیشهقهرمان در مقابل چشمانتان به یک ضدقهرمان مبدل میشود.
قدمی که در پرداخت روانشناختی و فلسفی این اثر سینمایی در بههمریزی افکار مخاطب نسبت به قهرمان محبوبش در مقابل چشمانش نولان بر میدارد، درست همان نقطۀ عطفی است که پس از ممنتو در کارنامۀ کاریاش او را به یکی از مهمترین فیلمسازان قرن بیستویکم مبدل میسازد.
شوالیه تاریکی برمیخیزد
پس از آنکه در شوالیه تاریکی اشتباهات مهلک بتمن او را از مسیری که به خاطرش به گاتهام بازگشته بود، دور میکند، بروس وین نقاب قهرمانی را از چهرهاش برداشته و به گوشۀ خانهاش پناه میبرد. اما با شروع حملهای جدید از موج هرجومرج به شهر، بتمن به جنگی تازه فراخوانده میشود.
روایت برخواستن و طلوع دوبارۀ بتمن و قرار گرفتنش در مقابل نمایندگان تاریکی درست همان انحراف نخستینی است که در مسیر روایتگر نولان از این فیلم به بعد شکل میگیرد. نگاهی نزدیک به رؤیای آمریکایی با مفاهیمی مانند «ظهور ابرمرد» و «طلوع مردی که سردمدار صلح است» و شعار مبارزۀ علیه تروریسم، یکبهیک به فیلم ورود میکنند و در فیلمهای مابعد نولان نیز رنگ آن را بهروشنی میتوان دید. دیگر از تصویر دوگانۀ بتمن در این فیلم خبری نیست. حتی در انتخاب شخصیتها نیز با انتخاب بین (با بازی ) – که گویی از دل فیلمهای پساآخرالزمانی دهۀ هشتاد بیرون آمده و نمایندۀ تروریسم خاورمیانهای است – و همراهی که از نمادهای کمابیش جنسیتی در جهان کمیکاستریپهای بتمن است، نولان نگاهی همانند با سینمای بدنه را جایگزین نگاه تلخ اما هنرمندانه و متعهدش در شوالیه تاریکی میکند.
فارغ از لحظات بسیار هوشمندانه طراحیشدۀ در لحظات پایانی فیلم توسط کریستوفر نولان و بازیگردانی و کارگردانی نبوغآمیز همیشگیاش، شوالیه تاریکی برمیخیزد بدعت جدیدی در سینمای نولان میگذارد و آن فیلمسازی در بدنۀ هالیوود و جریان اصلی سینماست؛ رویهای که بیشک با تماشای فیلمهای نخستش دور از انتظار مینمود.
در بررسی واپسین اثر سینمایی او، دانکرک، بیشتر بهنگاه جدید حاکم بر سینمای کریستوفر نولان خواهیم پرداخت. با ما در قسمت بعدی بررسی کارنامه کریستوفر نولان همراه باشید.