بهمن پگاهراد، نویسندهی ادبیات کودک و نوجوان و از روزنامهنگاران پیشکسوت شیرازی از آن دست نویسندههایی است که اول خواننده کیهان بچهها بوده و از نوجوانی، همکاریاش را با این مجله آغاز کرده و تا امروز و هنوز با آن مانده است.
پگاه راد در یادداشتی که به مناسبت 61 سالگی کیهان بچهها نوشته و در اختیار ایسنا قرار داده، نقبی به گذشتهی این مجله زده است و کنکاشی در حال و روز امروز آن دارد:
میراث ملی؛ دوران طلایی!
"بعضی از نامها یادآور خاطراتی است که ریشه در گذشته آدمها دارند و «کیهان بچهها» یکی از این نامهاست. آدم بزرگهای امروزه و کودکان دیروز میدانند میخواهم از چه احساسی حرف بزنم ؛ احساس منتظر ماندن، خریدن کیهان بچهها و خواندن آن. خواندن مجلهای با کاغذ کاهی که همین جوری هم نوعی قدیمی بودن را القا میکند و این خاصیت کاغذهای کاهی است." (عباسعلی سپاهی یونسی، روزنامهنگار)
"به دیگر سخن، در طی دورانهای گذشته میلیون ها کودک و نوجوان ایرانی هر هفته کیهان بچه ها را در دست گرفته و با آن زندگی کرده اند. به واقع این مجله متعلق به همه ایرانی ها و میراث ملی است. آرشیو کیهان بچه ها نیز گنجینه بی نظیری است که صفحات اول شناسنامه هنری بسیاری از نویسندگان، شاعران، تصویرگران و دیگر هنرمندان عرصه کودک و نوجوان را در خود به ثبت رسانده است." (محمدحسین صلواتیان مدیرمسئول اکنون کیهان بچه ها)
تولد کیهان بچهها
کیهان بچه ها که در روز ششم دی ماه 1335 به همت دو معلم آن روزهای دور "جعفر بدیعی " ناشر مجله بازی و "عباس یمینی شریف " نخستین شاعر کودکان تولد یافت، مجله ای بود که با هدف سرگرم کردن کودکان منتشر شد. موضوعی که در سرمقاله اولین شماره کیهان بچه ها به آن اشاره شده بود: " بالاخره رای دادند که یک مجله برای بچه ها منتشر کنیم که آن را از داستان های شیرین و بازی های خوب و معماها و جدول های تفریحی و مطالب دیگری که دوست دارند پر کنیم و آن را طوری بسازیم که همه شما در موقع بیکاری با آن سرگرم شوید ...."
پیدا کردن راه!
من، طی یاد داشت هایی که به مناسبت سالگشت های این مجله در دهه های 60 و70 در همین کیهان بچه ها نوشتم، یادآور شدم که فکر تاسیس این نشریه در آن زمان فکر خوبی بوده و نمره 20 داشته، اما می بینیم که در ادامه توجهی به مطالب چاپ شده در آن و بحث گریز از ترجمه به جای تالیف و توجه به فرهنگ خودمان به جای فرهنگ بیگانه نشد و تنها گردانندگان آن راضی و خشنود از نشر منظم هفته به هفته آن بودند.
قدم های بعدی کیهان بچه ها نیز قبل از انقلاب که بیش از دو دهه به طور دقیق 22 سال و چند ماه ادامه داشت، غیر از جنبه سرگرم کننده آن، گام های موثر و تاثیرگذاری نبود، اما نظم انتشاراتی مجله، که منجر به عادت مطالعه در کودکان و نوجوانان شد، خود میتواند تاییدی بر جایگاه این مجله به ویژه سال های دهه 40 باشد، یعنی نوجوانان آن سالها، بعد از خرید و مطالعه دو، سه ساله آن به ناگهان به طرف کتابهای سازنده تالیفی و ترجمه میرفتند و با استفاده از آموزههای ملی و مکتبی راه حقیقی را پیدا میکردند، که حاصلش جمع بی شماری از نویسندگان، تصویرگران و شاعران دهه طلایی 60 بود، که خود بعدها این موضوع را از طریق گفتوگو و بیان خاطرات بازگو کردند.
با این همه، قضاوت ما از روند انتشار کیهان بچهها در قبل از انقلاب، در این زمانه است و به نظر می رسد پیشنهاددهندههای اولیه، راهی جز این سراغ نداشتهاند وگرنه این اجازه به آنها داده نمیشد.
از بهر حفظ ایران!
البته پیداست که شاعر شیرینسخن کودکان، عباس یمینی شریف با شعرهای مانایش چون " فرزندان ایران " "یار مهربان" و "درخت" با وجود اهتماهی که به شعر و شاعری و دلسوزی پدرانه نسبت به فرزندان داشته، نتوانسته همراه دوستش جعفر بدیعی آن تاثیر شگرف را در تداوم و نشر کیهان بچههای پویا داشته باشد.
با این وصف به این نتیجه میرسیم که بضاعت این دو خالق مجله به همین مختصر بوده و اکنون که به قضاوت کار آنها نشستهایم، همان مختصر یادها و لذت مرور دوران طلایی برایمان کافی است و با چشم بستن بر روی خیلی مسائل، کیهان بچهها و این مجله را همان درختی می بینیم که یمینی شریف گفته: "ای که این جا درختی کاشتی، روح تو شاداب!" البته در این شادابی روح، هم یمینی شریف شیرینسخن سهم دارد و هم جعفر بدیعی!
دوره جدید!
با این وصف کیهان بچهها، قبل از پیروزی انقلاب، به مدت هشت هفته تعطیل میشود و نخستین انتشار بعد از تعطیلات انقلابی، به شماره 1127 در سال بیست و سوم حیات، بار دیگر بر پیشخان دکههای مطبوعاتی قرار میگیرد.
سردبیری عباس یمینی شریف تا شماره 1151 به تاریخ هفتم تیرماه سال 1358 ادامه مییابد و از شماره 46 دوره انقلاب، صاحب امتیازی جعفر بدیعی نیز که در بستر بیماری بوده به پایان میرسد و سکان هدایت به " وحید نیکخواه آزاد " سپرده میشود.
وی جمعا 35 شماره هدایت و سردبیری این مجله را برعهده داشته و بعد از آن " داریوش نوروزی" در 21 - 22 سالگی که زیاد هم با دوران نوجوانی فاصله نداشته مسئول جدید میشود. کیهان بچهها از شماره پنجشنبه 11 مرداد 58 به دوران جدید قدم میگذارد. این مجله از شماره 152+1155 به " امیرحسین فردی " سپرده می شود و داریوش نوروزی خداحافظی می کند.
خود امیرحسین در این باره میگوید : " بعد از انقلاب، مدتی در حوزه هنری بودم، خبر دادند که کیهان بچه ها در آستانه تعطیلی است و کمک کنید که این اتفاق نیفتد. مسئولیت سنگینی در حوزه داشتم، گفتم نمی آیم، اما کیهان بچه ها باسابقه و پرمخاطب بود. تصمیم گرفتم هفته ای دو روز بیایم. از شهریور 61 آمدیم تا الان؛ با کیهان بچهها ماندگار شدم."
کیهان بچه ها که در آغاز انتشار در دی ماه سال 35 با شمارگان پنجهزار نسخه منتشر شد، در فاصله کوتاهی به فروش رفت. موسسه کیهان شماره اول را با همان شمارگان تجدید چاپ کرد و کمتر از شش ماه بعد، تعداد شمارگان از مرز 50 هزار نسخه هم فراتر رفت و به عنوان رکورد تیراژ در تاریخ مجله نویسی ایران، نام خود را ثبت کرد.
شمارگان افسانهای!
اما در دوران طلایی دهه 60 این تعداد شمارگان از مرز 300 هزار نسخه فراتر رفت، به طوری که بعضی دکه های فروش، بسته به تعداد نفرات کودک و نوجوان محله و اطراف خود و دیگر دوستداران عبوری حتی تا 100 نسخه مجله نیز به نمایندگی ها سفارش میدادند و فروشندگان به لحاظ اینکه مجله به خاطر قطع کوچک آن لیز نخورد و لبریز نشود، آن را به تدریج روی پیشخان دکه قرار می دادند.
یعنی استقبال به حدی بود که روز دوم انتشار، این مجله نایاب می شد و فروشندگان اگرچه باید پاسخگوی "سین جیم"های بچهها میبودند که چرا بیشتر نیاوردی و چرا به این زودی تمام شده، در عین حال نفسی راحت می کشیدند تا هفته بعد و روز از نو، روزی از نو !
“ حمید ریاضی " که از همان اوایل به همراه " رسول فلاحپور " به یاری فردی آمده بودند، درباره تیراژ افسانه دوران طلایی میگوید: " به وقت خداحافظی آقای نوروزی، وی مجله را با تیراژ 300 هزار به ما تحویل داد. چاپ مجله دو روز طول می کشید و برای چاپ، برش و صحافی خیلیها از بیرون موسسه به ما کمک می کردند و در این دهه با کمی بالا و پایین این تیراژ افسانه ای حفظ شد. "
با این توضیح که داریوش نوروزی در گفت و گو با " اعظم کاوه " که در سالگشت چهل و سومین سال کیهان بچه ها صورت گرفته، در پاسخ به این سئوال که چه خاطره ای از آن دوران، یعنی زمان سردبیری کیهان بچه ها دارید گفته است: "خاطره که زیاد است، اما چیزی که برایم خیلی خوشایند بوده، این بود که تیراژ کیهان بچه ها 45 هزار تا بود و روزی که جمع ما بیرون آمد، تیراژ 320 هزارتایی را تحویل دادیم !"
من و کیهان بچهها !
در دوران طلایی کیهان بچه ها در دهه 60، من در شرایطی به یاری مجله و سکاندار آن دوستم زندهیاد امیرحسین فردی شتافتم که کار روزنامه نگاری را در روزنامه شهرمان شیراز " خبر جنوب " دنبال می کردم و کار تولید روزانه که تا نزدیک غروب و حتی روزهایی تا شب هنگام ادامه داشت، فرصت امور ذوقی و ادبی را از من گرفته بود، اما یک نیروی خارج از توان به یاریام شتافته بود که با بهره گیری از نعمت خدادادی آرامش نیمهشبان، علیرغم دوران جنگ تحمیلی در آن دهه به عشق کار برای کودکان و نوجوانان سرزمینم، بی خوابی را بر خود هموار کردم، ضمن این که صبوری همراه عزیزم و دو فرزندم، طی کردن این مسیر را برایم مهیا کرد .
راز ساختمان زرد!
اولین داستان کوتاه من در کیهان بچه ها در دوران طلایی به نام " قلک " در شماره 234 در تاریخ 28 فروردین ماه سال 1363 به چاپ رسید. نخستین رمان من نیز که به صورت دنباله دار در مجله چاپ شد " راز ساختمان زرد " بود، که چند سال بعد از چاپ در کیهان بچه ها، توسط کتاب های شکوفه، انتشارات امیرکبیر به صورت کتاب هم منتشر شد.
از جمله دیگر داستان های کوتاه من که در این دهه در کیهان بچه ها چاپ شد می توانم به "بهترین هدیه دنیا"، " دریای طوفانی "، " دوچرخه مشهدی عزیز "، " ماشین پرنده " ، " بابا اشتیاق " ، " پوتینهای جادویی آقای فرازیان " ، " کورس حاجی شجاعی " و ده ها داستان دیگر که بعدها تعدادی از آنها کتاب شدند، اشاره کنم.
یکی از ویژگی های این دهه طلایی، چاپ تصاویر روی جلد مجله است، که به همان شکل قبل از انقلاب، سوژه تصویرگر، به یکی از داستان های اصلی مجله برمیگشت که البته چندین سال ادامه داشت.
در این دهه علاوه بر نویسندگان و شاعران، تصویرگران بزرگی به یاری کیهان بچه ها شتافتند، که از آن جمله باید به " الکس گورگیز" نقاش روستبار ارمنی ساکن کشورمان اشاره کرد.
چندین داستان من از جمله "ماشین پرنده " یا " دریای طوفانی " که به آنها اشاره شد، توسط این نقاش بزرگ که شاگردان فراوانی از جمله "هانیبال الخاص " به جامعه ما تقدیم کرد به یادگار مانده که نامش را گرامی میدارم .
در دوران طلایی دهه 60 که به اعتقاد من تا دهه 70 ادامه داشت، عمق مطالب به شعر و تصاویر در برخی شمارهها، این مجله را به ادبیات جهانی نزدیک میکرد و این عقیده را "مصطفی رحمان دوست " نیز دارد. وی گفته است: "هر ادبیاتی که بومی شود، جهانی میشود " .
در این دهه و دو دهه بعد، از تاثیر و پیگیری امیرحسین فردی، مدیرمسئول 32 ساله کیهان بچه ها نمی توان به آسانی عبور کرد. در واقع او مشوق خیلی از نویسندگان، تصویرگران و شاعرانی بود که بعدها در میدانگاه هنر و ادبیات کودک و نوجوان برای خود جا پای محکمی باز کردند.
به گفته "علیرضا متولی" واقعیت این است که ادبیات کودک و نوجوان ما در همه زمینههای اصلی داستان، شعر، ژورنالیسم ادبی و تصویرگری در دوران بعد از انقلاب، از کیهان بچهها و دهه طلایی سال 60 شروع شد و آقای فردی با سعه صدری که داشت، امکان حضور خیلی از نویسندگان را در این عرصه فراهم کرد .
مثل خودم، مثل دالی!
اوج همکاری من با کیهان بچه ها در دهه های 60 و 70 بود که فکر می کنم در یاد نوجوانان آن دهه و پدران و مادران این دوران که اکنون خود کودکانی دارند، مانده باشد؛ اگرچه روانکاوی این مسئله چیز دیگری میگوید و طبق نظریه روانشناسان، نام نویسنده یک اثر زیاد در ذهن افراد سنین یاد شده نمی ماند و بیشتر با نام های قهرمانان همراهی دارند، مگر داستان های دنباله دار که چندین ماه هرهفته، نام نویسنده به چاپ می رسد و این تکرار در ذهن ها و چشم ها می ماند.
با یادآوری این که در دهههای یادشده، به ویژه دوران طلایی دهه 60 علاوه بر داستان های کوتاه من که چاپ آنها گاه یک هفته در میان هم اتفاق افتاد، داستان هایی نوشتم که اغلب دو قهرمان ثابت داشتند. این دو نقش آفرین، اگرچه از جنس ما آدمها نبودند، اما تحرک آفرینی به ویژه در آن دوران جزء ذات وجودی اشان بود. اول خود همین " کیهان بچه ها! " و دوم " دوچرخه"! اغلب داستان های چاپ شده من درکیهان بچه ها همچون " قصه مادرم !" ، "یک خبر دست اول !" ، " مجله و پاسبان !" ، " مثل خودم ، مثل دالی !" ، " یک عکس دست جمعی !" و ...اشاره به دوران طلایی دهه 40 است.
دورانی که زندگی ها به زلالی آب چشمه سارها بود و بازی های سنتی و قدیمی بهترین لحظه های شادی آور برای کودکان و نوجوانان بود. آن زمان ها داشتن یک دوچرخه 26 مدل " هامبر " و " هرکوس " آرزوی دستنیافتنی پسرانی بود که به دوره نوجوانی رسیده بودند، اما جیب های پدر خالی خالی بود. بعضی از این نوجوانان حتی در حسرت خرید همین کیهان بچه های پنج ریالی بودند.
از جمله داستان های دوچرخه ای من، یکی " دوچرخه مشهدی عزیز " است که در شماره 278 کیهان بچه ها به تاریخ 30 بهمن ماه سال 63 چاپ شد. در واقع من با چاپ داستان هایم در دهه 60 و 70 که زمان وقوع ماجراهای آنها دهه طلایی دوران نوجوانی ما بود، دو دوران را با هم گره زدم و تکرار در تکراری با رنگ طلا بود، برای نسل های متفاوت با دوران بی بازگشتی که اکنون برای همیشه در حسرت آنیم.
البته این را من تنها نمی گویم. بسیاری و از جمله زنده یاد فقید امیرحسین فردی معتقدند که دیگر کیهان بچهها، حتی در صورت چاپ و تداوم انتشار آن، در یادها نمی ماند و هرگز دیگر بار خاطره نمی شود. فردی یکی دو سال قبل از خداحافظی، در گفتوگویی در پاسخ به این سئوال که " آیا کیهان بچهها هنوز هم آن جایگاه را دارد که برای نسل امروز خاطره شود؟" گفته است: " نه! این جایگاه را دیگر نه کیهان بچه ها می تواند داشته باشد و نه هیچ نشریه مکتوب دیگر! الان با گذشته متفاوت است و بچه های ما جور دیگری زندگی می کنند .
امروز کمتر اتفاق می افتد که بچه ها مجله ایی را با علاقه بخوانند. با ورود رسانه های دیداری، بچه های ما وارد عرصه دیگری شدند و همه باید تلاش کنیم که از رسانه های مکتوب فاصله نگیرند؛ چون در آینده به ضرر آنهاست. رسانه مکتوب، بچه را به فکر کردن وادار می کند. اما رسانه تصویری فرصت فکر کردن را به مخاطب نمی دهد؛ یک نوع پاسخگویی به نیارهای هیجانی بچههاست و تفکر غنی و قوی پشت آن وجود ندارد.
آخرین داستان من !
"مشق " عنوان آخرین داستان من در کیهان بچه ها بود. این داستان کوتاه در دو شماره 2784 و 2785 به تاریخ 20 و 27 تیر ماه سال 91 درست 10 ماه قبل از وداع امیرحسین فردی با ما، به چاپ رسید تا آن سال ها نیز بگذرد و به این جا و این سالها برسیم به این عشق و این رویا که کاش کوچک و کوچک تر می شدیم و یک بار دیگر دوران های طلایی و نوستالژی را تکرار می کردیم...!