رضا ساکی
شاید در طول ماه چندبار به خودم قول میدهم که مثبتاندیش باشم و خوشباور. به خودم میگویم بس است این همه بدباوری و افکار منفی. بعد به خودم قول شرف میدهم که در دام سیاهنمایی رسانهها و کانالهای تگلرامی نیفتم و با اندیشهای پاک خبرها را بخوانم و تحلیل کنم. اما دقیقا همان روزی که تصمیم میگیرم چنین کاری کنم خبری منتشر میشود که باورهای آدم را مثل هلیم هم میزند. یعنی کاری با آدم میکند که آدم به همه دانستهها و باورهای قبلی و قلبی خود شک میکند.
نمونهاش همین آقایی که گفته است آن خاطره که فلانی از فلان مرحوم روایت میکند "زاییده ذهن من" بوده است.
باور میکنید؟ یعنی هستند کسانی که آنچه را ذهنشان میزاید به عنوان مدرک تاریخی به خورد ملت میدهند. حالا ما چقدر این خاطره را توی سر برخی دوستان کوفتیم بماند. یعنی از دیروز که این آقا این حرف را زده است به همه چیز شک کردهام. یعنی به نوشته مدیر ساختمان هم که روی بُرد زده است شک دارم. از کجا معلوم چیزهایی که درباره تعمیرات ساختمان نوشته است زاییده ذهنش نباشد؟ زنم دائما تاکید میکند که ما شش سال است ازدواج کردهایم؟ از کجا معلوم که هنوز نامزد نباشیم و ازدواج کردن زاییده ذهنش نباشد؟ من همیشه گفتهام که یک پرسپولیسی دوآتشه هستم از کجا معلوم استقلالی نباشم؟ آیا من واقعا کارمند هستم یا شغل واقعیام خردهفروشی مواد مخدر است و کارمندی زاییده ذهنم است؟
یعنی طوری شک در دلم افتاده است که به همه چیز مشکوک شدهام. آیا خاطرهای که پدرم از عمویم نقل میکند زاییده ذهن پدرم است یا زاییده ذهن عمویم؟ آیا خاطره مادرم از اولین دندان شیری من واقعی است؟ اصلا شاید من بچه سرراهی بودهام و آن خاطره فشار زایمان زاییده ذهن مادرم بوده است؟ آیا واقعا مصدق نفت را ملی کرد؟ آیا دولت آقای دکتر احمدینژاد واقعی بود یا زاییده ذهن؟ آن عکس همسر چاوز واقعی بود یا زاییده ذهن؟
الان من با رویش ناگزیر زاییدههای ذهنم چه کنم؟ آقا لااقل نمیگفتی آن خاطره ساختگی است! اگر از فردا همه بیایند زاییدههای ذهنشان را افشا کنند سنگ روی سنگ بند میشود؟