ادمین خودخوانده و جاعلِ جَریِ کانالهای مَجازی فَراستی -بر خلاف سیدجواد یوسفبیک (نویسنده و مسئول وبلاگ و سایت آقای فَراستی)- «جاعل» و صد در صد «غیرقابل اعتماد» است. بار اول، چندماه پیش بود که نقد من بر فیلم ضدملی «دونده زمین» کمال تبریزی با عنوان «شاگردان فراستی وارد میشوند: تحقیرِ "سرزمین کهن" در "دونده زمین"» در 16 خرداد 95، در خبرگزاری تسنیم منتشر شد. آنجا از تیتراژ فیلم تا پایانش سکانس به سکانس نشان داده بودم - اثبات کرده بودم - که چرا فیلم، ضدِ وطن است. چند روز بعدش در تاریخ 22 خرداد 95 یادداشت منتقدانه دیگری از من با عنوان «کسی از فحشهای سکانسشده کمال تبریزی به تبار ایرانی خبر ندارد» را خبرگزاری مشرق منتشر کرد که در نقد مصاحبه کمال تبریزی با روزنامه اعتماد نوشته بودم . آنجا این پرسش اساسی و حتی استراتژیک را مطرح کرده بودم که رسانههای روشنفکری و شبهروشنفکری- فارغ از توجه به هر گونه ایدئولوژیِ مذهبی و غیر مذهبی- چرا سر بزنگاهها از ملیت خودشان و خودمان که ایرانی هستیم و از این وطنی که همیشه متعلق به همه ماست دفاع نمیکنند. یادداشت را با این جملهها به پایان رسانده بودم:
«اینکه برخی رسانهها(ی غیرِ و حتی ضد روشنفکری) آمدهاند پشتِ نقد فَراستی، اصلا برای رسانههای روشنفکر، پیام خوبی نیست. کار تمام است. هرکه پشت کشور و مردمش بیایستد و در هَجمهها جُم نخورد، برنده(امروز مینویسم رستگار) است و هرکه دانسته یا نادانسته به مردم و وطنش پشت و خیانت کند، بازنده. این گوی و این میدان.»
شخص جاعل، یادداشتها را دزدید و با الصاقِ «سید» و «عکس خودش با کرواتی نیمهباز روی تیشرت» به ابتدایش، ذوقزده آنها را منتشر کرد.
7 اسفند، سه روز پیش یادداشتی نوشتم به نام «فراستی و نخود آشِ سهیلی» که سیدجواد آن را در وبلاگ فراستی- که مورد تأیید آقای منتقد است- منتشر کرد. میثم امیری با اینکه اساساً با نوشته من موافق نبود، تیتر را نقد کرد و گفت حتی ضدِ نوشتهات است. آن را به «نخود آش درهم سهیلی علیه فراستی» تغیردهی بهتر است. سیدجواد تیتر را تغییر داد؛ اما آن یکی «سید» -سید جاعلِ جَری- با شتابی وصفناپذیر و بِشکنزنان، حالا دیگر یادداشت را زده بود زیر بغل و با همان تیترِ منسوخ، در کانال تلگرامی جعلی فراستی، با نام خودش منتشر کرده بود و ابتدایش نوشته بود: «بازتاب ادمین سید محسن باقری به نامه حمید فرخنژاد». در چند پستِ بعدش به مناسبتی دیگر در واکنشی یا به قول خودش بازتاب، به آقای مهراب قاسمخانی نوشت: «عکس را از کافه سینما میدزدید و متن را از فرخنژاد کش میروید و فیلمنامهها را از روی فرندز میدزدید و دکور دورهمی را هندیها الهام میگیرید و الی ماشاالله ... حال سوال اینجاست که جناب محراب قاسمخانی برادر محترم، مگر تا به امروز غیر از دزدی کار دیگری میکردید؟» و «محراب» را دزد نامید.
ادمینِ خودخوانده کانالهای جعلی فَراستی، باز پریروز فحشنامهای را علیه آقای حمید فرخنژاد منتشر کرد؛ آن هم با اشکالات فراوانِ املایی و انشایی و لحنی کج و کوله که فقط از ذهنی کلاژ شده بر میآید و توی خیالپردازیهای خودش با چنتهای خالی از فکر و واژه، ایندفعه با وام گرفتن از اصطلاحِ «رخ در رخِ» سعید سهیلی در برنامه اخیر هفت، حمید فرخنژاد را به جنگ -و توهین رو در رو- فراخواند و البته نتوانست از واژههایی که درباره آقای فرخنژاد در آن یادداشت قبلی نوشته بودم، چشم بپوشاند.
طبیعی است که امروز، سهشنبه 10 اسفند 1395 از او به دلیل دزدیدن و تحریفِ نوشتههایم در دادگاه شکایت خواهم کرد. پاک کردنِ نوشتههای من در کانال جعلیش هم کمکی به او نخواهد کرد؛ چون به اندازه کافی از دزدیهایش اسکرینشات گرفتهام. حالا که او برای هر حاشیهسازی پوشالیِ دیگری آن هم با کلمههای من، تیز کرده است؛ چارهای ندارم اعلام کنم تا اطلاع ثانوی، قرار نیست به ایمیلِ کوتاه و «محترمانهای» که سید ابراهیم نبوی از طریق سیدجواد یوسفبیگِ عزیز، در پاسخ به یادداشت منتقدانهام با نامِ «شجاعت اندیشیدن و روشنگریش » که هفتم اسفند منتشر شده است، پاسخی بدهم؛ البته اگر اَدمین جاعل، این یک بار را دندان روی جگر بگذارد و از اینیکی متاع بگذرد و خودش را نیاندازد وسط.
این دزدیهای ناشیانه از کسی که انشاء نوشتن هم بلد نیست - و نشانی به سوءاستفادههای دیگر به نام فَراستی در همان کانال و اینستاگرام میدهد- را گفتم تا مخاطبان به آن صفحه و عکس اعتماد نکنند و آقای منتقد را در یادداشتها و برنامههای تصویریش دنبال کنند.
***
پینوشت : دیروز ظهر با فراستی تماس گرفتم و شرح ماجرا را برایش توضیح دادم. آقای منتقد گفت: «همه کانالهای مجازی به نام من مردود هستند.»