نقش و جایگاه مردم در کارآمدى حکومت
از اساسىترین پایههاى حکومت در کنار عنصر مشروعیت، کارآمدى آن است. ضرورت و اهمیت این پایه، تا بدان حد است که در صورت بىتوجهى و نپرداختن به آن عنصر و یا پایه، مشروعیت به تنهایى کارى از پیش نمىبرد و در دراز مدت مشروعیت به ضد خود دگر مىگردد. به همین جهت کارآمدى را مشروعیت عملى، مشروعیت همیشگى و یا مشروعیت پذیرفته شده مىتوان نامید .
مقوله کارآمدى، چیزى بیگانه و غریب با دین نیست، تا گفته شود این مفهوم پس از انقلاب صنعتى و ماشینیزه شدن امور پدیدار شد و در عصر و فرهنگ «اتوماتیزم» و «روباتیزم» نیرومند گردید؛ بلکه در فرهنگ دینى و در منطق هدایتى و مدیریتى انبیاى الهى کاربرد روشنى داشته است. مانند آیه کریمه :
«ان الذین تعبدون من دون الله لایملکون لکم رزقا قابتغوا عندالله الرزق واعبدوه و اشکروا له الیه ترجعون.» (6)
آنچه جز خدا مىپرستید، نمىتوانند به شما روزى بدهند. پس رزق و وسیله را از خداى یگانه بخواهید و او را بپرستید و سپاس گزارید که به سوى او بازگشت خواهید داشت.
و نیز در منطق ابراهیم خلیل، تاکید فراوان بر آن رفته است، به اندازهاى که در قرآن به مانند یک فرهنگ و الگوى عملیاتى براى پیامبران دیگر بازگو شده است :
«واذکر فى الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا اذ قال لأبیه یا أبت لم تعبد مالایسمع و لا یبصر و لا یغنى عنک شیئا یا ابتانى قد جآءنى من العلم ما لم یاتک فاتبعنی أهدک صراطا سویا.» (7)
یاد کن در این کتاب از ابراهیم که او راسترو و راست کردار و راستگو پیغمبرى بود.
هنگامى که به پدر خود گفت: چرا چیزى مىپرستى که نه مىشنود و نه مىبیند و تو را سود ندارد و به کار هیچ چیز نیاید.
اى پدر! به من از دانش، آنچه آمده، به تو نیامده، پس مرا پیروى کن، تا راه راست و درست، به تو بنمایم.
به هر ترتیب کارآمدى، بر پایه اصول و عناصر دگرگون شوندهاى شکل مىگیرد و استوار است که نمىتوان همه را در این نوشتار کوتاه گنجاند. آنچه براى این بحث لازم دیدهایم، در دو محور بیان مىکنیم:
1. هدف :
هیچ حکومتى نمىتواند هدف و یا هدفهایى را دنبال نکند. از این روى، هرحکومتى در پى هدف است که سازوار با آن سازو کارهاى لازم را مىباید فراهم بیاورد. آنچه در این هدفها مهم است:
الف. روشن و شفاف بودن هدف.
ب. دستیاب بودن هدف.
ج. برآورده کننده حقوق انسانى انسان.
هرگاه این ویژگیها از هدف و یا هدفها ستانده بشود، پیآمد آن ناکارآمدى حکومت بیش نیست .
شفاف بودن هدفها، نه تنها براى حکومت کنندگان، بلکه بیشاز آن براى مردم (بویژه مردم در هویت فعال«~ (Active) ~»ضرورى و بایسته است؛ زیرا مردم، سازو کار به حقیقت پیوستن آن را مىسازند و براى آن هزینه مىکنند. و در صورت ابهام، از هر دو عمل باز مىایستند .
و چنین است دستیاب بودن هدف. نادستیاب بودن هدف، افزون بر این که انگیزش و پویایى را از مردم مىستاند، انتظارهاى دروغینى نیز در آنها به وجود مىآورد که هر دو امر هم براى حکومت و هم براى جامعه ناگواریهایى را در پى دارد. که این گونه ناگواریها، آفتها و آسیبهایى را براى حکومت، پدید مىآورند مانند استبداد، روزمرگى و...که کمکم کارایى حکومت را کاهش مىدهند. و سرانجام، هدفهایى که به حقوق انسانى بىحرمتى روا دارند، به طور طبیعى، از چشم مردم مىافتند و از گردونه زندگى و چشماندازها خارج مىشوند.
در نتیجه، با توجه به سه ویژگى یاد شده هدف، به این نکته کلیدى مىرسیم که مردم در روشنگرى و به حقیقت پیوستن هدفهاى حکومتى، نقش بنیادى و اجرایى دارند.
در کلام نراقى، مقوله هدف با شرح و روشنگرى و بیانى که در این جا از آن به عمل آمد، ارزیابى نشده است و لیکن اصل روشن بودن و نقش مردم در به حقیقت پیوستن آن در قالب گزارههاى اخلاقى، این گونه آمده است:
«پس سلاطین عدالت شعار و خواقین معدلت آثار از جانب حضرت مالک الملک براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معین گشته...عدالت و رعیتپرورى باعث تحصیل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مىگردد.» (8)
2. مدیریت :
از دیگر پایهها، رکنها و ستونهاى کارآمدى حکومت، وجود مدیریت قوى، سالم و انسان محور است. براى مدیریت، هر چند سازو کارهاى گوناگون لازم است و در هر قلمروى از قلمروها، ویژگیهاى سازوار با خود را خواستاراست؛ ولى سه مرحله، یا عامل و عنصر را که از بستگیهاى جمعى همه به شمار مىآیند و در مدیریت، بویژه مدیریت کلان جامعه سخت و پراهمیت مىنمایند (بویژه به جهت نقش مردم در آنها) بدین قرارند:
الف. اراده برانجام کار:
از دشوارترین مرحلههاى مدیریت، مرحله آهنگ انجام کار است. چون در این مرحله، ناسازگاریهاى روانى و فشار مسئوولیتپذیرى دو چندان مىگردد. و از همین جهت ، موجهاى بازدارنده، فشرده و با انرژى بسیار زیاد آسیبهاى فراوانى بر مدیریت و در پى آن، بر حکومت وارد مىآورند . بنابراین، درنگ و تلاش دو چندان لازم است تا از چنین لغزشهایى جلوگیرى شود. از این روى، سازو کار و نگهداشت نکتههاى زیر، از اهمیت کاربردى برخوردارند.
1. در گاه آهنگ انجام کار، نباید به تعصب اجازه جولان داد. چون کمترین پیامد آن، انحصارطلبى، دگرگونناپذیرى و میدان دادن به احساسها و مهروزیهاست. و این سه، هر کدام، به گونهاى از حضور مردم در این صحنه حیاتى جلوگیرى مىکنند. در مثل، دگرگون ناپذیرى، به مانند منطق و دلیل نگهداشتن همیشگى کسانى در پستها و مقامها، به جهت تجربه فراوان و یا ثابت بودن امور حیاتى به کار مىافتد.
و یا نگاه مهرورزانه سبب مىشود که به طور پىدر پى، گروههاى سیاسى، نژادى، خانوادگى، همسو و... براى دیگران تصمیم بگیرند.
2. در مقام اراده براى انجام کار، نباید به دانستهها و اطلاعات خود و یا اطلاعاتى که تأیید کننده دیدگاهها و موضعگیریهاى خود است، بسنده کرد، بلکه مىباید به دانستههاى دیگران و اطلاعاتى که ناسازگار دیدگاههاى خود است، اعتماد ورزید و از آنها، بهره برد . این اعتماد و استفاده، ممکن نیست. مگر با سهمداشتن و نقشآفرین بودن دیگران (صاحبان اطلاعات و دانشها) در فرایند تصمیمگیریها.
به طور طبیعى، این چگونگى، یعنى نقشآفرین و پرتلاش شدن مردم در تصمیمگیرى، هم پشتوانه اجرایى تصمیمهاى گرفته شده را فراهم مىسازد و هم از میزان اشتباه و خطاپذیرى آن مىکاهد .
حضرت على (علیه السلام) در این مورد سخنان آموزنده و کارگشایى فرموده است که تنها به ذکر جملهاى از آنها بسنده مىکنیم:
«تفکر قبل ان تعزم و شاور قبل ان تقدم و تدبر قبل ان تهجم.» (9)
پیش از آن که آهنگ انجام کارى را بکنى، بیندیش و پیش از قدم نهادن در انجام کارى به رایزنى پرداز و پیش از هجوم به کار تدبر و سیاستگذارى کن.
درنگرش نراقى به نکتههایى بر مىخوریم که تا اندازه اى بیانگر نقش مردم در تصمیمگیریهاست . او، بر این باور است که در پارهاى از امور که به گونهاى از مسائل حکومتى و اجتماعى به شمار مىآیند، هر چند ممکن است ظاهر فردى و غیر حکومتى به خود بگیرند، تصمیمگیرى آنها و حتى ولایت بر آنها، که بالاتر از تصمیم گیرى است، به عهده خود مردم است، مانند : ازدواج، سرپرستى دارایى یتیمان، دیوانگان، نابخردان و غایبان. در این موارد ولایت و دستیازى، که به یک معنى پس از تصمیمگیرى نمود مىیابند، به گروههاى ویژهاى از انسانها واگذار شده است:
«... پس سرپرست دیوانه و نابخرد کسانى که حق دستیازى در دارایى این دو دارند، در صورتى که ولى و سرپرست دیگر، مانند پدر، جد، و وصى نبوده باشد، در موردها و جاهایى که بر ایشان ولایت است، فقها ولایت دارند.» (10)
و یا در مورد دارایى غایبان، نوشته است:
«غایبان سه دستهاند: نخست، کسى که از شهر و زادگاهش دور است و لیکن از حال و محل او، اطلاع در دست است و نیز از نظر عرف و عادت، امید برگشت وى مىرود....
دوم، همان دسته نخست است، البته با این فرق که اطلاع از حال و محل وى ممکن نیست و تصرف در دارایى او، هر چند به جهت دورى راه، به درازا کشیدن زمان یا زندانى بودن و مانند آن....
سوم، غایبى که از هر جهت اطلاعى از او نیست....
اما سرپرستى دارایى غایبان به گونه مطلق این گونه است که اگر غایب از دو قسم نخست بود، براى حاکم از آن جهت که حاکم است، بر دارایى غایب از آن جهت که غایب است، هیچ ولایتى ثابت نیست، دلیل آن اصل و اجماع است؛ از این روى حاکم نمىتواند حقوقش را مطالبه کند .» (11) و نیز ایشان به روشنى بیان مىکند: در امور زندگى دنیوى و حیات معنوى انسان، مردم بویژه شایستگان آنان حق ولایت و تصمیمگیرى دارند. هر چند که در این گونه موردها، ولایتفقیه و دینشناس و دین فهم به طور حتم ثابت است:
«به درستى هر کسى که ممکن است ولى و عهدهدار در امر حکومت بشود و احتمال ثبوت ولایت برایش برود، فقیه از مسلمانان، یا از اهل عدل و انسانهاى مورد اعتماد مردم در آن داخل هستند و نه عکس آن.» (12)
ب. بازرسى :
یکى دیگر از رکنهاى مهم مدیریت که همیشه باید در نگهداشت آن کوشید و به اجراى دقیق آن همت گماشت، فرآیند بازرسى و زیر نظر داشتن کارها است. گرچه روش بازرسى ، دگرگونپذیر و نیز تابعى از دگرگونپذیریهاى دیگر است و در حوزهها و قلمروهاى گوناگون به گونه ناسان و جداى از هم به کار گرفته مىشود. اما در همه جا و همه حال، مقصود و معناى ثابتى از آن جسته مىشود. و آن عبارت است از سیستم ارزیابى و ارزشگذارى کارکردها، به قصد افزایش توانشها و اهرمى است. براى استفاده سالم و عادلانه از قدرت، به قصد جلوگیرى از استبداد و دست به دست شدن قدرت بین کسان و گروههاى ویژه و... در عرصه مدیریتهاى کلان جامعه .
بازرسى و زیر نظر داشتن دقیق کارها، با واسطه و بدون واسطه، از سوى مردم، به کار بسته مىشود و گروهها و تکتک مردم، به گونهاى در آن نقش مىآفرینند. اما آنچه مهم است و پیامدهاى مثبت و کار سازى را بر آن بار مىکند، نهادینه شدن ارزیابى و دگرشدن آن به یک فرهنگ عمومى، به دست تواناى نظام مردمى و فراگیر است.
در اسلام ، تاکید فراوان بر این فرآیند شده است که مؤمنان، هم گروهى و هم فردى باید به این مهم بپردازند و آن را همیشه و در همه حال، زنده و پویا نگهدارند. تکتک مردم، در صورت دارا بودن ویژگیهاى لازم، وظیفه دارند ، زیر نظر گرفتن کارها و دقت روى اجراى نیکوى برنامهها را به مانند فرهنگ عمومى، در میان خودشان نهادینه کنند. فریضه امر به معروف و نهى از منکر، که از روشنترین نمونههاى چنین فرهنگ عمومى بوده و یک سیستم پیشبرنده بازدارنده و بازرسى است، زنده نگهدارند.
امیرالمؤمنین على (علیه السلام) در این باره فرموده است:
«امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید، چون در این صورت انسانهاى شرور و رذل بر شما حاکم مىگردند. این جاست که دعا و دعوت شما پاسخ داده نمىشود.» (13)
و یا فرموده:
«خداوند امر به معروف را براى مصالح عمومى مردم و نهى از منکر را براى بازداشتن بىخردان از سیطره بر مردم واجب فرمود.» (14)
در هر دو عبارت سیاق کلام و خطاب فراگیر و همگانى بوده و پیامدهاى آن نیز فراگیر است . ملا احمد نراقى، برزنده نگهداشتن و همگانى شدن امر به معروف و نهى از منکر ، سخت پاى مىفشرد ، تا جایى که براین باور است: پذیرش ولایت، حکومت و داورى حاکمان ستم ، با آن که حرام است و نباید تن به آن داد، در صورتى که سبب احیاء و اقتدار فرهنگ امر به معروف و نهى از منکر بشود ، به گونهاى که کار برتر و شایستهتر پیامدش باشد ، و قصد هم همین باشد، مانعى ندارد.
«بیشتر فقیهان پذیرش قضاوت و حکومت حاکم جور را حرام مىدانند و بر این به روشنى اشاره کردهاند...و از این حرام بودن دو مورد را خارج دانستهاند :
یکى ، علت پذیرش خوف و تقیه بر جان و عرض... باشد و دوم ، با وجود این پذیرش ، از انجام کار حرام در امان باشد. و یا اینکه چنین پذیرشى ، زمینه و قدرت امر به معروف و نهى از منکر را برایش فراهمآورد. در این صورت، پذیرش سلطنت حاکم ستم رواست. و شمارى آن را واجب دانستهاند... و لیکن شایسته و بایسته در این دو مورد این است که پذیرش زمانى برتر است و برجستگى دارد که هدف از آن انجام عمل مهمتر و برتر باشد، نه این که علم داشته باشیم، پذیرش حکومت ستم، عمل برتر و شایستهتر را نتیجه مىدهد.» (15)
ج. برنامهریزى :
از مهمترین بخش و مرحله مدیریت، چه در سطح مدیریتهاى کلان و چه در سطح مدیریتهاى خرد، برنامهریزى سازنده جهت ساماندهى امور است. آنچه در برنامهریزى در مدیریت کلان جامعه بسیار باارزش و حیاتى مىنماید، توجه جدى به مردم، به مانند هویتهاى فعال و حیثیت موضوعى است.
براى این که برنامهریزى چنین امر حیاتى را برآورد، دست کم، وجود دو عنصر در آن لازم و ضرورى است:
1. عدالت اجتماعى.
2. خرد جمعى.
عدالت اجتماعى را نه از راه تعریف حدى و یا لفظى، بلکه به واسطه پدیدههاو پیوندها و بستگیها و فرایندهاى بیرونى که خاستگاه و زادگاه عدالت اجتماعى شمرده مىشوند، مىشناسانیم، براى به حقیقت پیوستن عدالت اجتماعى، مىباید به سوى سازو کارها یافتهها و دانستههاى زیر حرکت کرد :
1. در عرصه اقتصادى، عدالت اجتماعى زمانى جامه عمل مىپوشد و به حقیقت مىپیوندد که همگانى براى تولید، به عوامل تولید (سرمایه، زمین، مدیریت، دانش و...) دسترسى داشتهباشند و بتوانند از منابع طبیعى استفاده کنند و فرصتهاى کارى و نیز توزیع عادلانه ثروت و در آمد، براى همه، فراهم باشد.
2. در حوزه سیاست، عدالت اجتماعى زمانى جامه عمل مىپوشد و برآورده مىشود که زمینه و امکان تولید منابع قدرت، زیر نظر گرفتن و بازرسى آن و نیز استفاده و توزیع براى همگان، به طور یکسان فراهم آمده باشد.
به دیگر سخن، عدالت اجتماعى جز با برداشتن استبداد و انحصار در تمامى ریختها و ساختارهاى آن ممکن نیست.
3. در زمینه فرهنگى، گسترش و پخش فراگیر آموزش، پژوهش، دانایى، اطلاعات و ارتباطات عنصر بنیادین عدالت اجتماعى به شمار مىآیند.
نگهداشت سه محور و سازو کار یاد شده، به روشنى نشان مىدهد که چگونه در جامعه، شایستگى همگانى پدیدار مىشود و عدالت اجتماعى، فرایند تلاش همگانى را نیرومند مىسازد و پدید مىآورد.
عدالت در حکومت، از عناصر اساسى اندیشه سیاسى نراقى به شمار مىآید.
نراقى، عدالت را از پایههاى مشروعیت حکومت دانسته و زمامداران را از محورهاى بنیادین عدالت گسترى مىشمرد.
«پس سلاطین عدالت شعار و خواقین معدلت آثار، از جانب حضرت مالک الملک، براى رفع ستم و پاسبانى عرض و مال اهل عالم معین گشته... و از این جهت، به شرف خطاب ظلاللهى سر فراز گردیدهاند، تا امر معاش و معاد زمره عباد درانتظام و سلسله حیاتشان را قوام بوده باشد .» (16)
عدالت در نظر ایشان، پشتیبانى مردم از نظام و انبازى و همراهى و همگامى آنان را در پى دارد که پیامد آن دوام حکومت است:
«عدالت و رعیتپرورى باعث تحصیل دعاى دوام دولت و خلود سلطنت مىگردد و همه رعایا و کافه برایا را شب و روز به دعاى او اشغال مىدارند و به این جهت از عمر دولت برخوردار مىگردد .» (17)
ایشان، همانگونه که براى زمامداران دغدغه عدالت را مهمترین وظیفه مىداند، براى مردم نیز نقش کلیدى در به حقیقت پیوستن عدالت، باور دارد. بر این باور است که مردم مىباید در برابر ستم بایستند و حکومت ستم را به زیر بیآورند:
«در امثال این زمان، اگر از براى مؤمن دیندارى میسر شود که بعضى از اینها را دفع کند، از براى او جایز نیست که در خانه خود بنشیند و از مردم کناره جوید، بلکه بر اوواجب است که بیرون آید و دامن بر میان بندد و دین خدا را اطاعت کند... و کسى با وجود قدرت در یکى از اینها اهمال و مسامحه کند، باید مستعد مؤاخده پروردگار در موقف قیامت باشد.» (18)
بنابراین، نراقى عدالت را از کلیدىترین برنامههاى حکومت مىداند و به تلاش برخاستن مردم را در این عرصه ، رمز بروز خارجى و به حقیقت پیوستن و پایندگى و جاودانگى آن به شمار مىآورد.
خرد جمعى به این معناست که به اندیشهها و روشهاى گوناگون مىباید احترام گذارد و اعتماد ورزید و این احترام و اعتماد ممکن و آشکار نمىشود، مگر اینکه:
1. فضا و زمینه پرورش و بالیدن چنین روشها و اندیشههایى فراهم آید. .2 امور مختلف، پدیدهها و رویدادها را با روشها و نگرشهاى گوناگون به ارزیابى گرفت. که از جمله این امور فرایند برنامهریزى در رویههاىخرد و کلان جامعه است. به این ترتیب ، مردم در عمل ، در گیر مسائل اجتماعى شده و سهم عینى در مدیریت زوایاى گوناگون جامعه پیدا مىکنند که به طور طبیعى میزان سست بودن و در خور اجرا نبودن وخطاى برنامهها نیز کاهش خواهد یافت .
به عنوان مثال، برنامهریزى فرهنگى در جامعه، تنهازمانى به بار مىنشیند که این میدان از زوایاى گوناگون: اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، علمى، فنى، هنرى، اخلاقى ... ارزیابى و کارشناسى بشود. یعنى در مقام برنامهریزى، خردورزان این عرصهها حضور داشته باشند و زوایاى گوناگون مقوله فرهنگ را درحوزه کارى ومهارتى خود بشکافند، تا به یک برنامه سامانمند دست بیابند.
روشن است که این برنامه، بارها بنیادى و کاربردىتر از برنامهاى خواهد بود که یک شخص، و یا یک گروه سیاسى ... ارائه مىدهند.
به این ترتیب ، لازمه اعتماد به خرد جمعى، به صحنه تلاش آمدن انسانها است. احترام واعتماد به خرد بشرى، در نزد نراقى تا به آن اندازه است که اگر عقل بشرى وجود چیزى را (توسعه شبکه اطلاعات ارتباطات، فراگیرى آموزش، افزایش بودجه پژوهش ، گسترش مراکز علمى، ثابت نگهداشتن نرخ ارز سرمایهگذارى خارجى، بازسازى و آبادانى مساجد...) براى سامانیابى و رشد حیات دنیوى و حسن حیات اخروى لازم و ضرورى دانست، برحکومت است که در جهت دستیابى به آنها حرکت کند:
«هر کارى که در راستاى دین و دنیاى بندگان باشد و به حقیقت پیوستن و انجام آن، یک ضرورت عقلى و عادى نیز باشد، به جهت اینکه زندگى و مرگ افراد و جامعه ونیز سامانو یکپارچگى دین و دنیا وابسته به آن است .... چنین امرى وظیفه فقیه است و او حق دستیازى و فراهم سازى آنها را دارد.» (19)
به این ترتیب، روشن است که از نگاه نراقى خرد بشرى در برنامه ریزى سهم والا و نقشآفرینى دارد.
نتیجه نوشتار حاضر این شد که: هم از جهت عقلى و هم در چشمانداز نراقى، مردم در عرصه مشروعیت و کارآمدى حکومت، نقش مهم و کلیدى دارند.
پی نوشت ها :
.6 سورهعنکبوت، آیه .17
.7 سورهمریم، آیه .43 41
.8 معراج السعاده، ملا احمد نراقى 371، .374
.9 غررالحکم، ج .1
.10 عوائد الایام، .563 562
.11 همان564/ .565
.12 همان .540 564
.13 نهجالبلاغه، نامه .47
.14 همان، حکمت .252
.15 مستندالشیعه، ملا احمد نراقى، ج 14/ .198 192
.16 معراج السعاده، 371/.
.17 همان 374/.
.18 همان400/.
.19 عوائدالایام536/ .539
منبع:www.naraqi.com