اشاره
از دیدگاه کلیساى کاتولیک، خدا از راه القاى تدریجى سرّ خاصش به صورت اعمال و کلمات، خود را بر آدمى آشکار ساخته است. از آنجاکه کتاب مقدس به الهام الاهى نوشته شده، کتاب مقدس در حقیقت کلام خداست. به بیان دیگر، خدا مؤلف کتاب مقدس است; زیرا او آیات آن را به مؤلفان بشرى الهام کرده است. همچنین خدا با فرستادن پسرش خود را کاملا آشکار ساخت و عهدش را در او براى همیشه پایدار ساخت. این پسر کلمه نهایى پدر است، به طورى که وحى دیگرى بعد از او نخواهد بود. اما در معرفت قرآنى، عیسى مسیح انسان مخلوق و بنده خدا است که آفرینشى ویژه، همانند آدم دارد; با این حال وجود وى هرگز خارج از نظام هستى و تدبیر خدا نیست. او در زمان خاصى تولد یافته است و قانون عمومى مرگ شامل حال او نیز مى باشد. افزون بر این ، از نظر اسلام، آخرین وحى الاهى با بعثت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) تحقق یافته است. مقاله حاضر در بخش اول، به بیان و نیز بررسى «وحى خدا» و ماهیت آن در الاهیات کاتولیک آن مى پردازد; در بخش دوم، دیدگاه کلیساى کاتولیک را در باره «کتاب مقدس» بیان کرده، مورد نقادى قرار مى دهد و در بخش سوم، نقطه نظر کلیساى کاتولیک مبنى برپایان یافتن وحى پس از عیسى مسیح را مورد بحث و نقد قرار مى دهد.
مقدمه
وحى در سه دین بزرگِ هم تبار ــ یهودیت، مسیحت و اسلام ــ مقوله اى بنیادین از آگاهى دینى است. انسان از خدا و اراده اش آگاه است، زیرا خدا آزادانه خود و صفات ، هدف و دستورات خود را آشکار کرده است. در آغاز مقاله، معناى وحى و نیز تفاوت آن با برخى امور دیگر را بیان مى کنیم و آنگاه به تاریخچه وحى پژوهى در مسیحیت اشاره مى کنیم.
معنا و کاربرد وحى
معادل انگلیسى وحى، از ریشه لاتین «revelare» و به معناى پرده برداشتن یا نمایان کردن است. در کاربرد معمول، این واژه به معناى دریافت ناگهانى و غیرمنتظره معرفتى است که داراى ویژگى حائز اهمیت فراوان است، به ویژه معرفتى که موجب پیدایش نگرش جدیدى نسبت به زندگى و دنیا براى دریافت کننده آن مى شود.
لغت نامه زبان فرانسه3 سه معناى متمایز را براى وحى در متون یهودى ـ مسیحى ذکر کرده است:
1) وحى طبیعى، یعنى خودآشکارسازى خدا از طریق خلقت و ضمیر انسان;
2) وحى فراطبیعى، یعنى این که خدا از طریق کلماتى که به پیامبر خود خطاب مى کند، معرفت به هستى خود، اراده خود، و طرح خود را آن گونه که در تاریخ آشکار شده است، به انسان ابلاغ مى کند;
3) وحى مستقیم، یعنى ارتباطى که خدا مستقیماً با یکى از برگزیدگان خود، بهویژه از طریق مکاشفه یا گفتوگو، برقرار مى سازد.
بنا به قاموس کتاب مقدس واژه وحى در کتاب مقدس در معانى زیر به کار رفته است:
1) نبوت مخصوص شهر، مملکت یا یک قوم (اعداد 24:2; دوم سموئیل 23:1; 15:1);
2) رئیس، یعنى آیتى براى یک قوم (خروج 12:10);
3) الهام (خروج 13:6; ملاکى 1:1; رومیان 11:4). وحى به معناى «الهام» و حلول روح القدس در مصنفان کتب مقدس است.
در الاهیات، این واژه عموماً اشاره به اقدامى است که خدا از طریق آن، مشارکت در علم خود، از جمله آگاهى عمیق از خود را به خلائق مى بخشد. چنین ارتباطى فراطبیعى است، زیرا فراتر از چیزهایى است که آدمى مى تواند با قواى اختصاصى خود به آنها پى ببرد.
اما وحى به این امور محدود نیست. ممکن است خدا راه هاى فراطبیعى را براى ابراز حقایقى مناسب بداند که فهم آنها به خودى خود خارج از توانایى هاى عقل نیستند. حقیقت وحى این واقعیت است که وحى سخن مستقیم خدا با بشر است. اما این ارتباط ممکن است از طریق واسطه صورت گیرد. وحى به طور فشرده در بخشنامه شوراى واتیکان «ایمان کاتولیک» تبیین شده است. اعتقادنامه «لامنتابیلى» (سوم ژوئیه، 1907)، با محکوم کردن موضع مخالف، اظهار مى کند که اعتقادات جزمى اى را که کلیسا به عنوان وحى ابراز مى کند، «حقایقى هستند که از آسمان نازل شده اند» و نه «تفسیر واقعیت هاى دینى اى که ذهن بشر به سختى به دست آورده است».
وحى آن گونه که توضیح داده شده کاملا متفاوت است با :
الهام امورى که خدا به صاحب یک کتاب مقدس عطا مى کند; زیرا الهام گرچه مستلزم اشراق خاص ذهن است و به موجب آن، آدمى دریافت کننده اندیشه هایى از این قبیل است که خدا مایل است او به نگارش بپردازد، لزوماً ابلاغ فرا طبیعى این حقایق محسوب نمى شود.
روشن بینى هایى که ممکن است خدا گهگاه به یکى از مؤمنان ببخشد تا اهمیت حقیقتى دینى را که تا به حال به طور مبهم فهمیده شده است، آشکارا بفهمد;
امداد الاهى که به واسطه آن، پاپ هنگام عمل به عنوان معلم عالى مقام کلیسا، از همه خطاها در مورد ایمان یا اصول اخلاقى مصون مى ماند.
تاریخچه وحى پژوهى در مسیحیت
پس از ذکر معانى وحى و تبیین مفهوم آن، اینک خوب است که پیشینه بحث وحى را در تاریخ مسیحیت مورد توجه قرار دهیم. تا قرون اخیر، مسیحیان وجود وحى و فهم پذیرى آن را مسلم مى دانستند; از این رو درباره وحى به معناى دقیق کلمه، سخنان اندکى گفته شده است.
احکام کلیسا بیشتر مربوط به ذکر مضامین وحى در پاسخ به بدعت هاى خاص است. در قرون وسطا، کلیسا مکرراً علیه انکارهاى مانویان نسبت به یکى بودن خداى عهد قدیم و عهد جدید بیانیه مى دادند. شوراى لاتران چهارم، که این نکته را بسط داد، در 1215 اظهار داشت که خدا «از طریق موسى و پیامبران مقدس و بندگان دیگرش، به ترتیب در برهه هاى زمانى مختلف» «تعالیم سودمند» را به بشریت عرضه کرده است، و اوج آن در عملى است که از طریق آن، «تنها پسر مولود خدا، عیسى مسیح... با وضوح بیشتر، راه زندگى را آشکار کرد».
بنابه مصوبه شوراى ترنت، که در سال 1545 به دستور پاپ پل سوم تشکیل شد، کتاب مقدس عبارت است از نسخه لاتینى (وولگات). سنت نیز هموزن کتب مقدس شمرده شد. شوراى ترنت در بحث خود از مراجع معتبر الاهى براى تعالیم به طور ضمنى به ماهیت وحى پرداخت. این شورا اعلام کرد که بشارت مسیحى، که «سابقاً در کتب مقدس توسط پیامبران وعده داده شده است»، نخست توسط عیسى مسیح به طور شفاهى اشاعه داده شد. سپس رسولان، بر اساس آنچه از عیسى مسیح شنیده بودند، تحت تعلیم روح القدس، به گسترش آن پرداختند.
در قرن نوزدهم، تعدادى از اشتباهات اساسى راجع به وحى و ایمان به باد انتقاد گرفته شد. ایمان گرایان به علت این نقطه نظرشان که شواهد معتبر به طور قاطع مؤید ایمان نیست، مورد نکوهش قرار گرفتند. عقل گرایان و لاادرى گرایان به ترتیب به خاطر انکار امکان وحى و نفى امکان فهم وحى مطرود شدند. همچنین این موضع شبه عقل گرایانه، که با بلوغ کامل عقل بشرى همه اعتقادات جزمى مسیحى را مى توان با علم و فلسفه و بدون توسل به مقامات کلیسا اثبات کرد، رد شد.
در شوراى اول واتیکان (1869ـ1870) که به دستور پاپ پیوس نهم تشکیل شد، دو بخشنامه در مدت هشت ماه تدوین شد که در نخستین بخشنامه آن، موضوع «وحى» مورد توجه قرار گرفت. تعالیم کلیسا راجع به امکان، تحقق و ماهیت وحى را شوراى واتیکانى اول عرضه کرد و این آموزه را مشروع شمرد که دانش بشرى داراى دو نظام متمایز است: معرفت طبیعى، یعنى عقل و معرفت فراطبیعى، یعنى وحى. گرچه عقل بشرى قادر است در پرتو نور طبیعىِ خود به نوعى معرفت از خدا دست یابد، اما خدا از روى خیرخواهى راضى شد که خود و احکام ابدى خود را از راهى فراطبیعى آشکار سازد.
وحى داراى هدفى دو بعدى است: نخست آن که، وحى این امکان را فراهم مى سازد تا مهم ترین حقایق قابل فهم دین را همگان با اطمینان و بدون آمیختگى به اشتباه دریابند; دوم آن که وحى این توانایى را به انسان به عنوان مخلوق هوشمند مى دهد که به سوى آن غایت فراطبیعى که خدا برایش مقدر کرده است، جهت گیرى کند. اگر انسان صرفاً تقدیرى طبیعى داشت، وحى داراى ضرورت اخلاقىِ صرف مى بود، اما با توجه به دعوت آزاد انسان به رؤیت شهودى خدا، وحى براى حصول نجات ضرورت تام دارد. از این رو امور وحى شده نه تنها شامل حقایقى است که عقل انسان مى تواند با تلاش خود آنها را دریابد، بلکه مهم تر از این، دربردارنده اسرارى الاهى نیز است که به هیچوجه نمى توان بدون وحى بدان ها پى برد. این اسرار، حتى پس از انکشاف همچنان در نزد خدا مستور باقى مى مانند، به گونه اى که انسان مى تواند آنها را تنها به طور مبهم در زندگى خود درک کند.
در شوراى اول واتیکان، روابط وحى و عقل مورد توجه قرار گرفت. این شورا اظهار کرد که عقل نمى تواند هیچ گونه پوچى را در واقعیت یا مضامین وحى مسیحى مشاهده کند. در واقع عقل مى تواند در سایه نشانه هاى قابل قبول فراوان، بهویژه معجزات و پیشگویى ها، معقول بودن اعتقادورزى را ثابت کند. هنگامى که ایمان تحقق یابد، عقل مى تواند به طور ثمربخشى درباره داده هاى وحى تأمل کند. اگر این تأمل با جدیت، پارسایى و تواضع توأم باشد، عقل مى تواند به دریافتى پرفایده از اسرار نایل آید. چنین دریافتى مى تواند از مقایسه رازهاى وحیانى با یکدیگر و با فرجام نهایى انسان و امورى که به طور عادى دانسته شده اند، پدید آید.
گرایش هاى تجددخواهانه در آغاز قرن بیستم مناسبتى را براى توضیحات بیشتر فراهم کرد. مرجعیت تعلیمى کلیساى کاتولیک اظهار کرد که وحى صرفاً شور و احساسى نیست که از اعماق ناخودآگاه مى جوشد. وحى داراى محتواى عقلانى مشخصى است که نه بر پایه شواهد باطنى، بلکه به استناد خداى منکشف پذیرفته مى شود. چنین پذیرشى بهواسطه شواهد بیرونىِ معتبر بهویژه معجزات و پیشگویى ها، که تأثیر خود را بر ذهن مدرن از دست نداده است، تأیید مى شود. اصول اعتقادى کلیسا، حقایق وحیانى است; آنها در طول زمان به مجموعه عقایدى که داراى معناى دیگرى باشند، تغییر نمى یابند.
در شوراى دوم واتیکان (1962ـ1965) که به دستور پاپ جان بیست و سوم تشکیل شد، «وحى الاهى» مورد بحث و اختلاف نظر شدید قرار گرفت و پیش از انتشار سند نهایى مربوط به وحى، در پنج مرحله نسخه هاى تدوین و مورد تجدیدنظر قرار گرفت.33این شورا بخشنامه کاملا عقیدتى، دى وربوم ، را به موضوع وحى اختصاص داد.35 دى وربوم و نیز کتاب تعالیم کلیساى کاتولیک در ذیل سه عنوان: (1) وحى خدا، (2) انتقال وحى و (3) کتاب مقدس به موضوع وحى پرداخته است. اینک در بخش اول مقاله، به بیان «وحى خدا» در الاهیات کاتولیک و نیز بررسى و نقد آن مى پردازیم; در بخش دوم، دیدگاه کلیساى کاتولیک را در باره «کتاب مقدس» ذکر کرده، مورد نقادى قرار مى دهیم و در بخش سوم، نقطه نظر کلیساى کاتولیک مبنى بر پایان یافتن وحى پس از عیسى مسیح را به بحث مى گذاریم.
وحى خدا
آنچه سبب ارتباط خدا با انسان و ابلاغ وحى الاهى شد، صفات کمالى خدا، یعنى صفت خیرخواهى و صفت حکیم بودن اوست: «خدا از روى خیرخواهى و حکمتش راضى شد تا خود را آشکار کند و سرّ مشیّت خود را بشناساند. مشیت او این بود که تمام آدمیان به کمک روح القدس و از طریق مسیح، یعنى کلمه اى که جسم شد، به پدر راه پیدا کنند و بدین ترتیب در ذات الاهى شریک شوند».
وحى الاهى تنها به صورت کلامى نیست، بلکه به صورت غیرکلامى نیز صورت مى گیرد و در واقع وحى خدا در عیسى، صورت کامل خود را مى یابد: طرح وحى الاهى «از طریق اعمال و کلماتى که ذاتاً به یکدیگر وابسته اند» در یک زمان تحقق مى یابد. خدا به تدریج با انسان ارتباط برقرار مى کند. خدا انسان را آماده مى کند تا در طى مراحلى وحى فراطبیعى را بپذیرد که این وحى در شخص و رسالت کلمه متجسد، یعنى عیسى مسیح به اوج خود مى رسد.
همچنین وحى امرى مستمر بوده است که در دوره هاى تاریخى متعددى از طریق نوح، ابراهیم، و موسى رخ نموده است: خدا «از همان آغاز خود را بر پدر و مادر نخستین ما نمایاند». او آنان را به ارتباط صمیمانه با خود دعوت مى کند و جامه فیض و عدالت را بر آنان مى پوشاند. این وحى به سبب گناه پدر و مادر نخستین ما قطع نمى شود. «بعد از هبوط، خدا آنان را با امید نجات و وعده رستگارى دلگرم کرد و همواره توجه اش به نسل بشر را نشان داد. زیرا او مى خواهد به همه کسانى که با پایدارى در اعمال خیر به دنبال نجات اند، زندگى جاودان عطا کند».
پیمان با نوح بعد از طوفان نیز بیانگر اصل تدبیر الاهى نسبت به «امت ها»ست. این پیمان در طول دوره هاى امت ها، به قوت خود باقى مى ماند و سپس خدا ابراهیم را برمى گزیند: خدا به منظور گرد آوردن بشریت متفرق، ابراهیم را از ولایت خود، مولد خویش و از خانه پدر خود فرا مى خواند (پیدایش 12:1)، و او را ابرام مى گرداند، یعنى «پدر امت هاى بسیار»; «از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهد یافت». ذریه ابراهیم امانت دار پیمانى خواهند بود که با مشایخ، یعنى افراد برگزیده، بسته شد و فراخوانده شدند تا براى روزى آماده شوند که خدا تمام فرزندانش را در یک کلیسا جمع خواهد کرد. آنان ریشه آن درختى خواهند بودکه امت ها وقتى ایمان مى آورند بدان پیوند زده مى شوند. مشایخ، پیامبران و برخى شخصیت هاى دیگر عهد عتیق در تمام سنت هاى عبادى کلیسا به عنوان قدیس مورد تکریم بوده اند و همیشه خواهند بود.
و آنگاه موسى واسطه وحى الاهى مى شود: خدا، بعد از مشایخ، اسرائیل را با رهانیدن از بردگى در مصر، به عنوان قوم خود شکل داد. او با آنان عهد کوه سینا را پى ریزى کرد و از طریق موسى شریعتش را به آنان عطا کرد تا او را خداى واحد زنده و حقیقى، پدر مآل اندیش و داور عادل بدانند و بدین عنوان به او خدمت کنند، و منتظر منجى موعود باشند.
و در نهایت، عیسى «واسطه و کمال همه وحى ها» است. خدا همه چیز را در این کلمه خود گفته است. در این میان، قدیس یوحناى صلیبى، آیات 1 و 2 از نامه به عبرانیان را به نحو شگفت انگیزى تفسیر کرد:
او با اعطا کردن پسرش به ما که تنها کلمه اش است (زیرا کلمه دیگرى ندارد)، به یکباره همه چیز را در این یگانه کلمه اش گفته است و چیز دیگرى براى گفتن ندارد... زیرا آنچه را به طور پراکنده به پیامبران گفته است، اکنون با اعطاى این کل که پسرش است، به یک مرتبه همه چیز را به ما گفته است. هر که چشمانش را بر مسیح کاملا متمرکز نکند و با تمایل به نوعى بدعت دیگر به سر برده، جویاى خدا باشد یا آرزومند نوعى مکاشفه یا وحى باشد، نه تنها به خاطر رفتار احمقانه، بلکه به خاطر رنجاندن او گناهکار خواهد بود.
نکته آخر آن است که بنابه دیدگاه کلیساى کاتولیک، پس از عیسى مسیح، وحى دیگرى نخواهد بود. «بنابراین، تدبیر نجات مسیحى، بدین لحاظ که همان عهد جدید و نهایى است، هرگز از بین نخواهد رفت; و پیش از تجلّى شکوهمند خداوند ما عیسى مسیح، توقع وحى همگانى جدیدى نمى رود». با این حال، اگرچه وحى از قبل کامل است، معناى آن کاملا روشن نشده و این بر عهده دین مسیحیت است که به تدریج و در طول قرن ها معناى تام خود را دریابد.
بررسى و نقد ماهیت وحى در الاهیات کاتولیک
الف. بیان دو برداشت: همان طور که ملاحظه شد وحى به معنى انکشاف خداست; این خودمکشوف سازى یا از راه الفاظ است یا از راه هاى غیرلفظى; همچنان که کلیساى کاتولیک مى گوید: «طرح وحى الاهى "از طریق اعمال و کلماتى که ذاتاً به یکدیگر وابسته اند" در یک زمان تحقق مى یابد». این کلمات اشاره به «ماهیت وحى» در اندیشه کلیساى کاتولیک است. در باب ماهیت وحى دو برداشت متفاوت وجود دارد که یکى از آنها را اصطلاحاً وحى زبانى و دیگرى را وحى غیرزبانى مى نامند. دیدگاهى را که در دوره قرون وسطا غالب بود، مى توان تلقى زبانى از وحى نامید. بر اساس این نظر، وحى مجموعه اى از حقایق است که در قالب احکام یا قضایا بیان شده است. وحىْ حقایق اصیل و معتبر الاهى را به بشر انتقال مى دهد و راهى وراى جریان معمول طبیعت است.
وحى غیر زبانى درست در نقطه مقابل وحى به معناى نخست مى باشد; در این مورد خدا همان گونه که خود را در طبیعت و برخى رخدادها منکشف و نمایان ساخته، در مسیح نیز منکشف کرده است; بدین ترتیب مسیح بنده خدا و طرف وحى نبوده، بلکه موجودى است که خدا در آن تجلى کرده و در جسد جسمانى به سوى انسان ها آمده است; در این صورت خود مسیح وحى متجسد است. بر طبق دیدگاه غیرزبانى، مضمون وحى مجموعه اى از حقایق در باره خدا نیست، بلکه خدا از راه تأثیر گذاشتن در تاریخ، به قلمرو تجربه بشر وارد مى گردد. از این دیدگاه، احکام کلامى مبتنى بر وحى نیستند، بلکه بیانگر کوشش انسان براى شناخت معنا و اهمیت حوادث وحیانى به شمار مى روند.
ب. بررسى و نقد وحى زبانى و غیرزبانى: اگر کسى در باب ماهیت وحى قائل شود که وحى مجموعه اى از گزاره هاى آسمانى نازل شده است، در این صورت دیگر نمى تواند مسیحِ پیام آور را خدا، یا فرزند خدا و یا یکى از سه خدا بخواند: «اى اسرائیل! بشنو، خداوندى که خداى ماست یک خداوند است.(مرقس 12:29). «خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خداى اجداد ما، بنده خود عیسى را به جلال رسانیده است»(اعمال رسولان 3:26). کلام خداوند بر انبیا و رسولانى نازل شده که ایشان نیز برحسب اصطلاح زبان هاى فرزندان نوع بشر، بر آن وحى مقدس متکلم شوند و وحى مسطور را یا خود نبى و رسول بنفسه مى نوشت و یا به کاتب دیگر رجوع مى فرمود. طبق این تفسیر از وحى، بندگان برگزیده خدا تعالیم و سنن و یا گزارش هاى تاریخى را از مقام ربوبى برمى گیرند، و گیرنده وحى، انسانى است برتر که شایستگى ارتباط با عالم بالا را داراست. این تفسیر از وحى در کلام اسلامى نیز مورد قبول است.
اما دیدگاه وحى غیرزبانى بر آن است که خدا خود را از راه هایى غیر لفظى، یعنى در طبیعت و رخدادهاى تاریخى سرنوشت ساز و نیز تجسد در عیسى مسیح نمایانده است. انکشاف خدا در مسیح از آن بخش از عهد جدید برخاسته که به مسیح جنبه الوهى داده است و به آن چیزى است که از نوشته هاى پولس و یوحنا به دست مى آید، اما این دیدگاه (وحى غیرلفظى) با آیات متعدد دیگر از کتاب مقدس مسیحى ناسازگار است. در اناجیل و فرموده هاى عیسى مسیح در عهد جدید، بارها مى خوانیم که عیسى خود را بنده و فرستاده خدا مى داند و از دیگران هم مى خواهد که خداى یگانه را بپرستند: «خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، خداى اجداد ما، بنده خود عیسى را جلال داد» (اعمال رسولان 3:13). «براى شما اولا خدا بنده خود عیسى را برخیزانیده، فرستاد تا شما را برکت دهد، به برگردانیدن هر یکى از گناهانش» (اعمال رسولان 3:26). «عیسى در جواب ایشان گفت: تعلیم من از من نیست، بلکه از فرستنده من» (یوحنا 7:16ـ17). او جز یک پیامبر نبود و همانند دیگر انبیاى اولوالعزم رسالت راهنمایى و ارشاد و پیام رسانى خداى متعال را انجام مى داد و هرگز ادعایى همچون فرزند خدا و متحد با ذات حق بودن نداشت. «عیسى به ایشان فرمود: "پیامبر بى حرمت نباشد، مگر در شهر خود و میان خویشاوندان و خانواده خویش". و در آنجا هیچ معجزه اى نتوانست نمود، جز این که دست هاى خود بر چند مریض نهاده، ایشان را شفا داد»(مرقس 6:4 ـ 5). مسیح فقط پیام هاى خداوند را مى رساند و از خود چیزى ندارد: «...من شخصى هستم که که با شما به راستى که از خدا شنیده ام ، تکلم مى کنم» (یوحنا 8:40). «عیسى به ایشان گفت: "اگر خدا پدر شما مى بود، مرا دوست مى داشتید، زیرا که من از جانب خدا صادر شده و آمده ام. من خودسرانه پیش شما نیامده ام، بلکه خدا مرا پیش شما فرستاده است". براى چه سخن مرا نمى فهمید؟... شما از پدر خود ابلیس مى باشید» (یوحنا 8:42ـ44).
جالب این که اناجیل موجود براى عیسى نسب نامه خاصى مى نویسند که او از نسل داوود و یا از مادرى به نام مریم متولد شده است، جز این که مریم او را از روح القدس باردار شده است. این اعتراف در انجیل لوقا در رابطه با بشارت به مریم چنین آمده است: «روح القدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سایه خواهد افکند. از این رو، آن نوزاد مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد»(لوقا 1:35). تعبیر «پسر خدا بودن» در این عبارت، جز یک تعبیر تشریفاتى بیش نیست که به معناى «بنده مقرب خدا» است وگرنه او انسانى فناپذیر و البته پیامبر بود.
بدین ترتیب، بدون شک عیسى مسیح، خود را انسان و بنده فرستاده ى خدا مى دانست و یقین داشت که خداوند او را به پیامبرى برانگیخته و مانند دیگر پیامبران بنى اسرائیل براى راهنمایى و ارشاد مردم آمده است. عیسى مسیح، شریعت موسى را قبول داشت و خود را «کامل کننده» آن معرفى مى کرد; عیسى مسیح با صراحت تمام به انسان بودن و پیامبر بودن خود اعتراف دارد و بیان مى کند که او تکمیل کننده ى شریعت موسى مى باشد.
ادامه دارد ...