ماهان شبکه ایرانیان

نقد و بررسی فیلم «بادیگارد»

خلاصه داستان : «بادیگارد» درباره محافظی شخصی به نام حیدر است که از جان یکی از شخصیت‌های مهم نظام محافظت می‌کند اما در جایی و براساس حوادثی متوجه می‌شود که او بیش از آن که به فکر نظام باشد به فکر منافع شخصی است

45

کارگردان : ابراهیم حاتمی‌کیا

نویسنده : ابراهیم حاتمی‌کیا

بازیگران : پرویز پرستویی، مریلا زارعی، بابک حمیدیان، محمود عزیزی، فرهاد قائمیان، امیر آقایی، دیبا زاهدی، شیلا خداداد، پریوش نظریه، پدرام شریفی

خلاصه داستان : «بادیگارد» درباره محافظی شخصی به نام حیدر است که از جان یکی از شخصیت‌های مهم نظام محافظت می‌کند اما در جایی و براساس حوادثی متوجه می‌شود که او بیش از آن که به فکر نظام باشد به فکر منافع شخصی است. محافظ شخصی دچار تشکیک می‌شود و همین امر باعث می‌شود که محافظت از آن فرد را کنار بگذارد. اما به دلیل خدمات و خلوصی که در وی وجود دارد او را به محافظت از فرد دیگری می‌گمارند که یکی از فعالان هسته‌ای کشور است.

Bodyguard

Bodyguard

چند فیلم اخیر ابراهیم حاتمی کیا در همان اولین برخوردشان با مخاطبین که معمولاً در جشنواره بوده است گرفتار حاشیه‌هایی شده‌اند که فرصت نگاه خالص سینمایی و طبیعی منتقدانه را از آن‌ها گرفته و البته قبل از هر چیز خود فیلم‌ساز زمینه‌ساز این فضای غیرطبیعی بوده است. گرایش‌های سیاسی متفاوت و گاهی متناقض، واکنش‌های اعتراضی به سینماگران محبوبِ بخش قابل‌توجهی از مردم مانند فرهادی و حمایت از فیلم‌هایی مانند عصبانی نیستم که برای بخش دیگری از مردم قابل قبول نیست، زیر سؤال بردن تند و غیراصولی جشنواره و جایزه‌ها و انبوه واکنش‌های دیگر همه و همه باعث شده تا هر مخاطبی با یک پشتوانه فکری خاص به دیدن فیلم‌های او برود. یک نفر منتظر نشسته تا ببیند در کدام لحظهٔ خاص از فیلم، حاتمی کیا به بهانهٔ اصولگرایی به روی مشکلات چشم‌بسته و نفر دیگری منتظر یک لحظه حمایت از مفاهیم غیرانقلابی و غیر ارزشی است تا فیلم و فیلم‌ساز را وارد یک دعوای سیاسی کند. در چنین فضایی اکثر مجادلاتی که بین مخاطبین و حتی منتقدین درمی‌گیرد به یک دعوای سیاسی کشیده می‌شود و هر دو طرف به جانب‌داری از جناح خود متهم می‌شوند که در بسیاری از موارد هم این اتهام وارد است. آخرین فیلم حاتمی کیا بادیگارد هم از این قاعده جدا نبوده و به دلیل مسائل پیش‌زمینه‌ای و همچنین اشاره‌ها و موضوعاتی که در خود فیلم مطرح می‌شوند گرفتار این درگیری‌ها است.

Bodyguardباوجود مسائل حاشیه‌ای اما بادیگارد به لحاظ داستانی فیلم کم‌مایه‌ای نیست و توان لازم برای درگیر کردن مخاطب تا پایان و ایجاد یک پیوند عاطفی با قهرمان خود را دارا می‌باشد. برای مثال می‌توان از افتتاحیه فیلم به عنوان یکی از بهترین بخش‌های آن نام برد. سکانس حضور در قلعهٔ مخروبه و حادثه تروریستی هم به لحاظ کیفیت اجرایی‌اش سکانسی کاملاً گیرا و قابل‌اعتنا است هم نیرومحرکهٔ کاملاً مناسبی برای شروع قصهٔ مورد نظر فیلم‌ساز فراهم می‌کند. خصوصیات بصری قلعه و موسیقی‌ای که آن را همراهی کرده، فضای پر تعلیقی را می‌سازند و هم‌نشینی آن‌ها با متن که حضور غیرمنتظرهٔ یک شخصیت سیاسی بالا رتبه در یک منطقهٔ ناامن را در بر دارد، حس و حال سینمایی درست و استانداردی را می‌آفریند. در چنین سکانسی توانایی‌های کارگردانی حاتمی کیا چشمگیر است. گذشته از این ویژگی‌های اجرایی، در همین سکانسِ افتتاحیه با شغل قهرمان فیلم، حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) که به گفتهٔ خودش محافظ است آشنا می‌شویم و شکل پرداخت دیالوگ‌ها و حرکات به‌گونه‌ای است که میزان تعهد کاری او کم‌وبیش مشخص می‌شود. بنابراین یک حادثهٔ محرک در ابتدای فیلم قرار گرفته که علاوه بر ایجاد هیجان، برای درگیر کردن مخاطب از مؤلفه‌های داستانی هم استفاده می‌کند. چنین شگردی در آن نوع از سینمای قصه‌گو که محبوب حاتمی کیا است یک عنصر لازم و ضروری است که فیلم‌ساز از عهدهٔ اجرای درست آن برآمده است.

Bodyguardپس‌ازاین حادثه حیدر گرفتار نوعی تردید می‌شود که به‌درستی در فیلم باز نشده و به نظر می‌رسد فیلم‌ساز برای طرح آن روی فضای اجتماعی و سیاسی خارج از فیلم حساب کرده است. او به خاطر اینکه اجازهٔ فرود در آن منطقهٔ ناامن را صادر کرده گرفتار عذاب وجدان است و تصورش این است که وظیفهٔ خود را به‌درستی انجام نداده و سزاوار هیچ پاداش و تشویقی نیست. گویا همهٔ این‌ها را در گزارش خود از حادثه ثبت کرده که البته این گزارش پاره می‌شود. حیدر نگران این است که به یک بادیگارد تبدیل شود و کارش به جای داشتن یک منشأ اعتقادی به وظیفه‌ای تبدیل شود که در ازای حقوق مادی انجام می‌شود. بنابراین به نظر می‌رسد عذاب وجدان او صرفن به دلیل اشتباهش نیست بلکه تصور می‌کند به شکل عامدانه در حفظ جان شخصیت سیاسی ابتدای فیلم کم کاری کرده است. شاید در ابتدا این فرض چندان دقیق نباشد اما پس از اینکه حیدر به مافوقش می‌گوید دیگر نمی‌خواهد محافظ شخصیت‌های سیاسی باشد و به همه چیز شک کرده گزینهٔ دیگری باقی نمی‌ماند. برای این تغییر نگاه قهرمان داستان انگیزه‌ای کاشته نشده است. چراکه شخصیت سیاسی که مشخص می‌شود معاون رییس‌جمهور بوده است به شکل یک عنصر انگیزه ساز در فیلم حضور ندارد. او شخصیت کاملاً مثبتی دارد و به لحاظ کنش گری هم کاملاً خنثی پرداخت شده است. بنابراین تغییر فکر قهرمان بدون عنصر انگیزه ساز و منفصل از اجتماعی که در آن زیست می‌کند اتفاق می‌افتد. حیدر ادعای چیزهایی را دارد که در جهان فیلم دیده نمی‌شوند اما به شکل بحث‌های نه چندان تازه در جامعهٔ خارج از فیلم که فضای زیست فیلم‌ساز و مخاطبش است وجود دارند.

Bodyguardبنابراین آن اصلی که باعث تغییر و تحول در نگاه قهرمان داستان شده اصلاً مسئله فیلم نمی‌شود. در نتیجه عده‌ای از مخاطبین که نگاه و درک سیاسی‌شان از جامعهٔ بیرون فیلم، تغییر رفتار حیدر را در درون فیلم توجیه می‌کند با این ادعا همراه می‌شوند و عدهٔ دیگر که جامعه را جور دیگری می‌بینند دلیل این تغییر را درک نمی‌کنند. منازعهٔ سیاسی که ذکر شد همین‌جا آغاز می‌شود چراکه فیلم‌ساز به جای ساختن جهان مورد نظر خود، به جهان بیرون ارجاع می‌دهد که در نگاه هر شخص تعریف متفاوتی دارد. طبیعی است که ارجاع دادن به بیرون و بی‌نیاز کردن خود از ساختن جهان سینمایی کار بسیار ساده‌تری است. هر آسان‌گیری‌ای هم هزینه‌های خود را دارد و به نظر می‌رسد حاشیه‌های فیلم‌های حاتمی کیا هزینهٔ همین آسان‌گیری‌ها می‌باشد. گذشته از حاشیه‌سازی، این همان گویی کردن در سینما یک مشکل بزرگ است و آسیب‌های جدی به ماندگاری فیلم وارد می‌کند. فیلمی که جهان مورد نظرش را در خود بنا نمی‌کند به شدت وابسته به بحث‌های سطحی روز است و مشخص نیست چند سال بعد چگونه تحلیل شده و چه جایگاهی پیدا کند. این تفکر در لحظات مختلفی از فیلم به شکل تیکه و کنایه‌های مختلف خودنمایی می‌کند. منظور از خیبری هستی یا موتوری چیست؟ کار هست اگر چشم آبی‌ها بگذارند یعنی چه؟ این کشتی در حال سوراخ شدن است به چه چیز اشاره دارد؟ حیدر برای چه از میثم می‌خواهد که ببخشد؟ میثم چرا طلبکار است؟ مگر می‌شود فیلم از این همه مسائل مختلف یاد کند و پای همه‌چیز را وسط بکشد بدون اینکه حتی یکی از آن‌ها را در خود بسازد؟

فیلم از مشکلات بسیار جدی‌ای رنج می‌برد اما در طراحی پایه‌های داستانی خود ناموفق نیست. به عبارتی اسکلت‌بندی روایت، اشتباهی ندارد. کاشتن حادثه محرک، خلق تحول درونی قهرمان، آشنایی با میثم زرین و کشمکش با او، انتقال تعریف پایه‌های جامعه از سیاستمداران به دانشمندان جوان، بیرون آمدن از چارچوب‌های رسمی شغلی و در نهایت انجام وظیفه به عنوان یک محافظ با معنایی که از ابتدا برای آن تعریف کرده، همه از انتخاب‌های درست در چارچوب کلی روایت می‌باشند اما فیلم‌ساز در پرداخت جزییات و نحوهٔ تعریف این عناصر پایه‌ای به مشکل می‌خورد. بهترین سکانس فیلم به پایان‌بندی آن مربوط می‌شود که کاملاً یادآور توانایی‌های فیلم‌ساز در افتتاحیه است. به عبارتی دست آورد پایانی فیلم تعریف درست تفاوت معنایی‌ای است که از ابتدا روی آن دست گذاشته بود یعنی تفاوت در معنای بادیگارد و محافظ. حیدر که نامهٔ تعلیق خود را دریافت کرده در موقعیتی که وظیفهٔ حقوقی‌ای به گردن ندارد و از روی باور و اعتقاد برای محافظت از میثم اقدام می‌کند و شکل اجرا آن را در موقعیت قرینهٔ حادثهٔ ابتدایی قرار می‌دهد. بنابراین با وجود حفره‌های فراوان فیلم موفق می‌شود بحثی را که باز کرده تقریباً ببندد و فرآیند خلق معنا را ایجاد کند. بنابراین ارتباط فیلم به خصوص با کسانی که نگاهشان به جهان بیرونی نزدیک به فیلم‌ساز است به خوبی شکل می‌گیرد اما برای یک ارتباط وسیع و ماندگار عناصر کافی در آن دیده نمی‌شود. امید است حاتمی کیا که از فیلم‌سازان مهم پس از انقلاب به شمار می‌رود و توانایی‌های اجرایی‌اش غیر قابل انکار است توجه بیشتری به متن نشان دهد و در فیلم بعدی‌اش شاهد این حجم از ارجاع و این همان گویی نباشیم.

منتقد: دانیال حسینی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان