مقدمه و تاریخچه
بىشک یکى از غنىترین و پرمایهترین مباحث و مصادیق علمى و فرهنگى در تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت کشورمان را مىتوان، تالیفات و آثار اخلاقى و تربیتى در نظر گرفت که از منابع فلسفى و حتى ادبى نشات گرفتهاند.
این آثار و نوشتهها در فرازهایى خاص از تاریخ اجتماعى و سیاسى کشور همواره تلاش داشتهاند، تعدیل و تعادلى را در روح و حرکت پرفراز و نشیب جامعه و افراد آن فراهم سازند; تا بتوانند سدى در برابر نابهسامانىها و تشتتحاکم بر نفس افراد و ارزشهاى جامعه باشند.
به همین منظور شاید کتب اخلاقى از بالاترین سهم و حساسترین وظیفه در این زمینه برخوردار باشند، و این نکته را مىتوان در آثار ادبى این مرز و بوم اعم از نثر و نظم مشاهده کرد; آثارى مثل گلستان، بوستان، مثنوى، دیوان حافظ و... علاوه بر آن که یک سیاق فلسفى و اخلاقى را دنبال مىکنند، نمایانگر دیدگاهها و راهبردهاى اخلاقى و تربیتى، تاریخى و فلسفه اجتماعى زمان خود نیز مىباشند.
کتاب ارزشمند معراج السعادة از جمله آثار و منابع اخلاقى - تربیتى و هم چنین ادبى و فلسفى است که تحت تاثیر این طیف تاریخى و فلسفه اجتماعى و سیاسى و فراز و نشیبهاى حاکم بر آن، توسط عالم ربانى «ملا احمد نراقى» در اوایل قرن سیزدهم هجرى به رشته تحریر درآمده است و در آن به خوبى تلاش در به تعادل کشیدن روح و فرهنگ خسته جامعه و نفس متزلزل انسان آن روز به چشم مىخورد.
معراج السعادة که یکى از چند اثر علامه مولى احمد نراقى است، به قرینه کتاب جامع السعادات تالیف علامه «مولى مهدى نراقى» پدر بزرگوار مولى احمد، و شاید در تکمیل آن نگارش یافته است، (1) و آن را ترجمه کتاب «جامع السعادات» نیز مىدانند. (2)
کتاب معراج السعادة از نظر محتوا و فهرست مطالب به پنجباب تقسیم مىشود که هر باب داراى فصلها، مقامها، صفتها و مقصدهایى به شرح زیر است:
باب اول در بیان مقدمات نافعه و مشتمل بر ده فصل است; باب دوم در سبب بدى اخلاق و بیان قواى نفس و داراى هشت فصل است; باب سوم در بیان محافظت اخلاق حسنه از انحراف و معالجه کلیه اخلاق رذیله و مشتمل بر سه فصل است; باب چهارم در تفصیل اخلاق حسنه و ذمیمه و فواید و مفاسد آنها و کیفیت کسب هر یک از اخلاق حسنه و معالجه هر یک از اخلاق رذیله و داراى پنج مقام است: مقام اول در چهار فصل; مقام دوم در دو مطلب و هر مطلب در فصول و صفات متعدد; مقام سوم نیز مشتمل بر بیست و یک صفت و فصول آن ; مقام چهارم در دو مطلب و نه صفت و فصول مربوطه و مقام پنجم در سى و سه صفت و فصول آن مىباشد; باب پنجم نیز در بیان مراتب اطاعت و عبادت و کیفیت و آداب و شرایط آن و در آن هفت مقصد است، که بعضى از مقاصد به فصولى تقسیم شده است.
از زمان نگارش معراج السعادة تا کنون، این کتاب چندین نوبت تجدید چاپ گردیده و در دسترس طالبان معرفت و اخلاق قرار گرفته است.
نسخ اولیه به صورت دست نویس و چاپ سنگى و بدون رعایت فهرست و شناسنامه کتاب و با کیفیت نامطلوبى در اختیار جویندگان معرفتبوده است. در زیر به نسخه هایى اشاره مىکنیم که در اختیار قرار دارد:
یکى از نوبتهاى نشر کتاب در سال 1388 هجرى قمرى در تهران به وسیله انتشارات اسلامیه در 299 صفحه و به صورت چاپ سنگى انتشار یافته است. نوبت دیگر چاپ کتاب، در سال 1332 هجرى شمسى به وسیله انتشارات محمد على علمى صورت گرفته است که به صورت افست و به خط نستعلیق و در 594 صفحه مىباشد.
مؤسسه انتشارات رشیدى معراج السعادة را در دو نوبت چاپ کرده و در 706 صفحه آن را تنظیم کرده است که یکى از نوبتها، بدون ذکر تاریخ انتشار مىباشد و در نوبت دوم (در سال 1361) تحت عنوان چاپ دوم آن را به چاپ رسانده است.
در تاریخ 1351 هجرى شمسى، کتاب معراج السعادة توسط مؤسسه مطبوعاتى على اکبر علمى در 462 صفحه به چاپ رسیده است که از نظر شناسنامه کتاب، فهرست مطالب، مقابله و تصحیح و یادداشت و نوع چاپ داراى کیفیت نسبتا مطلوبى است.
گفتنى است که اکثر چاپهاى اشاره شده از مطلوبیت مذکور در چاپ سال 1351 برخوردار نبودهاند. این اثر اخیرا توسط انتشارات جاویدان با آخرین اصلاحات و کیفیت مطلوبترى تجدید چاپ گردیده است.
جایگاه تاریخى و فلسفى کتاب
انسان در طول تاریخ تفکر اخلاقى و تربیتى خود، همواره دو دیدگاه شناختى و فلسفى را در نظر داشته است و به دو نیرو و فتخیر و شر و یا نیکى و بدى اشاره دارد، که بر قواى درونى انسان حاکم مىباشند. کنترل و هدایت و تشدید یا سرکوب این نیروهاى دوگانه، در مباحث و آثار اخلاقى، به وسیله عنصر اعتدال و یا میانهروى، از زمان ارسطو، به این طرف مورد توجه قرار گرفته است. در واقع تاکتیک اعتدال و میانهروى، در استراتژى اخلاق و سیر و سلوک تربیتى تمام مکاتب به نوعى پذیرفته شده است; به خصوص این مفهوم، پس از ارسطو اولین بار به صورتى کاربردى استفاده شده و به استناد نص صریح و روایات معتبر، در فلسفه اسلامى نیز جایگاه ویژهاى یافته است.
معراج السعادة نیز در شروع مبحثخود و در خصوص حقیقت آدمى و لزوم شناخت این حقیقت، که در نفس انسان متبلور است، به این تاکتیک، هم در ماهیت و هم در عمل توجه خاص دارد و به نوعى آن را با فلسفه شناخت و عملکرد اخلاق اسلامى مرتبط مىسازد.
مؤلف، ماهیت و ذات انسان را غیر جسمانى و در قالب نفس مجرد مىداند و در عین حال آن را تلفیقى از جنبههاى مثبت و منفى، در زمینه انگیزشها و افعال خوب و بد یا خیر و شر نیز ترسیم مىنماید.
اگر به زمان نگارش کتاب نظرى بیافکنیم، مىبینیم که این طرز تلقى از مباحث نظرى و عملى در اخلاق بى تاثیر از اوضاع تاریخى، اجتماعى، سیاسى و شرایط تفکر فلسفى آن روزگار نبوده است، در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجرى، به تبعیت از پیدایش و سرنوشتى که بر مکاتب و نهضتهاى مختلف فلسفى، بر پیشینه تاریخى آن مترتب شد و به خصوص تحت تاثیر مکاتب کلامى، عرفانى و تصوف، شرایط ویژهاى بر فلسفه اجتماعى آن حاکم بوده است. مرحوم «محمد رضا مظفر» در مقدمهاى بر کتاب «جامع السعادات» در تشریح اوضاع سیاسى، فلسفى و اجتماعى زمان مؤلف که مقارن زمان ملااحمد نیز مىباشد چنین مىنویسد:
«در این زمان، دو حادثه غریب و فوق العاده در قلمرو سلوک دینى رخ نمود; نخست جنبش صوفیه که به زیادهروىها و غلو و مبالغه فرقه کشفیه انجامید و دوم حرکت فرقه اخباریه. این دومى (فرقه اخباریه) در این قرن، سلطه و سیطرهاى نیرومند بر جریان مطالعه و تفکر و درس و بحث پیدا کرد و صریحا همگان را به توجه به خود فرا مىخواند، تا آنجا که طلاب علوم دینى در شهر کربلا - که آن روز بزرگترین مرکز علمى در میان شهرهاى شیعه نشین بود - در اینباره افراط و غلو به خصوصى نشان مىدادند و تالیفات دانشمندان علم اصول را جز با دستمال برنمىداشتند، از ترس این که مبادا دستشان با لمس کردن حتى جلد خشک آنها نجس شود.
در حقیقت در این قرن روحیه علمى بسیار به سستى و فتور گرایید... این سستى و کساد بازار علم و سرکشى حرکت تصوف از یک سو و جنبش اخباریه از سوى دیگر مخصوصا در این قرن انسان را به شگفتى و تفکر مىخواند...
با اینکه ما به اسباب و علل این وضع و حال شناخت کافى نداریم، به احتمال قوى مهمترین اسباب و عواملى که مىتوانیم با اطمینان اظهار کنیم، وضع سیاسى و اجتماعى بلاد و سرزمینهاى اسلامى در آن قرن بوده است، از قبیل جدایى و بىنظمى شهرها و اختلال امنیت در اطراف آنها، و جنگهاى خانمانسوز بین ایران و سایر دولتها، به خصوص بین دو حکومت ایران و عثمانى و بین دو حکومت ایران و افغان. این جنگ ها که اکثرا صبغه دینى داشت، همگى اسباب اضطراب و نگرانى در افکار و تمایلات و موجب ناتوانى روحیه معنوى عمومى بود» .
وى سپس ادامه مىدهد:
«این مسائل باعثشد که ارتباط رجال دین با زندگى واقعى و... نیروهاى مسلط بر زمان ضعیف شود و بگسلد، و این امر بر حسب عادت به بىمیلى و زهد افراطى در همه شئون زندگى و ناامیدى از اصلاح منجر مىشود و از اینجا حرکت تصوف پدید مىآید، و در این موقع وضع باشکوهى به خود مىگیرد و فلسفه اشراقى اسلامى که رانده و سرکوب شده بود، دوباره جان مىگیرد و یاران نیرومندى، نظیر «مولى صدرالدین شیرازى» متوفى در سال 1050 و پیروان او، پیدا مىکند و در اندیشههاى فلسفه اشراقى غلو و مبالغه مىشود و به علاوه طریقه تصوف تکیهگاهى در قدرت مسلط آن زمان - یعنى سلطنت صفویه - مىیابد که برپایه دعوت به تصوف برپا شد و همواره آن را تایید و تقویت مىکرد.
از سوى دیگر این حرکت تند و غلوآمیز عکس العملى در پى دارد، و آن این است که مردم یکسره از اعتماد به عقل و تفکر فلسفى روى مىگردانند و در هر چیزى راه تعبد به ظواهر شرع، به معناى بسنده کردن به اخبارى که در کتابهاى مورد وثوق وارد شده، پیش مىگیرند; آن هم با جمود بر ظواهر آن اخبار و آنگاه مبالغه و زیادهروى در این ادعا که همه آن اخبار، با همه اختلافى که در آنها هست، قطعا از جانب معصوم صادر شده است.
سپس در غلو از این هم فراتر رفته مىگویند، که ظواهر قرآن را به تنهایى بدون رجوع به اخبارى که وارد شده نباید اخذ کرد. پس از این علم اصول را به کلى رد مىکنند; به این ادعا که همه مبانى آن عقلى است و مستند به اخبار نیست و در هیچ چیز اعتماد و تکیه به عقل روا نیست و آن گاه اجتهاد و جایز بودن تقلید را رد و انکار مىکنند. بدین گونه اندیشه فرقه جدید اخباریه پدید آمد و... » .«مرحوم مظفر» سپس به جبههگیرى «شیخ وحید بهبهانى» در آغاز قرن سیزدهم در مقابل اخباریون، به عنوان فردى که در علم اصول تطورى ایجاد مىکند و آن را از جمود و رکودى که قرنها بر آن گذشته استخارج مىنماید، اشاره مىکند.
پس براساس این مقدمه و اوضاعى که بر زمان نگارش کتاب جامع السعادات تالیف مولى مهدى نراقى پدر بزرگوار مولى احمد، گذشته است و ما به دلیل مقارن بودن آن با شرایط اجتماعى و فلسفى تالیف کتاب معراج السعادة به آن استناد کردیم، معلوم مىشود که مولى احمد نیز در طیف فکرى و فلسفى نزاع میان اصولیون و اخباریون و نیز نهضت تصوف قرار داشته است، و به دلیل جدایى و بیگانگى مردم از اخلاق نظرى، مردم را به اعتدال و میانه روى در روند اخلاقى و منش تربیتى خاصى، مبتنى بر تفکر و شناخت عقلى و اصولى، ارشاد مىنماید.
در واقع، جامعه منفعل و بىسازمان آن زمان، به راهنمایى احتیاج داشت که آن را کمى به تعادل و نظم نزدیک کند و این ضرورت حیاتى را مولى احمد نراقى، هم در درون پرآشوب مردم آن زمان و هم در اوضاع اجتماعى حاکم مشاهده و درک مىکرد و این مىتوانست انگیزه خوبى براى نگارش کتاب معراج السعادة و انعکاس آن در میان خاص و عام آن زمان باشد.
آنچه در تشریح جایگاه فلسفى معراج السعادة آن را از موقعیت ممتازى برخوردار مىسازد، توجه به عنصر شناخت و تکیه و اعتماد به عقل و استدلال است، که آن را مقدمه بحث اخلاقى خود قرار مىدهد و این زمینه ساز تفکر فلسفى و شناخت مبادى اخلاقى براى نگارش کتاب نیز قرار گرفته است.
روش علمى و طبقه بندى عناصر و مفاهیم در این کتاب از یک نظریه قدیمى در فلسفه ناشى مىشود، که همان جدا کردن و در مقابل هم قراردادن جسم و روح یا تن و ذهن مىباشد و تن وجسم را همواره بستر کشمکش روح و یا نفس، در ارتباط با قواى اربعه در نظر مىگیرد (که البته تقسیم بندى مطلوبى نیز مىباشد) . همچنین از نکات مثبت دیگر کتاب این است که از یک تقسیم بندى ریشهاى و خوشهاى در نشان دادن سلسله مراتب انگیزههاى درونى انسان و رساندن آنها به فعلیت و در نهایتبه صورت عمل اخلاقى و غیراخلاقى، برخوردار مىباشد; به طورى که قواى اربعه (عقل، شهوت، غضب، وهم) را از انگیزههاى اصلى و همه فضایل و رذایل و صفات منتسب به آنها را ناشى از این قوا مىداند، و این در بحث روانشناسى اخلاق از اهمیت ویژهاى برخوردار است.
در نگرش اخلاقى و تربیتى کتاب، از بعد شناختى و فلسفه وجودى انسان، مىتوان نفس را تنه اصلى شناخت انسان در نظر گرفت که معراج السعادة، قوا و صفات اربعه را از شاخههاى اصلى آن مىداند و به همین ترتیب به صورت خوشهاى، صفات مربوط به هر یک از این قوا را در مصادر نیکى و فضائل و سپس بدى و رذایل تشریح مىنماید و در واقع به یک رابطه علت و معلولى و اثر و مؤثرى در این زمینه اشاره دارد و آن هارا در فصول و مباحثبعدى، با دو وجه لذت و الم در انسان و مفاسد و فواید بیمارى و صحت نفس مقایسه مىکند و مهمتر این که راههاى مبارزه با صفات رذیله و تقویت صفات فاضله را متضمن شناختشرافت و استحقاق صفات نیکو داشتن و تعدیل نفس مىداند.
در واقع مىتوان گفتبحث اخلاقى کتاب به نوعى آشتى دهنده نقطه نظرات مکاتب فلسفى تندرو و محافظه کار نیز مىباشد که قرنها بر فلسفه اسلامى حاکم بودهاند و در نهضتهاى اخبارى، کشفى، تصوف و... به اوج خود رسیدهاند و شاید در نظرگاه کتاب، تلاش بر تعدیل و هدفمند کردن آنها قرار داشته است و این خود بى تاثیر از نهضت فلسفى «حکمت متعالیه ملاصدرا» و اثر آن بر نظریات «مولى احمد» نیز نبوده است; گرچه بارقههاى تفکر اشراقى کاملا در سیاق فلسفى کتاب مشهود است.
جایگاه اخلاقى و تربیتى کتاب
مىتوان معراج السعادة را از جمله آثار اخلاقى و تربیتى محسوب کرد که با ارائه یک مجموعه و دیدگاه شناختى و دستورالعملهاى تربیتى، تلاش در شناساندن انسان به عنوان یک چارچوب متشکل و هدفمند دارد و سعى دارد تا با شناخت عناصر این مجموعه متشکل، رابطه این عناصر را ضمن ارائه یک تاثیر سلسله مراتبى بر یکدیگر، بر مخاطبین خود بازشناساند.
این مسیر و خط سیر معرفت، بر خویشتنشناسى و سپس خداشناسى تکیه مىکند و این خود یکى از نکات مثبت تربیتى مىباشد که انگیزهاى مضاعف را در وجود انسان به عنوان یک عنصر فعال و نه صرفا منفعل برمىانگیزد.
این اثر را مىتوان به منزله پلى در نظر گرفت که طرز تفکر و دیدگاه سنتى و کلیشهاى را در نظریات تربیتى به طرز تفکر جدیدتر و پویاترى پیوند مىزند و بى شک این از تغییر رویه تفکر فلسفى آن زمان نیز نشات گرفته است.
یکى از نکات بسیار مهم در معراج السعادة، توجه مشترک به تربیت همراه تعلیم و مجموعا مفهوم آموزش و پرورش است، که در مسیر خودسازى و سیر و سلوک اخلاقى آنها را لازم و ملزوم همدیگر مىداند و این شروع همان تفکر نوینى است که تعلیم و تربیت جدید نیز آن را در یک مجموعه در نظر مىگیرد و مىتواند به واسطه آن براى علم اخلاق و کلا علوم تربیتى، هدف، برنامه، روش، محتوا و ارزشیابى علمى داشته باشد.
از طرف دیگر، توجه به ضرورت شناخت نفس، مىتواند این راه را براى انسان باز کند که او در یک چارچوب قانونمند از نظر شرایط و عوامل جسمى و روحى قرار دارد و نیز تحتشرایط متعادل و غیرمتعادل محیط پیرامونش، مجرى و مسئول اعمال خویش است و مؤثر بر شرایط خود نیز مىتواند باشد. پیام اخلاقى کتاب، مبارزه مداوم انسان با دو «خود» علیا و سفلا است و ماهیت رفتار او، نتیجهاى است که در این مبارزه، شخصیت، منش و سلوک اخلاقى فرد را تحت تاثیر قرار داده و آن را شکل مىدهد.
شاید یکى از مشکلات کتاب در زمینه استناد به مصادیق اخلاقى و شواهد تجربى، عدم دقت در استناد کردن به منابع معتبر و نیز عدم توجه کافى به اقوال بزرگان و صاحبنظران به صورت موردى و وسیع در هر زمینهاى مىباشد. به طورى که این ضعف، بیشتر با آوردن اشعار در طول متن کتاب و در تاکید بر مباحثخاص، ترمیم گردیده است.
همچنین در استناد به روایات، توجه و دقت کافى به اصالت و مصادر واقعى روایات نشده است، که البته ماهیت و هدف اخلاقى و تربیتى کتاب را خدشه دار نمىکند; بلکه آن را در این مسیر آسیبپذیر مىسازد. البته استناد مستقیم به آیات به منظور تایید مباحث اخلاقى از نکات مثبت و قوت در این کتاب محسوب مىشود.
«معراج السعادة» در عین توجه به جامعیت صفات و آثار و تبعات مترتب بر آن در انسان، آنها را در یک روند تربیتى و اخلاقى، مستلزم درجات ذاتى و تقدم و تاخر ارزشى و عملکردى نیز مىداند، که همه در طیف شناخت انسان مىتوانند متعادل و سودمند باشند و در سایه جهل مىتوانند از عوامل زیان و عدم تعادل به حساب آیند.
تطبیق با دیگر آثار اخلاقى
معراج السعادة را مىتوان با دیگر آثار اخلاقى و تربیتى زمان خود و یا قبل و بعد از آن، از ابعاد تاریخى، فلسفى، اخلاقى و حتى ادبى مورد مقایسه قرار داد. هر یک از آثار اخلاقى، به خصوص پندنامهها و آثار ادبى قرون و اعصار گذشته، ضمن داشتن سیاق فلسفى - تاریخى و ادبى خاص، همه در موضوعیت داشتن مباحث اخلاقى و به خصوص اخلاق عملى اشتراک دارند. ضمنا هر یک از آنها را مىتوان با ویژگى خاصى در ابعادى از نظر ادبى، اخلاقى و فلسفى در نظر گرفت که هر کدام از آنها را از نظر همان بعد برجستهتر مىسازد.
در این مقاله ، تحلیل و مقایسه تمامى ابعاد فوق، از حوصله بحثخارج بوده و ضرورى نیست; اما آنچه از بعد تاریخى مىتواند مورد نظر ما باشد ، این است که معراج السعادة نه یک اثر جدا بافته از دیگر آثار مشابه اخلاقى، مانند «کیمیاى سعادت» امام محمد غزالى، «قابوس نامه» وشمگیر ، «گرشاسب نامه» ، «مرزبان نامه» ، «سیاست نامه» ، «گلستان» ، «بوستان» و... بلکه در امتداد و مکمل آنهاست و به فراخور زمان خود، اعمال اخلاقى را، که در آثار قبلى بیشتر با انگیزههاى خاص زمان خود از نظر تاریخى و فلسفى و نیز جو سیاسى آن نگاشته شده است، بیشتر با انگیزههاى مذهبى و فلسفى و نیز متاثر از آن آثار نوشته است.
مخاطبین آثار اخلاقى قبل از معراج السعادة به بهانه رساندن پیام اخلاقى خود به مردم، بیشتر فرزندان و حیوانات بودهاند (پندنامهها، مرزبان نامه، کلیله و دمنه و...) البته به صورت غیر مستقیم; زیرا هنوز تفکر اجتماعى و برداشت اخلاقى در طبقات ممتاز و حکما و حتى میان عامه مردم، به صورت طبقاتى و متاثر از اخلاق افلاطونى و به نوعى در پى نخبگان خاص بوده است. به طورى که آموزش اخلاقى در کنار آموزش حکمت، فلسفه، ریاضى و... درون گروهى و مربوط به بعضى از خواص و فرزندان آنها بوده است و نه بر اساس شایستگى افراد.
در معراج السعادة ما این ارتباط غیرمستقیم را کمتر مىبینیم، بلکه نگارنده خطاب به تمام مردم تلاش کرده است، تا عامه مردم را که در واقع قشر آسیبپذیرترى نیز مىباشند، از جایگاه اخلاقى و شخصیتى خود آگاه سازد، و این نکتهاى مثبت است که «معراج السعادة» را به صورت یک اثر عمومى و نیز کاربردى نزد قاطبه مردم متجلى ساخته است.
در نگاهى کوتاه بر محتواى این اثر اخلاقى چنین بر مىآید که این کتاب بیشترین تاثیر را از نظر طبقهبندى و خط سیر شناخت و کارکردهاى عناصر اخلاقى از «کیمیاى سعادت» غزالى گرفته است; به خصوص آن جایى که در سلسله مراتب روح تا قواى اربعه، به تمثیل پادشاه و دیگر قوا به صورت تشکیلات حکومتى مىپردازد، صریحا در مبحثشناختن مقصود دل به مثالى از کیمیاى سعادت توسل مىکند.
هم چنین در مباحثشناخت دل و حقیقت نفس و منحصر نمودن شناخت آدمى به شناخت نفس و نقش محورى آن در تربیت انسان از مباحث کیمیاى سعادت پیروى شده است. در واقع «معراج السعادة» را مىتوان به نوعى تکرار روش شناخت نفس و اخلاق عملى در زمان ما، بعد از آثار اخلاقى به خصوص کیمیاى سعادت در نظر گرفت که براساس شرایط خاص فلسفه اجتماعى زمان خود، به صورت عمومىتر، با وظایف ویژهاى نوشته شده است. نکته دیگر این که، مىتوان گفت آثار اخلاقى قبل از «معراج السعادة» به جز معدودى از آنها (مثل گلستان، بوستان و...) به نظر مىرسد از حمایتسیاسى و حکومتى بیشترى برخوردار بودهاند و به وسیله حاکمیت زمان خود، تایید مىشدهاند، در حالى که «معراج السعادة» از حمایت کمترى در این مورد برخوردار بوده است. شاید به همین دلایل است که در ابتداى کتاب، مقدمهاى در تحریک و ترغیب پادشاه وقتبه منظور ایجاد چنین زمینهاى نوشته شده است.
مقایسه جزء به جزء معراج السعادة با آثار مورد اشاره و مشابه خود، در این مبحث نمىگنجد و به فرصتهاى دیگر نیاز دارد; در اینجا فقط جایگاه تاریخى و فلسفى این اثر با دیگر کتب و آثار اخلاقى، به صورت کلى بیان شده است. امید است در تحقیقات و مقالات دیگر، از ابعاد کاربردىتر و موردىترى به آنها پرداخته شود. ان شاء الله.عناصر و راهبردهاى اصلى کتاب در زمینههاى اخلاقى و تربیتى.
اگر در معراج السعادة عنصر اصلى در اخلاق و تربیت را نفس قرار دهیم، مىتوانیم عناصر بعدى را در پیرامون آن، یا به موازات و یا منشعب از این عنصر در نظر بگیریم. مؤلف کتاب با تعیین و تعریف حقیقت انسان به اعتبار «نفس» و دادن نقش حاشیهاى به جسم و این که این نفس خود نفخه و ودیعهاى خداوندى است، منشا وجودى انسان را از یک بستر ماوراء الطبیعى و معنوى منبعث مىداند، سپس رسالت اخلاقى و تربیتى انسان را، رسیدن دوباره او به این مبدا دور شده از آن ترسیم مىکند و این را در عنصر خودشناسى متجلى مىبیند، بدین منظور چارچوب جسمى و روحى و یا تن و روان را در مجموعهاى از صفات و عوارض مثبت و منفى آن طبقهبندى و توصیف مىنماید.
اشاره به قواى چهارگانه در انسان شامل عقل; شهوت; غضب و وهم از جمله عناصرى است که نویسنده با یک تمثیل کارکردى آن را با حکومت و عناصر آن مقایسه مىکند. در این تمثیل نفس را به پادشاه جسم، عقل را به وزیر، شهوت را به مامور مالیات، غضب را به شحنه و وهم را به خدعه و نیرنگ تشبیه مىکند که این نشان دهنده قائل شدن سلسله مراتب قدرت و رابطه اثر و مؤثر در فعل و انفعال اخلاقى انسان مىباشد و این طرز تلقى در دیدگاه غزالى نیز در مبحثشناخت مقصود از لشکر دل مطرح و کاملا با آن هم سنخ مىباشد.
پس از شناخت نفس و مصادر صفات و ویژگىهاى اخلاقى و عوارض مترتب بر آن، فواید و کیفیتشناخت مطرح مىشود، و این که وجود، از دو وجه لذت و الم برخوردار است، که در نفس متبلور مىگردد. این دیدگاه در روانشناسى جدید نیز مبدا و منشا انگیزههاى انسان در دو وجه محرک یا بازدارنده قلمداد مىشود و مبناى هیجان و احساس قرار مىگیرند. عدم انکار اصل لذت و اعتقاد به درجه بندى لذت از مادى به معنوى و به خصوص اشاره به لذت شناخت و لزوم درک و تمسک به لذات معنوى، از نکات برجسته دیگر معراج السعادة در زمینه اخلاق و تربیت انسان مىباشد. توجه به عوارض بیمارى یا صحت نفس و مفاسد و فواید ناشى از این حالات، خود نشان از نقش آسیب شناختى کتاب و مضامین آن در زمان خودش دارد و توجه بدان مىتواند بر سازمان و یا بى سازمانى شخصیت فرد در جامعه مؤثر باشد.
از دیگر نکات برجسته «معراج السعادة» ، توجه و اعتقاد به دوران کودکى و طفولیت است که این دوره را واجد و مستعد جذب بیشترین صفات، در دوران زندگى فرد مىداند. این دیدگاه و اعتقاد به وجهى با روانشناسى جدید، به خصوص روانشناسى رشد که امروزه مبانى شخصیت اخلاقى و تربیتى کودک را مىتوان از آن استنباط کرد، مناسبت و مشابهت دارد.
مسلما وقتى این عناصر در بستر شرافت علم اخلاق و ضرورت تهذیب آن، به واسطه علو درجهاى که دارد، مطرح مىگردد; راهبردهایى نیز به منظور رسیدن به مقصود نهایى و اخلاق برتر، مورد نظر نگارنده کتاب قرار مىگیرد. دراینباره مىتوان به قائل بودن به درجهبندى و مرتبهاى بودن سلوک اخلاقى، به عنوان یک راهبرد عرفانى اشاره کرد.
همچنین اشاره به غالب بودن صفات رذیله بر حسنه در انسان و این که در مقابل هر صفت نیکو دو صفت رذیله وجود دارد، آماده باش مداوم و هشدارگونهاى را به انسان مىدهد که باید با محافظت دائمى از اخلاق حسنه و معالجه رذایل همراه گردد.
پس مىتوان گفت: معراج السعادة از فرآیندى پیروى مىکند که از یک نفس پاک شروع مىشود و در یک نزاع و سیر و سلوک، تلاش دارد تا ضمن دفع رذایل و پلیدىها و کسب فضایل و کرامات انسانى، به همان نفس پاک برگردد، و این به تمامى در مسیر شناخت فلسفى و عملکرد اخلاقى مکتب اسلام و راهبردهاى عرفانى آن متجلى است.
نتیجهگیرى
پس از مقدمهاى کوتاه بر «معراج السعادة» از دیدگاه تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت، مىتوان گفت که این کتاب در برههاى خاص از نظر تاریخى و تفکر فلسفى زمان خود، جایگاهى ویژه و نقشى عملى در ساختار و عملکرد اخلاق فردى و اجتماعى داشته است و این کتاب با داشتن این نقش، تا این زمان، هم چنان به عنوان یک اثر جامع و کاربردى، مورد توجه صاحبنظران و عامه مردم بوده است.
معراج السعادة به واسطه مقام والا و کرامتى که براى انسان به دلیل حکم و اراده پروردگار قائل است و نیز به دلیل لزوم شناخت نفس و طبیعت انسان، که به حکم این کرامت، مستحق و مستوجب رستگارى و اعتدال در زندگى است; دیدگاهى مثبت و فعال به انسان مىبخشد و او را در عین قرار داشتن در مجموعه شرایط و عناصر و قواى نیک و بد، خیر و شر و یا فضایل و رذایل، در بستر انتخاب راهى مىداند که طى مسیر آن، مستلزم شناخت از خود و از شرایط مىباشد.
این اثر داراى وزنى دل چسب از نظر فلسفى، اخلاقى و تربیتى است که هر طبعى را چه تحقیقى و چه تشریعى سیراب مىسازد و زمینهاى براى راه یافتن به اعماق و ابعاد نفس و صفات انسان مىشود.
معراج السعادة را به نوعى مىتوانیم اثرى علمى، اخلاقى و تربیتى به تناسب زمان خود بدانیم که به تشریح و توصیف ابعاد شناختى و اخلاقى انسان توجه دارد و تلاش مىکند با ترسیم یک وجود متشکل از صفات و نیروها، به عنوان عوامل انگیزنده و یا بازدارنده در فرآیند معرفت و تربیت انسان، او را قهرمان مبارزه در این میدان تاثیر و تاثرات، نشان دهد; میدانى که انسان باید در آن انتخابگرى آگاه و عاملى قوى و با اراده باشد.
منابع و مآخذ
1. ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوى، تهران، انتشارات حکمت، 1370.
2. ملا احمد نراقى، معراج السعادة، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعاتى على اکبر علمى، 1351.
3. برگزیده کیمیاى سعادت، دیباچه و حواشى و توضیحات از: احمد رنجبر، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1362.
4. برگزیده قابوسنامه، به اهتمام دکتر زهرا خانلرى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1362.
5. مرتضى مطهرى، آشنایى با علوم اسلامى، تهران، انتشارات صدرا، 1367.
6. مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات الزهرا، 1362.
پی نوشت ها :
1) ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوى، تهران، انتشارات حکمت، 1370.
2) ملا احمد نراقى، معراج السعاده، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعاتى على اکبر علمى، 1351.
منبع:www.naraqi.com