زنی که نمی خواهد در حماقت و جهل زندگی کند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسی بیاموزد؟ در این دنیای پرتلاطم مادی و زرق و برق های پرجاذبه و فریبنده که ممکن است هر دین داری را به سوی خود بکشاند آیا راهی برای خود ساختن و صحیح زیستن وجود دارد؟
آیا در مذهب و فرهنگ ما زن می تواند بینشی اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطری خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیای مادی نشود؟ برای به دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسلام رفت.
قرآن کریم زنانی را معرفی می کند که به خودسازی و زندگی پاکیزه دست یافته اند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ اسلام نیز افرادی این راه را پیموده و به ما آموخته اند که چگونه باشیم و چگونه زندگی کنیم. آنها زندگان تاریخ اند.
در این مقاله به برخی از صفات یکی از آن بانوان، حضرت زینب سلام الله علیها اشاره می کنیم و گوشه هایی از زندگی درخشان آن بانو را به نظاره می نشینیم.
محیط تربیتی خانه علی(ع)
اولین محیط تربیتی هر انسان خانه اوست خانواده زینب؛ پدر و مادر او نمونه های کامل انسانیت هستند؛ علی(ع) تا زمانی که زنده بود ذره ای غیر از حلال نخورد و برای غذای خود به نان جو خشکی همراه با شیر اکتفا می کرد. آخرت را بر آسایش و راحتی زندگانی دنیا ترجیح می داد و اگر در مقابل دو کار الهی قرار می گرفت کار سخت تر را انتخاب می کرد. خود آب از چاه می کشید و هیزم برای آتش می آورد. علی(ع) همیشه خوشرو و متبسم، متواضع و فروتن بود. بسیار ساده مانند بردگان می نشست و غذا می خورد. در عبادت بی نظیر بود. در هر شبانه روز ای بسا هزار رکعت نماز می خواند. کانون خانواده اش سراسر ایثار، محبت و تعاون بود.
مادر زینب یعنی فاطمه زهرا(س) نیز الگوی فضایل و در تربیت فرزندانش بسیار کوشا بود. تمام کارهای خانه را خود انجام می داد. گندم آرد می کرد و آرد را خمیر می نمود و نان می پخت و لباس وصله می زد. شبهای جمعه تا صبح در حالت رکوع و سجده به سر می برد و جز برای دیگران برای خود هیچ دعا نمی کرد. در اثر کار زیاد بدنش رنجور شد، تا آنجا که علی(ع) فرمود: در پی آب کشیدن از چاه اثر آن بر سینه زهرا باقی ماند و در اثر آرد کردن با آسیاب دست هایش پینه بست و در اثر نظافت و پخت و پز لباسش پیوسته گردآلود بود. در سخن گفتن از راستگوترین افراد بود.
این خانواده بهترین الگو برای احترام متقابل نسبت به یکدیگر است، احترام به همسر یکی از اصول زندگی خانه آنهاست، علی(ع) می فرماید: «به خدا قسم من هیچ زمان فاطمه را خشمناک نکردم و او را بر کاری اجبار ننمودم تا اینکه از دنیا رحلت کرد و همچنین هیچ گاه فاطمه(س) مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانی ننمود و هر وقت به او نگاه می کردم غم ها از وجودم رخت برمی بست.»
انفاق این خانواده سرمشق زندگی همگان است، زیرا پناهگاه یتیمان، فقیران و بردگان بوده و از کوچک تا بزرگ ایشان حتی غذای خود را برای خدا از خویش دریغ می داشتند و به نیازمند می دادند. (آیات 7 تا 11 سوره «هل اتی» بیان کننده روحیه جود و بخشش این خانواده است.)
الگوی عبادی سیاسی
فرزندان این خانواده که از جمله آنها «زینب » است، از مکارم اخلاق این پدر و مادر بهره ها گرفته اند؛ در دانش، زهد، صبر، عفت، حضور در صحنه های سیاسی.
از روایات و اخبار استفاده می شود که بخشی از علوم بانوزینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. زینب(س) در چنین خانواده و محیطی بزرگ شد. او نزد بهترین آموزگاران بشریت تربیت یافت.
دانشی از سوی خدا
از روایات و اخبار استفاده می شود که بخشی از علوم بانو زینب سلام الله علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(ع) در خطابی به عمه اش زینب فرموده است: «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه » تو بحمدالله دانشمندی معلم ندیده هستی و دارای درک و فهمی هستی که ذاتی تواست.
او «مفسر قرآن » بوده است و در ایامی که علی(ع) در کوفه حضور داشت این بانوی بزرگ مجلسی در منزل خود داشته و برای زنان تفسیر قرآن بیان می فرموده است. در یکی از روزها بیان تفسیر «کهیعص » را می فرمود. در آن میان امیرمؤمنان(ع) وارد شد و فرمود: ای نور دیده! شنیدم که تفسیر کهیعص را برای زنان بیان می نمودی. عرض کرد: بلی فدایت شوم! فرمود: ای نور دیده! این رمزی است در مصیبتی که پس از این بر شما عترت پیغمبر، وارد می شود پس برخی از آن مصایب را برایش برشمرد تا جایی که گریه آن مظلومه بلند شد.
گواه دیگر بر دانش انبوه آن بانو خطبه هایی است که در کوفه و شام ایراد کرده است و دانشمندان زیادی آنها را ترجمه و شرح کرده اند. این خطبه ها نشان دهنده تسلط علمی آن بانو در علوم اسلامی بویژه قرآن کریم بوده است. آیاتی که او در این خطبه ها مطرح کرده است جواب دهنده شبهات بسیاری در زمینه های اعتقادی و غیر آن است.
حضرت زینب در خطبه های خود نشان داده که به معارف قرآن کاملا آشنا بوده است. اگر کسی به آیات قرآن معرفتی جامع نداشته باشد چگونه می تواند هر آیه ای را برای استدلال مخصوص به گونه ای که دشمن را محکوم کند، به کار برد.
آری، تنها غواص ماهر دریای قرآن و حقایق آن می تواند حامل پیام امامت ودیعه دار اسرار الهی باشد. او در زمان بیماری امام سجاد(ع) از جانب امام حسین(ع) نیابت خاصی برای مراجعات و رفع مشکلات مذهبی مردم داشته است و مردم نیز در امور حلال و حرام به زینب سلام الله علیها مراجعه می کردند تا زمانی که امام سجاد(ع) از بیماری شفا پیداکرد.
شاهد دیگر بر مقام علمی او روایاتی است که آن محدثه نقل کرده است، از جمله آنها، خطبه مادرش فاطمه(س) در مسجد مدینه است. و حدیث «ام ایمن» پیرامون حوادثی که در آینده در کربلا به وقوع خواهد پیوست.
در محضر خدا
چنانکه نوشته اند آن بانوی پاک در همه عمر هیچ گاه نمازهای نافله را ترک نکرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمه ام زینب در مسیر کوفه تا شام نمازهای واجب و مستحب را به جا می آورد و در بعضی جاها به علت گرسنگی و تشنگی زیاد نمازش را نشسته می خواند.»
از آنجا که امام حسین(ع)، از عبادت های خواهرش زینب کاملا مطلع بود می دانست که او نزد پروردگار خود مقام استجابت دعا دارد در آخرین وداع به وی می فرماید: «یا اختاه لا تنسینی فی نافلة اللیل »: ای خواهرم! مرا در نمازهای شبت فراموش نکن.
مراتب عرفانی حضرت زینب با مقام امامت چندان فاصله ای ندارد. او مانند مادرش زهرا چنان در عبادت کوشا بود که پاهای مبارکش متورم شد.
نشان داد که تفاوتی بین زن و مرد برای رسیدن به عبودیت پروردگار نیست و ملاک و امتیاز انسان نزد خداوند مذکر و مؤنث بودن نیست.
قرآن می فرماید:«من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون »: هر کس عمل صالحی انجام دهد - مرد باشد یا زن - در صورتی که ایمان داشته باشد ما حتما به او زندگی پاکیزه روزی گردانیم و بهتر از آنچه عمل کرده اند به آنها پاداش می دهیم.
در آیینه زهد
زاهد آن فقیری نیست که به دلیل ناتوانی خویش دنیا را نخواهد بلکه کسی است که با وجود ثروت و امکانات، به زر و زیور دنیا دلبسته نباشد. زینب پاک در دامن مادری تربیت شد که پوست گوسفند فرش خانه اش بود و پدر بزرگوارش بارها کفش خود را پینه می زد و در زمان خلافت هرگز دو خورشت یکجا مصرف نکرد.
همسرش «عبدالله بن جعفر» از نیکان زمان و ثروتمندان آن عصر بود و در جود و بخشش مشهور به «ابوالمساکین » است.با این حال زینب سلام الله علیها برای خود هیچ اندوخته نداشت و با دست خالی به کربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام سجاد(ع) فرمود: «زینب سلام الله علیها در زندگانی خود برای آینده اش هیچ چیز ذخیره نکرد.»
او هجرت و شرکت در حماسه کربلا و اسارت را بر ماندن در مدینه و زندگی در کنار شوهر و داشتن کنیزان و غلامان ترجیح داد و فریفته خوشی چند روزه دنیا نشد و نام خود را در کنار امام حسین(ع) ثبت کرد، آگاهی داشتن آن بانو از حوادث کربلا، شهادت برادرش و اسارت خود، بر عظمت این زهد می افزاید.
وی دو فرزند خود را نیز به کربلا برد و آنها به شهادت رسیدند. با اینکه علاقه مادر نسبت به فرزند امری ذاتی و فطری است وقتی که آن دو به شهادت رسیدند برای اینکه در صبر و ایمان او خللی پیدا نشود برای دیدن دو فرزند شهیدش از خیمه ها بیرون نیامد.
او به زنان مسلمان آموخت به جای نظاره و تقلید زندگی دیگران و توجه به زیورهای دنیا و دل بستن به آنها باید دنیا را وسیله رسیدن به آخرت دانست و زخارف دنیا انسان را ابدی نمی کند و آنچه به انسان حیات جاوید می بخشد تکیه به معنویت است.
مقام تسلیم و رضا
1.از ارزش های اخلاقی برای کمال ایمان و شرافت انسان، راضی بودن به قضای الهی و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها و گرفتاری های ناخواسته زندگی است. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون - و لقد فتنا الذین من قبلهم...»: آیا مردم می پندارند همینکه گفتند ما ایمان آورده ایم رهایشان کنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنین نیست) و ما امتهای پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم.»
تمام پیامبران مورد آزمایش و امتحان الهی قرار گرفتند اما امتحان همه یکسان نبود، برخی سخت تر و برخی ساده تر بود.
بسیاری از این آزمایش ها موفق بیرون نمی آیند و درجه ای هم نمی گیرند اما زینب سلام الله علیها از این آزمایش سربلند بیرون آمد. او نسبت به دین الهی سخن ناسزا بر زبان نراند و پس از مادرش بالاترین افتخار برای زنان مسلمان شد.
این پیام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث از سوی امام حسین(ع) آن «نفس مطمئنه ای» که ندای «ارجعی» را با مقام بلند «راضیة مرضیة» لبیک گفته است در روز عاشورا به زینب واگذار شد.
ابن زیاد به حضرت زینب سلام الله علیها می گوید: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک»: معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدی؟
زینب جواب می دهد: «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم.
یعنی او نه تنها راضی به شهادت بوده است بلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات می کند زیرا فرجام آن را زیبا می بیند. کسی که خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالای نیزه رفتن را «زیبا» می بیند سربلند همیشه روزگار است. وی علیت این زیبایی را چنین بیان می کند: «اینها از آن انسانهایی هستند که خداوند کشته شدن را بر پیشانی آنها ثبت کرده است و اکنون به سوی جایگاه های حقیقی خود رفته اند.»
آری، وی با این همه رنج ها و بلاها نه تنها روحیه خود را نباخت بلکه به مقام خشنودی رسید. این فرهنگ زینبیان است که از کار پاکیزه خود پشیمان و ناراضی نیستند.
صبر و استقامت
به فرموده رسول گرامی اسلام صابر حقیقی کسی است که بر مصیبت، طاعت و معصیت صبر بورزد و زینب در این سه در درجه بالایی قرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر بر اطاعت ایشان است و کسی که بر ترک گناه شکیبا نباشد لیاقت حمل پرچم کربلا را بعد از برادرش ندارد.
اما صبر بر مصیبت، راستی چه زنی به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است. این زن قهرمان شاهد رنجهای مادرش زهرا(س) و پدرش علی(ع) بوده است.
شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبی و بیرون ریختن جگر او، شهادت برادرش حسین و چهار یا پنج برادر دیگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع شهدای این خانواده 18 نفر می باشند.
او خود به اسارت رفته است و گرسنگی، تشنگی، آوارگی و سرگردانی در بیابانها و. . را تحمل کرده است.
اینها بخشی از مصیبت های زینب است و به همین علت او را «ام المصائب» نامیده اند. براستی اگر این رنج ها بر قامت کوهی بلند فرو می ریخت خم می گشت و اگر بر روز روشن بار می شد به شب تار تبدیل می گشت.
زینب در صبر بی نظیر است. او از پیامبران اولوالعزم بویژه پیامبر خاتم صبر را به ارث برده است، قرآن پیامبر را چنین دعوت به صبر می کند: «فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل»او صبر را از برادرش آموخت. حسین(ع) همه را از صبر خود به شگفتی درآورد: «لقد عجبت من صبرک ملائکة السماء» از صبرش نه تنها انسانها بلکه فرشتگان نیز که بر کرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.
امام سجاد(ع) می فرماید: «وقتی ما واردگودال قتلگاه شدیم و چشم من به بدن های قطعه قطعه پدرم و یاوران او افتاد سینه ام دچار تنگی شد و حالتی به من دست داد که نزدیک بود روح از بدنم پرواز کند. در این حال عمه ام زینب وقتی نگرانی مرا دید، گفت: «مالی اراک تجود بنفسک؟»: ای یادگار جد و پدر و برادرانم، این چه حالی است که در تو مشاهده می کنم؟ چرا با جان خود بازی می کنی؟ غمگین مباش و بیتابی مکن! به خدا سوگند این پیمان رسول خداست با جد و پدر و عموی تو.»
شجاعت زینب
شجاع تنها آن نیست که در میدانهای جنگ دلیران بجنگد و ترسی به دل راه ندهد. چه، ای بسا همین شخص اگر بلاهای بزرگی به او برسد تحمل خود را از دست دهد. و اگر هوای نفس بر او غلبه کند چیره وی شود. همان طور که پیامبر اکرم(ص) فرموده است شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غالب شود. مؤمن به کسی گویند که همانند کوه استوار است و حوادث روزگار ایمان او را سست نمی کند.
زینب کبری سلام الله علیها در حادثه کربلا نه تنها ایمانش ضعیف نشد بلکه با تکیه به خداوند هر روز بر عزت و شوکتش افزوده می گشت. دلاوری زینب، پس از حادثه کربلا تجلی می کند. در زمانی شجاعت خود را بروز می دهد که حکومت جلاد و ظالم بنی امیه مهر خاموشی بر دهان همه زده است. تا زمان حسین(ع) تنها او بود که قدرت مقابله با طاغوت زمان را داشت اما بعد از امام حسین(ع) کسی جرات مبارزه علنی و افشاگری با آن حکومت را نداشت. در چنین زمانی که خفقان کامل حکمفرما بود تنها زینب حافظ آیین خدا روی زمین و مصداق روشن آمر به معروف و ناهی از منکر، افشاگر مفاسد حاکمان جور، پاسدار آیین محمد و خون حسین و یاران او شد.
وی در دو مجلس کوفه و شام این قدرت را به نمایش گذاشت. با بی اعتنایی وارد مجلس ابن زیاد شد. ابن زیاد پرسید این زن کسیت؟ زینب جوابی به او نداد. پس وی برای تحقیر حضرت گفت: «ستایش خدای را که شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخنهای دروغتان را نمایان کرد.»
اما پاسدار خون حسین به او چنین فرمود: «ستایش خدای را که ما را با پیامبری چون محمد(ص) گرامی داشت. بدان که فاسق رسوا شد و دروغگو انسان نابکار است که آن هم غیر از ما (خاندان نبوت) است.»، یعنی شمایید فاسق و فاجر.
این سخن رویارو در حضور نماینده یک حاکم ظالم است، اما زینب در حضور خود ظالم یعنی یزید با عزت و قوت قلب بیشتر وارد مبارزه می شود:
ای یزید! سلطنت، انسانیت تو را از بین برده است.
تو اهل عذاب آخرت هستی.
تو کسی نبوده ای «یابن الطلقاء»؛ آزاد شده جد من رسول خدایی.
نفرین ها بر تو باد.
ارزش تو را بسیار پست و ناچیز می دانم، تو را سرزنشها و نکوهشهای بسیار و کوبنده می نمایم.
تو با دین رسول خدا مبارزه می کنی اما بدان اگر تمام تلاشهایت را به کارگیری دین ما از بین نمی رود و تا ابد باقی خواهد ماند. اما تو نابود خواهی شد.
این شجاعت زینب چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند که او را پشیمان نمود و مردم نیز چهره پلید یزید را به خوبی شناختند. «یزید را دشنام دادند و لعن کردند و به اهل بیت علیهم السلام روی نمودند و یزید آگاه شد، خواست خویش را از خون آن حضرت تبرئه نماید نسبت قتل را به «ابن زیاد» داد و او را نفرین کرد و بر کشتن آن حضرت اظهار پشیمانی نمود. ..»
سرچشمه این قدرت زینب، ایمان به خداست و انسان مؤمن همیشه دارای عزت و شوکت بوده، ذلت در او راه ندارد: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین».
این در حالی است که زینب سلام الله علیها عاطفه، رقت و گریه خود در پی داغ های بسیار سنگین را در سینه خفه کرده است و این گونه بر یزید می تازد.
پس چرا گریه؟
با چنین حال، وی در جاهای متعدد گریه کرده و همه را نیز به گریه انداخته است. چه اینکه گریه با شجاعت و استقامت منافاتی ندارد. او همان طور که با شجاعت و صبر و استقامت، مقام خویش را بالا برد با گریه بر سیدالشهدا و شهیدان خود در حماسه آنان و حفظ خون ایشان، جایگاه آنها را ارج نهاد. آری گریه بر سیدالشهدا برای زینب پلکان عروج و آرام جان اوست و برای ما وسیله آمرزش گناهان است.»
دیگر این که انسان هر چه مقامات معنوی بالایی داشته باشد اما چون دارای جسم و جان انسانی است. از عاطفه، رقت و محبت بیشتری برخوردار است. کسی که چنین عزادار است عاطفه اش تحرک دارد و باید بر عزیز از دست رفته اش بیشتر اشک بریزد، همان طور که فاطمه زهرا(س) بر پدرش و امام صادق(ع) بر فرزندش گریستند.
پرستار یادگاران
در عظمت او همین بس که حضرتش مدتی از عمر خود را پرستار یادگاران آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بی سرپرست و بیماری که وی عهده دار تیمار آنان بود نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستی وی داشتند. پس از واقعه کربلا، حضرت سجاد(ع) سخت مریض و کودکان بی سرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند و در این حال یک پرستار و سرپرست قوی نیاز داشتند و آن حضرت زینب سلام الله علیها بود.
امام سجاد فرمود: «من در آن شبی که پدرم فردای آن کشته شد نشسته بودم و عمه ام زینب نزد من بود و از من پرستاری می کرد.»
در جای دیگر فرمود: «در سفر اسارت از کوفه تا شام مشاهده کردم عمه ام زینب گاهی غذای خود را بین کودکان تقسیم می نمود و خود از شدت گرسنگی و ضعف نماز شب را نشسته می خواند.»
در بین راه شام در یکی از منازل کودکی از شتر می افتد، فریاد می کند «یا عمتاه »! چون حضرت به کمک وی می شتابد بچه را در زیر دست و پای شتر کشته می بیند.
هنر یک پرستار این نیست که بالای سر بیمار باشد بلکه باید خود را جای او قرار دهد و بگوید گرسنگی او گرسنگی من و درد او درد من و ناله های او ناله های من است. و زینب در تیمار خود چنین بود.
هنر آفرین عصر
هنر روشهای ویژه و شیوه های پیرایش شده حرکت انسان است. در هر امری اگر انسان با روش خاص حرکت کرده و به آن نظم دهد تا به نتیجه مطلوب و نهایی برسد، این هنرمندی است.
زینب سلام الله علیها در سفر آسمانی خود با سه خطر بزرگ مواجه بوده است: یکی از بین رفتن و توجیه کردن خون سیدالشهدا از طرف دشمنان، دیگری ادامه خلافت غاصبانه و سوم حفظ امانتهایی که به او سپرده شده بود. او باید ودیعه امامت را که از جانب برادرش حسین به او واگذار شده صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و دیگر اینکه جان کودکان، دختران و بیمار عزیزیش علی بن الحسین(ع) را به قیمت جان خود حفظ کند.
او چه شیوه ای برگزیند تا این سه خطر را دفع کند؟
با الهام از فکر بلند و ایمان قوی دو شیوه حساس و مهم را انتخاب می کند: یکی حضور در صحنه مبارزه، سیاست و اجتماع مخوف آن زمان و دیگری شیوه تبلیغ در زمان اسارت.
1- حضور زینب در صحنه اجتماع
سیاست در نگاه او اداره جامعه بر اساس عدل است نه فریب کاری. حضور زینب در صحنه های سیاسی از کوفه تا شام و از شام تا مدینه در پی از دست دادن یک برادر یا به خاطر چند عزیز نیست بلکه از دیدگاه زینب مساله اسلام و کفر، ایمان و نفاق و اصل خلافت مطرح است.
حرکت زینب مفهوم گسترده ای دارد و در اعماق خود تصمیم راسخی را نشان می دهد که بر آن است تا حکومتی بناحق غصب شده را بازستاند و امتی را که به جاهلیت گذشته خود باز گشته به راه اعتدال آورد.
در کوفه مردم را متوجه اصل امامت کرده، در مجلس ابن زیاد، این جنایتکار را محکوم می کند، خشم این ظالم تحریک می شود تصمیم به قتل امام زین العابدین(ع) می گیرد، اما زینب خود راسپر قرار داده، می فرماید: «اگر تصمیم بر قتل او داری باید از جسد من بگذری و اول مرا بکشی.»
در شام و مدینه نیز مردم را علیه حکومت وقت می شوراند و مردم با فرستادن نفرین ها و حرکتهای مبارزاتی مخفیانه متاثر می شوند و زینب در هر فرصتی وضعیت خلافت را به تصویر می کشد و مفاسد را افشاگری می کند.
بنابراین حضور زینب در صحنه سیاست یعنی تحکیم اسلام در جامعه که این مساله هم به دوش مرد است و هم مربوط به زن، جز آنکه هر وجودی چون دارای ظرفیتی خاص است شیوه خاص نیز باید طی کند. زن از دیدگاه اسلام آنجا که لازم شود باید در جامعه حضور داشته باشد، اما با شرایط ویژه خود؛ حفظ عفت، ایمان، خود نباختن در برابر هر اجنبی، دفاع از حق، عدالت و ولایت.
2- تبلیغ در زمان اسارت
در زمان اسارتش او تبلیع را یک وظیفه الهی می دانست. با فصاحت و بلاغت موروثی، علم ذاتی، شجاعتی علی وار، با اینکه در بند است اما شمشیر برنده و گویای خود را برهنه کرده، آن را با تمام وجودش علیه تمام اقتدار یک حکومت طاغوتی فرود می آورد.
این قهرمان بزرگ تاریخ برای کاری سترگ بپا خاست بی آنکه کمترین تردیدی به خاطرش راه یابد یا از آن وقعیت خطرخیز بهراسد.
او در کوفه با مشاهده مردمی فریبکار در اوج استعداد و قله توانایی و در اجرای طرح و شیوه دفاعی خود در نهایت پایداری و ثبات قدم، قرار می گیرد. پای نهادن در چنین راهی برای زن، به علت ضعف طبیعتش و فراوانی دردها و رنجهایش نه تنها آسان نیست بلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبی، فصاحت بیان و قوه خلاقه ای می طلبید تا کلمات را بتمامی از معانی انقلابی و اعتقادی پربار سازد. و مهارت هنرآفرینی نیاز است که حقایق و درد و رنجها را تصویر و وضع موجود را نقد و ترسیم، و حسین و یزید دو چهره متضاد را معرفی کند.
در رویارویی با «ابن زیاد» و «یزید» در کوفه و شام در اطرافش زنان چندی از نزدیکان و خویشان او مانند ستارگان پراکنده بر صفوفی نامنظم گرد آمده بودند که همه آنها جوانب این مبارزه را اندیشیده، آماده پیکار بودند.
گویی زینب در آن لحظه برای رویارویی با دشواریها، قلب «امام حسین » را به عاریت گرفته بود. حاضر شدن در کنار ظالمانی که کوههای سرکش را به هراس می انداخت و انسانهای زیادی را مرعوب می نمود و مردم آن روز رنگ پریده با ترس و هراس جرات خود را از دست داده بودند کاری بس دشوار می نمود. اما زینب هر چند قلبش پردرد، خاطرش مکدر و تنش ناتوان به نظر می رسد اما در عمق وجود ژرفای اندیشه دوربینش صبح شادی و بهجت دمیده و اطمینان خاطری می یابد و این اطمینان خاطر از آن نظر است که پیروزی واقعی را در برابر چشم، مجسم می بیند.
زینب با فصاحت و بلاغتی تمام رسالت خود را اداء می نماید، به گونه ای که «ابن زیاد» اقرار به فصاحت و بلاغت این بانوی سخنور می کند و پس از سخنان زینب می گوید: «این زنی است که سخن به سجع و قافیه گوید و به جان خودم همانا پدرش سخن به سجع می گفت و شاعر بود.»
در مجلس یزید چنان فصاحت و بلاغت سر داده، جنایات یزید را بر حاضران در مجلس آشکار نمود که یزید خویشتن را حیران دید و مجلسی را که برای افتخار خود تنظیم کرده بود موجب رسوایی و افتضاح او شد. این سخنها به اطراف پایتخت سرایت کرد و بنی امیه منفور و مورد غضب مسلمین شدند و یزید را آشکارا لعن کردند و یزیدی که ی خواست برای پیروزی خود جشنها بگیرد، با سخنان این بانو چنان پست شد که چاره ای ندید جز اینکه قتل حسین را از خود دفع کند و به ابن زیاد نسبت دهد. و در مجلس بصراحت گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را، من به قتل حسین راضی نبودم. ابن زیاد عجله کرد و او را به قتل رسانید!
ولی این سخن در نفوس مردم تاثیر نکرد بلکه کار به جایی رسید که دودمان یزید بکلی نیست و نابود گردید.
یکی از دانشمندان لبنانی می نویسد: «زینب نشان داد که در میان اهل بیت با جرات ترین بانو و فصیح تر و بلیغ ترین آنهاست. او کارهایی مانند استدلالات عقلی، قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در کربلا و بعد از آن انجام داد که شهرتش همه جا پیچید و ضرب المثل گردید. مورخان و نویسندگان به این مطلب گواهی می دهند.»
زینب با استفاده از دو اصل همدوش «پیکار» و «تبلیغ»، رسالت عاشورای حسین را با همه ویژگی هایش به طرز صحیح به پایان می رساند و با قهرمانی خاص خود در بحران های فرساینده زندگی مسؤولیت خویش را فراموش نمی کند و بسان یک «پیامبر تبلیغی» نقشه طرح ریزی شده مکتب انقلاب حسین(ع) را شکل می بخشد.
این بانو زینب است. نواده بزرگ پیامبر، دختر سخنور و دانشمند علی، فرزند شجاع و پارسای زهرا، یادگار قیام و پایداری محمد(ص)، چهره نمونه بانوان تاریخ، پیشوای شایسته همه زنان عالم. پرچم دار نهضت خونین کربلا، سیاستمدار آگاه به عصر خود و تنها حامی ولایت، دین و مکتب و...