ماهان شبکه ایرانیان

موسسه‌های مالی و داستان موتورخانه

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز

موسسه‌های مالی و داستان موتورخانه

ضا ساکی
امروز دوباره همسایه‌مان را دیدم. با جمعی از همسایه‌ها توی لابی بودند. تا من را دید گفت: مهندس بیا این توئیت را بخوان. توئیت را خواندم. نوشته بود: «ما یه فسقل کافه زدیم روزی 15 نفر میان سراغ‌مون که مجوزت کو؟! بعد صندوق مالی اعتباری از دهه هشتاد تا حالا با شعبات مختلف کار می‌کرده و مجوز نداشته!» گفت: نظرت چیست؟ گفتم: چه عرض والله. تا این عبارت از دهانم بیرون آمد همسایه‌ها سروصدا کردند و همسایه‌ای که سوال کرده بود از همسایه‌های دیگر پول گرفت. پرسیدم: این چه کاری بود؟ گفت: شرط بسته بودم وقتی این سوال را از تو می‌کنم همین را می‌گویی، چون تو هر وقت نمی‌توانی درباره چیزی حرف بزنی و یا پشت‌پرده را بگویی همین عبارت را به کار می‌بری؛ عین سیاست‌مدارها. خنده‌ام گرفته بود. باز هم گفتم: چه عرض کنم والله.
یکی از همسایه‌ها که شرط را باخته بود گفت: مهندس بیا دوباره برویم موتورخانه و موبایل‌هایمان را بیرون بگذاریم تا راحت بتوانی بگویی که چطور می‌شود یک موسسه با این همه شعبه و کارمند و این همه سال کار، مجوز نداشته باشد. گفتم برویم.
طبق معمول رفتیم توی موتورخانه و من گفتم و آنها هم تعجب کردند و آن قدر سوال کردند که به سوالی رسیدیم که در موتورخانه هم نمی‌شد جوابش را داد. یعنی باید به دنبال جایی باشیم برای سوال‌هایی که حتی در موتورخانه هم نمی‌شود به آنها پاسخ داد. شما جایی سراغ دارید؟
باقی بقای‌تان

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان