ماهان شبکه ایرانیان

یادی از شهید بیطرفان؛

حکایت شهیدی که تولد و شهادتش به نام حضرت زهرا(س) بود

سخن از یک معلم شهید است؛ کسی که در سالروز میلاد حضرت صدیقه طاهره(س) به دنیا آمد و در سالروز شهادت آن بانوی برترین هم به شهادت رسید و امروز، سی اُمین سالگرد عروج اوست.

حکایت شهیدی که تولد و شهادتش به نام حضرت زهرا(س) بود

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: شهید علی بیطرفان، یکی از معلمان دلسوز و از مسئولان خدوم آموزش و پرورش کشور است. او در ماه های پایانی سال 1365 در حالی در شلمچه به شهادت رسید که تولدش هم حکایت جالبی داشت:

«از ازدواج پدر و مادر علی، چند سال گذشته بود و آنان هنوز فرزندی نداشتند. روزی خدمت مرجع عالیقدر، آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی رسیدند و موضوع را با آن عالم ربانی مطرح کردند؛ معظم له توصیه فرمود که در شب ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)، جمعی از طلاب علوم دینی را به سفره‌ای فراخوانند؛ آنان را اطعام کنند و سپس به حضرت صدیقه طاهره(س) متوسل شوند. حدود یک سال بعد و در روز میلاد حضرت برترین بانوی جهان، علی بیطرفان به دنیا آمد و البته در سالروز شهادت حضرت سیده نساء العالمین (س) هم به شهادت رسید. »

حاج علی بیطرفان از همان کودکی به معلمی علاقه‌مند بود و این علاقه را در جوانی خویش تحقق بخشید. او با پایان تحصیلات متوسطه و در سال 1353، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به تدریس مشغول شد.

او همزمان با تدریس و معلمی، به تحصیل در مقطع کارشناسی حقوق در دانشگاه تهران پرداخت و در سال 1357، لیسانس خود را از آن دانشگاه گرفت. وی در همان سال به عنوان معاون یک مدرسه راهنمایی منصوب شد.

علی در آن دوران، از مبارزات انقلابی ملت ایران به دور نبود و با برپایی نشست‌های فرهنگی و عقیدتی برای نوجوانان و جوانان و آشنا کردن آنان با اندیشه‌های متعالی امام عظیم‌الشأن، در این راه ثابت قدم بود و البته در تظاهراتها هم شرکت می جست.

نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب برای علی بیطرفان، فقط در آموزش و پرورش خلاصه نشد؛ چراکه او با تشکیل جهاد سازندگی به فرمان حضرت امام خمینی، در این نهاد مقدس هم به فعالیت پرداخت.

وی همچنین همکاری نزدیکی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت و با آغاز جنگ تحمیلی علیه ملت ایران، با عموم مردم همراه شد و با وجود همه مسئولیتها، چهار بار در سالهای 1361، 1363، 1364 و 1365 به جبهه اعزام شد و به دفاع از وطن پرداخت. او علاوه بر حضور در جبهه‌ها، در پشت جبهه هم به تشویق دوستان و همکاران برای عزیمت به جبهه می پرداخت و همچنین در جمع‌ آوری کمک‌های مردمی برای تقویت رزمندگان و پشتیبانی جبهه ها، بسیار فعال بود.

او لذت باسواد کردن دانش آموزان مناطق محروم را بهترین لذت زندگی اش می دانست.

وقتی به شهادت رسید، دستنوشته هایی از وی به دست آمد که در آنها، این عبارات به چشم می خورد: «تنبیه مالی به خاطر خلف وعده، تنبیه به خاطر کار کردن بدون وضو، تنبیه به خاطر تاخیر در نماز اول وقت.»

و همه این نوشته‌ها نشان می‌داد که علی بیطرفان، به خودسازی توجه داشت؛ بر آن تأکید می ورزید و معتقد بود که اگر کسی رابطه بین خودش و خدا را درست کند، خداوند هم رابطه او را با مردم درست خواهد کرد. همکاران و دوستانش نقل می کنند که نسبت به بدگویی و غیبت افراد بسیار حساس بود و اگر پیش می آمد، تلاش داشت تا بحث را تغییر دهد: «رویه علی درباره حرف زدن دیگران پشت سر دیگران مشخص و تغییرناپذیر بود. فرقی نمی کرد که با مدیر کل اداره جلسه داشت، در سنگر جبهه بود و یا در جمع خانواده. تا جایی که می‌شد، مانع بود. مدام تلاش می‌کرد تا حرف را عوض کند و البته اگر موفق نمی شد، یا علی می گفت و جمع را ترک می کرد.»

و این هم خاطره ای است از دختر شهید بیطرفان درباره اهمیت پدر نسبت به حجاب خانواده: «بابا از در که وارد شد، سعی کرد یک چیزی را پشت خودش پنهان کند. تا آمدم بجنبم، غافلگیرش کنم و ببینم چه خبر است؛ مادر صدایم زد و چیزی خواست... سرگرم نذری دادن بودیم که صدای پدر در میکروفون پیچید: سرکار خانوم زهرا بیطرفان به اتاق پذیرایی! زهرای بابا؛ اتاق پذیرایی! از حیاط تا اتاق پذیرایی را دویدم. یک چیزی دستش بود؛ آن را به سمت من گرفت و گفت: زهرا جانم، بابا، این مال شماست. بازش کردم. یک چادر رنگی بود. رنگی رنگی و زیبا. گفت: زهرا بابا، من هر چه دارم از اهل بیت (ع) است، اهل بیت هم هر چه دارند، از حضرت زهراست. مبادا حُرمت این اسم را زیر پا بگذاری. یادت باشد که چادر، یادگار حضرت زهراست.»

و این هم یک خاطره دیگر از همسر شهید؛ خاطره ای که در احوالات خلبان شهید، عباس بابایی (ره) هم نقل شده است: «بعضی روزها با هم به خانه می آمدیم. یک آقایی بود که روی موتور سه چرخه میوه می فروخت. میوه‌هایش تعریفی نداشتند. علی وضع مالی بدی نداشت؛ اما به موتور سه چرخه که می رسید می ایستاد و با آن مرد، خوش و بش می کرد و از او میوه می‌خرید. یک روز به او گفتم چرا این میوه‌ها را می‌خری؟ خب از مغازه بخر که میوه های بهتری دارد. نگاهم کرد و گفت:مگه چی میشه؟ این میوه ها قابل خوردن هستند. حالا یک کم ظاهرشون خوب نیست. خدا رو خوش نمیاد بمونن، خراب تر می‌شن. این بنده خدا هم ضرر می کنه.»

علی بیطرفان، آخرین وصیت نامه‌اش را چند ماه پیش از شهادت و در آبان ماه سال 1365 نوشت.

او وصیت نامه‌اش را با نام خدا و با بیان آیه 24 سوره توبه درباره جهاد در راه خدا آغاز می‌کند و در ادامه می‌آورد: «اکنون که عنایت الهی بار دیگر شاملم گردید، عزم دیدار و زیارت یار نمودم. بنا به عرف دستور و رسم اسلامی، لازم دیدم چند سطری را به عنوان تذکر و وصیت و سفارش بنویسم. پنج هزار ریال سهم سادات به یک سید مستحق پرداخت شود. از ثلث مالم یکسال نماز و روزه برایم خریداری نمایید.   بعد از شهادتم مجلس روضه خوانی ماهانه در منزلمان گرفته شود. در خاتمه شماها را کُلّا به خدای بزرگ می سپارمتان. در تربیت بچه هایم کوتاهی نکنید و سعی نمایید لوس بار نیایند و بر اساس تربیت اسلامی و انسانی، مورد محبت بی مورد افراد قرار نگیرند.»

او وصیت‌نامه‌اش را با دعای «اللّهمّ وفّقنا لما تحبّ و ترضی» و با عبارت «الاحقر علی بیطرفان» به پایان می آورد.

شهید علی بیطرفان در حالی به شهادت رسید که به هنگام شهادت، جمله «این از عشق به توست یا اباعبدالله» را مکرّرا ذکر کرد؛ جمله ای که بر روی سنگ مزار شهید هم خودنمایی می‌کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان