در اوستا درجه گناه تنوپِرِثَه، پشوتنو یا تناپوهل بسیار سخت و سنگین و پس از گناهان مرگ ارزان از بزرگترین گناهان و جرایم محسوب مى شود. دارمستتر اذعان دارد که «پشوتنو در اصل معنى مرگ ارزان داشته و بعدها تعدیل شده و به هر گناهکارى که سزاى گناهش دویست تازیانه یا دادن تاوانى برابر هزار و دویست درهم باشد، اطلاق گردیده است».[22] به طور کلى در قوانین جزایى گناه تناپوهل عبارت است از زخم و یا صدمه و آسیبى که موجب نقص عضو کسى شود; و بنابر مسایل فقهى و احکام شرعى موبدان، تاوان یک تنافور گناه برابر است با سیصد استیر که در زمان ساسانیان ثروتى کلان محسوب مى شده است. هر گاه شخص گناهکار تاوان و جریمه را نمى پرداخت و حد تازیانه درباره اش به دلیل گریز اجرا نمى شد، به حکم شرع مرگ ارزان بود.
«پیش از حد مقررى که کسى در خانه اى بمیرد، اگر کسى در آن خانهـ یا محلى که کسى مرده است آتش بیفروزد (در تابستان یک ماه پس از مرگ و در زمستان نُه شبانه روز) گناه وى تنافور است (روایت پهلوى ـ 5/2). تَناپوهر یا تنافور میزانى براى سنجش ثواب و گناه بوده است. کسى که درْون draona (نان گرد و مسطحى که از خمیر بدون مایه پخته و در مراسم یسنا، وندیداد، ویسپرد و ایزدان مى نهند) را بستاید، ثوابش یک تناپوهر است (روایت پهلوى ـ 2/9); و در همین مأخذ ثواب سفره گستردن براى درْون ـ تا یک صد و هزار و دویست هزار و هزار هزار و... تناپوهر نقل است»[23].
10ـ مرگ ارزان :Margarza¦n نام گناهانى است که ارتکاب آنها حّد شرعى مرگ را در پى دارد. براى اجراى این حکم سرِ محکوم را افراد تعلیم دیده و کار آمد به شیوه اى خاص قطع مى کردند، و یا بدن آنان در تخته بندهاى مخصوصى آن چنان تحت فشار قرار مى دادند که همه استخوان ها خرد شود. چنانکه در وندیداد، روایت پهلوى، روایات داراب هرمزدیار، صد در بندهش، وِجَرکرد دینى و... آمده، زنده پوست کندن، مثله کردن (تکه تکه کردن اندامها) و خرد کردن استخوان ها، سر بریدن، وارونه دفن کردن و غیره از انواع رایج اجراى حکم اعدام بوده است. مثلا در یکى از روشها که در فرگرد چهارم وندیداد، بند50 بدان اشاره شده است، با کاردهاى فلزى، استخوان ها و بندبند اعضاى بدن را از مفاصل در حالى جدا مى کردند که شخص کاملا زنده بود و خود شاهد این قساوت و اجراى احکام دَدمنشانه بوده است. کریستن سن از این نوع اعدام با عنوان «نُه بار نزع روان» یاد کرده و آن را اینگونه شرح داده: «جلاد اول انگشتان دستها را قطع مى کرد، دوم انگشتان پاها را مى برید، سوم دستها را از مچ مى انداخت، چهارم پاها را از کعب جدا مى نمود، پنجم دو ساعد را از آرنج، و ششم دو ساق را از زانو قطع مى کرد، هفتم گوشها و هشتم بینى و آخرالامر سر را مى برید. جثه مقتولین را پیش ددان مى افکندند». همچنین وى درباره انواع شکنجه و اعدامها که میان ایرانیان رواج داشته مى گوید: «ایرانیان هوش و مهارتى غریب در اختراع انواع شکنجه هاى عجیب داشتند. یکى از آلات بسیار مستعمل شانه آهنى بود که بدان گوشت بدن محبوس بخت برگشته را شرحه شرحه مى کردند. اگر لازم بود عذاب را سخت تر کنند، نفت بر استخوانى که از زیر گوشت پیدا شده مى ریختند و آن را مى افروختند. زندانیان را سرازیر گاهى به یک پا مى آویختند و به ضرب تازیانه ایشان را شلوپل مى کردند، اندام هاى ایشان را مى بریدند یا بندهاى اعضا را یک یک جدا مى ساختند، پوست از سرشان مى کندند، سرب مذاب در چشم و گوششان مى ریختند، بدن ایشان را دونیم مى نمودند. بر این فهرستى که از اقسام دژخیمى هاى لطیف شده به دست دادیم، دوتاى دیگر را نیز باید افزود: یکى آنکه بدن مقصّر را چندان با شش پر مى کوفتند که استخوانهایش بشکند و نرم شود. آنگاه آن را که روى چرخى که محور آن را از دو سمت بر دو شاخه هاى عمومى قرار داده بودند، مى افکندند تا بمیرد، دیگر آنکه خرمنى از هیزم برپا کرده، آن را از نفت خودش مى دادند و آتش مى افروختند و بدان مقصر را در آن مى سوختند».[25]
بنابر شایست ناشایست براى گناهکار مرگ ارزان نباید مراسم دینى یا پتت برگزار کرد (فصل8، بند6 و4) و نیز نباید با آنها بر سر سفره نشست: نباید از آنان باژ (باج) گرفت و به آنان باژ داد.[26]
همانطور که اشاره شد و توضیحاتى گذشت، در اغلب منابع پهلوى براى گناهان هشت پایه[27] ذکر کرده اند، امّا در صد در بندهش، در 13 در شرح گناهان نُه پایه برشمرده است:
فصل اندر کرفه و گناه بنوشتم. بدانند که به دین در کرفه گناه پایه خرد بنهاده است، و هر یک را نامى است: فْرَمان و آگرفت و اَویروشْت و اَرْدوش و خْوَرْ و بازاء و یاتْ و تَنافور و مرگرزان.
فرَمان هفت اِستیر باشد و هر استیرى چهارده مثقال باشد و آگرفت دوازده استیر باشد. و اَویروشت پانزده استیر باشد و یات صدوهشتاد استیر باشد و تنافورى سیصد استیر باشد. مرگرزان آن است که او را زنده نبگذارند.
اکنون گناهان خُرد بنوشتم. هرگاه یکتار موى بیفکَند و در دل دارد که نگیرد و نه پرهیزد، فرمانى گناه باشد، اگر کوچک باشد اگر بزرگ; و هرگاه که ناخنى بیفگند و طلب باز نکند و نه پرهیزد فرمانى گناه باشد، هجره (هخر hixr =پلیدى، کثافت) که در تن باشد نبگرفتند و بیفگند فرمانى گناه باشد. بادى که در آتش دمد به دهن، به هر یک بار، فرمانى گناه باشد. و آب تاختن (ادرارکردن) که در چاه کنند که به میان سراى باشد فرمانى گناه باشد. چون بیک پاى کفش روند،[29]
در شایست ناشایست (بخش شانزدهم) نیز شروحى درباره درجات گناه و تعریف آنها در چگونگى ضرب و جرح و تاوان و مجازات آنها آمده است:
«... کوچکترین گناه فرمان نام دارد و این که یک فرمان، سه درم و سه دانگ و پنج گندم است; نیز هست قولى که هر فرمان گناه را سه درم و سه دانگ گوید.[30]
یک آگرفت: هر چه در جهان مردم را با آن زنند، سلاح نام دارد، پس همى چون سلاح را در دست گرفت و آن را چهار انگشت از زمین برگرفت (=بلند کرد)، پس او را یک آگرفت گناه بر ذمه باشد. یک آگرفت گناه را تاوان و پادافراه پنجاه و سه درم است.
هنگامى که آن سلاح فرود گردد، پس او رایک اویرشت گناه بر ذمه باشد و دادستان (=حکم) وى گردانیدن سلاح است و تاوان و پادافراه وى هفتاد و سه درم باشد. اگر چیزى بیش از گرانیدن سلاح نباشد. هرگاه بر او آن سلاح رابدهد (=بزند)، یک اردوش گناه او را بر ذمه باشد و تاوان پادافراه آن سى استیر است: اگر زخم به اندازه یک پنجم یک دِشت (des§t= وجب کوچک) بر او کرد (=زد)، آنگاه او (=زننده سلاح) را یک خور گناه بر ذمه است و تاوان و پادافراه وى همان سى استیر است».[31]
درجات و مراتب گناه و تاوان هر یک بنابر آنچه در فصل شانزدهم، بند 5 و فصل یازدهم، بندهاى 1 و 2 ذکر شده، بدین ترتیب است:
گناهان مذکور در شایست و ناشایست[32]
نام گناه و تاوان آن در فصل شانزدهم
نام گناه و تاوان آن در فصل یازدهم
1ـ یک سروشُوچَرنام گناه، سه درم و نیم دانگ[33]
1ـ هر فرمان گناه، سه درم سنگ و چهار دانگ
2ـ یک فْرَمان گناه برابر است با سه سروشوچرنام[34]
2ـ هر سروشوچرنام یک درم و سه دانگ; سه
سروشوچرنام گناه، چهار درم سنگ سه دانگ
3ـ یک آگرفت گناه، شانزده استیر[35]
3ـ هر آگرفت گناه، سى و سه استیر
4ـ یک اویرشت گناه، بیست و پنج استیر[36]
4ـ هر اویرشت گناه، سى و سه درم سنگ
5 ـ یک اَرْدوش گناه، سى استیر
5 ـ هر اردوش گناه، سى سنگ استیر
6ـ یک خْوَرْ گناه، شصت استیر
6ـ هر خْوَرْ گناه، شصت استیر
7ـ یک بازاى گناه، نود استیر
7ـ هر بازاى گناه، نود استیر
8 ـ یک یات گناه، یکصد و هشتاد استیر
8 ـ هر «یات» گناه، یکصد و هشتاد استیر
9ـ یک تنافور (تناپوهل) گناه سیصد استیر
9ـ هر تنافور گناه، سیصد استیر
همانطور که دیدیم در ترتیب گناهان و تاوان آنها تفاوت هایى وجود دارد. این تفاوت در دیگر کتب پهلوى نیز به چشم مى خورد. در رساله خود پَتِتْ[38]
بنابر روایات دینى هر کس که مرتکب گناهان نابخشودنى (تناپوهل) شود و به حکم شرع مرگ ارزان باشد، پس از مرگ روانش نمى تواند از پُل چینوَت C§inawat(چینود) عبور کند و براى همیشه سرگردان و در دوزخ باقى خواهد ماند. در رساله مینوى خرد، فصل سى و پنجم به فهرستى از گناهان بزرگ، که برخى از آنها در شمار گناهان تناپوهل و مرگ ارزان است، چنین اشاره شده:
«... از گناهانى که مردمان مى کنند، لواط[44] و بیست و پنجم کسى که ناسپاسى کند. و بیست و ششم کسى که دروغ و نادرست بگوید. و بیست و هفتم کسى که در مورد چیزى که از میان رفته است، ناخرسندى کند. و بیست و هشتم کسى که شادیش از بدى و آزار نیکان است. و بیست و نهم کسى که گناه را رواج دهد و کار نیک را به رنج و دور دارد و سى ام آن که از نیکى اى که به کسى کرده است، پشیمان شود».
گناه، تاوان و پَتت (توبه)
گناه wina¦h
در دین زرتشتى گناهان به سه دسته تقسیم مى شوند و هر دسته شامل گناهانى دیگر است:
1ـ گناه روان (winahâ¦-ruwa¦nâ¦g) ـ گناهى است که روان را مى آزارد و اثرات آن پس از مرگ جسمانى، باعث اذیت و آزار روح مى گردد.
2ـ گناه همیمالان (wina¦hâ¦-hame¦ma¦la¦n) یا خصمان ـ گناهى است که در این دنیا براى آن شاکى وجود دارد و کفاره آن باید به شاکى پرداخت شود.
3ـ گناه عبور از پُل (wina¦h⦠o¦puhl s§awe¦d) ـ گناهى است که با کفاره و تاوان دادن از بین مى رود و سرنوشت شخص را در روز داورى در عبور از پُل چینود معین مى سازد.[45]
گناه همیمالان یا خصمان، گناه نسبت به خلق و مردم است و شخص گناهکار را در برابر مدعى و کسى قرار مى دهد که از آن گناه آسیب دیده است: «آن گناه که اندر (=نسبت به) مردمان باشد، گناه همیمالان و دیگر گناهان، گناه روانى خوانده مى شود».[47]
براى جبران گناه همیمالان باید به خصم یا مدعى تاوان پرداخت و وى را راضى و خشنود نمود: «این گناه است که هیچ توجش (=تاوان براى بخشودگى) نیست، الا که از آن کس که ترا گناه در وى جسته باشد، آمرزش خواهى. (اگرنه) پس در چینود پل آن روان را باز دارند تا آنگاه که خصم او در رسد و دادى از وى بستاند آنگاه رهایى یابد».[48]
امّا گناه روانى همانطور که از نامش پیداست، بر خلاف گناه همیمالان و گناه عبور از پل، گناهى است که اثرات آن به روان شخص گناهکار باز مى گردد و نه کسِ دیگر. اگر گناه جبران نشود و تاوان آن پرداخت نشده باشد، آمار آن به بامداد روز چهارم درگذشت بر سر چینود پل خواهد افتاد،[49] آنجا که نیک و بد اعمال انسانها به وسیله ترازوى دقیق و زرّین رشنو (رشنِ) راست توزین و سنجیده مى شود:
«پس از مرگ تا سه شبانه روز روان به بالین تن نشیند، و روز چهارم بامدادان به همراهى سروشِ مقدس و واىِ ]ایزدباد [نیک و بهرام نیرومند از ستیزه اهریمن و یارانش رهایى یافته، از پل چینود (که هر مؤمن و کافرى بدان مى آید) مى گذرد. آنگاه رَشنِ عادل ]اعمال او را[ مى سنجد; با ترازوى مینوى که به هیچ سوى گرایش ندارد; نه براى مؤمنان و نه براى کافران... و سرور و فرمانروا را با خُردترین مردم در داورى یکسان به شمار مى آورد».[50]
گناه عبور از پل (wina¦h⦠o¦ puhl s§awe¦d) همانطور که قبلا اشاره شد، گناهى است که با کفاره و تاوان دادن اثرات سوء آن از بین رفته و در روز داورى، مانعى براى عبور شخص از پل چینود ایجاد نمى کند. این گناه را مى توان نقطه مقابل گناهانى چون: p s§o¦ - tanu¦، -p r ¶a¦ tanu¦ و an-a¦p r ¶a دانست که در اوستا از آنها به عنوان گناهان بى توبه یاد شده و گناهکار بدون هیچ بخشایشى مرگ ارزان و مستحق مرگ به شمار مى رود و با توبه و تاوان از مجازات آخرت بخشوده نمى شود. اما نکته جالب و قابل توجه این است که در دین زرتشتى برخلاف ادیان ابراهیمى، پادافراه ابدى نیست و همه مردم سرانجام به بهشت در مى آیند و به ستایش عظمت و جلال خداوند مى پردازند. «خداوند مخلوقات خویش را به خاطر گناهانى که در زمان مرتکب شده اند، هر چند آن گناهان زشت و هراس انگیز باشد، به شکنجه و عذاب ابد محکوم نمى سازد. گناهکاران در دوزخى موقتى که اهریمن و دیوان همدست او بر آن نظارت مى کنند، پادافراه مى بینند و بسیار سخت هم پادافراه مى بینند، اما هیچ خداى خوبى نمى تواند عذاب الیم ابدى نصیب آفریدگان خویش، هرچه گناهانشان هم سهمگین بوده باشد، گرداند; زیرا این هم بر خلاف خوبى او و هم بر خلاف عدالت او است».[51]
پی نوشت ها :
[22]. نقل از: اوستا، دوستخواه (2:8ـ957) ـ مرحوم استاد بهار در تعریف تناپوهر مى نویسد: «حدى از گناه است که مانع عبور گناهکار از پل چینود مى شود و کفاره آن سیصد سکه چهار درهمى یا دویست تازیانه بوده است. تناپوهر کرفه عمل و کارى است نیکو که همسنگ باشد با یک تناپوهر گناه و آن را جبران کند»، رک: پژوهشى در اساطیر ایران، ص297.
[23]. رک: روایت پهلوى، فصل 9.
[24]. رک: وضع ملت و دولت و دربار در دوره شاهنشاهى ساسانیان، ص99ـ 98.
[25]. رک: وندیداد، هاشم رضى، (1:494، 530).
[26]. ماتیکان هزار داتستان، ص35، بخش الف ـ باژ یا باج نان خوردن یا گرفتن باج نان یکى از مهمترین مراسم نیایشى نزد ایرانیان باستان بوده است و خوردن طعام بدون باج نان خوردن، dra¦ya¦n-jo¦yis§nâ¦h «صحبت کردن هنگام غذاخوردن» مى گفتند و آن را گناهى بزرگ مى دانستند. بر سر سفره غذا، کسى که باژ نان خوردن را مى خوانده است، به اصطلاح درون را «مى یشته» و به دیگران باج مى داده است و کسان دیگر که بر سفره خوراک مى خورده اند، از وى باج مى گرفته یا مى ستانده اند. رک: شایست ناشایست (ص80، یادداشت 1; ص142، یادداشت 54). یشت درون یا مراسم درون که اصطلاحاً آن را «درون یشتن» مى گویند، در یسنا ازهاى سوم تاهاى هشتم ادامه دارد. یشت درون براى عبادت یا شکر گزارى از خدایان است و مى توان آن را به هر یک از ایزدان تقدیم داشت و موبد مجرى این مراسم «زوت» نامیده مى شود. یشت درون همچنین به عنوان باج نان خوردن (دعاى غذا) به کار مى رود و در این مورد به اورمزد خدا تقدیم مى شود. در مورد اول باج نان (دعاى غذا) که مخصوص شروع است، خوانده مى شود و بعدغذا در سکوت خورده مى شود و بعد از شستن دهان و دست «باج پایان غذا» را مى خوانند. رک: مینوى خرد، ص114ـ113. همچنین براى اطلاعاتى بیشتر درباره باج و درون رک: «باج و درون زرتشتى»:
[27]. در روایات داراب هرمزدیار (1:301 و 304)، نیرنگستان و شایست ناشایست که متن آن را نقل کردیم براى گناهان هشت پایه ذکر شده، امّا در متن بعضى از نسخه هاى دستنویس شایست ناشایست شماره گناهان هفت haft ثبت شده است. وست (West) ثبت دست نویسها را درست مى داند و معتقد است که احتمالا نام گناه فرمان بعداً به فهرست گناهان افزوده شده و یا چون دو گناه آگرفت و اویریشت داراى تاوانى یکسان هستند بنابراین شماره گناهان هفت است. این نظر وست قابل تأمل است امّا همانطور که گفتیم چون در منابع دیگر نیز هشت پایه و بعضاً نُه (صد در بندهش) براى گناهان ذکر کرده اند، بنا به نظر تاوادیا، عدد هفت را مى توان سهو کاتبان دست نویسها قلمداد کرد، رک: شایست ناشایست، مزداپور، ص3 و منابعى که در آن معرفى شده است; و: Tavadia, S§a¦yast- Ne- S§a¦yast, p. 13-16.
[28]. راه رفتن با یک کفش یا پاى برهنه، در فقه و احکام شرعى مزدیسنان، عملى بسیار ناشایست و حرام است، و آن را بى حرمتى نسبت به ایزد موکل زمین یعنى سپندارمذ مى دانند. در صددر بندهش (در44، ص34) آمده: «این که بهدینان تا توانند کردن، پاى بر زمین نباید نهادن، چه گناه باشد مر سفندارمذ امشاسفند را رنج مى رسد و آن را گناه «گشاده دَوارِشنى» خوانند». این مطلب در (در89، ص158) نیز تکرار شده است: و به یک موزه راه رفتن هم چندین گناه باشد. یعنى با یک کفش راه رفتن.
در منابع دیگر همچون روایات داراب هرمزدیار (1:95 به بعد و 298); شایست ناشایست (12/10); مینوى خرد (پرسش1، بند37، ص8); ارداویر افنامه (فصل25) در این باره مطالبى نقل است. در کتب و منابع اسلامى نیز چنین اعتقادى ذکر شده است. بطور مثال علامه مجلسى در حلیة المتقین (چاپ جاویدان، ص14ـ13) آورده است: «در آداب پوشیدن نعل و موزه و کفش ـ به سندهاى معتبر از حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق علیهماالسلام منقول است که چون نعل به پوشى، ابتدا به پاى راست به کُن ـ و در وقت کندن ابتدا به پاى چپ کن. و فرمودند که هر که با یک تاى کفش راه رود، یعنى یک پا در کفش و دیگرى برهنه، شیطان بر او دست یابد و دیوانه شود... و منقول است که حضرت رسول(ص) نهى فرمود از راه رفتن با یک تاى نعل... و در حدیث دیگر از آن حضرت منقول است که سه چیز است که هر که کُند بیم آن هست که دیوانه شود... سوم با یک تاى موزه راه رفتن...».
[29]. رک: صد در بندهش، ص82ـ81.
[30]. میزان پادافراه و تاوان گناهان کوچک با آنچه که در فصل اول شایست ناشایست که قبلا ذکر شده، و همچنین فصل 11، بندهاى 1 و 2 تفاوت دارد.
[31]. رک: شایست ناشایست، ص222 ـ 221.
[32]. به تفاوت ترتیب درجات گناه و تاوان آنها توجه کنید.
[33]. همانطور که قبلا توضیح دادیم، درهم یا درم واحد پول و وزن در عهد ساسانیان بوده است. سکه هاى 61 درهمى را دانگ مى نامیدند و وزن دانگ شش دهم گرم بوده است. همچنین براى وزن ظرفها درهم (درم dr'm; درم سنگ dr'msng; زُزن zwzn; زُزن سنگ zwzwsng) بکار مى رفته است. رک: تمدن ایران ساسانى، ص250، لازم به ذکر است که املاء واژه drahm در پهلوى 122 zwzn¨ (هزوارش) است. املاء zwzn نباید به صورت zu¦zan (زوزَن) قرائت شود. هزوارش ها باید به زبان پهلوى خوانده شوند:
آوانویسىàحرف نویسىàپهلوى
drahmZWZN¨122.
استاد پورداود در تعریف دانگ مى نویسد: در اوستا دانا da¦na¦ و در سانسکریت دهنا dha¨na¦ (دهانیه dha¦nya) به معنى دانه است. در پهلوى دانک da¦nak به همین معنى است... در نوشته هاى پهلوى دانک هم وزن و اندازه وهم پول است و بسا به جاى آن لغت ارامى (هزاوارش) مد madبه کار رفته است. معرب آن دانق (دانج) و جمعش دوانیق است. رک: هرمزدنامه، ص9ـ268.
[34]. پادافراه و تاوان گناه فرمان در منابع گوناگون یکسان نیست.
[35]. پادافراه و تاوان گناه آگرفت در منابع گوناگون یکسان نیست.
[36]. تاوان گناه اویرشت در منابع گوناگون یکسان نیست.
[37]. رک: خود پَتِتْ، ترجمه ابراهیم میرزاى ناظر، ص17.
[38]. رک: همان، ص35.
[39]. در دین مزدیسنا، عمل لواط از گناهان کبیره محسوب شده و حکم آن مرگ ارزان است. علاوه بر مینوى خرد، در دیگر کتب پهلوى همچون شایست و ناشایست، وندیداد، روایت پهلوى، روایات داراب هرمزدیار، صددر بندهش، صد در نثر، روایت امید اشوهیشتان و جز اینها، یکى از موارد ثابت در فهرست گناهان مرگ ارزان، غلامبارگى یا مُواجرى (کسى که خود را در اختیار دیگران نهاده و اجیر مى شود) است. مثلا در روایت امید اشوهیشتان در ابتداى پاسخ سؤال 29 (ص185) و 41 (ص257) آمده که مرتکب لواط، سزایش مرگ ارزان است. همچنین احکام بسیار سختى در این باره، در «صد در نثر، در 9» آمده است. در آنجا تصریح شده که براى کشتن چنین گناهکارانى فتوا و حکمِ حاکم شرع و حتى اجازه شاه لازم نیست:
«این که از غلامبارگى و مواجرى کردن پرهیز باید کردن، 2ـ چه سرِ همه گناهان دین این است و در دین به از این بتر گناه نیست و مرگ ارزانى به حقیقت ایشان را شاید خواندن. 3ـ اگر کسى بدیشان فرارسد و ایشان را در میان آن کار به بیند، هر دو را سر به باید بُرید، یا از شکم بشکافد، هیچ گناهش نباشد. 4ـ و هیچ کس را بى دستورى دستوران و پادشاهان نشاید کشت به جز از غلامبارگى و مواجرى.»
در منابع پهلوى لواط کردن vihipitan و غلامبارگى Naro vaepaya آمده و صورت اوستایى آن: لواط naro¦-vae¦ipiia و لواط کردن ¥vae¦p، است. در وندیداد (فرگرد1، بند12; فرگرد8، بند32 ـ 31) هم جنس بازى به صورت Kun-marzâ¦hآمده و Kun-marzبه معنى لواط کننده است.
همچنین درباره حرمت لواط، احکام و حدود شرعى آن در منابع پهلوى رک: وندیداد، (2:67 ـ 1059).
[40]. در اکثر منابع پهلوى از «خویدوده xwe¦do¦dah» به عنوان ازدواج با محارم یا ازدواج مقدس نام برده شده و براى آن ثواب بسیارى قائل شده اند. در صددر بندهش، در37، در شمار گناهان مرگ ارزان، «زن ربایى یا دزدیدن زن» است. یعنى هر کس که ازدواج برادر با خواهر را برهم زند، در حکم زن ربایى است و مرگ ارزان است. این مطلب در روایت امید اشوهیشتان پرسش24 (ص165 به بعد) تصریح شده است. یکى از مفصل ترین منابع پهلوى که به وضوح در این باره سخن گفته است، کتاب روایت پهلوى بخصوص بخش هشتم آن است: «و براى بد دین این بزرگترین ثواب است اگر از دین بد دینى به بهدین آید و براى بهدین، پس از آن که یشت کرد، این بزرگترین ثواب است، اگر خویدُوده کند. چه آن عمل خویدُوده چنان ارجمند و شایسته است که بزرگترین نابودى دیوان است...»
همانطور که اشاره شد و چنانکه درمنابع مختلف ذکر شده، در قدیم این رسم وجود داشته و براى آن ثواب هاى بسیارى شمرده شده است تا جایى که در روایات داراب هرمزدیار (1: 307) آمده که اگر کسى مرگ ارزان باشد، چون از گناه پتت (توبه) کند، و خویُدودث کند، شایسته است که حکم کشتن او ملغى شود و کرفه (=ثواب) باشد. امّا امروزه در میان زرتشتیان این عمل نه تنها منسوخ گردیده بلکه بشدت مورد انکار مطلق آنها مى باشد.
براى توضیحات مفصل رک: دانشنامه ایران باستان، (2، 816 به بعد) و منابعى که در آن معرفى شده است.
[41]. سگ آبى beaver یا ببرگ babrag (بَبَر babar) یا (اودرگ udrag، otter سمور آبى) در دین مزدیسنا از تقدس و حرمت بالایى برخوردار بوده است و کشتن آن گناهى بس عظیم و نابخشودنى. در وندیداد فرگرد 13 و 14 به مجازات بسیار سنگین کشتن سگ آبى و انواع سگ اشاره شده است. در ارداویرافنامه فرگرد 98 این مطلب تصریح شده و همچنین در عذاب کسانى که انواع سگ را کشته باشند، در ارداویرافنامه منظوم، ص87 ـ 86 آمده است:
سگى یک پا به دوزخ مى کشیدش
دگربار از قفا بر مى دریدش
جدا مى کرد از هر یک یک اندام
روان فریادها مى کرد مادام
بپرسیدم چو دیدم از سروش این
بگفت این بد تنِ بى هوش و بى دین
همى کشتست اندر ناصوابى
سگ از هر گونه اى خاکى و آبى
بکُشتى و نبردى هیچ تیمار
کنون ماندست در دوزخ چنین زار
گذشتم زان مواضع بار دیگر
بدیدم من یکى غمخوار دیگر
بهِ گردش زور بانان سهمگین ژرف
کشیده آن روان را در یخ و برف
نقل این ابیات از: وندیداد (3: 1425)
در روایات داراب هرمزدیار (1: 258) نیز به این مطلب اشاره شده است.
[42]. تغییر کیش در دین زرتشتى، از گناهان مرگ ارزان به شمار رفته و چنین شخصى سزاوار مرگ است. در روایت امیداشوهیشتان (پرسش و پاسخ 25) آمده است: «کسى که دینش را تغییر داده و از زرتشتى به اسلام گراییده، در دم مرتکب گناه تناپوهل شده است. اگر در دوران یک سال به دین اصلى اش «زرتشتى» برنگردد، به مجرد خاتمه سال سزایش مرگ خواهد بود. هر مال و ثروت و در آمدى که در زمان زرتشتى بودنش داشته تابع «قانون انسان هاى بدوى» مى گردد. قانون انسان هاى بدوى این است که: هر زرتشتى که به آن اموال قبل از همه دست یافت، صاحب آن خواهد شد. اگر براى شخص غاصب این امکان باشد که آن را در تصاحب خود نگاه دارد و به آن مسلمان شده پس ندهد، غاصب محقّ است که آن را براى خود نگاه دارد. اگر غاصب قادر نباشد که آن را براى خود نگاه دارد باید آن را به کسى که در زمان زرتشتى بودنش صاحب آن بوده، پس بدهد»، رک: روایت امیداشوهیشتان، ص167 به بعد و ص17.
[43]. درفرگرد چهارم وندیداد، بندهاى16ـ1 در باب عهد و پیمان و انواع آن و حدود شرعى پیمان شکنان مطالبى آمده است. در روایات داراب هرمزدیار (1: 42ـ43) از روایت شاپور بروجى درباره انواع پیمان و مجازات سخت پیمان شکنان چنین یاد شده است:
«اندر دین مِهردُروج (پیمان شکنى) شش گفته است: اول با کسى که قول و پیمان که کرده باشد ازو بگردد، روانش به سیصد سال در دوزخ بماند. دوم بیع (خرید و فروش) کرده است و باز گردد تا چهارصد سال در دوزخ بماند. سوم بیع گاو و چهارپایان بشکند تا هشتصد سال، چهارم بیع زمین بشکند تا نُه صد سال، پنجم بیع گوسفند بشکند تا پانصد سال، ششم پیمان دختر بشکند تا نُه صد سال در دوزخ بماند. و شاگرد اگر به اوستاد بهم بر آید و دلیل کند و استاد را سرد گوید و دیگر از اقرار نوزود بگردد، آنهم تا نهصد سال در دوزخ بماند. همچنین در این باره در «صد در نثر، در 25» و روایت پهلوى بخش هاى 6 و 12 مطالبى آمده است.
[44]. در وندیداد فرگرد18، بند61 به بعد زرتشت از اهورامزدا مى پرسد: «چه کسى تو را به تلخ ترین اندوه، دچار و به تلخ ترین درد، دردمند مى سازد. اهورامزدا پاسخ میدهد: «زن بدکاره اى که درپى بدکاره اى به دنبال مؤمن و نامؤمن، پرستندگان مزدا و دیو پرستان، متقیان و شروران مى گردد».
درباره روسپى گرى و زناکاران در منابع زرتشتى و پهلوى، احکام و روایات بسیارى وجود دارد که در همه آنها این عمل بشدت نهى شده است. در صددر نثر، در42 آمده: این که باید از گناه همیمالان به سختى پرهیز کرد و گناه چنان است که کسى به دیگرى بهتان بندد و یا با زن کسى خیانت کند... . البته در صددر بندهش، در100 گناه همیمالان یا خصمان به معنى اخص زنا نیز بکار رفته است: «هر کس در گیتى زنا کرده باشد و زنى را از راه به در ببرد، آن گناه را همیمال خوانند. چون بمیرد و روانش به چینْوَدپُل رسد، او را شمارش نکنند، اگر چه نیک کردار باشد تا همیمال رسیدن و عقوبت آن کارهایش دهند...». در صددر نثر، در63 اشاره شده که چنانچه درگیتى شوهر رضایت دهد، این گناه بخشوده است. همچنین رک: صددر نثر، در67; صددر بندهش، در91; ارداویرافنامه، فرگردهاى (60،62،69،70،71،78،85،88); همچنین بسیارى از احکام و حدود شرعى درباره زنا در روایات داراب هرمزدیار بخصوص جلد اول، ص202ـ196 آمده است.
[45]. رک: روایت امیداشوهیشتان، ص261ـ260.
[46]. رک: شایست ناشایست، ص104، یادداشت1.
[47]. رک: Dhabhar, (ed.), saddar Nasr and saddar Bundehesh, p.(170 -171).
[48]. رک: صددر نثر، در42، ص33.
[49]. بنابه روایات دینى و عقاید زرتشتى، کسانى که از این جهان درگذرند، پس از سه روز و سه شب، در صبح روز چهارم به راهنمایى ایزدانى چون: مهر، سروش، رَشن واشتاد براى محاکمه و گذر از پل چینود (چینوت C§invat= پل صراط) آماده مى شوند. در اَئوگمدئچا aog madae¦c§a¦ فقرات 8 و 9 آمده: «8 ـ همى به سحرگاه سوم (پس از مرگ) و بامداد چهارم سروشِ اهروب (=پاک) دلیر، و رشنِ راست، و واى بِه، و اشتاد ایزدِ پیروزگر، و مهرِ فراخ چراگاه و فَروهَرِ پاکان، و دیگر مینویان که خویشکارى پذیرند به پذیره (=استقبال) روان آن انوشه روان (=بهشتى) آیند. 9ـ روان آن انوشه روان را خوارانه (=به راحتى، به آسانى) فرّخانه و نیودلیرانه به چینود پل بگذرانند». رک: اساطیر و فرهنگ ایران در نوشته هاى پهلوى، دکتر عفیفى، ص167. امّا سرنوشت گناهکاران و بدکاران به گونه اى دیگر است. در مینوى خرد، پرسش1، بند163ـ 158 در این باره آمده: «هنگامى که بدکارى بمیرد، روانش سه شبانه روز در نزدیکى سرِ آن کافر مى دود و مى گرید: (و مى گوید) که به کجا روم و اکنون که را به پناه گیرم؟ و هر گناه و بزه اى که در گیتى کرده است، در آن سه شبانه روز به چشم مى بیند. روز چهارم نزرش (ویزَرِش) دیو مى آید و روان بدکاران را به بدترین طریقه اى مى بندد. و علیرغم مخالفت سروش مقدس او را تا پل چینور (C§inwar = چینود) مى کشد. پس رَشنِ عادل روان بدکاران را به بدکارى آشکارا (= رسوا) مى کند».
[50]. رک: مینوى خرد، پرسش1، بند114ـ122; درباره ایزد رشن و خویشکارى وى نگاه کنید به: مجله هفت آسمان، شماره20، «رَشن (رشنو) ـ ایزد دادگرى و آزمایش ایزدى»، تألیف نگارنده، ص218ـ215.
[51]. رک: تعالیم مغان، آرسى زنر، ترجمه فریدون بدره اى، ص138ـ137.